118🍒
#پارت_رمان
امروز انگار واقعا عهد کرده بود به من حال بده
و برعکس خشم همیشش ، کمتر عصبی و وحشی باشه....
خودشو محکم و تند تند تو ک.صم میکوبید و به سینههام سیلی میزد:
اووووف هر.زه چقدر تنگی. شتتت ک.یرم داره این تو میترکه.
چه ک.ص تپل و تنگی داری فادیای جن.ده.
چو.چولمو میمالید و محکم تلنبه میزد:من کیم ها؟ من کی توام؟؟؟
موهامو از جلو چنگ زد و سرمو طرف ک.صم که داشت گایی.ده میشد خم کرد:نگاه کن ببین کی داره ک.صتو جر میده
ببین زیرکی داری گا..ییده میشی؟؟؟
با شهوت جیغ زدم:آهـــه تــو . دارم زیر کیارش جر میخورم.
زیر شوهرخالــــم ، من زیرخواب توام
من جن.ده توام اخـــخ داره پاره میشـــم.
بیشتر از دو ساعته که توی هر پوزیشنیگا.ییده شده بودم
سوراخ کو.نم گشاد شده بود و لپاش از ضربههای کیارش سرخه سرخ بود
الانم ک.صم داشت گای.یده میشد و قشنگ حس میکردم سوراخم داره کش میاد:
من هرشب تورو میکنم ک.ص طلا
اوووف چه ک.صی داری کثافت ، آدم دلش میخواد تا صبح بگادت.
هرشب میایی خونه خالت به شوهرخالت ک.ص میدی فهمیدی؟
اگه نیایی من میام جلوی بابات ک.صتو گشاد میکنم .
فهمیــــدی؟
ضربههاش بیش از حد تند و محکم شده بودن
به قدری که از درد داشتم جیغ میزدم:
آرهــــه فهمیدم. آخ بســــــه پاره شــــــدم.
تندتر ضربه زد و چو.چولمو مالید.
وحشتناکترین حسو داشتم ، درد بشدت زیاد و لذت بیشتر....
کیارش از شدت وحشی و خشن بودن تمام تنش خیس عرق بود و تند تند تو ک.صم تلنبه میزد.
یهو هردو ناله هامون بالا رفت، آب کیارش تو ک.صم
و آب من روی ک.یر کیارش خالی شد.....
چند لحظهای درونم نگه داشت تا آبش کامل خالی شه و بعد بیرون کشید.
مثل بچهها با ته مونده انرژی لب زدم:
بغلم کن.....
کم مونده بود از خستگی بیهوش شم که از پهلو بغلم کرد ، یه دستشو دور کمرم حلقه کرد و یه دستش سینههامو تو مشتش گرفت.
داشتم میخوابیدم که یهو ک.یرشو کرد تو ک.نم.
از درد ناله کردم و خواستم برگردم که گفت:
هیــــش بخواب ، این از کو.نت درنمیاد.
میخوام حسابی گشادش کنم امروز کو.نتو.
تو جای فکر به گایی.ده شدنت
به این فکر کن که آب خالی شده تو ک.صت قراره از شوهرخالت حاملت کنه جن.ده کوچولو!
با تلنبه محکم کیارش تو باسنم به خوابی عمیق فرو رفتم....
https://t.me/+hYVcqfhDah5jNTJkhttps://t.me/+hYVcqfhDah5jNTJkhttps://t.me/+hYVcqfhDah5jNTJk