وحشت زده پتو کشیدم روی تن برهنهام و گفتم:
_ ناهید خانوم شما اینجا چیکار...
سیلی روی دهنم کوبید و به معنی واقعی کلمه لال شدم. با چشمای براق از خشم و فکی قفل شده غرید:
_ پس توی دهاتی زن دوم شوهرمی؟ فکر کردی میذارم امشب شوهرم بکارتتو بگیره؟؟
پتو رو پرت کرد کنار و با چندشی به بدن لختم نگاه کرد. بغضم ترکید و زدم زیر گریه:
_ ناهید خانوم چیکار میکنین... توروخدا...
پاهامو باز کرد و تفی رو ک.صم انداخت:
_ خودم جرت میدم... نمیذارم امشب شوهرم از ک.ص بو گندو و چرکت لذت ببره!!
سیلی روی بهشتم کوبید و چنگ زد به سینه هام
جیغ کشیدم اما امکان نداشت کسی صدامو بشنوه... بیرون از اتاق عروسی بود و قرار بود چند دقیقهی دیگه ارباب بیاد تا یه شب زفاف رمانتیک داشته باشیم...
ناهید خانوم، زن اول خان خم شد لای پام لیس پر تفی به چ.وچولم زد و گفا:
_ عفونت داری دختر؟ چرا انقد ک.صت ترشه؟؟
گریه میکردم تا ولم کنه ولی انگار نمیشنید. یهو دوتا انگشتشو کرد توم و فشار داد که خروج خون از بدنم و حس کردم.
جیغ کشیدم و ناهید خانوم بیشتر انگشتاشو توم فشار داد... تلمبه زد و شیطانی خندید:
_ الان که یحیی اومد بکنتت و دید باکره نیستی... همین امشب از عمارت پرتت میکنه بیرون!
خونی که از ک. صم روونه شده بود رو با دستمال سفید زفاف پاک کرد و گفت:
_ آتیشش میزنم اینو... حق نداری زیر شوهرم آه و ناله کنی فهمیدی؟؟ فهمیدی ج.نده خانوم؟؟؟
در اتاق باز شد و یحیی خان با دیدن من و ناهید خانوم تو اون وضعیت....
https://t.me/+7rwZpkGcs2EzNTU0https://t.me/+7rwZpkGcs2EzNTU0https://t.me/+7rwZpkGcs2EzNTU0https://t.me/+7rwZpkGcs2EzNTU0https://t.me/+7rwZpkGcs2EzNTU0https://t.me/+7rwZpkGcs2EzNTU0