#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_261
قهوه رو تو فنجون سفید رنگی ریخت و کمی ازش مزه کرد و جدی و دستوری گفت:
_همه اینجوری نیستن ولی بعضی این افراد چشمشون دنبال اینه از نرده بون بقیه بالا برن پس تو نباید شان خودت و من رو پایین بیاری.
یه چیزی که خوب فهمیده بودم این بود که بحث کردن با شیخ شاپور بی فایده بود چون همیشه برنده خودش بود.
از پشت میز بلند شدم و موز رو تو سطل زباله انداختم و به طرف نشیمن گاه رفتم و تلویزیون رو روشن کردم.
بی هدف و بی دلیل شبکه هارو جا به جا میکردم که به چیز خاصی نرسیدم.
حضورش رو پشت سرم حس کردم که دست هاش رو دوطرفم روی مبل گذاشت و سرش رو به طرفم خم کرد.
وقتی زیر گوشم رو بوسید ورژن لوس بودنم سریع بیدار شد و سرم رو به طرف دیگه چرخوندم.
دوباره بی توجه به من همونجا رو بوسید و آروم تو گوشم پچ زد:
_اگه بعضی وقتها تند میشم بخاطر اینه فشار زیاد رومه میخوام بابایی رو ببخشی باشه دخترم؟
عین گربه لوس بیشتر تو خودم جمع شدم که دستش جلو اومد و دور سینه هام پیچید و با لحن آروم ادامه داد:
_بیا بریم استخر تا دخترم کمتر بهونه گیری کنه.
#پارت_261
قهوه رو تو فنجون سفید رنگی ریخت و کمی ازش مزه کرد و جدی و دستوری گفت:
_همه اینجوری نیستن ولی بعضی این افراد چشمشون دنبال اینه از نرده بون بقیه بالا برن پس تو نباید شان خودت و من رو پایین بیاری.
یه چیزی که خوب فهمیده بودم این بود که بحث کردن با شیخ شاپور بی فایده بود چون همیشه برنده خودش بود.
از پشت میز بلند شدم و موز رو تو سطل زباله انداختم و به طرف نشیمن گاه رفتم و تلویزیون رو روشن کردم.
بی هدف و بی دلیل شبکه هارو جا به جا میکردم که به چیز خاصی نرسیدم.
حضورش رو پشت سرم حس کردم که دست هاش رو دوطرفم روی مبل گذاشت و سرش رو به طرفم خم کرد.
وقتی زیر گوشم رو بوسید ورژن لوس بودنم سریع بیدار شد و سرم رو به طرف دیگه چرخوندم.
دوباره بی توجه به من همونجا رو بوسید و آروم تو گوشم پچ زد:
_اگه بعضی وقتها تند میشم بخاطر اینه فشار زیاد رومه میخوام بابایی رو ببخشی باشه دخترم؟
عین گربه لوس بیشتر تو خودم جمع شدم که دستش جلو اومد و دور سینه هام پیچید و با لحن آروم ادامه داد:
_بیا بریم استخر تا دخترم کمتر بهونه گیری کنه.