#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_258
انگشتام رو با ذوق بهم قلاب کردم و به نیم رخ شاپور نیم نگاهی کردم ولی نمی خواستم به این موضوع اشاره کنم که منو یه دختر ضعیف ببینه.
_وقتی کارهای شرکت اینجا تموم بشه بر میگردیم دبی؟
_کامل تموم بشه آره.
"آهان" آرومی زمزمه کردم و به اطراف زل زدم.
فعلا روز اول بودنم توی ایران بد نبود البته اگه مروارید رو فاکتور بگیرم.
شالم که روی شونه هام افتاده بود ناخواسته روی موهام کشیدم و دوباره خودم سکوت رو شکستم.
_من اینجا حوصله ام سر میره دلوین هم نیست که با اون سرگرم بشه نمیریم بیرون بگردیم و ایران رو ببینیم؟
مچ دستش رو چرخوند تا به عقربه های ساعت نگاه کنه و آروم گفت:
_کم کم میریم صبر کن! من دوست تو ایران زیاد دارم فقط واسه کار اینجا نیومدیم گردش هم میریم.
با شنیدن حرفش لبخندم اوج گرفت.
دست به سمت ضبط بردم و روشنش کردم و با پخش شدن آهنگ تو ماشین، شونه هام رو تکون دادم که نگاه شاپور به سمتم چرخید.
من و شاپور هیچوقت مثل رل های بقیه نبودیم و پر از عشق و محبت های لفظی باشیم.
حتی حالا که همسر قانونی همدیگه شدیم بازم مثل بقیه نبودیم.
حالا با نگاه خیره شیخ به تکون های ریز و یهویی ام یه حس عجیبی تو وجود جوشید.
#پارت_258
انگشتام رو با ذوق بهم قلاب کردم و به نیم رخ شاپور نیم نگاهی کردم ولی نمی خواستم به این موضوع اشاره کنم که منو یه دختر ضعیف ببینه.
_وقتی کارهای شرکت اینجا تموم بشه بر میگردیم دبی؟
_کامل تموم بشه آره.
"آهان" آرومی زمزمه کردم و به اطراف زل زدم.
فعلا روز اول بودنم توی ایران بد نبود البته اگه مروارید رو فاکتور بگیرم.
شالم که روی شونه هام افتاده بود ناخواسته روی موهام کشیدم و دوباره خودم سکوت رو شکستم.
_من اینجا حوصله ام سر میره دلوین هم نیست که با اون سرگرم بشه نمیریم بیرون بگردیم و ایران رو ببینیم؟
مچ دستش رو چرخوند تا به عقربه های ساعت نگاه کنه و آروم گفت:
_کم کم میریم صبر کن! من دوست تو ایران زیاد دارم فقط واسه کار اینجا نیومدیم گردش هم میریم.
با شنیدن حرفش لبخندم اوج گرفت.
دست به سمت ضبط بردم و روشنش کردم و با پخش شدن آهنگ تو ماشین، شونه هام رو تکون دادم که نگاه شاپور به سمتم چرخید.
من و شاپور هیچوقت مثل رل های بقیه نبودیم و پر از عشق و محبت های لفظی باشیم.
حتی حالا که همسر قانونی همدیگه شدیم بازم مثل بقیه نبودیم.
حالا با نگاه خیره شیخ به تکون های ریز و یهویی ام یه حس عجیبی تو وجود جوشید.