❤ لذت زنانه ❤


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Quotes


به زور جا کردن تو دختری که تنگه یکی از لذت بخش ترین کارای دنیاست🔞🔥
چنل اصلی لذت زنانه
داستان ختنه دختران😰

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Quotes
Statistics
Posts filter


-تو هرکولی تو مدرسه همه فکر می کنن بابامی!
دست روی موهای بلند دخترکش کشید
-بابا قربون این چشمای اشکی بره؟ راست میگن بخدا نصف منی انگار دخترمی
مروارید جیغی کشید و دستش را پس زد
-اصلا حالا که اینطوریه دیگه حق نداری پیشم بخوابی اتاقمو عوض میکنم
چشم های مرد از عصبانیت سرخ شدند
-تو غلط میکنی قربونت برم نزنم دهنتو پر خون کنما بدو بیا بغلم
-میخوای چیکار کنی!
ایلیا دست روی شکم دخترک کشید
-می خوام نطفمو تو شکم کوچولوت بکارم تا همه بفهمن نسبتت با من چیه دخترم!
https://t.me/+uozCGKeHhvg5ZmI0
https://t.me/+uozCGKeHhvg5ZmI0


دوست پسرم دوربین گرفته بود و دوستش تند تند توی کونم تلمبه میزد. انگشت وسطشو توی تپلم کرده بود و من آبم شره شره میریخت.
- خوب میکنمت دختر کوچولو؟ ب بابات بگو بدهیشو به من با ک.ص و ک.ون تو تسویه کردم.
ازم بیرون کشید که با ناله دراز کشیدم.
دوست پسرم اومد لا پام و پره های ک.صمو ذاشت تو دهنش!
دوست بابا سینمو گرفت و...
https://t.me/+mZn33JJcgDNjYjlk
https://t.me/+mZn33JJcgDNjYjlk
#رمان‌بزرگسال 💦


#part18

با سگک کمربند محکم روی ک*ص‌م می‌زنه و بی‌توجه به جیغ‌م فریاد می‌کشه:
- این تیکه پارچه اضافه چیه تو پات؟! حتما باید پارت کنم تا بفهمی لخت شدن یعنی چی؟ جیغ هم می‌کشه برای من، تازه اولش توله!

شورتمو هم درمیارم که با مشت ک*ص‌م رو توی دستش می‌گیره و طوری محکم فشار میده که نفسم میره و ملحفه تخت رو چنگ می‌زنم.

- این تیکه گوشته تو دستمو می‌بینی؟! ارزش تو به اینم نیست. تو حتی از ک*ص خودت هم کم ارزش‌تری سگ توله! حتی لیاقت گا*ییده شدن هم نداری چه برسه ناله کردن. پس تمام مدت خفه خون بگیر.

ک*ص‌م رو ول کرد و کمی پاهام رو از همدیگه فاصله داد و گفت:
- فقط دلم می‌خواد یکم پاهات جمع بشه تا ببینم تا صبح جیغ‌هات قطع میشه یا نه!

و ضربه محکمی با کمربند روی ک*ص‌م زد که...
https://t.me/+SVS6Xj9omIJiMmQ0
https://t.me/+SVS6Xj9omIJiMmQ0
#پارت‌واقعی


اگه از پوزیشن های تکراری تو سکس خسته شدی بیا پوزیشن جدید یاد بگیر 💦👇

             مشاهده پوزیشن 😊


Forward from: بینام
سکس وطنی با استاد دانشگاه واسه نمره 🔞

مشاهده فیلم
مشاهده فیلم


#بمب_وطنی
فیلم جرر دادن این سفیدبرفی ناناز توسط دوس‌پسرش😈🤤 بی‌پدر چه آه و ناله ای میکنه👿💦

🔞 مشاهده فیلم ⛔️


❤️ #لذت‌زنانه506 ❤️


عصبی چنگی لای موهام زدم و به خودم نهیب زدم به خودت بیا کسری...‌به خودت بیا و پیش برو.

رفتم سمت ماشین. دوباره نشستم پشت فرمون و روشن کردم و راه افتادم.‌

هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد. سکوت مطلق. یکم که گذشت نیم نگاه کوتاهی بهش انداختم.

خواب بود! عمیق و راحت خوابیده بود. شاید الان که خواب بود یکم راحت تر بودم.‌

بدون اینکه بیدارش کنم ماشینو تو پارکینگ پاک کردم و برگشتم سمتش. حالا باید صداش میزدم؟ اگه میترسید یا مخالفت میکرد چی؟

هوففف... اینقدر خسته و پر استرس بودم که واقعا توان یه کلنجار رفتن دیگه رو نداشتم. آروم پیاده شدم و رفتم سمتش.

در سمتشو باز کردم و خم شدم کمربندشو آروم باز کردم که ناله ایی زیر لب زد و اسمی رو صدا زد.

گوشمو بردم جلوتر ولی بازم متوجه نشدم چی گفت.

دست انداختم زیر زانو و کمرش وآروم کشیدمش بیرون. برای منیکه از بچگی ورزش میکردم وزنش خیلی سبک به حساب میومد.

در ماشینو آروم با پهلوم هول دادم بستم و دزدگیرو زدم.

رفتم سمت آسانسور‌. خوبی این ساختمون به خلوت بودنش بود. دنج و آروم، بدون مزاحم...

این ساعت زیاد کسی تو ساختمون رفت و آمد نمیکرد. تو آسانسور خیره شدم به صورتش‌.

عین یه بچه خوابه خواب بود. چطوری فرستاده بودنش؟! وقتی اینقدر نا بلد بود و ساده!!

در واحدمو باز کردم و رفتم داخل. آروم بردمش تو اتاقم و گذاشتمش رو تخت که نقی زد و تو خودش جمع شد.

باز انگار زیر لب داشت یه چیزی میگفت. گوشمو بردم جلوکه...

_لباسم... ژوان..‌ عوضش‌ک..ن...

ابروهام پرید بالا و متعجب نگاهش کردم. عصبی اخم کردم و زیر لب گفتم: پس اینجوری باهات رفتار میکنن هوم؟


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
وقتی معاینت میکنم باید خیس و حشری باشی💦🐙
بهشت کوچولوتو با مداد جلوم بمال تا ارضا بشی👅😈


روی میز نشستم و پاهامو تا آخر باز کردم. #بهشتم نبض میزد و حسابی #داغ کرده بود. #انگشتامو روش گذاشتم و مالیدم.

آبم از سوراخم بیرون میریخت که ددی نزدیکم اومد و از داخل وسایلش چوب بستنی بزرگشو برداشت.🔥🍆

همونطوری که میمالیدم چوب بستنیو داخل سوراخم فرو کرد و فشارش داد و آروم پایین کشیدش.💢

بهشتم جلوش کاملا باز شده بود و با دقت بهش نگاه میکرد.

: تندتر #بمال کوچولو. میخوام لحظه ای که #آبت میادو واضح ببینم🔞🌸🍑

سرعت حرکت انگشتامو روی چوچولم بیشتر کردم و چیزی به ارضا شدنم نمونده بود که ددی چوب بستنیو داخلم تکون داد.🧸🍼

https://t.me/+nTubse_7EP83NzNk
https://t.me/+nTubse_7EP83NzNk


انگشتش رو بین لبه های ک*صم کشید ..🔥🔞
لرزی به تنم نشست و لبم گزیدم که از چشمش دور نموند..
با نیشخندی ویبراتور رو توی دستش گرفت و با بی رحمی توی ک*صم فرو برد که جیغی از درد کشیدم و با شروع لرزشش که به تندی میرفت کمرم بالا و محکم به تخت کوبیدم و جیغ زدم.
- هه..هنوز زوده...تا خود صبح این ک*ص شیو شده ی تپلی مپلیت جر داده میشه بیب...

همزمان با ویبراتوری که با هر تکونش به جنون میرسوندم ک*یر سیخ و پر رگ و کلفتش وارد سوراخ کو*نم شد و....🔞🔥💯
https://t.me/+CVpcxyIrntA4NWM8
https://t.me/+CVpcxyIrntA4NWM8


_خم شو رو میز
اینکه جلوی شوهرم برای دوستش قمبل‌ کنم خیلی برام سخت بود با اسپنک محکمی که خوردم دستامو رو میز جک کردم و باسنم و عقب دادم که جاوید با خیال راحت از پشت خودشو بهم چسبوند و چشمکی برای امیر زد
_داداش این خانم کوچولوت خیلی باسن خوبی داره
امیر دستی به باسن نسیم کشید و همونطور که چشمش رو سینه هاش بود خنده ای کرد
_خوب ادبش کن داداش. دختر بدی شده تازگیا
چنگی به سینه هام انداخت و زیر گوشم نفس زد
_طاقت منو داری جوجه رنگی؟ حیفم میاد آخه...
https://t.me/+vfBb7Elq6PJiNzZk
https://t.me/+vfBb7Elq6PJiNzZk
😥♨️♨️♨️


❤️ #لذت‌زنانه505 ❤️


_بیام پیش تو، خونه ی تو... تو که گفتی جدای از پدر مادرتی

_نمیشه ناریا اینجا خارج که نیست

_یعنی چی؟ مگه تو ایران نمیشه رفت خونه ی کسی؟!

_نه نمیشه... یعنی میشه ولی دختر و پسر نمیرن خونه ی همدیگه. یعنی میرن ولی ما نمیتونیم

_چی میگی کسری من نمیفهمم؟ چرا ما نمیتونیم؟ خونه ات مشکلی داره؟

_نه...آره... هوففف

کلافه شده بودم و نمیدونستم چی بگم که بفهمه. چنگی لای موهام زدم و چرخیدم پشت بهش.

با خودم گفتم مگه تو همینو نمیخواستی؟ پس برای چی اصلا از اون سر دنیا کشیدی آوردیش اینجا؟! مگه تمام هدف همین نبود؟

پس چرا داری ازش فرار میکنی کسری؟ چته... چته پسر ؟؟ ترسیدی؟؟

همینجوری با خودم داشتم کلنجار میرفتم که دستش پست کتفم نشست.

_برسونم هتل، خسته ام. میخوام با خانواده ام تماس بگیرم

_برای چی؟

_برای اینکه اونا خانواده ام هستن و نگرانمن

_ناراحتی الان؟

_آره... زیاد.. ولی عیب نداره منو برسون هتل. من خیلی خسته ام

رفت دوباره نشست تو ماشین و خیره شدم به جای خالیش. باید انجامش میدادم... باید....


❤️ #لذت‌زنانه504 ❤️


عصبی و شاکی اومد سمتم. با دوتا دستش کوبید تخت سینه ام و گفت: ناراحتت میکنم؟ من دارم ناراحتت میکنم؟ برو گمشوووو

داشت دوباره میرفت سمت ماشین که مچ دستشو گرفتم و چرخوندمش سمتم جوری که افتاد تو بغلم.

بهش فرصت ندادم ازم فاصله بگیره و دستامو دورش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم.

تقلا کرد از بغلم بیاد بیرون ولی بهش اجازه ندادم.

_هیششش... حق با توئه من بد رفتار کردم.‌هرچی میخوای داد بزن و دعوا کن ولی حق نداری قهر کنی و بری

_ولم کن... ولم کن من اشتباه کردم

_ناریا من اشتباه کردم ولی تو هم داری بدتر میکنیا، چیزی نگو که بعدا نتونی جمعش کنی

_تنهام، خسته ام، ترسیده ام، هیچ چیز و هیکس این کشور برام آشنا نیست. تنها نقطه ی امن من تو اینهمه تاریکی تویی که اینجوری...

از بغلم آوردمش بیرون و دستمو گذاشتم رو لباش و گفتم: میدونم...‌میدونم اشتباه کردم.

منم عصبی و ترسیده بودم.

میشه چند ساعت پیش رو فراموش کنی و انگار از همین الان تازه همو دیدیم شروع کنیم؟

باید آرومش میکردم. باید گندی که زده بودم رو جمعش میکردم تا بدتر نشده.

_نه نمیشه، آلزایمر ندارم که...

_ناریا خانم لطفا

_به یه شرط

تای ابرومو دادم بالا و گفتم: اونوقت چه شرطی؟

نگاهشو ازم گرفت و گفت: من...من... میترسم برم هتل..

_خب؟!

_میشه بیام پیش تو؟

_چییی؟؟


دوک دو طرف #باسنم رو خودش باز کرد و اون زن یه چیز #لزج لای #باسنم ریخت و با دستش شروع کرد رو #مقعدم مالیدن و با انگشتش آروم آروم تو #کو*نم فرو کردن.💦💦

حس مضخرف #تحقیر و درد و هزار جور حس دیگه. دکتر بود ولی همین که با اون حالت لخت دمر رو پای دوک بودم و انگشت میشدم تحقیر امیز ترین حالت ممکن بود. 🔥🔥🔥

خودمو سفت کرده بودم. یه چیزی رو گذاشت رو #سوراخ #پشتم و آروم شروع کرد داخل فرو کردن. چنگ میزدم به شلوار دوک و فقط اشک میریختم...

تا اخر که فرو کرد مثل اون چیز کوفتی که تو #واژنم فرو کرده بود شروع کرد بازش کردن تا جاییکه حس میکردم #سوراخ کو*نم کامل باز شده😱😱😱🔞🔞🔞

چشمامو بستم و شلوار دوک رو تو مشتم فشار میدادم تا هرچی زودتر تموم بشه....
https://t.me/+4xlwA2gUxWRmYmZk
https://t.me/+4xlwA2gUxWRmYmZk


شب پارت داریم


من واقعا روی این رنگ کراشم👌🏻🍒

@lezate_zanane1


موهای زائد رو شرمگا*هش پوزخند رو لبم آورد که خوب فهمید و دستشو گذاشت جلوش...

_بردار دستتو. پاها یکم باز.. زود...

_برگرد به پشت، خم شو کو.ن بی مصرفت رو با دوتا دستات باز میکنی.ازجات تکون نمیخوری..  قدمی جا به جا بشی پشت و جلوتو یکی میکنم. زود باش خانومی قشنگم..
https://t.me/+4xlwA2gUxWRmYmZk
https://t.me/+4xlwA2gUxWRmYmZk


❤️ #لذت‌زنانه503 ❤️


با حرفش هول زده نیم نگاهی بهش کردم و گفتم: چرا چرت و پرت میگی؟ هنوز نرسیده پشیمون شدی از اومدنت؟

اگه خیلی پشیمونی و دلت تنگ شده میتونم همینجا برت گردونم...

و دقیقا پشت بند حرفم فرمونو پیچوندم و دور زدم سمت همونجا که پارک کرده بودم.

_چ...چرا اینجوری میکنی؟ کسری...

_چجوری میکنم هان؟؟ مگه تفنگ رو شقیقه ات گذاشته بودم که بیای؟ نیومده داری حالمونو خراب میکنی...

_کسری

_زهرمارررر

هیچوقت آدمی نبودم که به راحتی از کوره در برم واینقدر واکنش نشون بدم ولی به حدی فشار روانی رو داشتم تحمل میکردم که با کوچکترین جرقه فوران کردم.

ماشینو کشیدم گوشه ی خیابون و پارک کردم.‌ حالا که یکم خودمو خالی کرده بودم انگار بهتر میتونستم موقعیت رو درک کنم.

صدای هق هق آروم گریه اش رو میشنیدم. نباید همین اول کاری ...

_بسته گریه نکن

در ماشین و باز کردو بی اهمیت به من پیاده شد که با حرص پوفی کردم و درو باز کردم.

الان لابد باید نازشو میکشیدم! لعنتی کسری اصلا معلوم هست داری چکار میکنی و چی میخوای؟

رفت سمت پشت ماشین و گفت: بازش کن چمدونمو بردارم

_بس کن ناریا بشین تو ماشین داری هردومون رو ناراحت میکنی...


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
وقتی مچ استینهای لباس بافتنی هاتون گشاد میشه این راهکارشه

@lezate_zanane1


خدایا وقتی میگم "مگه از این بدتر هم میتونه بشه؟" دارم به عنوان شکایت میگم نه به عنوان چالش. 😒😒


@lezate_zanane1


❤️ #لذت‌زنانه502 ❤️


( کسری )


بلاخره داشت میومد. استرس داشتم و حس های عجیب.

راهی رو شروع کرده بودم که باید تا تهش میرفتم حتی به غلط...

ساعت پروازشو بهم اطلاع داده بود و باید فرودگاه منتظرش میموندم.

فارسی بلد بود ولی هیچ جایی رو بلد نبود و میترسید. و البته در کل از ایران وحشت داشت و...

نشسته بودم تو سالن انتظار و به گوشیم زل زده بودم و پیامهامون رو میخوندم. از کجا و کی من این تصمیم رو گرفته بودم؟!

اگه بقیه میفهمیدن چی میشد؟ واکنششون چی بود؟ منفور میشدم و ترد؟؟ ارزشش رو داشت اصلا؟

اینقدر محو افکار پریشونم بودم و تو آینده ایی که با ذهنم داشتم میساختم میچرخیدم که اصلا گذر زمانو حس نکردم.

_کسری

با شنیدن صداش متعجب سر بلند کردم که دیدم جلوم وایستاده!

_تو؟

تا پاشدم خودشو انداخت تو بغلم. هاج و واج بودم. بدون هیچ واکنشی...

کی اومده بود من نفهمیدم؟ اصلامگه چند ساعت اینجا نشسته بودم؟

دو طرف بازوشو گرفتم و از بغلم آوردمش بیرون...

_هیشش... آروم باش، خوبی؟ کی رسیدی؟

_یه ساعته دارم میگردم. ترسیدم کسری... خیلی ترسیدم...

_باشه آروم باش تو جنگل که نیستی.بیا بریم مردم نگاهمون میکنن

متعجب نگاهی به اطراف کردو گفت: مردم؟ کو کسی که مارو نگاه نمیکنه!

دستشو گرفتم و چمدونشم برداشتم و همینجور که دنبال خودم میکشیدمش گفتم: بیا بریم کمتر حرف بزن...

چمدونشو گذاشتم تو ماشین. خودشم نشست و منم پشت فرمون نشستم و راه افتادیم که گفت: اصلا از اومدنم خوشحال شدی؟؟ چرا حس میکنم اشتباه کردم که....

20 last posts shown.