-تو هرکولی تو مدرسه همه فکر می کنن بابامی!
دست روی موهای بلند دخترکش کشید
-بابا قربون این چشمای اشکی بره؟ راست میگن بخدا نصف منی انگار دخترمی
مروارید جیغی کشید و دستش را پس زد
-اصلا حالا که اینطوریه دیگه حق نداری پیشم بخوابی اتاقمو عوض میکنم
چشم های مرد از عصبانیت سرخ شدند
-تو غلط میکنی قربونت برم نزنم دهنتو پر خون کنما بدو بیا بغلم
-میخوای چیکار کنی!
ایلیا دست روی شکم دخترک کشید
-می خوام نطفمو تو شکم کوچولوت بکارم تا همه بفهمن نسبتت با من چیه دخترم!
https://t.me/+uozCGKeHhvg5ZmI0https://t.me/+uozCGKeHhvg5ZmI0