❤️ #لذتزنانه505 ❤️
_بیام پیش تو، خونه ی تو... تو که گفتی جدای از پدر مادرتی
_نمیشه ناریا اینجا خارج که نیست
_یعنی چی؟ مگه تو ایران نمیشه رفت خونه ی کسی؟!
_نه نمیشه... یعنی میشه ولی دختر و پسر نمیرن خونه ی همدیگه. یعنی میرن ولی ما نمیتونیم
_چی میگی کسری من نمیفهمم؟ چرا ما نمیتونیم؟ خونه ات مشکلی داره؟
_نه...آره... هوففف
کلافه شده بودم و نمیدونستم چی بگم که بفهمه. چنگی لای موهام زدم و چرخیدم پشت بهش.
با خودم گفتم مگه تو همینو نمیخواستی؟ پس برای چی اصلا از اون سر دنیا کشیدی آوردیش اینجا؟! مگه تمام هدف همین نبود؟
پس چرا داری ازش فرار میکنی کسری؟ چته... چته پسر ؟؟ ترسیدی؟؟
همینجوری با خودم داشتم کلنجار میرفتم که دستش پست کتفم نشست.
_برسونم هتل، خسته ام. میخوام با خانواده ام تماس بگیرم
_برای چی؟
_برای اینکه اونا خانواده ام هستن و نگرانمن
_ناراحتی الان؟
_آره... زیاد.. ولی عیب نداره منو برسون هتل. من خیلی خسته ام
رفت دوباره نشست تو ماشین و خیره شدم به جای خالیش. باید انجامش میدادم... باید....
_بیام پیش تو، خونه ی تو... تو که گفتی جدای از پدر مادرتی
_نمیشه ناریا اینجا خارج که نیست
_یعنی چی؟ مگه تو ایران نمیشه رفت خونه ی کسی؟!
_نه نمیشه... یعنی میشه ولی دختر و پسر نمیرن خونه ی همدیگه. یعنی میرن ولی ما نمیتونیم
_چی میگی کسری من نمیفهمم؟ چرا ما نمیتونیم؟ خونه ات مشکلی داره؟
_نه...آره... هوففف
کلافه شده بودم و نمیدونستم چی بگم که بفهمه. چنگی لای موهام زدم و چرخیدم پشت بهش.
با خودم گفتم مگه تو همینو نمیخواستی؟ پس برای چی اصلا از اون سر دنیا کشیدی آوردیش اینجا؟! مگه تمام هدف همین نبود؟
پس چرا داری ازش فرار میکنی کسری؟ چته... چته پسر ؟؟ ترسیدی؟؟
همینجوری با خودم داشتم کلنجار میرفتم که دستش پست کتفم نشست.
_برسونم هتل، خسته ام. میخوام با خانواده ام تماس بگیرم
_برای چی؟
_برای اینکه اونا خانواده ام هستن و نگرانمن
_ناراحتی الان؟
_آره... زیاد.. ولی عیب نداره منو برسون هتل. من خیلی خسته ام
رفت دوباره نشست تو ماشین و خیره شدم به جای خالیش. باید انجامش میدادم... باید....