اینکُجا - ایده نوشت های مهدی سلیمانیه


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


مینویسم. باز. هم از "اینجا" و اکنون، هم از آنجا و "ناکجا". در این سفر - که نامش را زندگی گذاشته اند- نامم مهدی سلیمانیه است؛ دانشجویی که جامعه شناسی می‌خواند..
راه تماس با نویسنده: inkojaa@gmail.com

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


پایانی دیگر

انسان، فانی است. هر چه به او ربطی دارد نیز همین‌گونه است؛ فانی و گذرا. از این واقعیت هیچ گریزی نیست. باید به آن تن داد و به تمامی، پذیرفت.
نوشته‌ها و نوشتن‌ها هم همینطورند. فانی‌اند و در آستانه‌ی فراموشی. دل‌بستنی نیستند. «باید گذاشت و گذشت». گاهی آدم باید سفرهای دیگری را آغاز کند. در جایی دیگر. شاید در درون.

دیگر در اینجا و «اینکجا» نخواهم نوشت. از تمامی شما سپاسگزارم که در این چند سال اخیر، برای گفتن و شنیدن و دیدن و رنج کشیدن و لذت بردن و جستجوی روشنایی‌ها در این مدت همراهم بودید. به امید روزهای بهتر برای ایران عزیز و مردمان عزیز هم‌سرنوشت و همسایه‌ی ما، از افغانستان مهربان تا سوریه‌ی رنج‌کشیده و بیصدا. از عربستان تا عراق و از مصر و تونس و مراکش تا کشمیر و کاشغر. شاید روزی دیگر، دوباره با هم بنویسیم و به «اینجا» و اکنون و آنجا و «ناکجا» فکر کنیم...

«پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست...

دردمندی من سوخته زار و نزار
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست»


یادداشت‌های یدالله کریمی‌پور dan repost
غیر
@KARIMIPOUR_K

آن قدر خانه بزرگ، تودرتو و دیوارهایش پهن و بلند بود که صدای شیون زنان و دخترکان‌ به گوش نمی رسید. حاج "ک" که برترین بازرگان بنام شهر و بلکه خطه جنوب محسوب می شد، مرده بود. تا پیش از انقلاب اسلامی، نامش بر بسته ها و صندوق های چای اصل خارجه حک شده و برندی ملی بود.
با مرگش ، بر پایه عرف پسر بزرگ و البته اندکی ناخلفش ، عهده دار مایملک و تجارت و تجارت خانه اش شد.

خانواده حاج ک، گسترده بود. همه پسرانش ازدواج کرده و در این خانه فراخ ، به تک تکشان سرایی داده شده بود. در واقع نمونه کاملی از یک خانواده و سیستم پدر سالار.

ولی با مرگ حاجی ، اندک اندک بستر فروپاشی این خانواده پهن شد. پایان های دهه ۴۰ خورشیدی بود و سیستم پدرسالاری و خانواده گسترده رو به اضمحلال . ولی مدیریت مستبدانه فرزند ارشد حاجی نیز مزید بر علت بود. دیگر از ریخت و پاش و مهمانداری و سخاوت زبانزد حاجی ک خبری نبود؛ سهل است که جانشینش در کار دین سخت و بی مدارا و در کار دنیا نیز بی محاباتر ؛ و در تقسیم سهم و سود بس شقی.

القصه؛ فروپاشی خانواده با عصیان پسر کوچک آغاز شد. نخستین کارش جداکردن خود و همسر و فرزندان و رحل اقامت افکندن در خانه ای دیگر و تشکیل خانواده ای هسته ای بود. ولی ماجرا به همین جا پایان نیافت.

پرهیاهوترین کار این یاغی ، پیوستنش به رقیب تجاری خانواده بود. او باسواد و در مدیریت خبره و در شناخت بازار بی مانند. برادران هر ترفندی به خرج دادند، طاغی باز نگشت که نگشت.

رئیس جدید خانواده نیز از موضع قدرت و از سر غرور و سرسنگین به کار این یاغی می نگریست و خم به ابرو نمی آورد. بالاخره نیز بازار از چنگ خانواده ربوده شد و بنگاه نخست شهر به رقیب تحت مدیریت یاغی و سپس رقبای دیرین خانواده بازگشت.

روزها و هفته ها و ماه ها بدین منوال گذشت ؛ تا این که روزی مادر که پیرزن خردمند، با کیاست ، پرهوش ، مومنه باسواد و حافظ خوانی بود ، فرزند یاغی را خواست. فرزند هم که دیندار و سرشار از احساس بود، تند به دیدار مادر شتافت. مادر پس از خوشامد گویی و پرس و جو از احوال خانواده ، با لحنی آرام دلیل ترک خانواده را جویا شد. او هم دلایل خود را عرضه کرد؛ این که برادر بزرگش به عنوان مدیر هم تندخو و ناپخته است و هم مستبد و کم کیاست در کار شناخت بازار . این که خسیس است و کهنه اندیش در کسب و کار ؛ این که مغرور است و دل و پابسته مشتی نادان و نااهل مفتخور پیرامونی؛ و این که به مقتضیات روز بازار ناآگاه و دلبسته رویه ای کهنه.

مادر که سراپا گوش بود و پیاپی در حال پُک زدن به قلیان ، پس از پایان یافتن پاسخ های فرزند ، آرام و شمرده و پر احساس ، این بیت حضرت حافظ را دیباچه سخنش قرار داد:

اگر برجای من "غیر"ی گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم.

پسر و همه اعضای خانواده که در سرسرای فراخ خانه دورش را فرا گرفته بودند ، چشم در چشمان این عاقله نجیب زاده، در انتظار ادامه گفتار همواره شیوایش بودند؛ او‌با سختی و سرفه پیاپی ادامه داد:

تو جان یافته و قوام گرفته و بزرگ شده این خانه ای؛ جایی که همه چیز را به تو داد، که اگر هم نمی داد، باز این خانه نیاکانی ما و توست. حال اگر پدر و قیم خانه چند روزی راه خطا درپیش گرفت و مستبد شد و بر این سیاق نیز ماند، حرام است که بی شکر نعمت گذشته ها ، خانه و کاشانه پدری را رها کنی و به "غیر" بپیوندی، که خلاف "غیرت" است.

بهتر بود که رنج و درد برخود روا می داشتی و با صبوری و سرسختی و کیاست ، این (اشاره به برادر بزرگ و بزرگ خانواده) مرد را مدیریت آموخته و یا وزیرش می شدی و اگر بر فرض نشدنی بود ، با کمک برادران و خواهران ورا ادب می کردی؛ نه این که دل و جان به غیر می دادی :

یار بیگانه مشو، تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور، تا نکنی ناشادم

شمع هر جمع مشو، ورنه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن، تا نروی از یادم

فردایش عاقله محله و بلکه شهر را در کنار حاج ک به خاک سپردند.

آری دوستان و گرانمایگان، اگر چند روزی در این خانه بد گذشته و می گذرد ، به پاس خانه نیاکانی و میراث پربهایش ، پشت کردن به این سرا و پیوستن به غیر، دور از غیرت است؛ نه؟!
@KARIMIPOUR_K


اكنون، ما و شريعتي dan repost
نامه‌ جمعی از فعالان سیاسی و مدنی به مولوی عبدالحمید

حضرت شیخ الاسلام مولوی عبدالحمید

با سلام و آرزوی سلامتی شما

نامه اعتراضی و سراسر خیرخواهی جناب‌عالی درباره نقض مکرر حقوق شهروندیِ هموطنان اهل سنت که نشان‌دهنده رنج و سختی و تبعیض ناروا بر خواهران و برادران اهل سنت در طول چهل‌ساله اخیر است، مایه تاسف عمیق ما بود. همه آنچه ما از خلال مبانی و یافته های دینی، انسانی و حقوق بشری دریافته ایم پیامی جز برابریِ حقوق همه انسانها فارغ از عقیده، دین، مذهب و قومیت نداشته است. انسانی که ما می‌شناسیم کلمه را آموخت تا کرامت ببیند و عزت و شان او در برابر همه دیگر مخلوقات فارغ از هر گونه تبعیض و نابرابری حفظ شود. از این گذشته انقلاب ۱۳۵۷ که اینک در آستانه چهل و سومین سال وقوع آن قرار داریم آرمان رهایی، آزادگی و انسانیت را جستجو می‌کرد و حقوق شهروندی را سر لوحه خود قرار داده بود و البته امروز صادق­ترین انقلابیون آن زمان نیز نسبت به انحراف از آرمانهای بلند و انسانی آن انقلاب معترض­اند و روند تغییرات را تایید نمی‌کنند. برخورداری همه اقوام ایرانی ‌از حقوق شهروندی و همه ایرانیان اعم از زرتشتی، مسیحی، یهودی ، مسلمان اعم از شیعه، سنی، درویش و پیروان آیین بهایی، و اعم از موافق ، مخالف و منتقدِ حاکمیت، در ردیف بدیهی‌ترین اصول دینی، ملی و انسانی است که متاسفانه امروزه بشدّت نقض می‌شود.

ما امید داریم که به واسطه انسانهای شریف، مومن ، ایرانی و آزاده‌ای چون شما دیر یا زود ملت ایران بار دیگر در مسیر آرمانهای بزرگ آزادی، عدالت و توسعه و رفاه برای همه ایرانیان فارغ از عقیده، دین ، مذهب و قومیت و امثال آن حرکت خواهد کرد و بساط ظلم وتبعیض علیه هموطنان اهل سنت برچیده خواهد شد. ما تردیدی نداریم که به رغم همه بیدادها و مظالم ، به یمن نقش مصلحانه و موثر شما در میان جماعت اهل سنت بویژه اهالی خطه بزرگ سیستان و بلوچستان، عشق به ایران و تلاش برای حفظ تمامیت ارضی در روح و دل مردم پایدار خواهد ماند. از همین رو ضمن همدردی با شما و خواهران و برادران اهل سنت از حضرت حق می‌خواهیم تا شما را نه فقط برای جماعت اهل سنت که برای ایران و ایرانیان حفظ کند.

هاشم آقاجری – محمد ابراهیم‌زاده – هادی احتظاظی – مجید الهامی – بهمن احمدی‌امویی – حسن اسدی‌زیدآبادی – ابوالفضل بازرگان – محمدحسین بنی‌اسدی – قربان بهزادیان‌نژاد – علیرضا بهشتی‌حسینی – علیرضا بهشتی‌شیرازی- مصطفی تاجزاده – محمد توسلی – جلال جلالی‌زاده – بهزاد حق‌پناه – ابوالفضل حکیمی – ابراهیم خوش‌سیرت – محمد داوری- محمود دردکشان – خسر و دلیرثانی – معصومه­دهقان – صادق­ربانی – علیرضارجایی- بهمن رضا خانی – احد رضایی – حسین رفیعی – رضا رئیس‌طوسی – حامد سحابی – فریدون سحابی – پروانه سلحشوری – سیدمحمد سیف‌زاده – تقی شامخی – احسان شریعتی- فیروزه صابر – هاشم صباغیان – طاهره طالقانی – علیرضا علوی‌تبار – محمد علی عمویی – علی اصغر غروی – غفار فرزدی – علی فرید یحیایی- ابوالفضل قدیانی – نظام الدین قهاری – محمدرضا کارخانه‌چین – رحمن کارگشا – علی گرجی – فاطمه گوارایی – فخرالسادات محتشمی پور – محسن محققی – محمد محمدی اردهالی – نرگس محمدی – مهدی محمودیان – سعید مدنی – احمد معصومی – احمد منتظری – آذر منصوری – خسرو منصوریان – عباس منوچهری – عبدالله مومنی – نسرین نافعی – صدیقه وسمقی – هادی هادی‌زاده‌یزدی.


شهرآرانیوز dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🎥حتی نان...

🔸در حاشیه شهر مشهد بعضی نانوایی‌ها حساب دفتری دارند و نان قسطی می‌فروشند و بقالی‌ها مشتری‌های زیادی دارند که رب و روغن و مانند آن را قاشقی، یعنی فقط به اندازه یک وعده می‌توانند بخرند.

🔸واحد پول در مراودات اقتصادیِ این قسمت از شهر فقط ریال نیست، تکه کاغذ و مقوای مهر شده توسط خیریه و مسجد نیز اعتبار خرید دارد و مردم با آن نان می‌خرند.

🌎نسخه با کیفیت تر ویدئو را در شهرآرانیوز ببینید

#رسانه_تصویری_شهرآرا

@ShahraraNews
instagram.com/shahraranews


محمدرضا جلائی‌پور🍀Jalaeipour dan repost
🔴 چند پرسش دربارهٔ ممنوعیت ورود واکسن انگلیسی و آمریکایی

✍🏻 محمدرضا جلائی‌پور

⭕️ آیا مهم‌ترین مسئولیت حکومت‌ها صیانت از جان و سلامت شهروندانشان نیست؟

⭕️ آیا نباید حیطهٔ علم و سلامت را از مسائل سیاسی تفکیک کرد؟

⭕️ آیا نباید داوری دربارهٔ اعتبار واکسن‌های تولیدی کشورهای مختلف را به نهادهای علمی و بین‌المللی معتبر واگذار کرد؟

⭕️ آیا این‌که مدیریت دولت ترامپ در مدیریت کرونا بسیار ضعیف بوده است نافی این است که چند واکسن تولیدشده توسط دانشگاهیان و شرکت‌های آمریکایی واکسن‌های معتبری‌اند؟

⭕️ آیا در این مورد نباید حساب شرکت‌ها و ملت‌ها را از دولت‌هایشان جدا کرد؟

⭕️ آیا وقتی هنوز واکسیناسیون فراگیر در هیچ کشوری اجرایی نشده است، برای داوری دربارهٔ تاثیر آن زود نیست؟ آیا قابل دفاع است مرگ و میر ناشی از کرونا را به معنای بی‌تاثیری واکسن‌های معتبری که هنوز تزریق نشده‌اند بگذاریم؟

⭕️ آیا واردات واکسن از تولیدکننده‌های معتبر را نباید به تصمیم نهادهای تخصصی و دولت واگذار کرد؟ تصمیم ممنوعیت واردات از آمریکا و انگلیس چه ضرورتی دارد و چه مصلحتی را تامین می‌کند؟ نارضایتی‌افزا و به ضرر منافع ملی و سلامت شهروندان نیست؟

⭕️ آیا بهتر نیست به جای ممنوعیت واردات، ایران جامعهٔ‌ مدنی و دیپلماسی‌ تواناتری را در اعتراض به تحریم‌هایی که واردات واکسن‌های معتبر را دشوارتر می‌کند و ناقض حقوق بشر ایرانیان است بسیج کند؟

⭕️ آیا همین ۱۵۰ هزار واکسن فایزر که به هلال احمر ایران در حال ارسال بود (با کمک جمعی از نیکوکاران و متخصصان ایرانی ساکن آمریکا) و امروز اعلام شد به خاطر ممنوعیت واردات از آمریکا و انگلیس دیگر دریافت نخواهیم کرد نمی‌توانست ده‌ها هزار کادر درمانی و سالمندان خانه‌های سالمندان که در معرض خطر ابتلا و مرگ بیشتری هستند را واکسینه و از ده‌ها مرگ پیشگیری کند؟ مسئولیت ده‌ها جان عزیزی که با ممنوعیت ورود همین یک محموله از دست می‌روند با کیست؟

⭕️ آیا همزمان با تلاش برای تولید واکسن داخلی معتبر بهتر نیست به جای ممنوعیت واردات واکسن، همهٔ توانمان را بسیج کنیم که هر چه تعداد بیشتری واکسن را هر چه زودتر از هر تولید‌کنندهٔ معتبری وارد کنیم و تحریم‌ها را هر چه زودتر رفع کنیم؟

⭕️ آیا تا زمان تولید واکسن ایرانی و کوبایی (بر فرض موفقیت‌شان و تایید نهادهای علمی معتبر) ماه‌ها فاصله نداریم؟ آیا بر فرض تولید این واکسن‌ها ظرفیت تولیدشان در داخل بسیار کمتر از نیازمان نیست و همزمان نیازمند واردات هر چه بیشتر واکسن‌های معتبر نیستیم؟

⭕️ آیا واکسن آکسفورد انگلیسی (که تحت لیسانس در هند و چند کشور دیگر هم تولید می‌شود) تا کنون یکی از معتبرترین و ارزان‌ترین واکسن‌های کرونا نیست و ایران هم برای واردات وسیع آن در حال تلاش و به تحقق‌اش نزدیک نبود‌؟ محروم کردن میلیون‌ها ایرانی از واکسیناسیون سریع‌تر با این واکسن اخلاقا قابل دفاع است؟

⭕️ آیا علما و مسئولانی که همهٔ این‌ سال‌ها برای درمان به لندن می‌رفته‌اند، تفاوتی دارند با عموم شهروندانی که حق دارند از واکسن تولید‌شده توسط محققان دانشگاه آکسفورد بهره ببرند؟

⭕️ آیا آغاز واکسیناسیون گسترده‌تر در کشورهای همسایهٔ ما (از جمله با همین واکسن‌های آکسفورد و مودرنا و فایزر)، منجر به افزایش مطالبه و نارضایتی عمومی از تاخیر واکسیناسیون فراگیر در ایران نمی‌شود؟

⭕️ آیا تسریع و تسهیل این واکسیناسیون هم برای اقتصاد ایران و معیشت شهروندان و هم پیشگیری از مرگ ده‌ها هزار هم‌وطن‌مان ضروری نیست؟

⭕️ آیا بهتر نیست به جای ممنوعیت واردات از انگلیس و آمریکا، برای کاهش تصمیمات پرخطا توسط نهادها و مدیرانی که ذی‌نفع و در موقعیت تعارض منافعند، سامانهٔ شفاف واکسن کرونا زودتر راه‌اندازی و همهٔ توان نهادهای حکمرانی و بخش خصوصی ایران برای واردات هر چه سریع‌تر و بیشتر و توزیع عادلانه و شفاف‌تر واکسن به کار گرفته شود؟

@jalaeipour


محمدرضا جلائی‌پور🍀Jalaeipour dan repost
⭕️ مادر سام رجبی، از زندانیان مظلوم محیط زیست، درگذشت. در این چند سال به معنای دقیق کلمه از ظلمی که به فرزندش شد «آب» شد و رنج شدیدی کشید و علی‌رغم سرطان پیش‌رفته در روزهای آخر عمرش هم به پسرش مرخصی ندادند. خدایش رحمت کند و به دل سام عزیز صبر و آرامش بدهد. مصیبت سختی است. واقعا نمی‌دانم مسئول پرونده‌اش چگونه شب‌ها خوابش می‌برد.
@jalaeipour


♦️ققنوس♦️
(با این بچه‌ها، چطور امیدوار نباشم؟)

▪️تصویر اول:
[به ناچار] تلویزیون را روشن می‌کنم. شبکه آموزش است. خانمی در حال تدریس درس «هویت اجتماعی» برای پایه دوازدهم است. کنجکاو می‌شوم. صدای تلویزیون را بلند می‌کنم و با دقت بیشتری به درس گوش می‌کنم. اما عجیب است! بسیاری از کلماتی که تکرار می‌شود، تقریباً ارتباطی با آن «جامعه‌شناسی» که حدود بیست سال است خوانده‌ام و می‌شناسم، ندارد: «فطرت»، «نفسانیات»، «فرهنگ حق و حقیقت»، «جنگ حق و باطل»... من که به سنتی در جامعه‌شناسی دلبسته‌ام که مفهوم‌سازی بومی و شناخت فرهنگ خودی و رویکرد ضداستعماری و ضد استبدادی را در هر شکلش دنبال می‌کند، با این کلمات و مفاهیم بیگانه‌ام! این مطالب هر چه که هست، «جامعه‌شناسی» نیست. ... ملغمه‌ای عجیب از برداشت‌هایی خاص از الهیات و سیاست..

جدا از این‌ها، حتی من معنای هم بسیاری از سؤالاتی که این معلم طرح می‌کند را نمی‌فهمم و جوابشان را نمی‌دانم. مفاهیمش برای من غریبه‌ و پیچیده‌اند. از این گذشته، معمولاً جملات مدرس، با این عبارت‌ها تمام می‌شوند: "دقت کنین بچه‌ها! این جمله خودش سؤال امتحانی خرداد سال قبل بوده"، "این خیلی مهمه، تست‌های زیادی از این بخش در کنکور سال‌های قبل اومده"... تمامی بحث‌ها، حول محور حفظیات است. حول محور امتحان و نمره و کنکور و تست... انگار نه انگار که جامعه‌شناسی، دانش شکستن کلیشه‌هاست. انگار نه انگار که جامعه‌شناسی، علم بازاندیشی در واقعیت‌های بدیهی و شک کردن در آن‌هاست. فکر کردن به واقعیت‌هایی مثل فقر آن همسایه، شباهت‌های شادی‌های آن دختر عربستانی و افغانستانی به شادی‌های مای ایرانی، معنای اجتماعی این اختلاس‌های بزرگ و کوچک، چگونگی ساخته‌شدن ستارخان‌ها، چرایی ِ تبلت و گوشی نداشتن آن همکلاسی‌های بلوچ و معنای پشت ِ میل ِ شکست‌خورده‌ی آن دختر آبی برای ورود به ورزشگاه.. چه می‌کنند با ذهن‌های مستعد این بچه‌ها...

▪️تصویر دوم:
دانشجوی تازه وارد هستند. تازه هجده ساله. کلاس من، اولین درس امسال‌شان است. تازه از کنکور و تست و استرس اعلام اسامی قبولی‌ها و جهان ِ چهارخانه‌های بی‌فایده‌ی قلمچی‌ رها شده‌اند. بعضی مفاهیم جامعه‌شناسی به گوش‌شان خورده‌است. برخی را در مدرسه شنیده‌اند. با هم شروع به صحبت می‌کنیم. از هدف‌هایشان می‌گویند. از چرایی به دانشگاه آمدن‌شان. از چرایی انتخاب ِ علوم‌انسانی. شگفت‌زده‌ام! ذهن‌هایی باز و خلاق و جستجوگر. هر جلسه با هم فیلم می‌بینیم. از فقر و نابرابری و امید و فرهنگ و مهاجرت و کرونا و کسب و کارهای از یاد رفته می‌گوییم و می‌شنویم. هر هفته، تحلیل‌هایشان از فیلم‌ها، شگفت‌زده‌ام می‌کند. جان می‌گیرم. به نقد کردن فرامی‌خوانم‌شان. جسورانه نقد می‌کنند: خودشان را و مرا و دانشگاه و اساتید را و جامعه و سیاست را. دقیق و منصفانه و سخت‌گیرانه و قدرشناسانه. جان می‌گیرم. ذوق می‌کنم. امیدوارتر می‌شوم.

▪️تصویر سوم:
نه. این ذهن‌ها را نمی‌توان تسلیم کرد. نمی‌توان مرعوب‌شان کرد. نمی‌توان سر کارشان گذاشت و گنجشک‌ رنگ شده را به جای بلبل تحویل‌شان داد. گیریم که کار به دست کاردان نباشد. گیریم که نیم روز، نیم‌روز از دوازده‌سال عمرشان را هرز برده‌باشیم. اما کار تمام نشده‌است. این‌ ذهن‌های مستعد و جستجوگر، مهار نشده‌اند. کار می‌کنند. تحلیل و تخیل می‌کنند. تسلیم نمی‌شوند. عمرهای رشدیه‌ها و ایرج افشارها و ژاله آموزگارها و شریعتی‌ها و درویشی‌ها و شجریان‌ها به هدر نرفته‌است. گرچه از تمام کتاب‌های درسی بیرون‌شان کرده‌باشند. آن‌ها چیزی بسیار واگیردار را به عشق در این خاک پراکنده‌اند: جسارت اندیشیدن.

اینکجا|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@inkojaa
#جامعه|#روشنا|#آموزش


دین، فرهنگ، جامعه | محسن‌حسام مظاهری dan repost
🔸شمایل‌پردازی یک «قدیس» در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی🔸


✍️ محسن‌حسام مظاهری


ادبیاتی که در این یک‌ سال پیرامون شهید سلیمانی تولید شده است، از کتاب‌ها و مقالات و همایش‌ها و سخنرانی‌ها و تبلیغات رسانه‌های رسمی تا شبکه‌های مجازی و رسانه‌های غیررسمی، مواد خام ارزشمندی برای پژوهش اند.
با بررسی این مطالب به‌خوبی می‌توان یک نمونه‌ از روند تدریجی تولید اسطوره در گفتمان تشیع سیاسی را نشان داد. روندی که فراتر از قامت یک «شهید» یا حتی «سرادر شهید» از «قهرمان ملی» و «اسطوره‌ی سیاسی» آغاز شد و در ادامه چنان توسعه یافته و تغلیظ شد که حالا به شمایل یک «قدیس» رسیده است.

یک «اسطوره» که محل تجلی همه‌ی آرمان‌ها و آرزوها و ایده‌آل‌ها و به‌عبارت دیگر نقطه‌ی مقابل وضع موجود است.
یک «معصوم» با جایگاهی چنان عالی و رفیع که مصون از خطا بوده و کسی را هم یارای نقد و خدشه به او نیست.
یک «انسان کامل» ساکن یوتوپیا و مدینه‌ی فاضله‌‌ی حکمرانی ایده‌آلی تشیع سیاسی و درامتداد سنت آرمانشهرگرایی ایرانی (که در نقطه‌ی مقابل واقع‌گرایی و عینیت قرار دارد) که مدح و توصیف او خلسه‌ای برای گریز از واقعیت موجود فراهم می‌سازد و التیام‌بخش همه‌ی ناکامی‌ها و نامرادی‌ها است. ناکامی‌ها و نامرادی‌هایی که ثمرات مدل واقعی (نه خیالینِ) حکمرانی نظام اند.
و بالاخره یک «قدیس» که فصل تازه‌ای را در الاهیات سیاسی جمهوری اسلامی رقم خواهد زد.
*
بااین‌اوصاف «شهید سلیمانی» بیش از «سردار سلیمانی» برای جمهوری اسلامی و بدنه‌ی حامیانش کارکرد دارد و نافع است. وجود یک قدیس به هزاران فرمانده می‌ارزد.



تصویر:
نمونه‌ای از شمایل‌سازی مذهبی از شهید سلیمانی که او را در جمع یاران نزدیک امام‌علی(ع) تصویر کرده است.

نقاشی اثر حسن روح‌الامین
https://uupload.ir/files/t65j_13991013152938893219357410.jpg

1399/10/15
@mohsenhesammazaheri


عدالت‌خانه dan repost
🔺۱۰ میلیون کارگر زیرزمینی با حقوق ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومانی در کشور داریم

🔹علی اصلانی، عضو کانون عالی شوراهای اسلامی کار که در جلسات بررسی مزد شورای عالی کار شرکت می کند گفت : گروه کارگری در این کمیته هیچ اهرم فشاری ندارد که بتواند حرف‌های خودش را به کرسی بنشاند. این کمیته از ۹ عضو تشکیل شده است. ۳ نفر به عنوان نماینده دولت، ۳ نفر نماینده کارفرمایان و ۳ نفر دیگر به عنوان نمایندگان جامعه کارگری در این کمیته حضور دارند. دولت بزرگ‌ترین کارفرما در کشور است و هرموقع مواضع کارفرمایان به خطر می‌افتد، دولت احساس خطر می‌کند. در این صورت آن‌ها با ۶ رای که دارند، هرچه را می‌خواهند تصویب می‌کنند و ما به عنوان نماینده کارگران حتی اگر مخالف هم باشیم، باز هم نمی‌توانیم کاری را پیش ببریم و در جلسات فقط چانه‌زنی می‌کنیم.

🔹اصلانی در رد مشروط پیشنهاد «#مزد_منطقه‌ای» گفته: ما در کشور قریب به ۱۰ میلیون نفر کارگر زیرزمینی داریم. کارگرهایی که هیچ‌کس بر حقوق آن‌ها نظارت نمی‌کنند و همه‌شان از حداقل مزد تعیین شده هم حقوق کمتری می‌گیرند. بعضی‌ها ماهانه ۷۰۰ یا ۸۰۰ هزار تومان دستمزد دارند. ما اگر حقوق منطقه‌ای تصویب بکنیم، قابلیت اجرایی این طرح با چه ارگان و گروهی خواهد بود؟ نمایندگان کارگری خواستار این هستند که ابتدا یک حداقل مزد مصوب شود تا کارفرما ملزم به پرداخت آن باشد.

🔹او در باره پیشنهاد افزایش ۳۵ تا ۴۵ درصدی دستمزد کارگران از سوی تعدادی از نمایندگان مجلس هم گفته که این نمایندگان مگر نمی‌گویند که امسال افزایش حقوق کارگر و کارمند نباید کمتر از ۳۵ درصد باشد؟ پس چرا به بودجه سنواتی پیشنهادی دولت که در آن ۲۵ درصد افزایش حقوق پیش بینی شده، اجازه تصویب دادند؟ چرا به عملکرد دولت نظارت نمی‌کنند؟ در این ۴۰ سال بعد از انقلاب، چه دولت اصولگرا و چه دولت اصلاح طلب، هیچ وقت جامعه کارگری را ندیدند و کارگر مملکت هیچ موقع اندازه تورم جامعه حقوق نگرفته است./ایسنا

@adalat_khaneh


بهمن دارالشفایی dan repost
آ. میم:
«رادیو نواحی آوا و موسیقی‌ فراموش‌شده‌ی اقوام ایرانی، به‌خصوص زنان رو منتشر می‌کنه.
کارشون گزیده و زیباست. من حتی نمونه‌ی کارهاشون رو برای بچه‌های مدرسه هم پخش می‌کنم.
برای ادامه‌ی کارشون توی ساوندکلود به پرداخت ارزی نیاز دارن. مقدارش خیلی کمه، اگه دستتون می‌رسه خوبه کمک کنید.»


نقد dan repost
▫️ جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
▫️مسئله چیست؟

نوشته‌ی: عباس شهرابی فراهانی


۲ ‌ژانویه ۲۰۲۱

🔸 انتشار بیانیه‌ی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و این‌که آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دوره‌ی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیه‌ی اخیر، عده‌ای اعتراض می‌کنند که «نئولیبرالیسم» نه‌تنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشه‌ی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان می‌کند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی به‌سادگی می‌توانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.

🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشن‌کردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمی‌خواهد از کاربست‌پذیری یا کاربست‌ناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار می‌کوشد «نئولیبرالیسم» را به آن‌سان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش می‌بندند مسئله‌دار کند. گیومه‌های همراهی‌کننده‌ی مفهوم و اشتقاق‌هایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئله‌ای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحث‌های پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحث‌های آینده درباره‌ی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.

🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح می‌کنم که می‌توانند در مفهوم‌پردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا به‌دست دهند: نخست این‌که تغییرات رژیم‌های انباشت را باید در گستره‌ای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم این‌که رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، به‌ویژه از این جهت که می‌تواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایران‌پژوهان مقیم غرب، مثل کتابچه‌ی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Vk

#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار


👇🏽

🖋@naghd_com


♦️دشنه بر خویش♦️
(جنگ: برای چه؟ برای که؟)

▪️در جنگ جهانی اول، بنا بر تخمین‌ها، چیزی بین 15 تا 22 میلیون نفر کشته‌شدند. چیزی نزدیک به جمعیت یک کشور نسبتاً بزرگ. تصور کنیم که یک کشور، ناگهان به طور کامل از جمعیت خالی شود. کاملاً خالی... این جدا از حدود 20 میلیون نفر زخمی در این جنگ است؛ و جدا از آوارگان و اسیران و آسیب‌دیدگان و داغ‌دیدگان...کسانی که زندگی دیگر برایشان زندگی نشد. چنین کابوسی.

▪️در کتاب «صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد» می‌خوانیم: «بالفور، وزیر خارجه‌ی بریتانیا، می‌گفت که این جنگ "شاید بزرگترین حادثه‌ی تاریخ باشد"، اما اعتراف می‌کرد ذهنش یارای درک ورای آن را ندارد: شاید نسل‌های بعد بتوانند به واقعیت آن پی ببرند. او و نسل او که نتوانستند. جنگ تا سال 1917 چنان از علل پدید آورنده‌اش بزرگ‌تر شده‌بود که خود ِ آن علت‌ها را بس بی‌اهمیت جلوه می‌داد.» (ص 249). حتی خود وزیر امورخارجه‌ی یکی از بزرگترین طرفین جنگ، نمی‌دانسته واقعاً برای چه می‌جنگند.

▪️غالب جنگ‌ها همین‌طورند: ناگهان آغاز می‌شوند و شعله می‌کشند و می‌سوزانند و هیچ می‌کنند و به خاکستر می‌نشانند. در میدان جنگ، سربازان را با شعارهای حماسی تهییج می‌کنند. مردم عادی کوچه و خیابان را با خطابه‌های شورانگیز به هیجان می‌آورند. از دیگری، دشمن می‌سازند و دشمن را به زشت‌ترین پلیدی هستی بدل می‌کنند. سربازان، در آن لحظات احساس می‌کنند که چیزی با ارزش‌تر، مهم‌تر و مقدس‌تر از کشتن آن دیگری وجود ندارد. اما در واقع، همان کسانی که آغاز جنگ را امضا کرده‌اند و در آتشش دمیده‌اند و دست‌هایشان را به آتشش گرم می‌کنند و برای فرداهایش نقشه می‌کشند، پشت درهای بسته و بعد از جلسات کاری، نمی‌دانند که واقعاً برای چه می‌جنگند؟ برای آن ادعا و آن توهین و آن کینه و آن افسانه و آن شعار و آن ماجراجویی؟ واقعاً برای چه؟

▪️«گاهی ما را به جنگ می‌بردند. جنگ علیه کسانی که نمی‌شناختیم. و شمشیر کشیدن به روی کسانی که نسبت به آن‌ها هیچ کینه‌ای نمی‌ورزیدیم. حتی کسانی که هم‌زاد و هم‌طبقه و هم‌سرنوشت ما بودند. ما را می‌بردند و پدران و مادران پیر و شکسته‌مان چشم‌انتظارمان می‌ماندند و انتظارشان هرگز پاسخی نمی‌یافت. این جنگ‌ها به قول دانشمندی، عبارت بود از جنگ دو گروهی که با هم می‌جنگیدند بدون اینکه هم را بشناسند و برای کسانی که با هم نمی‌جنگدیدند اما هم را می‌شناختند. دقت کنید که این سخن، توجیه‌کننده همه‌ی تاریخ است. و ما را می‌بردند، نابود و قتل عام می‌کردیم، نابود و قتل عام می‌شدیم. اگر شکست می‌خوردیم، داغ و دردش را پدران و مادران ما و روستاهای متروک و مزارع خراب ما تحمل می‌کرد، و اگر پیروز می‌شدیم، افتخار و قدرت نصیب کسانی دیگر می‌شد و ما هرگز در فخر و غنیمت‌ش سهیم نبودیم». (علی شریعتی، متن " آری این چنین بود برادر").

اینکجا|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@inkojaa
#خواندن|#جامعه






دین، فرهنگ، جامعه | محسن‌حسام مظاهری dan repost
چند روز پیش، در ششمین دوره‌ی «جائزة الشیخ حمد للترجمة و التفاهم الدولی» که به تقدیر از کتابهای ترجمه از عربی به زبان‌های دیگر یا برعکس تعلق می‌گیرد، ترجمه‌ی دوست گرامی‌ام آقای حسن الصراف از کتاب پرآوازه‌ی «کویر» اثر دکتر شریعتی (با عنوان «الصحراء») رتبه‌ی نخست را کسب کرده است. این موفقیت را به ایشان و نیز دوستان انتشارات دانشگاه کوفه (ناشر کتاب) تبریک می‌گویم.

اقبال مخاطبان عرب‌زبان به «اجتماعیات»‌ و «اسلامیات» شریعتی (طبق دسته‌بندی سه‌گانه‌ی خودش) امر سابقه‌داری است. در همان سال‌های نخست پس از درگذشت وی، موجی از ترجمه‌ی آثارش به عربی و دیگر زبان‌ها شکل گرفت که موافق روح زمانه و رونق بازار ادبیات انقلابی و مبارزاتی بود. اما سال 1395 که کتاب الصحراء منتشر شد، برایم تعجب‌برانگیز بود که غیرفارسی‌زبانان بتوانند مخاطب «کویریات» شریعتی هم باشند. رویکرد مخاطبان غیرفارسی‌زبانِ جهان اسلام به‌خصوص نسل جوان تحصیلکرده در عراق و ترکیه و مصر و... به آرا و اندیشه‌های دکتر شریعتی و تغییراتی که این رویکرد در چهار دهه‌ داشته است، موضوع خوبی برای پژوهش است.

1399/10/06
@mohsenhesammazaheri


روزآروز dan repost
📣 سیاست‌های نئولیبرال را متوقف کنید
▪️حمایت ۱۰۰ تن از فعالان مدنی از خواسته‌های کارگران هفت‌تپه و اقشار اجتماعی کشور

▪️هم‌زمان با اوج‌گیری فعالیت‌های مدنی و مسالمت‌جویانه کارگران هفت‌تپه، جمعی از فعالان مدنی در بیانیه‌ای ضمن تحلیل وضعیت اقتصادی-اجتماعی جامعه ایران، از حقوق کارگران و سایر اقشار مختلف اجتماعی کشور حمایت کرده‌اند؛ حقوقی که به گفته امضاکنندگان این بیانیه، دهه‌ها است زیر چرخ سیاست‌های موسوم به نئولیبرال له شده است.

▪️امضاکنندگان این بیانیه اجرای این سیاست‌ها را ناشی از اجماع همه جناح‌های حاکم در کشور دانسته و تداوم آن را موجب نتایج فاجعه‌باری دانسته‌اند.

▪️از جمله این نتایج می‌توان به تضعیف دموکراسی، بی‌قدرت ساختن جامعه، و در عوض قدرت‌یابی هر چه بیشتر اقلیت‌های فاسد و افراطی و از همه مهمتر بسط نابرابری اشاره کرد.

▪️امضاکنندگان این بیانیه در انتها ضمن ابراز همبستگی و حمایت از خواسته‌های مدنی اقشار مختلف اجتماعی مانند کارگران، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان، پرستاران و زنان، خواستار توقف اجرای سیاست‌های موسوم به «نولیبرال» اعم از
◽️خصوصی‌سازی دارایی‌های ملت،
◽️ خصوصی‌سازی و پولی‌سازی بهداشت و آموزش،
◽️موقتی‌سازی قراردادها و از بین بردن امنیت نیروی کار،
◽️مقررات‌زدایی از عرصه‌های مختلف حیات اقتصادی
◽️و پایان دادن به ایجاد محدودیت‌ها بر سر شکل‌گیری تشکل‌های مستقل شده‌اند.

▪️از میان امضاکنندگان می‌توان به هاشم آغاجری، یوسف اباذری، مسعود پدرام، علیرضا رجایی، رضا رئیس‌طوسی، احسان شریعتی، محمدجواد کاشی، عباس منوچهری، نرگس محمدی و... اشاره کرد.

👇متن کامل این بیانیه را در اینجا بخوانید یا در موبایل خود روی کلمه Instant View بزنید.
https://bit.ly/3rwWPSj


کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران dan repost
دسترسی به گنج قطع شد!
دیروز در خبری در وبسایت ایرانداک اعلام شد:
«به آگاهی می‌رساند که به استناد ماده هشت آیین‌نامه اجرایی قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیه آثار علمی از یکم دی ماه 1399 دسترسی به تمام‌متن پایان‌نامه‌ها و رساله‌ها در پایگاه اطلاعات علمی ایران (گنج) شدنی نیست».
این ماده هشتم تصویب نامه هیئت وزیران به عنوان آیین نامه اجرایی قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیه آثار علمی است.
داستان از این قرار است که پیش از این، موسسات مختلف آموزش عالی، پایان نامه های خود را به ایرانداک می دادند و ایرانداک آنها را در گنج می گذاشت و دانشجویان با شرایطی و البته مجانا می توانستند متن پایان نامه درخواستی مرتبط با کار خود را ببینند. طبعا کار مشابهت یابی هم توسط ایرانداک انجام می شد.
انتشار پایان نامه ها در گنج، دو مزیت داشت: یکی آن که از محتوای آنچه می خواستند استفاده می کردند، دیگر این که پایان نامه ها در مرئی و منظر همه بود و امکان تقلب وجود نداشت.
در حال حاضر، این تنها موسسات صاحب پایان نامه هستند که می توانند متن کامل را انتشار بدهند.
بدین ترتیب اگر همه موسسات آموزش عالی، همه پایان نامه های خود را در سامانه ها مستقل خود انتشار بدهند؛ و در این زمینه مشکلی نباشد، به دلیل تعدد مراکز، باز هم استفاده از محتوای آنها و نیز کنترل امر تقلب دشوار خواهد بود. بماند که بسیاری از موسسات و دانشگاهها این کار را نکرده و زیرساخت های لازم را هم ندارند.
اکنون باز رویه جاری به عقب برگشته، و همه پایان نامه ها در موسسات پنهان خواهد ماند، و از دریچه های مخفی در بازار آزاد فروخته و کسی هم متوجه آن نخواهد شد، چون دیگر گنجی در کار نیست که دست کم بیشتر آنها قابل استفاده عمومی و رایگان باشد.
راه حل آن است که هیئت وزیران اگر می خواهد تمام آن زحمات مراکز قانون گذار برای جلوگیری از تقلب برباد نرود، فکری برای این ماده هشت در آیین نامه اجرایی بکند.
در این مورد هم، حقوق دانشگاهها با حقوق عمومی و نشر آزاد علم در تعارض افتاده و تا اینجا، به ضرر علم پیش رفته است.
در همسایگی ما، کشور ترکیه، با ایجاد یک مرکز برای تزهای دانشگاهی، ـ تز مرکزی ـ همه دانشگاهها را موظف کرده تا پایان نامه های ارشد و دکتری را به آن بسپارند و متقاضیان نیز همگی به آنجا مراجعه کرده از رفتن به این دانشگاه و آن دانشگاه و وبسایت های مختلف، در امان هستند.
گفتنی است که دانشگاه تهران تمامی پایان نامه های قابل دسترسی خود را که تا دو سال قبل دفاع شده، روی وبسایت کتابخانه مرکزی ـ برنامه آریان ـ گذاشته است.
پیش از این نیز بارها تلاش شده است تا از این پایان نامه ها در مشابهت یابی ایرانداک استفاده شود، که مع الاسف به جایی نرسیده است.


▪️پنجم اینکه در وضیتی که تمام مطالعات انجام شده در سالهای اخیر، نشاندهنده وضعیت نه چندان مناسب منابع سازمان و احساس خطر نسبت به پایداری آن است و هشدارهای متعددی از سوی متخصصین درون سازمان و پژوهشگران بیرونی و سازمانهای بین‌المللی نسبت به این وضعیت وجود دارد و مرتب نسبت به این وضعیت بحرانی هشدار داده می‌شود، آیا نباید ما هم به عنوان پرسنل سازمان، سهمی در کاهش فشار بر منابع صندوق داشته باشیم؟ آیا افزایش محسوس دریافتی در چنین شرایطی از این صندوق، می‌تواند توجیه پذیر باشد و آن را با افزایش حقوق کارکنان دولت که به منابع عمومی و عموماً به درآمد نفت متکی است، مقایسه کنیم؟ سهم فرد فرد ما به عنوان پرسنل سازمان در حفاظت از منابع سازمان و صرفه‌جویی در این منابع چیست؟

باز هم از لطف شما سپاسگزارم و قدردان زحمات شما و همکاران گرامی در تمامی سطوح سازمانی هستم.


از لطف و محبت شما سپاسگزارم. درباره بند نخست تا حدود زیادی با شما هم نظر هستم.

▪️در مورد بند دوم و مسأله افزایش حقوق، ضمن اینکه با شما هم نظر هستم که بخش قابل توجهی از پرسنل سازمان، حقیقتاً افراد سودمند، متخصص، دلسوز و خدمتگزار مردم هستند و حق الزحمه‌ای که دریافت می‌کنند، کاملاً متناسب با خدمت ارزشمندی است که انجام می‌دهند، با شما هم نظرم. من در میان پرسنل سازمان تأمین اجتماعی و کارشناسان آن، پرسنلی را دیده‌ام که از جهت تخصص و حرفه‌ای بودن، نظیر آن‌ها را در کمتر سازمانی مشاهده کرده‌ام.

اما پنج نکته دیگر در این مورد وجود دارد:

▪️از آنجا که ماهیت سازمان تأمین اجتماعی، نه ماهیت دولتی که ماهیت "عمومی" است و به مانند هر نهاد عمومی دیگری، دارای ذینفعانی است که تمامی منابع سازمان از جمله منابع لازم برای تأمین حقوق و مزایای پرسنل سازمان را با پرداخت حق بیمه‌های خود مهیا می‌کنند، پس مقایسه میان منطق دریافت حقوق در سازمانهای دولتی وابسته به درآمد نفت و دولت با سازمانهای عمومی نظیر تأمین اجتماعی یا شهرداری اصولاً متفاوت است: در این گونه سازمانها، میان وضعیت اقتصادی پرسنل سازمان و وضعیت اقتصادی صاحبان صندوق باید نسبت جدی باشد. یعنی وقتی فشارهای اقتصادی صاحبان صندوق، کمر آنان را خم کرده، افزایش حقوق ما به عنوان وکلای آنان معنایی ندارد و ما هم باید در احساس این فشار، در کنار آنان باشیم. چه برسد به اینکه در همین دوره فشارهای بی سابقه، حقوق پرسنل این صندوق به صورت چشمگیری افزایش بیابد. یقیناً صاحبان اصلی صندوق یعنی شهروندان از این افزایش رضایت نخواهند داشت چرا که این افزایش نه از نفت، که از جیب آنان تأمین می‌شود. همانطور که می‌دانید، بخش عمده‌ای از این منابع، از حقوق کارگران حداقل‌مزد بگیری تأمین می‌شود که این روزها، در اوج فشار اقتصادی برای تأمین حداقل‌های زندگی‌شان هستند.

به نظر شما اگر همین امروز نظرسنجی از صاحبان اصلی صندوق (کارگران و کارفرمایان) انجام شود، چند درصد از آنان به این افزایش حقوق پنجاه درصدی پرسنل سازمان رضایت می‌دهند؟ آیا نظر آن‌ها در این مورد نباید جایی در تصمیمات این چنینی ما داشته باشد؟

▪️دوم اینکه در مورد خود کارکنان دولت هم این مسأله صادق است: در زمانی که سایر بخشهای جامعه دچار فشار اقتصادی نفس گیری هستند، افزایش حقوق کارکنان دولت و اساتید و سایر مشاغلی که دارای ارتباط و تریبون و صدا هستند، محلی از اعراب ندارد. اگر این رنج عمومی است، فشار آن نیز باید به عدالت میان همه شهروندان تقسیم شود و در احساس فشار، نباید بهره‌مندترها و متصلین به درآمد عمومی، فشار کمتر و بقیه اصناف و مشاغل و حاشیه ای‌ها، فشار چند برابری را تحمل کنند. یقیناً اکثریت مردم از چنین افزایشی در چنین وضعیتی از بودجه عمومی رضایت ندارند اما صدایشان به جایی نمی‌رسد. من در موارد مشابه -از جمله در مورد درخواست افزایش حقوق اساتید دانشگاه - هم همین نقد را داشتم و این مطلب را در کانال منتشر کردم و تبعات آن را هم پذیرفتم.

▪️واقعیت آن است که پژوهش‌ها نشان می‌دهند هر چه میزان تشکل‌یابی و قدرت اقتصادی و منزلت اجتماعی مطالبه‌کنندگان به دریافت امتیازات بیشتر باشد، میزان بهره‌مندی از این افزایش‌ها و بهره‌مندی‌ها در همه سطوح حتی در قانونگذاری بیشتر است. آن‌ها که صدایی ندارند، از هر افزایشی محروم‌اند و روز به روز فشار بر آنها افزوده می‌شود: کارگران روزمزد، مشاغل آزاد خُرد و بدون پشتوانه، معلمان، پرستاران، کارگران سپرده‌شده به شرکت‌های پیمانکار تأمین نیروی انسانی، کولبر کرد و روستایی بلوچ و مهاجر بی‌صدای افغانستانی. چه کسی برای رضایت و نارضایتی آن‌ها تره خرد می‌کند؟

▪️سوم اینکه همانطور که میدانید، در حالت طبیعی هم میانگین و مجموع حقوق و مزایا و دریافتی (از انواع مختلفش) پرسنل سازمان تأمین اجتماعی جزو مشاغل با درآمد مناسب و در مقایسه با میانگین دریافتی بسیاری دیگر از دستگاه های دولتی، بالاتر محسوب می‌شد. مگر نه اینکه فلسفه وجودی سازمان تأمین اجتماعی، حمایت از نیروی کار و کاهش بی‌عدالتی و فاصله طبقاتی بوده‌است؟ آیا می‌شود که در چنین شرایط سخت و کمرشکنی، خود ما سیاستی جز این را در پیش بگیریم؟

▪️چهارم اینکه منطقاً باید میان افزایش دریافتی در یک نهاد «عمومی» و بهبود کیفیت ارائه خدمت به شهروندان و صاحبان اصلی صندوق، نسبتی باشد. آیا میان وضعیت کنونی ارائه خدمت سازمان به شهروندان و میزان دریافتی پرسنل سازمان نسبت منطقی وجود دارد؟ آیا ما در سازمان تأمین اجتماعی در سالهای اخیر، افزایش پنجاه درصدی کیفیت ارائه خدمات و افزایش حداقل پنجاه درصدی رضایت از ارائه خدمات به شهروندان را داشته ایم که اینک با اتکای به آن، افزایش چشمگیر در دریافتی پرسنل را منطقی بدانیم؟


#پژواک|#واکنشها

باسلام وادب.
آقای سلیمانیه عزیز من پیگیر همیشگی نوشته های شما هستم و همیشه نوشته هاتون برای من پربار هستند چون رگه های حقیقت پررنگ هست در آنها.
بنده خودم کارمند سازمان تامین اجتماعی هستم.اینکه سازمان از مدیریت ناکارآمد رنج می بره بر کسی پوشیده نیست و ما که در بدنه سازمان هستیم این را خیلی بهتر درک می کنیم.اینکه یک زمان [...] چوب حراج به سازمان بزند و یا روزی [...] که پزشک بودند در برابر طرح تحول سلامت سکوت کرد تا هزینه های هزار میلیاردی به سازمان تحمیل شود و یااینکه آقای [...] که به دلیل مشارکت در ستاد انتخاباتی [...] بر مسند بزرگترین سازمان کشور بنشیند و بله قربان گوی دولت شود .

ولی شما فرمودید که حقوق کارکنان سازمان چند باره اضافه شده مطلب درستی نیست .هیات وزیران طرح افزایش 50 درصدی حقوق کارمندان را سال گذشته ابلاغ کرده بود که کلیه ادارات اسفندماه سال گذشته اعمال کردند و برای کارکنان سازمان با چند ماه تاخیر و پیگیری اعمال شد.اگر حق کارمندان سازمان نیست پس حق سایرین نیز نیست ولی برای سایر ارگان ها اعتراضی نشد.و اینکه شما با مراجعه به شعب سازمان حجم کار پرسنل این اداره را خواهید دید .حال چگونه افزایش حقوق اینها خیانت به بیت المال است ولی افزایش حقوق دیگرانی که یک دهم کار کارمندان سازمان هم مشغله ندارند خیانت نیست؟

خواهشمندم که این مطلب را نیز در کانال خود منتشر بفرمایید .

با تشکر فراوان از شما که مطالبتان چراغی است در تاریکی کنونی ایرانمان.

م.جهانگیری

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

1 354

obunachilar
Kanal statistikasi