Фильтр публикаций


Репост из: نشر اطراف
#تجدیدچاپ

گفته بودند سفر راه شناخت است اما تنها چیزی که بعد از آن همه سرگردانی دستگیرم شده بود مرگ بود که ایستاده بود آخرِ خط و برّ و برّ نگاهم می‌کرد و من، مثل سربازی که تمام مسیر پشت سرش را مین‌گذاری کرده، چاره‌ای نداشتم جز این‌که فتح شکستم‌هایم را ادامه بدهم و به سمت مرگ بروم. بعد از چند سال چرخیدن و فلسفه‌بافی‌ در بابِ مزایای سفر و شنیدن دائمی جمله‌ی «سفر می‌کنی؟ خوش به حالت!»، به آن‌جایی رسیدم که نرسیدم. شکست خوردم. نشد.
حالا، به عنوان بازنده‌‌ای حرفه‌ای، برایم بدیهی شده که بعد از هر شکست، کمی می‌میری. واقعاً می‌میری. همان‌طور که بدنِ مادر با زاییدنِ زندگی، یک قدم به مرگ نزدیک‌تر می‌شود.
بستگی دارد چقدر بتوانی نتوانی. وقتی خیلی نتوانستی، وقتی خوب زیر پایت خالی شد، می‌بینی روی حجمی نامرئی از خاکستر نداشته‌هایت ایستاده‌ای و هنوز زنده‌ای. وقتی کاملاً باختی، دیگر نه ترس داری و نه امید. ترس سر و شکل یافته و بیرون زده از زندگی‌ات. امید هم آخرین ورقی بوده که پیش از باخت قطعی، بازی‌اش کرده‌ای و خلاص.

🔹برشی از کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» که این روزها به #چاپ_هفتم رسیده است.

🔹«و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» روایت سفرهای زن جوانی است که به دلایلی از همه‌چیز و همه‌کس خسته شده، تصمیم گرفته قید همه‌چیز را بزند و با کوله‌پشتی‌اش به جاده بزند. مسیر سفر در هر پیچ‌وخمش قصه‌ای تازه سر راه او می‌گذارد. نویسنده، به جای این‌که قصه‌ی سفر و کوله‌گردی‌اش را در قالب خطی و متعارف سفرنامه‌ها بازگو کند، تجربه‌های گوناگونش را در قالب روایت‌هایی جستارگونه وصف می‌کند و از دل این تجربه‌های منفرد و بیرونی به احوال درونی انسان و اوضاع کلی جوامع انسانی پل می‌زند.

📚اطلاعات کتاب
▫️و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد
▫️روایتی از سفر به کاتماندو، بامیان، تفلیس، آتن، هرات، کابل، جنوا، قونیه، دوان، مونپولیه
▫️نویسنده: مهزاد الیاسی بختیاری
▫️۱۵۲ صفحه
▫️چاپ هفتم

🔸خرید از سایت اطراف و کتابفروشی‌های سراسر کشور

@atrafpublication


Репост из: Anarchonomy
ایران در طول تاریخش سه بار شبکه بزرگی از راه‌ها رو در سطح امپراتوری اجرا کرده. یک‌بار در زمان هخامنشیان، یک‌بار در زمان ورود اسلام و خلافت عباسی، و یک‌بار در دوره صفوی که با انقلاب کاروانسراسازی همراه بود (البته اصلا اینطور نیست که بین این‌ها هیچ اتفاقی نیفتاده باشه. این سه دوره رو میشه نسبت به بقیه دوره‌ها برجسته‌تر دید). و هر سه بار، یه تحول اساسی در تجارت و بسط دیوانسالاری ایرانی ایجاد کرد (اینکه سریع و امن از نقطه آ به نقطه ب برسی، علاوه بر رونق دادن به تجارت، کنترل حکومت بر قسمت‌های دوردست قلمرو خودش رو هم بیشتر می‌کنه، که همین درآمد مالیاتیش رو بیشتر می‌کرد). همین نشون میده ایران هیچوقت مشکلی در عمران نداشته. اگه قرار بود زیرساخت فراهم کنه، می‌کرد. حتی در مقیاسی که برای بقیه قدرت‌های زمانه ممکنه نبود (یه فرق اساسی بین تمدن مصر و تمدن ایرانی همین بود که در مصر گاهی به عمد، و گاهی از روی ضعف فرهنگی، وصل شدن به بقیه دنیا، اتفاق نمی‌افتاد. البته چپ امروز اجازه نمیده این رو ضعف به حساب بیاریم، همونطور که در مورد سرخپوست‌های آمریکا، بیگانگی‌شون با دنیای خارج رو نه یک ایراد، که بلکه یک نوع معصومیت بومی! معرفی می‌کنند که توسط اسپانیایی متوحش هتک حرمت شد!).
مشابه همین پروژه‌ در مورد راه‌های ارتباطی، در مورد بقیه زیرساخت‌ها هم اتفاق می‌افتاد. مثلا یک دوره ناگهان شروع می‌کردند به ساخت آب‌بند! در یک دوره دیگه پل‌سازی باب می‌شد. یک دوره دیگه، قلعه‌سازی! اما در همه این‌ها میشد یک الگوی مشترک دید، و اون سیکل «افول/احیاء»ست. یعنی چیزی که ساخته شده، یه مدت استفاده میشه، بعد رها میشه، بعد خراب میشه، بعد احیاء میشه، و دوباره یه دوره دیگه استفاده میشه. در مواردی بعضی چیزها تو وسط یکی ازین سیکل‌ها جا میموندن. مثلا میدونیم که دانشگاهی ساخته شده بوده، بعد تخریب شده، و بعد بازسازی شده، ولی الان وجود نداره، و فقط حدس می‌زنیم که لوکیشنش کجا بوده. و بازیگر اصلی همه این‌ها شخص حکمران بوده.
تو ذهنیت ایرانی قضاوت درباره حکمران از یک سه‌گانه تبعیت می‌کنه: حاکم عادل، حاکم ناتوان، حاکم ظالم. اگه این سه‌گانه رو بندازیم رو سیکل افول/احیاء اینجوری در میاد: حاکمی که ساخت و ساز می‌کند، حاکمی که ساخته‌شده‌‌ها را محافظت نمی‌کند، حاکمی که ساخته‌شده‌ها را خراب می‌کند. و سپس برمبنای این قضاوت تعیین می‌کردند که الان دوره خوب‌مونه، یا الان دوره سقوطه، یا الان دوره پسرفته.
تو هیچ کدوم این دوره‌های سه‌گانه، نقشی برای مردم تعیین نشده. طوری که انگار مردم صرفا تماشاچیان داخل یک آمفی‌تئاتر هستند و باید با همدیگه شرط‌بندی کنند که نفر بعدی که میاد تو صحنه، آدم سازنده‌ست، آدم رهاکننده‌ست، یا آدم خراب‌کننده.
این ذهنیت در طول قرن‌ها این شکل از نگاه رو ایجاد کرد که همه‌چیز به عهده حاکمه، و چون به عهده اونه چیزهایی که وجود دارند جزء املاکش هستند. مثلا آسیاب آبی، با اینکه نبوغی کم‌نظیر در ساختش بکار رفته، مال حاکمیه که مسلط بر منطقه‌ست. اگه به کار کردن ادامه بده، یعنی حاکم کارش رو درست انجام داده‌، و اگه متوقف بشه، یعنی درست انجام نداده. وقتی این نوع نگاه برای قرن‌ها ادامه پیدا می‌کنه، مردم عادی هیچ تعلق خاطری به چیزهایی که در مملکت ساخته شده، و حتی حاصل توانایی‌های خود مردم اون مملکته، پیدا نمی‌کنند. و ممکنه گاهی از افولش خوشحال هم بشن. مثل وقتی که بنایی با خاک یکسان می‌شد و کل نتیجه‌ای که می‌گرفتند این بود که «اون همه به قدرتت نازیدی، دیدی چطور هرچی ساختی به باد رفت؟». اینکه انقدر صبر کنند که بالاخره گور بهرام رو بگیره، یک پدیده فرهنگی عمیق در ایرانه که تا همین امروز ادامه پیدا کرده‌. اما مشکل این بود که با اینکه گور همه دستاوردهای بهرام رو هم بگیره، مشکلی نداشتند.

سلطنت در ایران ظواهر باشکوهی رو به دنیا عرضه کرد، اما نوع خاصی که این سلطنت در طول دوره‌های مختلف داشت همزمان ایرانی رو دچار اعوجاج فکری کرد، طوری که همین الان هم به سختی میشه به ایرانی‌ها فهماند که چیزهایی که دارند هنوز کار می‌کنند، نیاز به توجه تو دارند، و این تویی که باید دخالت‌هایی انجام بدی که پرفرمنس‌شون ثابت بمونه.




Репост из: DINGOMARO
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
جک کرواک، نویسنده‌ی "نسل بیت" می‌گفت نوشتن باید مثل موسیقی "جاز" بداهه و بی‌برنامه باشه . باید کلمات مثل حرکات یه رقصنده آزاد و رها جریان پیدا کنن. نگران قواعد و ساختار نباش، فقط بنویس (برقص)
رقص هم باید بداهه اتفاق بیفته ناگهانی و شورانگیز . رقصیدن یعنی غرق شدن در لحظه . درست شبیه این پیرمرد جان در یک عروسی در سیریک و دوربین بداهه ای که دائما در حال ثبت کردن است .
سال نو هم هم مبارک!
ویدئو کامل را می‌توانید در کانال یوتیوب دینگومارو ببینید .
https://youtu.be/CP992tP7FdU?si=c3xfZq7-IHJMvPwF

.
ویدئو:
@kamranheidari
@Dingomaro








Репост из: Vahid Online وحید آنلاین
پرستو احمدی، خواننده و آهنگساز، در یکی از کاروانسراهای ایران کنسرتی را بدون حجاب اجباری با نام «کنسرت کاروانسرا» اجرا و آن را از یوتیوب پخش کرد.

پرستو احمدی در جریان خیزش انقلابی، قطعه «از خون جوانان وطن» را اجرا کرده بود که با استقبال گسترده‌ای روبه‌رو شد و در مهرماه ۱۴۰۲ هم پرونده‌ای برای او در قوه قضاییه تشکیل شده بود.
در این ویدیو اجرای قطعه «مرا ببوس» را از او در اجرای «کنسرت کاروانسرا» می‌بینید که احسان بیرقدار، سهیل فقیه‌نصیری، امین طاهری و امیرعلی پیرنیا هم به عنوان نوازنده او را همراهی کردند.
@VahidOOnLine
طرح ایران به گردنش انداخته و اول ویدیوی اجراش نوشته، نمی‌خواد از حق آواز خوندنش بگذره.
-#پرستو_احمدی احتمالا بعد این کنسرت ویدیویی امشب به دردسر بیافته، اما شجاعانه و بدون حجاب از حقش نگذشت.
#زن_زندگی_آزادی
MaryamMoqaddam
#پرستو_احمدی تو ایران کنسرت بی‌تماشاچی برگزار کرده و گذاشته یوتیوب. وقتی هر قطعه تموم میشه به وجد میای و همون لحظه که همه باید تشویق کنن صدای سکوت میاد. خیلی غم‌انگیزه.
mosh_tabaa

دوستان اگه میتونید برید 📱 صفحه پرستو احمدی در یوتیوب و ازش حمایت کنید. حداقل اینکه میتونید ویدیوهاش رو لایک کنید و سابسکرایب کنید.
Amooamirkhan

📡 @VahidOnline


Репост из: دلنوشته ها - رحیم قمیشی
هشدار جدی ۱۰ فعال سیاسی و اجتماعی
در مورد عواقب اجرای طرح حجاب و عفاف


ده چهره فعال سیاسی و اجتماعی داخلی، به حاکمیت هشدار جدی دادند؛
با اجرای طرح حجاب و عفاف حاکمیت باید خود را برای برخوردهای دائمی و فرسایشی با شهروندان آماده کند، و بدون شک اراده مردم قوی‌تر از ماموران حکومتی است.
آنها تاکید کردند این مصوبه بدلایل متعددی ارزش قانونی نداشته و اکثریت دینداران، حقوقدانان و مردم کشور موافق آن نیستند.
ده فعال سیاسی در بیانیه‌ مشترک خود، به دولت و پلیس کشور هشدار دادند هرگز خود را وارد درگیری با نسل جدید و دختران نجیب ایران نکنند که کاسه صبر مردم ایران به اندازه کافی لبریز از نارضایتی و خشم شده و عواقب آن بر عهده تصویب کنندگان و مجریانش خواهد بود!

متن کامل این بیانیه مهم و هشدار دهنده به شرح زیر می‌باشد؛

به نام خدا

ما امضا کنندگان این بیانیه، به‌طور جدی هشدار می‌دهیم؛

اجرای آنچه با نام قانون حجاب و عفاف مطرح گردیده، ضمن سلب آزادی‌های مسلم و حقوق اولیه شهروندان کشور، موجب بوجود آمدن دودستگی خطرناک در جامعه و ایجاد فشار مضاعف بر اقشار به تنگ آمده از نابسامانی‌های اقتصادی گردیده، و ممکن است کشور را با بحران عمیقی مواجه نماید.
قانون تنها در صورتی قابل احترام و اجراست که حقوق اصلی شهروندان در آن زیر پا گذارده نشده باشد.
هرگز اکثریت سفیدپوست، حق اعمال زور  بر سیاهپوستان و تضییع حقوق آنها را با نام قانون ندارد. اکثریت مسلمانان در هیچ کشوری حق ندارند حقوق سایر اقلیت‌ها را با نام قانون مصوب اکثریت، زیر پا بگذارند.
حال آنکه هم اینک در کشور ایران، اقلیتی ناچیز در صددند نظر خویش را با تمسک به ابزاری با ظاهر قانون، بر اکثریت تحمیل نمایند!
آنچه به عنوان قانون حجاب و عفاف مطرح گردیده، از نظر اکثر حقوقدانان کشور، دینداران واقعی، و مردم متعهد و متمدن ایران، به عنوان قانون، پذیرفته نگردیده و تحت هیچ شرایطی تن به آن نخواهند داد.
مردم ایران از دیرباز خود حافظ پوشش متعارف بوده‌اند و هرگز نیازی به دخالت حکومت‌ها در این زمینه وجود نداشته است.
در صورتی که حاکمیت در پیگیری این مصوبه اشتباه، قصد لجاجت داشته باشد، ناگزیر است عواقب قطعی آن را نیز به جان بخرد.
مردم مسلما برابر تصریح قانون اساسی، حق اعتراضات مدنی را دارا خواهند بود و مسبب اقدامات مردمی، تنها حاکمیتی خواهد بود که بدون درک شرایط روز و حقوق مردم، اقدام به عمل اورده است.
دولت مستقر هرگز نباید زیر بار اجرای چنین مصوبه غیرقانونی برود.
نیروهای انتظامی حق برخورد با زنان پاکدامن و بافرهنگ کشور را ندارند.
هیچ بیگانه‌ای حق تذکر حجاب به دختران ما را ندارد.
مردم ایران در پاسداری از ارزش‌ها، اصول و کرامت خویش و حفظ حریم خانواده از دخالت حاکمیتی که از عهده وظایف اولیه خود بر نمی‌آید، با هیچکس سر شوخی و مجامله ندارند.
امیدواریم این هشدار دلسوزانه، جدی گرفته شده و از نابسامانی‌های اجتماعی بیشتر و نفرت بیش از پیش مردم و خروج سرمایه‌های مادی و معنوی از کشور عزیزمان ایران جلوگیری به عمل آید.

محمد تقی اکبرنژاد
مژگان ایلانلو
حسین جعفری
شهاب‌الدین حائری‌شیرازی
اکبر دانش‌سرارودی
ناصر دانشفر
پروانه سلحشوری
رحیم قمیشی
فخرالسادات محتشمی‌پور
علی مرادی


@ghomeishi3


Репост из: مؤسسه‌ فرهنگی‌هنری سروش مولانا
📌 سروش مولانا برگزار می‌کند:

قصه‌ها ما را نجات می‌دهند
آشنایی با نویسندگان جریان‌ساز جهان

آشنایی با نویسندگانی که  پنجره‌ای جدید به روی جهان پر از تکرار  گشودند و سخنی تازه گفتند.
در این دوره پاسخ به پرسش‌های زیر را جستجو می‌کنیم:

◽️چرا رجوع به ادبیات در دوران بحران‌های اجتماعی و سیاسی اهمیت دارد؟
◽️چرا قصه‌هایی که برای خود انتخاب می‌کنیم، می‌توانند سرنوشت ما و جامعه‌مان را تغییر دهند؟
◽️صد سال داستان‌نویسی در ایران معاصر چه مسیری را طی کرده است؟
◽️سرنوشت داستان‌نویسی در سرزمین‌های بحران‌زده‌ای مانند عراق، مصر، افغانستان، سوریه، پاکستان، فلسطین و جهان عرب پس از بهار عربی چگونه بوده است؟
◽️از ادبیات مهاجرت چه می‌دانیم؟ داستان آدم‌هایی که خانه و سرزمینشان را ترک می‌کنند و قصه‌هایشان را در سرزمینی غریب می‌آفرینند.
◽️ادبیات تنهایی چیست؟ تنهایی در محاصره سونامی کلمات مجازی چه معنایی دارد؟


📌شناسه ی ثبت‌نام و اطلاعات بیشتر:
@sorooshemowlana

#سروش_مولانا
#قصه‌ها_ما_را_نجات_می‌دهند.

@sorooshemewlana




Репост из: Ethno.Anthro
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
سفرنامه‌های دیروز، گوگل‌ارث امروز
نوید پورمحمدرضا

بیست‌وپنجمین جلسهٔ عصر دوشنبه‌های بخارا در تاریخ نهم مهرماه به مناسبت انتشار چاپ پنجم کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» در مرکز مطالعات خاورمیانه، به میزبانی علی دهباشی و با حضور مهزاد الیاسی، نویسندهٔ کتاب، نوید پورمحمدرضا و شادی گنجی در جمعی از اهالی و دوستان مشترک اطراف و بخارا برگزار شد.

[تماشای فایل کامل]

| اِتــنـو |

منبع: صفحۀ اینستاگرام نشر اطراف




Репост из: فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
📝📝📝 و كسي نمي‌داند در كدام زمين مي‌ميرد

✍🏻اسدالله امرایی

✅مهزاد الياسي‌بختياري كتاب «و كسي نمي‌داند در كدام زمين مي‌ميرد» را در نشر اطراف منتشر كرده. اين كتاب بيش از هر چيز، روايت سفر است. زني جوان كه به دلايلي از همه‌ چيز و همه ‌كس خسته شده، تصميم مي‌گيرد قيد همه‌ چيز را بزند و با كوله‌پشتي‌اش سفر كند.

✅مسير سفر - از البرز و هرمزگان و فارس و چهارمحال‌ و بختياري گرفته تا افغانستان و گرجستان و ايتاليا تا نپال - در هر پيچ‌وخمش قصه‌اي تازه سر راه او مي‌گذارد؛ قصه‌هايي كه مهزاد الياسي‌بختياري در كتابش روايت كرده است. اما اين كتاب با سفرنامه‌هاي معمولي سنتي فرق دارد و تصويري نو از سفرنگاري معاصر پيش چشم ما مي‌گذارد.

✅نويسنده، به جاي اينكه قصه سفر و كوله‌گردي‌اش را در قالب خطي و متعارف سفرنامه‌ها بازگو كند، تجربه‌هاي گوناگون سفر را در قالب روايت‌هايي جستارگونه وصف مي‌كند و از دل اين تجربه‌هاي منفرد و بيروني به احوال دروني انسان و اوضاع كلي جوامع انساني پل مي‌زند. اين كتاب هم سفرنامه است و هم سفرنامه نيست. سفرنامه است، چون سفر و وقايع سفر را روايت مي‌كند و سفرنامه نيست

متن کامل :






Репост из: پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد
روایت فریدون جم درباره وضعیت رضاشاه پس از استعفا از سلطنت

حوالی بیست‌ویک، بیست‌ودوم شهریور بود که از رادیو شنیدیم که اعلی‌حضرت [رضا شاه] از تهران حرکت کرده‌اند به طرف اصفهان و از سلطنت استعفا کرده‌اند به نفع ولیعهد. با وجودی که تب داشتم، سوار ماشین شدم و به استقبال رفتم. تقریباً یک پنجاه شصت کیلومتر من با آن حالت تب در حالی‌که سرم دَوَران داشت، ماشین راندم و بعد رسیدم به یک جایی، کنار جاده ماشین را نگه داشتم و به‌قدری حالم بد بود که پیاده شده و جلوی اتومبیل روی زمین دراز کشیده بودم.

نیم‌ساعت سه‌ربعی که گذشت دیدم یک اتومبیل خیلی قراضه و لکنته‌ای آمد و ایستاد و درش باز شد. دیدم اعلی‌حضرت تک‌وتنها با یک کیف‌دستی از ماشین پیاده شدند. گویا در راه ماشین‌شان خراب شده و اعلی‌حضرت و عده‌ای مسافر که اعلی‌حضرت را شناخته بودند پیاده شده بودند و اتومبیلشان را داده بودند به اعلی‌حضرت. اعلیحضرت هم گفته بود که «خیلی خوب این ماشین را که تعمیر کردید آن‌ها را سوار کنید و بیاورید»، با آن ماشین آمده بودند بدون اسکورت و کاملاً تنها با یک کیف‌دستی و عصا.

من که دراز کشیده بودم دیدم یک کسی با عصا به من می‌زند که «پسر بلند شو تو اینجا چرا خوابیده‌ای، روی زمین چرا خوابیده‌ای؟» من تب خیلی شدیدی داشتم بلند شدم و وقتی اعلی‌حضرت را دیدم البته خیلی به من تأثیر کرد. دیگر به این وضع که اعلی‌حضرت را دیدم اصلاً نمی‌توانستم خودم را نگه دارم. شروع کردم به گریه کردم. هم مریض بودم و اعلی‌حضرت با آن دم‌ودستگاه و با آن شخصیت را با این وضع دیدم آمده‌اند. اعلی‌حضرت گفتند که یعنی چه؟ پاشو و بنشین اتومبیل مرا ببر خانه. سؤال فرمودند کجا هستید و گفتم در اصفهان در خانه‌ای هستیم. عقب اتومبیل سوار شدند و من راندم و بردمشان خانه.

دو سه روزی آنجا بودند، صحبت‌هایی شد که کجا بروند، بنا بود از ایران خارج شوند، ایشان می‌گفتند برای من فرقی نمی‌کند. من مایل به خارج شدن از ایران نیستم. مردن در ایران را به زندگی در خارج ترجیح می‌دهند. می‌گفتند زندگی ایشان دیگر تمام است... پیشنهاد شد که برویم شیلی یا آرژانتین و اقداماتی هم بعداً در تهران شد، حتی انگلیسی‌ها هم شنیدم موافقت کرده بودند که حاضرند ایشان بروند به آمریکای جنوبی و قرار بر این شده بود که حرکت کنند بروند به بمبئی، در بمبئی ده یا بیست روز بمانند و بعد یک کشتی جنگی بیاید و ایشان را بردارد و ببرد مثلاً به طرف سواحل شیلی...

کشتی راه افتاد و ما رفتیم... از دور پس از دو سه روز ساحل بمبئی پیدا شد و ما با دوربین نگاه می‌کردیم. یک هتلی بود هتل تاج‌محل معروف است. از راه دوربین این را می‌دیدیم و نگاه می‌کردیم و لباس پوشیده بودیم و چمدان‎‌ها را بسته بودیم و حاضر شده بودیم که برویم آنجا پایین. بعد از مدتی که آنجا ایستاده بودیم در صحنه کشتی ما دیدیم که چندتا از این ام‌تی‌بی‌ها (موتور توربیدو بوت) می‌آید. تویش هم سربازهایی که لباس سفید پوشیده بودند و تفنگ دستشان هست. به‌سرعت به طرف کشتی می‌آیند. کشتی ما هم وسط دریا ایستاد... پرسیدم موضوع چیست؟ گفتند که «بله دولت پادشاه انگلستان تصمیم گرفته است و از طرف وایس روی (نایب‌السلطنه) به ما دستور داده شده که من بیایم اینجا و به اعلی‌حضرت ابلاغ کنم که دریاها ناامن است و خطر دارد. کشتی‌های ژاپنی در دریا هستند و از این حرف‌ها و مدتی حالا لازم است بروند جزیره موریس...»


بخشی از مصاحبه فریدون جم (۱۲۹۳-۱۳۷۸) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول و دوم
تاریخ مصاحبه: ۳ آذر ۱۳۶۰
مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی
#تکه_مصاحبه
https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project






Репост из: نشر اطراف
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
▪️برشی از کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» که این روزها به چاپ پنجم رسیده است

«جنگیدن برای زندگی لحظه‌ها را واقعی می‌کند. وضوح تصویر بالا می‌رود. تو تماما هستی و این تماما بودن قدرتی فشرده دارد که با لذتی دردناک همراه است. تقلا برای بودن، لحظات را به اندازه‌ی ابدیت کش می‌دهد و می‌گذارد اندکی در افسون زندگی شناور باشی‌. در چنین لحظاتی، دریاهای مرگ و زندگی به یکدیگر چسبیده‌اند اما انگار برزخی میان‌شان هست که نمی‌گذارد با هم بیامیزند.
وقتی در دماوند با مرگ می‌جنگیدم، ناخرسندی‌های بی‌اهمیت زندگی‌ای که بر من گذشته بود، حقیر و خفیف به نظر می‌رسیدند. پیش از آن، چطور می‌توانستم به چیزی غیر از خود زندگی اهمیت بدهم؟»

📚اطلاعات کتاب
▫️و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد
▫️نویسنده: مهزاد الیاسی
▫️تعداد صفحات: ۱۵۲ صفحه
▫️خرید از کتابفروشی‌ها و atraf.ir

@atrafpublication

Показано 20 последних публикаций.