فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.
✅اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


✅تقاطع تنش‌زایی

✍️ سید مصطفی تاج‌زاده

✅استراتژی باخت- باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نیروهای نظامی به سوریه افزون بر هزینه سرسام‌آورش، نقش مهمی در عقب ماندن از همسایگان و تحمل تورم و گرانی کمر شکن برمردم نموده، انتخاب‌های کشور را در منطقه روز به روز محدودتر و پرمخاطره‌تر کرده است.

✅در آخرین نمونه پس از حمله‌ی خونبار و‌ تحریک کننده اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق که در تعارض با حقوق و موازین بین‌المللی بود، و‌در عین حال با سکوت مجامع مسئول بین‌المللی همراه شد، حاکمیت خود را در انتخاب بین بد و‌ بدتر گرفتار دید.

✅اگر ایران به اسرائیل حمله نمی‌کرد، نتانیاهو گستاخ‌تر از پیش به انهدام مراکز وابسته به جمهوری اسلامی و‌کشتار وابستگانش می‌پرداخت و اعتبار سیاسی و نظامی سیستم آسیب فراوان می‌دید و چنان‌که حمله می‌کرد، نتانیاهو را از انزوا و‌تنگنای اخیر او ناشی از رد آتش‌بس و ادامه جنایاتش در غزه، درعین ناکامی در دستیابی به اهداف اعلامی‌ خود تا حدود زیادی خارج می‌کرد. احتمال بروز جنگ را افزایش می‌داد، غرب را به دفاع از دولت اسرائیل تحریک و کمک‌های نظامی و مالی بیشتری برای تل‌آویو ارسال می‌شد. ایران هراسی نیز با شدت بیشتری در دستور کار قرار می‌گرفت.

✅در حالت دوم پاسخ ایران نمی‌بایست به کشتن افراد و تخریب مراکز مهم اسرائیل منجر می‌شد. تا نتانیاهو برای تداوم راهبرد جنگ طلبانه‌اش بهانه دندان‌گیری بدست نیاورد.

✅تأسف‌بارتر این که ایران چه به تهاجم و‌کشتار اسرائیل پاسخ می‌داد و چه آن را بی‌پاسخ می‌گذاشت، بهای طلا و دلار و بسیاری کالاها افزایش می‌یافت و فشار بیشتری بر مردم‌ وارد می‌آمد که آمده‌است.

✅حتی پس از اعلام پایان یافتن عملیات در این مرحله، کشور هم‌چنان در شرایط صلح مسلح قرار دارد. و چشم انتظار تصمیمات اسرائیل است.

✅امید آن که چرخه باطل و خطرناک «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» شکل نگیرد و به جنگی خانمان‌سوز منجر نشود. تأسف بزرگ‌تر آن‌که حتی اگر جنگی درنگیرد، ملت ما هم‌چنان آثار و پیامدهای یک جنگ و تحریم‌هایی به مراتب شدیدتر از دوران جنگ هشت ساله را تحمل می‌کند، بدون آن‌که رسماً با کشوری در حال جنگ باشد.

✅به‌نظر من مادام که استراتژی ایران تغییر نیابد و‌میدان در خدمت دیپلماسی، توسعه و رفاه مردم قرار نگیرد، چشم‌انداز روشنی در افق ملی پدیدار نخواهد شد.

✅نقد راهبرد جمهوری اسلامی و نیز هم‌پیمانانش به معنی درست بودن رویکرد آمریکا، اروپا، عربستان، ترکیه و... در منطقه نیست. خطاهای منطقه‌ای آنان اگر بیشتر نباشد، کمتر هم نبوده است. اما اشتباهات آنان هرگز نباید توجیه‌گر رهیافت نادرست حاکمیت ایران باشد. به‌ویژه آن که هزینه‌های آن را در درجه نخست ملت ایران می‌پردازد.

✅من هم‌چنین افزایش توان و قدرت نظامی کشور را در منطقه جنگ و ترور و داعش زده خاورمیانه مفید و بلکه لازم می‌دانم. اما بار دیگر یادآور می‌شوم آن‌چه باعث نظم و ثبات سیاسی می‌شود، رضایت و اعتماد ملت است نه بمب و موشک.

✅شوروی سوسیالیستی در زمان فروپاشی بزرگترین قدرت موشکی و اتمی جهان پس از آمریکا بود. اما حتی بدون جنگ، تکه و پاره شد. ساختار تک حزبی و تک صدایی آن و انحصار طلبی، تمامیت خواهی و آزادی ستیزی حکومت، شوروی را از درون تهی کرد. خطری که امروز ایران را نیز تهدید می‌کند.

✅نکته پایانی: صرفنظر از این که حمله موشکی-پهبادی ایران به اسرائیل را مثبت یا منفی، ضروری یا اجتناب‌پذیر ارزیابی کنیم و‌ مستقل از این که به جنگی فراگیر منجر بشود یا نشود، که امیدوارم نشود.

✅معیار من برای تشخیص این که عملیات مزبور از موضع دفاع از اعتبار و امنیت و‌منافع مردم انجام شد یا انگیزه اصلی تحکیم پایگاه حکومت از جیب ملت بود، عملکرد دستگاه رهبری است.

✅چنان‌چه حاکمیت هم‌چنان بر سیاست‌های فقر گستر، فسادپرور و تحمیل‌گر خود اصرار ورزد و به لجاجت با مردم خاتمه ندهد، معلوم می‌شود دغدغه‌هایش تآمین حقوق و آزادی‌ها و کرامت، امنیت و رفاه مردم ایران‌زمین نیست. اما اگر به بگیر و ببندها پایان دهد، حقوق و آزادی‌های سیاسی و مدنی ایرانیان را پاس دارد و با مردم از در صلح و آشتی برآید، و در یک کلام به تصحیح خطاها و جبران کاستی‌هایی خود بپردازد، تغییر رویکرد آن را باید به فال نیک گرفت و از آن استقبال نمود. زیرا به سود مردم و در جهت استقرار دموکراسی در ایران و صلح در منطقه است.
فروردین ۱۴۰۳
زندان اوین

@MostafaTajzadeh


📝 نامه‌ی خانواده‌ی سعید مدنی در خصوص وضعیت  او در زندان دماوند

📍ما خانواده سعید مدنی قهفرخی، جامعه‌شناس و زندانی سیاسی از روز ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ که از انتقال او به زندان دماوند مطلع شدیم، مکرر پیگیر وضعیت او بوده‌ایم و با مراجعه به دادستانی کل و دادستانی استان تهران در تلاش بودیم از علت جابه‌جایی اطلاع پیدا کنیم و نیز درخواستمان برای بازگرداندن او به زندان اوین را به گوش مسئولان قوه‌قضاییه برسانیم.

📍 به‌رغم ثبت چند درخواست و تعیین وقت قبلی ملاقات برای ملاقات با دادستان تهران، تا به امروز آقای صالحی با ما ملاقات نکرده‌است، حتی در روز‌های ملاقات مردمی. در نتیجه، صرفا توانسته‌ایم در گفت‌وگو با تعدادی از معاونان اعتراضمان به طی نشدن روند قضایی برای این جا‌به‌جایی و نیز مشکلات حاصل از دوری زندان دماوند از محل سکونت خانواده و همچنین عدم ابلاغ رسمی این دستور چه به سعید مدنی و چه به وکلای او را اعلام کردیم. پاسخ‌های معاونان شامل این قبیل بوده است: «در حکم محل گذراندن زندان قید نمی‌شود و بنا به تصمیم و صلاح دید ما، ادامه حکم باید در زندان دماوند گذرانده شود؛ این محکومیت تا انتهای زمان حکم ایشان در زندان دماوند باید باشد.»

📍در پاسخ به اینکه تشخیص مذکور بر چه اساس بوده، گفته‌شد اساس تصمیم گزارشی ۵ صفحه‌ای راجع به سلوک او در زندان اوین بوده است که البته نمی‌توانند محتوای آن را به ما اعلام کنند.

📍در پاسخ به اینکه چرا هیچ دادگاهی تشکیل نشده تا قاضی‌ای حکم دهد گفتند خودشان قاضی هستند و اینطور حکم کرده‌اند. در پاسخ به مشکلات تأمین امنیت سعید مدنی در زندان دماوند گفتند که مسئولیت این جا‌به‌جایی را می‌پذیرند و از دید آنها مشکلی در تأمین امنیت وجود ندارد.

📍و در نهایت در پاسخ به دور بودن محل سکونت خانواده به زندان گفتند خیلی از مردم برای تفریح به دماوند می روند و دور نیست.

📍به‌رغم پاسخ‌های عمدتا بی‌منطق، در این گفت‌وگوها مطلع شدیم که تصمیم حاصل جلسۀ شورای مشورتی قوه‌قضاییه با حضور رئیس قوه، آقای اژه‌ای بوده است.

📍سعید مدنی از ۱۴ فرودین در یکی از سلول‌های قرنطینه‌ی زندان دماوند نگهداری می‌شود و اجازه تردد به بند و آشپزخانه زندان را برا حفظ امنیت ایشان نداده‌اند. با وجود ناراحتی معده و همچنین سابقه‌ی جراحی برداشتن کیسه صفرا که مربوط به دوره زندان پیشین است، غذای ناسالم زندان در مدت دو هفته مشکلات گوارش او را تشدید و او را متحمل درد‌های شدید کرده‌است.

📍به‌سبب همین مسائل، ما علاوه بر رنج دوری او از خانه، حالا دائم نگران سلامت و امنیتش هستیم.
@MostafaTajzadeh


✅نامه سعید مدنی، زندانی سیاسی به محسنی اژه ای

🔻مقامات قضایی بویژه دادستان تهران،دیر یا زود همچون اسلاف خویش مرتضوی و جعفری‌دولت‌آبادی تاوان این تصمیمات و اقدامات را خواهند داد.

ریاست محترم قوه قضایی

  به اطلاع می‌رسانم در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۴ و در حالی که از تاریخ ۱۴۰۱/۲/۲۷ مشغول گذراندن ۸ سال محکومیت قطعی در زندان اوین بودم، اطلاع یافتم که بنابر نظر دادستان تهران از زندان اوین به زندان دماوند تبعید شده‌ام. لذا بدون طی هرگونه مراحل قضایی شفاف و روشن و صرفاً بنا برخواست و اراده غیرقانونی مقام نام‌برده، به زندان دماوند منتقل شدم و فعلاً دوران محکومیتم را در این زندان می‌گذرانم. اگرچه برای همه زندانیان سیاسی تحمیل هزینه‌های ظالمانه و غیر قانونی به خاطر دفاع از حقوق مردم و منافع ملّی ایران عزیز گوارا و شیرین است، امّا بی‌تردید اقدامات خودسرانه و غیرقانونی مقامات قضایی بویژه دادستان تهران، از دید و نظر ملت ایران پنهان نخواهد ماند و دیر یا زود همچون اسلاف خویش -دادستان‌های پیشین تهران، مرتضوی و جعفری‌دولت‌آبادی- تاوان این تصمیمات و اقدامات را خواهند داد. البته به خوبی می‌دانید این بار اولی نیست که زندانیان سیاسی به دلیل بیان مطالبات و خواست مردم و اعتراض به وضعیت نابسامان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و تنگناهای شدید معیشتی جامعه که حاصل بحران‌های ساختاری و دامنه‌دار است، ناچار به تحمّل مجازات‌های ظالمانه، غیرقانونی و غیرمتعارف شده‌اند. پیش از این نیز بسیاری از هم‌بندان این‌جانب و خانواده‌هایشان طعم تلخ احکام غیرقانونی مسئولان قضایی بویژه تبعید از زندانِ واقع در محل زندگی خانواده‌شان به محل دیگر را چشیده‌اند.

آقای محسنی اژه‌ای!
کدام منطق حقوقی و قضایی، مدعی‌العموم تهران را واداشته تا پس از صدور رای قطعی قضات –اگرچه ناعادلانه- حکم صادره را تغییر و تبعید را بر محکومیت دوران حبس اضافه کند تا به این وسیله خانواده مرا برای چند دقیقه ملاقات هفتگی ناچار به سفری چند ساعته کند؟ در کدام مرجع قضاییِ صلاحیت‌دار حکم بر تبعید این‌جانب از زندان اوین به زندان دماوند داده شده است که از آن بی اطلاع هستم؟ چرا مدعی‌العموم تهران بدون نگرانی از عواقب نقض ماده ۵۱۳ آیین دادرسی کیفری چنین کرده است؟ چرا حتی بدون ابلاغ رسمی قضایی، حکم غیرقانونی اجرا شده‌است؟ می‌دانم و می‌دانید نظام قضایی کنونی اساساً پاسخ‌گو نیست تا به این سوالات و ده‌ها سوال دیگر پاسخ دهد یا با اعتراف به خطا، حکم صادره از سوی دادستان تهران را ملغی کند، لذا پر واضح است این‌جانب به هر نحو مقتضی به اعتراض نسبت به وضع نابسامان اقتصادی، اجتماعی و سیاسیِ کنونی به مثابه یک وظیفه ملی، دینی، اخلاقی و انسانی ادامه خواهم داد و نیز پی‌گیر مطالبات قانونی‌ام نیز خواهم شد و فشار‌های غیر انسانی و غیرقانونی بر خود و خانواده‌ام مانع از وفاداریم به منافع ملی و پشتیبانی و حمایت از مقاومت مدنی مردم برای تامین حق تعیین سرنوشت و زندگی در جامعه‌ای عاری از تبعیض، بی عدالتی، استبداد و قانون‌گریزی نخواهد شد.
سعید مدنی
۳۰فروردین ۱۴۰۳
زندان دماوند
@Sahamnewsorg
@MostafaTajzadeh

15k 2 142 160

📝📝📝انتقال صدیقه وسمقی از زندان به بیمارستان برای معاینه چشم

✅حساب کاربری صدیقه وسمقی در اینستاگرام از اعزام او بدون روسری به بیمارستان جهت معاینه چشم خبر داده است. در این انتقال که به روز ۲۷ فروردین برمی‌گردد سه مأمور، یک زن و دو مرد این دین‌پژوه و فعال مدنی زندانی را همراهی می‌کرده‌اند.
در ادامه خبر از معاینه سه ساعته و آزمایش‌هایی بر روی شبکیه و قرنیه چشم‌های وسمقی گفته می‌شود. نتایج این آزمایش‌ها به بهداری زندان ارائه شده تا به پزشکی قانونی ارسال شود. در این نهاد باید در مورد وضعیت وسمقی و توانایی او برای "تحمل کیفر" و ماندن یا نماندنش در زندان تصمیم‌گیری شود.

✅وسمقی از روز ۲۶ اسفند از جمله به اتهام "حضور بدون حجاب شرعی در ملاَ عام" در بازداشت به سر می‌برد. او پس از بازداشت اعلام کرد که در دادگاه انقلاب حاضر نخواهد شد و به حجاب اجباری حتی در زندان هم تن نخواهد داد.

✅وسمقی که تحصیلات حوزوی در حد فقیه دارد از سال‌ها پیش مخالف حکومت دینی بوده است.  در پی بروز جنبش مهسا این استاد دانشگاه اعلام کرد که حجاب اجباری یک بازی سیاسی و فاقد مبنای شرعی است و "مقاومت زنان بر این اجبار نقطه پایان خواهد گذاشت".

🌍 @TahlilZamane
@MostafaTajzadeh


بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل وخارج کشور
در محکومیت برخورد دوباره‌ی خیابانی با زنان
 
 
پس از بیش از یک سال رویارویی حکومت در برابر زنان ایرانی و کوشش برای سلب حقوق مدنی و اجتماعی آنان به بهانه‌ی رعایت قانونی که هنوز نهایی نشده است، حکومت دیگربار به مصاف خیابانی زنان ایران رفته است. طرفه آن‌که این کار، که بی‌شک با اشاره و تصویب عالی‌ترین سطوح نظام صورت پذیرفته، در بطن ابربحران‌های عمیق و دامن‌گستر داخلی و خارجی انجام شده است.

وانگهی، این کار در اوج بی‌آبرویی حکومتیانی انجام می‌شود که مقدسات را قواره‌ی گوشت‌تلخی حاکمیت ساخته‌ا‌ند، اموال عمومی را پنهانی ملک شخصی خود کرده‌اند و کانون‌هایی پرورانده‌اند که، در سایه‌ی حمایت مطلق هسته‌ی سخت حکومت، دست و دامن‌شان به انواع فسادها و خلاف‌های اخلاقی و قانونی آلوده است. در میانه‌ی این همه بی آبرویی، ناکارآمدی و ابربحران‌های داخلی و خارجی، رفتار حکومت با زنان همانا تصویری عریان از درنده‌خویی حکومت نسبت به نیمی از جامعه‌ی بالنده‌ی ایران است.

آسیب‌ و عوارض این‌گونه رفتارهای بیمارگونه و تهی از هر گونه وجاهت قانونی و اخلاقی دیرزمانی است که آشکار شده است. هیچ صاحب خرد و ایمانی نیست که نداند این هتاکی‌ها و توحش‌ها تنها به بهانه‌ی قانون وشریعت انجام می‌شود و چگونه به یکپارچگی ملی وانسجام اخلاقی، معنوی و روانی ایرانیان صدمه‌ها‌ی جبران‌ناپذیر وارد می‌کند.
در میانه‌ی ابربحران‌های بی‌سابقه‌ی داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی و در زمانه‌ای که سایه‌ی جنگ از هر وقت دیگری به ایران نزدیک‌تر است حکومت چنین بی‌محابا به نبرد زنان بی‌دفاع ایرانی رفته است. این واقعیت به خوبی نشان می‌دهد که این نظام همانا زنان ایرانی را بیش‌تر و پیش‌تر از دشمنان شمشیرآخته‌ی مسلح خارجی‌اش مخالف خود می‌داند. از این شیوه‌ی رسوای زمام‌داری، که شوربختانه ریشه‌های عمیق‌ دوانده، چیزی جز خسارت و ندامت نخواهد رویید.

ما امضاکنندگان این بیانیه با قاطعیت مخالفت صریح خود را با فرصت‌طلبی حکومت در سرکوب دوباره‌ی زنان کشور اعلام می‌کنیم و از این کردارهای ننگ‌آور به نام خدا،‌ اسلام و قانون برائت می‌جوییم. دوران «یا روسریی ا توسری» برای همیشه سپری شده و بازگشت‌ناپذیراست. حاکمان کشور می‌دانند که نمی‌توانند مأموران خود را به همه‌ی محلات، خیابان‌ها، کوچه‌ها، مراکز شهری، تفریحی و... اعزام کنند. نافرمانی مدنی زنان در برابر حجاب اجباری در بسیاری از شهرهای کشور گسترده‌تر از آن است که آن را بتوان با گسیل عده‌ای سیاهپوش، پر سر و صدا و خشن در معدود نقاط و میادین شهرها مهار کرد. این برخوردهای غیر انسانی البته قربانیانی خواهد گرفت اما نمی‌تواند بر این مقاومت مدنی فائق آید. حتی در همان نقاط محدود نیز بازی موش و گربه‌ میان مردم و مأموران در جریان است و سرکوب نمی‌تواند تا چند ده متر آن‌سوتر دوام بیاورد.

بر این اساس به حاکمان کشور یکبار دیگر هشدار می‌دهیم از جنگیدن تن‌به‌تن با زنان ایرانی پرهیز کنند و تنوع طرز فکرها و گونه‌گونی سبک‌ زیست‌ها را به رسمیت بشناسند که این‌ کاری است به صلاح کشور، ملت، دین و اخلاق.
 
محمدجواد اکبرین
حسن یوسفی اشکوری
عبدالعلی بازرگان
رضا بهشتی معزّ
میثم بادامچی
سروش دبّاغ
عبدالله ناصری طاهری
علی طهماسبی
احمد علوی
رضا علیجانی
رحمان لیوانی
داریوش محمدپور
مهدی ممکن
ژیلا موحد شریعت‌پناهی
یاسر میردامادی
@MostafaTajzadeh


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#نه_به_حجاب_اجباری
@MostafaTajzadeh


حکومت دینی استبدادی مبتلا به درد مهلک عدم مشروعیت و انزجار مردم شده و ضعف در عرصه بین المللی از عوارض این ابتلای کشنده‌ی رژیم است. جمهوری اسلامی از سر استیصال خیابانها را به میدان جنگ علیه زنان و جوانان تبدیل کرده تا درد بی‌علاج عدم مشروعیت و فروریختن اقتدارش را با ارعاب و وحشت تسکین دهد و ضعف و مضحک بودن ادعاهایش در عرصه جهانی را با سلطه‌گری و زورگویی سخیفانه در داخل التیام بخشد.

مقاومت جانانه زنان سربلند ایران در خیابانهای شهرها و تداوم نافرمانی مدنی، نفسهای استبداد دینی را به شماره انداخته است. خیابان از آن ما و پیروزی سرنوشت محتوم ماست.

✍️ نرگس محمدی
زندان اوین
@kaleme


🔴 به یاد آن دو
سید علیرضا بهشتی شیرازی و قربان بهزادیان‌نژاد



✍️ علی سلطانی

در بحبوحه‌ی شلیک موشک‌ها و پاسخ به تجاوز اسرائیل، دو شخصیت فرهنگی-سیاسی به زندان فراخوانده شدند. از حیث نمادین برای باریک‌بینان، چنین همز‌مانی‌های  بسیار معنادار است! یکی جناب سید علیرضا بهشتی شیرازی و دیگری جناب قربان بهزادیان‌نژاد.

من با این دو شخصیت بزرگوار تنها یک‌بار افتخار ملاقات داشته‌ام. و آن‌هم برای برنامه‌ی «نشانک» بود. جناب بهشتی شیرازی را برای کتاب راه باریک آزادی و جناب بهزادیان‌نژاد را در بحبوبه‌ی کرونا برای کتاب طاعون و افول تمدن اسلامی.

علیرضا بهشتی شیرازی در سال‌های گذشته با نشر وزین «روزنه» و ترجمه‌ی (مشترک) کتاب‌های شاخصی همچون چرا ملت‌ها شکست می‌خورند و راه باریک آزادی و آثاری دیگر، سهم گرانسنگی در ترویج مفاهیم نوی توسعه به زبان فارسی و نسبت آن با نظریه‌های فلسفهٔ سیاسی و دولت مدرن داشته است. اگر عالمان و نه جاهلان، گرامی داشته می‌شدند و اگر فضل و دانش و آزادگی گناه نبود، و اگر امر به معروف و نهی از منکر سیاسیِ حاکمان، اسیر در زندان مو و بدن نبود، کسی چون علیرضا بهشتی شیرازی با این خدمات فرهنگی و علمی باید قدر فراوان می‌دید و قدرت خدمت به جامعه می‌یافت. نه آنکه دوباره طعم گَس زندان را بچشد.

دکتر قربان بهزادیان‌نژاد نیز به همین گونه. ترجمه‌های خاص ایشان در حوزه تاریخ پزشکی و نسبت آن با تاریخ تمدن‌ها و افول و بروز تحول‌های اجتماعی در قرون میانه در جهان اسلام و غرب، تا جایی که من می‌دانم نمونه‌ی شاخص دیگری در زبان فارسی ندارد. علاوه بر طاعون و افول تمدن اسلامی نوشته‌ی مایکل والترز دالس، پزشکی اسلامی در دوره‌ی میانه به نویسندگی پتر ای پورمن، پزشکی در تمدن اسلامی نوشته‌ی دونالد کمپبل، ترجمه و تفسیر رساله‌ی قرابادین سمرقندی (در باب داروهای سنتی و خواص آنها) به تحقیق پروفسور مارتین لوی و نوری الخالدی بخشی از کوشش‌های علمی و فرهنگی جناب بهزادیان‌نژاد است.

این چند کلمه به یاد این دو شخصیت گرامی و کارهای علمی و فرهنگی‌شان، تنها و تنها ادای وظیفه‌ است. به خوبی می‌دانم که اگر قرار بود با این قبیل تلنگرها و نقدهای ناچیز، سیاستی تغییر کند، تا به حال تغییر کرده بود. به صراحت می‌گویم که این چندخط و نظایر آن به این امید نوشته نمی‌شوند که امیدی به شنیده‌شدن و تغییر سیاست‌ها دارند. منِ آدم فرهنگی و نه سیاسی، بر خود وظیفه می‌دانم که از دو انسان خدوم و فرهیخته و فاضلی یاد کنم که افتخار معاشرتی کوچک با آنان داشته‌ام و امروز محروم از حقوق اجتماعی شده‌اند. و بنویسم که خادمان ایران و اسلامی چون آنان جایشان هر جاست، جز زندان. بنویسم که وقتی موشک‌ها «اقتدار پایدار» و بازدارندگی آهنین ایجاد می‌کنند، که مبنا «اشداء بینهم»! نباشد و در داخل کشور حداقلی از تفاهم، آزادی، هم‌گرایی، رعایت حقوق فراگیر برای همه‌ی ایرانیان با هر نوع گرایشی، و نه اقلیتی کوچک و زیاده‌خواه، تأمین باشد. فقط و فقط در آن صورت است که دولت‌های معارض فکر تعرض به مرزهای این کشور را از ذهن پاک می‌کنند.

امیدوارم حال که ظلم زندان بر این دو شخصیت گرامی تحمیل شده، باز ثمره‌اش ترجمه‌ کتاب‌هایی نظیر طاعون و تمدن اسلامی و چرا ملت‌ها شکست می‌خورند، باشد. تا جایی که می‌دانم این دو کتاب در دوره‌ی پیشینِ تحمل زندان‌ این دو بزرگوار ترجمه شده است.

📎گفت‌وگویم با قربان بهزادیان‌نژاد درباره‌ی ترجمه‌ی کتاب طاعون و افول تمدن اسلامی
نسخه‌ی کامل
نسخه خلاصه

📎گفت‌وگویم با سیدعلیرضا بهشتی شیرازی درباره‌ی ترجمه‌ی (مشترک با جعفر خیرخواهان) کتاب راه باریک آزادی
نسخه‌ی کامل
نسخه خلاصه

@kaleme
@MostafaTajzadeh


بهاره هدایت:
«امروز به وکیلم خانم زهرا مینوئی اطلاع دادند که با تمدید توقف حکمم مخالفت شده، و مسئولین ذی‌ربط معتقدند که ادامه درمان بیماری‌ام در زندان میسر است، علیرغم اینکه به تصریح آنکولوژیست و پزشکان معالج به دلیل خطرات احتمالی و پیگیری روند درمان و جراحی‌های در پیش، باید بیرون از زندان تحت نظر پزشک باشم. به این ترتیب باید فردا، چهارشنبه، خودم را برای ادامه‌ی حکم ۴ ساله‌ام به زندان اوین معرفی کنم.

مهم نیست که جسمم کجاست، قلب و جانم در کنار شما مردم شریف و مبارز ایران است، کنار شما خواهران شجاعم در خیابان‌های کشورم، و همدوش برادرانم که قلبشان برای آزادی می‌تپد. کنار ساکنان این سرزمین که دهه‌هاست جنگ را بیخ گوش و گلویشان و پای سفره‌هایشان زندگی می‌کنند، بدون آنکه نفیر موشک‌ و قرقر پهپادهای این جنگ روزانه التفات عالی‌رتبه‌گان آنسوی آبها را، آنطور که این روزها به خود جلب کرده، به خود جلب کرده باشد.

امثال من شجاعت را از شما می‌آموزیم، شما بی‌نامانِ بی‌پایانِ متکثرِ هرروزه.

بهاره هدایت
سه‌شنبه ۲۸ فروردین هزاروچهارصدوسه»
@MostafaTajzadeh


#بازنشر

📝📝📝 خاطرات سلول انفرادی

🟩 قسمت هفتاد و شش (آخرین قسمت)

✅ فاطمه گفت «نه! نگران نباش. این‌ها قصد ندارند تو را برگردانند.» گفتم «دخترم من براساس شایدها برنامه‌ریزی نمی‌کنم. بعد از سه روز به زندان برمی‌گردم.» اخم‌هایش در هم رفت و با بغض گفت «حالا سه روز مرخصی مثل وقتی که بابا آمد، همه‌اش به رفت‌وآمدها بگذرد، پس من چی؟ سهم من چه می‌شود؟» در آغوشش گرفتم و گفتم «چشم. هرچه شما بگویی.»

🟢 آن شب شادی در خانه‌ی پدر و مادرم موج می‌زد. همه دوست داشتند زمان ثابت بماند، اما دیگر زمان خداحافظی بود. پدرم به ترفندهای مختلف از جمله رأی‌گیری، که جز رای مخالف فاطمه همه موافق بودند، می‌خواست مانع رفتن من به خانه‌مان بشود. ولی من با دلیل موجه به‌دست‌آوردن دل دخترم، که ۴۵ روز درد دوری پدر و مادر را توامان تحمل کرده بود، او را متقاعد کردم که به خانه و فردا به سفری کوتاه بروم. پدر گفت «کاش می‌رفتید مشهد.» گفتم «انشاءالله مرخصی بعدی با همسرجان.»

🟢 آخر شب به خانه خودمان رفتیم. دخترم قبلاً در ملاقات گفته بود «بیایی خانه‌مان را نمی‌شناسی. حسابی آن را تکانده‌ایم. در بدو ورود، متوجه تغییرات شدم.» او همراه با دوست مهربان، الهه‌جان، زحمات زیادی کشیده بودند.

🟢 من دلواپس دوستانی بودم که فردا می‌خواستند به دیدار من بیایند و فاطمه نگران رسیدن به موقع به فرودگاه. روز بیست و ششم فروردین از صبح زود پذیرای عزیزان یک‌دل و همراه بودیم. همه با درک و رعایت حال فاطمه کمک کردند تا من برای سفر آماده شوم.

🟢 به موقع به فرودگاه رسیدیم و بدون تاخیر به مقصد. چقدر دلم می‌خواست دختر بزرگ دور از وطنم هم کنارمان بود. دوستان عزیزم و تعدادی از خانواده‌های زندانیان سیاسی با دسته گل‌های زیبا به جای اوین در فرودگاه به استقبالم آمده بودند. با دیدن آن‌ها اشک شوق ریختم. با اینکه انتظار داشتند همه‌ی گفتنی‌ها را زودتر به آن‌ها بگویم، اجازه خواستم که بیشتر با دخترم باشم. ولی بیهوده تصور می‌کردم کابوس دهشتناک آن شب‌ها و روزهای جدایی به این زودی‌ها از او دور می‌شود.

🟢 در جمع خانواده‌ی دومم نفهمیدم چطور دو روز گذشت. روز سوم گفتم «می‌خواهم با بازجوها تماس بگیرم و بگویم آماده بازگشتم.» همه، از جمله دخترم، مرا منع کردند و گفتند «بگذار خودشان زنگ بزنند.» البته فاطمه همچنان با قاطعیت می‌گفت «تو به زندان برنخواهی گشت.» اما من باید زنگ می‌زدم. باید برمی‌گشتم به جایی که نیمی از من جا مانده بود.

🟢 شماره‌ی آقای کریمی را گرفتم و گفتم «من فردا کجا باید بیایم؟» با تعجب گفت «فردا؟» گفتم «بله! گفتید مرخصی سه روزه است.» گفت «حالا که بیرون هستید و کسی سراغتان را نگرفته، لوس‌بازی درنیاورید. زندگی‌تان را بکنید.» با تندی گفتم «لوس بازی؟! آقا زندگی من آنجاست. شما به من قول دادید پس از سه روز برمی‌گردم و من دلم را جا گذاشتم و آمدم.» صدای بغض‌آلود من باعث شد که مخاطبم با لحنی نرم بگوید «باشد، حالا شما کمی با خانواده باشید. بعد تماس می‌گیرم بیایید صحبت کنیم.»

🟢 پس از سه روز به خانه برگشتیم. من شبانه کارهای پزشکی‌ام را شروع کردم؛ به زعم خودم چکاپ پیش از بازگشت به زندان. اما از تماس خبری نشد تا این که چند روز بعد خودم زنگ زدم. قرار شد برای گفتگو به ساختمان سئول بروم، همان جایی که دیگر زندانیان سیاسی هم که پرونده‌شان دست سپاه بود برای گفتگو خوانده می‌شدند.

🟢 در آنجا علاوه بر آقای کریمی، آقای قره‌باغی هم حضور داشت. به من گفتند «شما اصلا نباید زندان می‌رفتی.» در دلم گفتم حالا یک عذرخواهی هم بدهکار شدیم به شما! به آن‌ها گفتم «با من فقط از وضعیت همسرم صحبت کنید. من بحث دیگری ندارم.» تلویحا گفتند «شما قلم را زمین بگذار تا حقوق قانونی همسرت (ملاقات منظم، مرخصی و رسیدگی‌های پزشکی) را بدهیم. گفتم «من مراعات می‌کنم تا ببینم شما چه می‌کنید.»

🟢 موقع خداحافظی، همه‌ی وسایلی که در مراجعه به منزلمان ضبط کرده بودند را به من برگرداندند. به خانه بازگشتم تا همچنان روزهای انتظار را مثل دوران قبل از زندان در کسوت همسر یک زندانی سیاسی ادامه دهم.

@MostafaTajzadeh


#بازنشر
۲۵ فروردین ۱۳۹۰

📝📝📝 خاطرات سلول انفرادی

🟩 قسمت هفتاد و پنج

🟢 به ماموری که مرا بیرون آورده بود گفتم «خانواده‌ام کجا هستند؟» گفت «ماشین را نمی‌شناسی؟» و بعد اضافه کرد «از بس ماشین دارید نمی‌دانی با کدام آمده‌اند دنبالت.» گفتم «بنده علم غیب ندارم که بدانم چه کسی با چه ماشینی دنبالم آمده است.»

🟢 کمی جلوتر که آمدم، خواهر عزیزم را دیدم که همراه همسرش از ماشین پیاده شد و به استقبال آمد. یکدیگر را در آغوش گرفتیم. برای آزادی‌ام خدا را شکر کردند. وقتی سوار شدم و دسته گل زیبایشان را دیدم، یاد صحبت کودکانه‌ی بازجو و حلقه‌ی گل افتادم و خنده‌ام گرفت.

🟢 خواهرم برایم گفت که چند روزی هست که منتظر آزادی من هستند؛ از روزی که نبوی سپاه زنگ زده و گفته برایم کفالت بگذارند تا روزی که پدرجان کسی را پیدا کرده و کارهای اداری انجام شده و تا امروز که چند ساعتی هست پشت درب زندان چشم انتظار من هستند.

🟢 سراغ فاطمه را گرفتم. گفت با الهه خانم سفر است و خبر از آزادی‌ات نداشت. ظاهراً آقایان به خانواده‌ام گفته بودند بی‌سروصدا بیایید زندانی‌تان را ببرید. آن‌ها هم ترجیح داده بودند بعد از بیرون‌آمدنم به دخترم اطلاع دهند تا کسی خبردار نشود. فوری به او زنگ زدم. تا صدایم را شنید از شادی فریاد کشید و ناراحت شد که چرا از آزادی‌ام بی‌خبر مانده است. گفت فوری خودش را به من خواهد رساند.

🟢 تا به خانه پدری برسیم، حال تک تک عزیزانم را پرسیدم. از خواهر عزیزم و همسرش خیلی عذرخواهی کردم به‌خاطر حق زیادی که بابت زحمت‌های این روزهای خودم و فاطمه و نیز برای زنده‌کردن خاطرات تلخشان به گردن من و خانواده‌ام دارند.

🟢 لحظه‌ی دیدار پدر و مادرم از بهترین لحظات عمرم بود. شادی در چشمانشان موج می‌زد. بساط پذیرایی مهیا کرده بودند. گفتم «چیزی به افطار نمانده است. یک دوش می‌گیرم و می‌رسم خدمتتان.»

🟢 هنوز باور نمی‌کردم پس از آن روزهای سخت حالا در منزل امیدم هستم. اما از دوری همسرجان و فرزندان عزیزم ناراحت و دلتنگ بودم. در تنهایی گریه‌هایم را کردم.

🟢 کم کم همه اعضای خانواده جمع شدند. پدرم که هنوز سرپا بود و با دیدن من انرژی گرفته بود، از فرزندان و نوه‌ها و پذیرایی می‌کرد. مادر به تلفن‌ها جواب می‌داد و می‌خندید، بغض می‌کرد، مرا نگاه می‌کرد و می‌گفت «انشاءالله دیگر برنمی‌گردد.»

🟢 فاطمه که از راه رسید، همه کنار رفتند تا شاهد صحنه‌ی مواجهه‌ی ما باشند. او که در تمام آن ۴۵ روز بازداشت من، به ملاحظه‌ی دیگران از بروز دردها و غصه‌هایش خودداری کرده بود، در آغوش من اشک ریخت و اشک ریخت. بعد گفت «مامان برایت بلیط گرفته‌ام. فردا با هم به سفر می‌رویم.» با تعجب گفتم «چه سفری عزیزم؟ من سه روز به مرخصی آمده‌ام. باید همه را خوب ببینم و به کارهای واجبم برسم.»

@MostafaTajzadeh


#بازنشر
۲۵ فروردین ۱۳۹۰

📝📝📝 خاطرات سلول انفرادی

🟩 قسمت هفتاد و چهار

✅گفتم بنشینیم روی زمین می‌خواهم بدون هیچ فاصله ای کنارت باشم. تصویر آن لحظات همیشه اشک به چشمانم می آورد و دلم می‌خواهد روزی آنچه توسط دوربین‌های حفاظت اطلاعات سپاه ضبط شده دراختیارم قرار بگیرد تا هزاران بار ببینمشان و شیرینی آن وصل دیر و‌دور باز هم در جانم بنشیند. من از او‌ حالش را می پرسیدم.

✅او‌می گفت که همان روزهای اول از بازداشت من مطلع شده و سخت نگران من بوده اما به استقامت و مقاومتم ایمان داشته. گفت که نگران اعتصاب غذای من بوده و به فاطمه پیغام داده که بگوید مبادا اعتصاب غذای خشک بکنم. گفت که خیلی دعایم می کرده و خوشحال است که بالاخره دارم از زندان بیرون میروم.

✅من گذران لحظات و دقایق را متوجه نبودم دلم‌ می خواست تا آخر دنیا کنار او‌بنشینم و‌با اشتیاق چشم به لبانش بدوزم و‌ واژه ها را بقاپم و با گوش جان بشنوم.

✅صدای آقای کریمی مرا به خود آورد خانم‌ محتشمی! بفرمایید دیر می شود باید بروید. گفتم کجا بروم من تازه آمده ام.گفت دوسه روز میروید مرخصی و‌برمی گردید وسایلتان هم همینجا هست. گفتم من هیچ جا بدون همسرم نمی روم. حالا نوبت همسرجان بود که مرا به رفتن متقاعد کند. عزیزم برو فاطمه گناه دارد یکی از ما باید کنارش باشد تا تنها نماند. گفتم عزیزم وقتی مرا بازداشت کردند از همان لحظه تاکنون گفته ام که تنها از زندان بیرون نمی روم. نمی خواهم بدعهدی کنم.

✅رو به دیوار ایستاده بودم و به آن چنگ می زدم و گریه می کردم. همسرجان مرا بغل کرد اشکهایم را پاک کرد و گفت ازتو خواهش می کنم به خاطر من برو.

✅کریمی هم گفت شما باید بروی بیرون شرایط را آماده کنی تا آقای تاج‌زاده هم بیاید انشاء الله. بفرمایید کادر اداری تعطیل می شود ترخیص انجام نمی شود. خانواده تان هم بیرون منتظرند.

✅همسرجان را بوسیدم و گفتم میروم ولی برمی گردم و بی‌میل و رغبت به جدا شدن از او با همان حال گریان از اتاق ملاقات خارج شدم.

✅کریمی که مأموریتش با موفقیت انجام شده بود، خداحافظی کرد و مراقب مرا برای طی مراحل ترخیص به دفتر مربوطه راهنمایی کرد. بعد وارد همان اتاقکی شدم که موقع ورود لباس زندان به تن کرده وارد میهمانخانه شوم سپاه شده بودم. گفتند درب اتاق باید باز باشد. نمی دانم نگران چه بودند در آن شرایط قرنطینه با تدابیر امنیتی شان.

✅لباس سبزم را پوشیدم و دستبند سبزم را که نگران ضبط شدنش بودم و خوشبختانه محفوظ مانده بود و‌حلقه ازدواجم را به دست و انگشت کردم و این بار با چادر مشکی سوار ماشین شدم در حالی که همان مراقب عبوسی که شب اول تحویلم گرفته بود تا درب خروج همراهم بود.

✅نگاهی به بیرون انداختم. کسی را ندیدم.

@MostafaTajzadeh


✅عبدالله مومنی به مرخصی آمد

✍🏻امتداد-گروه خبر:
عبدالله مومنی بدلیل بیماری سخت همسرش به مرخصی استعلاجی کوتاه مدت آمد.

🔹مؤمنی، کنشگر سیاسی و جامعه‌شناس ‌به اتهام شرکت و سخنرانی در همایش آنلاین "گفت‌وگو برای نجات ایران" به «فعالیت تبلیغی علیه نظام» متهم و به یکسال زندان محکوم شده

🔹حکم مومنی دی ماه سال گذشته اجرا شد.

#امتداد
@emtedadnet
@MostafaTajzadeh


#بازنشر
۲۵ فروردین ۱۳۹۰

📝📝📝 خاطرات سلول انفرادی

🟩 قسمت هفتاد و سه

✅ کریمی گفت «خانم محتشمی من برای اینکه نشان بدهم خلف وعده نکرده‌ام، هماهنگ کردم شما بتوانید آقا مصطفی را ببینید. فقط لطفا نیم‌ساعت بیشتر نشود.»

✅ من که روزهای سختی را در انتظار این لحظه و شنیدن این خبر گذرانده بودم، هیجان‌زده و با ناباوری تشکر کردم و با لحنی ملامت بار گفتم «ولی انصاف نیست بعد از دو ماه فقط نیم‌ساعت بتوانم ببینمش.» گفت «حالا شما سريع‌تر برويد. انشاءالله بزودی تکرار می‌شود.»

✅ من هنوز داشتم چک‌وچانه می‌زدم و او که به زعم خود داشت زمینه‌سازی می‌کرد تا خبر مهم‌تری را بدهد، گفت «زودتر بروید ملاقات. عجله کنید. خانواده‌تان بیرون منتظرند.» خانواده‌ام؟ متوجه منظورش نشدم‌. گفتم «مگر شما نگفتید فاطمه جواب تلفن نداده؟ چه کسی منتظر من است؟» گفت «خواهرتان» و فوری اضافه کرد که «قرار است دوسه روزی به مرخصی بروید.»

✅ گفتم «من بدون مصطفی هیچ جا نمی‌روم.» گفت «به خاطر فاطمه خانم و پدر و مادرتان و ...» گفتم «بهتر است زودتر بروم همسرجان را ببینم.» و از جا بلند شدم. گفت «بروید لباستان را عوض کنید. اینطوری نروید ملاقات.» گفتم «اتفاقا مصطفی باید همسرش را همینطوری ببیند، با همین هیبت و در لباس زندان.»

✅ من حرکت کردم و او و مراقب دنبال من. کریمی گفت «خانم محتشمی خوب همه مسیرها را یاد گرفته.» گفتم «من اینجا زندگی می‌کنم.» این صحبت هم حاکی از آن بود که اطلاعات سپاه موافق عادی‌شدن شرایط تحمیلی برای زندانی نیست.

✅ من تقریبا می‌دویدم به سوی یار و آن‌ها از پی من. ناگهان ایستادم و گفتم «من باید بروم بالا. باید مثل ملاقات‌های قبلی برایش چیزی بیاورم. دست خالی نمی‌شود.» و سریع به سمت بند راهی شدم. از پله ها بالا رفتم. صدای مردی می‌آمد. لابد از کادرهای اداری بود. هیچ چیزی همراهش نیاورد، دفتر و کاغذ و حتی پوست پرتقال‌ها. من دستپاچه مقداری از خوراکی‌هایی که از ملاقات آخر در سلول بود را برداشتم و در کیسه‌ای که مراقب آورده بود ریختم. فوری پایین آمدم.

✅ بالاخره لحظه‌ی دیدار پس از همه آن روزهای تلخ و سخت انتظار فرا رسید. وقتی پشت درب اتاق ملاقات رسیدم، قلبم داشت از جا کنده می‌شد. خدای من بالاخره این امر محال ممکن شد و ما یکدیگر را در آغوش خواهیم کشید.

✅ تقریبا خودم را پرت کردم به اتاق ملاقاتی که حالا برای من میعادگاهی مقدس بود‌. مصطفی بی‌صبرانه منتظر بود و تا مرا دید لبخند بر لبانش نشست. بی‌اعتنا به دوربین‌ها یکدیگر را در آغوش گرفتیم. او در گوشم نجوا کرد «ممنونم عزیزم. مرا روسپید کردی. می‌دانم چقدر به خاطر من اذیت شدی و رنج بردی. معذرت می‌خواهم.» گفتم «عزیزم من یک هزارم سختی‌های تو را نکشیدم. این چهل و پنج روز در مقابل ماه‌ها انفرادی تو.»

@MostafaTajzadeh


بهشتی شیرازی در زندان اوین

سید علیرضا بهشتی شیرازی، روزنامه نگار، مترجم و مدیر انتشارات روزنه صبح امروز به زندان اوین منتقل شد. این فعال مدنی و سیاسی به دو سال حبس تعزیری محکوم شده است.
علیرضا بهشتی شیرازی در تیرماه ۱۴۰۲ به اتهام “تبلیغ علیه نظام” از طریق شرکت در همایش “گفتگو برای نجات ایران” و اظهار نظر سه دقیقه‌ای در کلاب هوس برای نجات ایران، به اتهام اجتماع و تبانی و قصد برهم زدن امنیت کشور بازداشت و نهایتا از سوی شعبه 29 دادگاه انقلاب تهران، به دوسال حبس محکوم گردید که حکم مذکور عینا از سوی شعبه 36 دادگاه تجدید نظر استان تهران تایید شد.

سید علیرضا بهشتی  شیرازی در سال هشتاد و هشت ضمن همراهی میرحسین موسوی در فعالیت هایی که آغاز کرده بود، در سازماندهی " ستاد انتخاباتی " و راه اندازی" روزنامه کلمه سبز  " که خود سردبیری آن را عهده دار شد، نقش محوری داشت.

بهشتی شیرازی در فردای روز عاشورای خونین بازداشت و سپس به پنج سال زندان محکوم شد. او از نزدیک ترین افراد به میرحسین و نیز از مشاوران ارشد او است.

https://t.me/mirasgharmusavi
@MostafaTajzadeh


🔴*برای بزرگمرد اصلاح‌طلب*
🟢*مصطفی تاج‌زاده*

*عادت نکرده‌ایم به نبودنت*
*در خود نشسته‌ایم تلخ به افسوس*
*و به سایهٔ ترسناکی می‌نگریم*
*که به ویرانی سرزمین برخاسته‌ است*

*نه خسته‌ایم*
*نه غرقه در خیال*
*و فراموش نمی‌کنیم*
*چه می‌اندیشی؟ و چه می‌خواهی؟*
*خیر انسان می‌خواهی*
*و صلاح سرزمین*

*صبوری بسان صنوبر*
*شیرینی مثال نخل*

*عیسی صلیب خودش را بر دوش می‌کشید*
*و تو آزادگی‌ات را*

*حصر ِِتو*
*سعی بی‌ثمری است*
*نه خورشید خاموش می‌‌شود*
*نه تو فراموش می‌شوی*

*حسادت، موریانهٔ قدرت است*
*و لجاجت، آشوب اجتماعِ خشمگین*

*در هر نیایشی*
*تو را یاد می‌کنیم*
*و در هر نشستی*
*دلیری‌ات را می‌ستاییم*

*به نبودنت عادت نمی‌کنیم*

✍️ *بهروز گرانپایه*

📌*فروردین ۱۴۰۳*

@MostafaTajzadeh


دیدار نوروزی

✍️ فخرالسادات محتشمی‌پور

✅امروز دیدار نوروزی آقای خاتمی در دفتر ایشان به واقع یک تیر و چند نشان بود.
علاوه بر تازه شدن دیدار با خاتمی عزیز جمع کثیری از دوستان قدیم و همکاران و دوست‌داران همسرجان حضور داشتند که مجالی برای دیدار و گفتگو با آنان فراهم آمد و از آن مهم‌تر فرصتی مغتنم برای تبریک عید عزیزان به یار دربندم.

✅دست‌اندرکاران می‌گفتند عیددیدنی امسال از سال‌های پیش خیلی شلوغ‌تر است. علتش آشکار بود: پیام مردم را شنیدن و در کنار آنان ایستادن. درست به عکس خلوتی نماز جمعه اخیر با دلیل روشن مقابل مردم ایستادن و لجاجت و انگشت در چشم آنان کردن.

✅چه جالب که در کنار صف طویل عید دیدنی با سید محمد، صفی هم برای عرض سلام به سید مصطفی تشکیل شد!
از این که توانستم، در همان انفرادی سپاه و رهبر خواسته، صدای او را به رفقایش در جمعی گرم و صمیمی برسانم و اسباب خیر فراهم آورم خیلی خوشحال بودم.

✅یاد نوروز ۸۹ افتادم که او بعد از نه ماه اسارت در دوالف سپاه به مرخصی آمده بود و با هم به دیدار نوروزی آقایان خاتمی و موسوی و کروبی رفتیم. آن روزها خوش‌خیال منتظر گشایش و بهبود اوضاع کشور بودیم و باور نمی‌کردیم گره بی‌تدبیری آقایان، مست از باده‌ی قدرت، این‌چنین کور شود و حال وطن و هم‌وطنان عزیز این‌گونه خراب.

✅امروز همه می‌پرسیدند «عاقبت چه می‌شود؟» و چرا نباید پیش بینی آینده‌ی روشنی را داشت وقتی هنوز کارشناسان دلسوز و مشاوران دغدغه‌مندی هستند که فارغ از اندیشه به منافع شخصی، مصالح عمومی را اهمیت دهند و راه‌گشایی کنند.

✅سوال پرتکرار دیگر از من و همسرجان در مورد مرخصی ایشان بود و مقایسه این سال‌ها با سال‌های کودتایی که می‌شد با بازجوها حرف زد و حالی‌شان کرد که استقلال قوه قضائیه را زیر سوال بردن امری قبیح است. بد است دادستان در مورد دادن هر حق و حقوقی بگوید با اجازه بازجو بله‌ و بی اجازه بازجو خیر! هرچند آن موقع هم بازجوهای اطلاعات و سپاه کم آزار و اذیت و زشت‌کاری نمی‌کردند.

✅من لحظاتی کنار آقای خاتمی نشستم‌. احوال همسرجان را پرسیدند و حال دخترها را. گفتم خوبند و دعاگوی ملک و میهن ویران شده‌مان. ایشان برای تنهایی و محدودیت‌های مضاعف مصطفی و تبعید دکتر مدنی به زندان دماوند هم اظهار تأسف کردند. آن موقع هنوز از انتقال دکتر بهزادیان نژاد به اوین مطلع نبودیم که از استمرار این همه کینه‌توزی آقایان ابراز انزجار کنیم.

✅شاخه گلی را به نشان سپاس تقدیم خاتمی عزیز کرده برای سپردن نوبت به دیگر مشتاقان خداحافظی کردم.

✅آخرین نفری که با همسرجان صحبت کرد گفت آقای تاج‌زاده در زندان امیدوارتر از ماست که بیرونیم. گفتم اتفاقا تاج‌زاده به همین دلیل در زندان است. چون امید دارد نقد رهبر نهایتا کارساز باشد و بازگشت او به مردم و تغییر رویه‌اش، مملکت و مدیریت آن را به صلاح آرد.

✅راستی جهت اطلاع دوستانی که در مورد تلفن از خط ناشناس، در لحظات آخر این دیدار، سوال کردند، لازم است بگویم از دفتر مهندس ضرغامی بود در رابطه با اقدام ناصواب احداث مسجد در پارک قیطریه به دنبال پیامی که برایشان داده بودم.
نگران نباشید!
@MostafaTajzadeh


قربان بهزادیان‌نژاد، فعال سیاسی که پیشتر به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود، به زندان اوین منتقل شد.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، آقای بهزادیان‌نژاد روز شنبه ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۳، جهت تحمل محکومیت بازداشت شد.
او در تیرماه ۱۴۰۲ به اتهام “تبلیغ علیه نظام” از طریق شرکت در همایش “گفتگو برای نجات ایران” توسط شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب تهران به یک سال حبس محکوم شده بود.
این حکم در شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تهران نیز به تأیید رسید.
قربان بهزادیان‌نژاد از چهره‌های شناخته شده اصلاح‌طلب در ایران است.
او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ مشاور عالی و رئیس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی بود.
آقای بهزادیان‌نژاد سابقه چندین بار بازداشت و زندان را دارد.
انتقال او به زندان اوین بار دیگر نشان دهنده سرکوب مداوم فعالان سیاسی و اصلاح‌طلبان در ایران است./شرق

@MostafaTajzadeh


کل نفس ذائقة‌الموت
جناب آقای دکتر سیدحسین سراج‌زاده
درگذشت پدر عزیزتان را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض می‌کنم.
روح آن پدر عزیز شاد و صبر و اجر نصیب شما و کلیه بازماندگان

سید مصطفی تاجزاده
@MostafaTajzadeh


🔻 لینک اپیزودهای پادکست #رادیو_رحا در کانال رحمان

🔴 فصل اول: نابرابری

قسمت اول: نابرابری و جنسیت

قسمت دوم: نابرابری و جنسیت (۲)

قسمت سوم: نابرابری و سلامت

قسمت چهارم: نابرابری و حاشیه‌نشینی

قسمت پنجم:  نابرابری و آموزش

قسمت ششم: نابرابری و طلاق

قسمت هفتم: نابرابری و دانشگاه

قسمت هشتم: نابرابری و آب

قسمت نهم: نابرابری و اشتغال

قسمت دهم: نابرابری و اشتغال زنان

🔴 فصل دوم: توسعه‌ی انسانی

قسمت اول: چرا توسعه

قسمت دوم: ناامنی غذایی

قسمت سوم: مهاجرت

قسمت چهارم: امنیت

قسمت پنجم: کودکی

قسمت ششم: جوانی

قسمت هفتم: آزار خیابانی

🔴 فصل سوم: اعتراضات

قسمت اول: آتش خاموش

قسمت دوم: مظاهرات سلمیه

قسمت سوم: صد سال و صد روز

🔴فصل چهارم: زنان

قسمت اول: سفر مادری

قسمت دوم: دانشگاه، رویای‌ناتمام

قسمت سوم: تن در ویترین
@MostafaTajzadeh

Показано 20 последних публикаций.