لطفا برای خوندن این بنر یک دقیقه وقت بذارید‼️
_می دونی که اینجا ملک خصوصی منه و تو بی اجازه واردش شدی
نگاه سرد و بی روحمان با هم غریبگی می کرد. انگار هیچ رد آشنایی از هم نداشتیم و هیچ خاطره ی مشترکی قلبمان را به درد نمی آورد ...با اینکه از طرز برخورد غیردوستانه اش احساس سرخوردگی می کردم اما از تک و تا نیفتادم . به دوربینی که از گردنش آویزان بود اشاره کردم و به طعنه گفتم
_شما وقتی داشتی با دوربینت منو دید می زدی از کسی اجازه داشتی؟
حرفهایش مثل زیتونی که روغنش را نکشیده باشند تلخ و گس بود و دلم را می زد
_شاید خیلی دلت می خواست که من این کار رو می کردم اما من وقتم رو بی خودی هدر نمی دم...داشتم با دوربینم یه گراز نر وحشی رو که به باغچه مون حمله کرد تعقیب می کردم ببینم تو تله ای که براش گذاشتم می افته یا نه؟
اگر راست می گفت پس چرا داشت به من توضیح می داد؟
_نگفتی چرا بی اجازه وارد ملک خصوصی من شدی؟
_من...من...فقط می خواستم "تشی" رو برگردونم حواسم نبود که دارم بی اجازه وارد ملک شخصی شما می شم
"ملک شخصی" را با تاکیدی کنایه آمیز گفتم و ادامه دادم
_نگران نباش ...من مثل گراز نر وحشی نیستم که قصد تعرض به باغت رو داشته باشم.همین حالا می رم و دیگه پامو اینجا نمی ذارم
همان لحظه باد تندی زد و روسری ام را عقب کشید ...و من دیدم که چطور ناگهان برق ستارگان چشمان مغرورش یکی یکی خاموش شد و رنگ افسوس و غم به خودش گرفت
_موهات...!!
دلم آتشفشانی از خون بود اما بی توجه به تن حسرت آمیز صدایش روسری ام را کشیدم جلو
_ماهسو...!!؟
او گامی به سمت من برداشت و من به عقب...
دیگر برای همه چیز خیلی دیر شده بود آن قدر دیر که اگر او تمام قدم های دنیا را به سمت من برمی داشت باز هم به من نمی رسید...
#قراریکهعاشقانهنبود
عاشقانه ای ماندگار
از نویسنده نام آشنا #نیلوفرلاری
باکلی پارت آماده 😍
به زودی کانال خصوصی و تبادل قطع میشه
https://telegram.me/joinchat/AAAAAFJzbbeFoVmtm-cGSg