ادامه ...
هر طوری بود به جاده خودمان و سپس سرپناه پایین رسیدیم. بچه ها دویدند تا به دوستانشان بگویند ما برگشته ایم و با چند دست کمکی دیگر ناهار را آماده کردیم لرزش دستان و پاهایم تا مدت ها فرو نمی نشست، اما مهم نبود رفته بودیم سبزیجات بخریم و آن ها را آورده بودیم.
گاه هر چند تمرین ها برای کودکان آفریده می شدند، به شکلی که ما برنامه ریزی کرده بودیم پیش نمی رفتند. با این حال این امکان را برای ما باقی میگذاشت که به تلاش خود ادامه دهیم. اکنون می دانستم که تنام هر چند زیاد نیرومند نبود، اما می توانست چیز های سنگین را اگر با نیتی بود که بر عواطف و اندیشه های منفی هر دو پیشی می گرفت با خود بکشد و برای مدتی در از این کار را بکند چه کسی است که این بار را می کشد؟
سرانجام ناهار کشیده شد و پگی از من خواست تا پس از ناهار کتاب خوانی کنم که مایه افتخار بود فصل "پدرم" از کتاب خود زیست نگاری ملاقات با مردمان برجسته گورجیف.
"با وجودی که در آن زمان هنوز یک پسر بچه بودم، این دوره زندگی خانوادگی خود را مو به مو به یاد می آورم و در این صحنه خاص تمامی عظمت آرامش درونی پدرم و عدم دلبستگی حال و هوای درونیش به تجلیات بیرونی در سراسر بدبیاری هایی که برایش پیش آمد در حافظه ام نقش بسته است."هر چند خیلی خوب با کتاب آشنا بودم. این بار آن را متفاوت می شنیدم. صحنه های زندگی گورجیف لحظات زنده ای بودند که در آن لحظه روی می داد. هنگام خواندن برایم سخت بود گریه نکنم.
لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 72 و 73
کانال گرجیف
@Gordjief