ادامه ...
من چه کار باید می کردم؟ برای کمک زنگ می زدم؟ دست جلوی ماشینی می گرفتم؟ هیچ کدام درست نمی نمود. می خواستم تمرینی را که با آن موافقت کرده بودم به پایان برسانم و برای همین کیسه آنجلا و خودم را برداشتم - خیلی سنگین تر از آن بود که می توانستم بکشم و شروع به راه رفتن در پس آن دو دختر دست خالی کردم. پسر تیم به دنبالم راه افتاد و کیسه خودش را می کشید، اما کیسه دختر کوچـک تــر کنار جاده ماند. برای همین دوباره دور زدم و کیسه سوم را هم برداشتم. یکی را مانند نوزاد به بغل گرفتم و دوتای دیگر را با رشته های کیسه به دست گرفتم بار خیلی سنگینی برایم بود.
در خاموشی شروع به شمردن گام هایم کردم ده تا ده تا درخشش گرمای روی جاده صحنه ای سوررئال می ساخت همه چیز پاک تر از همیشه بود، آوای نفس هایم بلند تر از آنی بود که تاکنون شنیده بودم. از یک تا 12 می شمردم و دوباره 11، 10، 9، 8، 7... با شمردن گام ها می توانستم به راه رفتن ادامه دهم. اما اندیشه هایم مرتب باز می گشتند و به من می افتند که بارم زیادی سنگین است و نمی توانم آن را تا آخر ببرم. اندیشه ها دشمنانم بودند باید آن ها را آرام می کردم و به شمارش و راه رفتن ادامه می دادم.
ادامه دارد ...
لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 72
کانال گرجیف
@Gordjief
من چه کار باید می کردم؟ برای کمک زنگ می زدم؟ دست جلوی ماشینی می گرفتم؟ هیچ کدام درست نمی نمود. می خواستم تمرینی را که با آن موافقت کرده بودم به پایان برسانم و برای همین کیسه آنجلا و خودم را برداشتم - خیلی سنگین تر از آن بود که می توانستم بکشم و شروع به راه رفتن در پس آن دو دختر دست خالی کردم. پسر تیم به دنبالم راه افتاد و کیسه خودش را می کشید، اما کیسه دختر کوچـک تــر کنار جاده ماند. برای همین دوباره دور زدم و کیسه سوم را هم برداشتم. یکی را مانند نوزاد به بغل گرفتم و دوتای دیگر را با رشته های کیسه به دست گرفتم بار خیلی سنگینی برایم بود.
در خاموشی شروع به شمردن گام هایم کردم ده تا ده تا درخشش گرمای روی جاده صحنه ای سوررئال می ساخت همه چیز پاک تر از همیشه بود، آوای نفس هایم بلند تر از آنی بود که تاکنون شنیده بودم. از یک تا 12 می شمردم و دوباره 11، 10، 9، 8، 7... با شمردن گام ها می توانستم به راه رفتن ادامه دهم. اما اندیشه هایم مرتب باز می گشتند و به من می افتند که بارم زیادی سنگین است و نمی توانم آن را تا آخر ببرم. اندیشه ها دشمنانم بودند باید آن ها را آرام می کردم و به شمارش و راه رفتن ادامه می دادم.
ادامه دارد ...
لیلیان فایراستون
زبان فراموش شده کودکان
ص 72
کانال گرجیف
@Gordjief