🔶
«تاریخ مشروطهی ایران» 🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم :
چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..🖌 احمد کسروی
🔸
23ـ آخرین دورویی از محمدعلیمیرزادر حالی که در همان هنگام به هر گوشهای از ایران آشوبی برپا و چنانکه گفتیم نالهها از هر سو بلند میبود ، گذشته از پیشامدهای ننگآور بیلهسوار و ارومی ، و گذشته از تاخت و تاز شاهسونان و راهزنیهای نایبحسین کاشانی و مانند اینها ، در پیرامون خود تهران دزدان و راهزنان فراوان گردیده ایمنی از میان برخاسته بود. بلکه در خود پایتخت بار دیگر اوباشان دست بکار زده شبها رهگذران را لخت میکردند. در برابر اینهمه آشوب از محمدعلیمیرزا جز بیپروایی دیده نمیشد ، بلکه چنانکه گفتیم از کوشش دیگران نیز جلو میگرفت. با این نشانههای آشکار از بدخواهی او مجلسیان و سران انجمن خود را فریب داده با یک نمایشی از شاه بخوشدلی برمیخاستند.
اگر راستی را بخواهیم همینان از درون دل ، گمان نیکی به محمدعلیمیرزا نمیداشتند. ولی چون مردان جانفشانی نمیبودند و بکندن ریشهی بدخواهیهای دربار دلیری نمیداشتند ، از اینرو خود را فریب داده بدانسان بنمایشهای رویهکارانهی محمدعلیمیرزا ارج میگزاردند.
در همان روزها کابینهی نظامالسلطنه چون کاری از پیش نمیبرد و خود را در فشار میدید ، کنارهجویی کرد. از آنسوی چون آشفتگی کارها از اندازه گذشته ، و برخی روزنامهها همچنان گفتارهای تندی مینوشتند ، و روزنامهی «مساوات» کارش با محمدعلیمیرزا بدادگاه کشیده بود ، و «حبلالمتین» که یک روزنامهی خونسرد و میانهروی میبود گفتار زیر عنوان «نفس آخر ایران و یا خاتمهی حیات ایرانیان» مینوشت ، باز کسانی از شاهزادگان و قاجاریان بتکان آمده چنین خواستند که بکوشش پردازند و روز شنبه نهم خرداد (29 ربیعالاخری) نشست بزرگی در خانهی عضدالملک رئیس ایل قاجار برپا گردانیده بگفتگو پرداختند. سران اینان گذشته از عضدالملک ، امیراعظم ، علاءالدوله ، معینالدوله ، سردار منصور ، جلالالدوله (پسر ظلالسلطان) بوده چنین میگفتند : این گرفتاریها که از درون و بیرون به ایران رو آورده تا شاه دل با مجلس پاک نگرداند و با توده همدست نگردد چاره نخواهد پذیرفت ، و از آنسوی هم کسانی در دربار بدخواه مشروطهاند و آنان شاه را نمیگزارند که با مجلس دل پاک گرداند. میگفتند باید کاری کرد که شاه آن چند تن را از دربار دور گرداند ، و تا این نتیجه بدست نیامده ما نباید از اینجا پراکنده گردیم.
از اینرو فردا نیز همان نشست را میداشتند ، و در این میان انجمنها نیز پا بمیان گزاردند و نمایندگانی از خود بآنجا فرستادند و کار بزرگتر گردید. از آنسوی محمدعلیمیرزا چون این داستان را شنید آن را برانگیختهی ظلالسلطان شمرد و بسیار بیمناک شد. زیرا چنانکه گفتهایم ظلالسلطان در شصتوپنج سالگی خواهان تاج و تخت میبود ، و این هنگام اگرچه به والیگری فارس رفته از تهران دور میزیست لیکن کسانش همچنان میکوشیدند ، و چون پسرش در این نشستها یکی از سرجنبانان شمرده میشد این محمدعلیمیرزا را بدگمان میگردانید.
روز دوشنبه همچنین نشست برپا میبود ، و پسین آن روز عضدالملک همراه مشیرالدوله ، که پس از نظامالملک به سروزیری برگزیده شده بود ، بنزد شاه رفته درخواست شاهزادگان و قاجاریان را رسانیده بیرون کردن امیربهادر و شاپشال و چند تن دیگری را که فهرست کرده بودند از دربار خواستار گردید. محمدعلیمیرزا چون این روزها با روسیان در گفتگو بوده و آخرین نقشه را برای برانداختن مجلس میکشید (و همانا این نشست خانهی عضدالملک اندیشهی او را استوارتر گردانیده بود) ، برای پردهپوشی بآن راز ، این درخواست را پذیرفته دستور داد که آن چند کس در دربار نمانده بیرون روند ، و مشیرالسلطنه با فرمان او آگهی پایین را نوشته با مهر خود بیرون فرستاد :
«این بنده مشیرالسلطنه که رئیسالوزراء هستم در خدمت حضرت اشرف آقای عضدالملک مدظله العالی و سرکار نیرالدوله شرفیاب خاک پای جواهرآسای مبارک همایونی ارواحنا فداه شده مطالب دولتخواهانهی امراء و وزراء و اعیان و عموم ملت را معروض داشته ، مستدعیات راجع بتصفیهی دربار در حضور همایونی مقبول افتاد و اشخاص مفصلهی ذیل را : امیربهادر جنگ ، شاپشال ، علیبک ، موقرالسلطنه ، امینالملک ، مفاخرالملک ، از دربار معدلتمدار تبعید و از نوکری معزول فرموده و امیدواریم بعد از رفع این سوانح کلیهی امور مملکتی اصلاح شود».
👇