پاکدینی ـ احمد کسروی


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: Ta’lim


کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info
کتاب سودمند
@KetabSudmand
یوتیوب
youtube.com/@pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


📊 آیا سخنان نویسنده خردپذیر است؟
So‘rovnoma
  •   آری
  •   نه
19 ta ovoz


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 شعر بخردانه


از نفاق عروس و مادر شوی
ای بسا خاندان که شد بر باد

مرد از این نفاق خسته شود
اینچنین روز را خدا ندهاد

جای کین گر بمهر پردازند
خانه‌ی مرد از آن شود آباد

مادر شوی چون عروس آورد
همچو فرزند زو بود دلشاد

نیز باید عروس پندارد
مادر اوست مادر داماد

گر چنین بود خانواده شوند
همه از دست رنج و غم آزاد

پرورانند کودکانی چند
همه پاکیزه‌خوی و پاکنهاد

در جهان پایدار بگذارند
یادگاری ز دودمان و نژاد

افسر


🔸 بیمار مردم‌آزار


چه زشت است که بیماری بجای چاره بدرد خود ، بکوشد که دیگران را نیز گرفتار سازد!

این کسی است که باید بیمار مردم‌آزارش نامید. این کسی است که باید همچون جذامی از توی توده بیرونش راند.

می‌دانید کیست آن بیمار؟! آن بدبختی که بدرد یاوه‌بافی گرفتار گردیده و چهل سال عمر خود با این بیماری مغزتباه‌کن بسر برده کنون هم بجای آنکه درپی چاره باشد و اندیشه‌ی درمان نماید ، بیماری خود را ادبیات نام می‌دهد ، گفتارها می‌پردازد ، یاوه‌بافان زمان مغول و قاجار را بیاری خود می‌خواند ، از شوربختی طبیب را «متجدد افراطی» می‌نامد.

تو کجایی ای بینوا ما کجاییم؟! از کدام دره آوازت می‌شنویم؟!

پایان


📣 خوانندگانی را که می‌خواهند در این زمینه بیشتر بخوانند بدفتر «ادبیات منظوم ایران» از همین نویسنده راه می‌نماییم.


🌸


دلنوشته ها - رحیم قمیشی dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
تذکراتی مهم برای ۲۵ بهمن

- لطفا لباس های گرم کافی همراه داشته باشید، این روزها هوا خیلی سرد است!
- ممکن است گروه‌هایی از اراذل و اوباش بخواهند تجمع ما را به خشونت بکشند، ما با خونسردی اقدام آنها را خنثی خواهیم کرد. سخنرانی در آن روز نخواهیم داشت تا کسی اذیت نشود.
- تجمع ۲۵ بهمن به هیچ عنوان لغو شدنی نیست، حتی اگر محصوران آزاد شوند ما باز جمع خواهیم شد، تا به دیدارشان برویم و آنجا بگوییم زندانیان سیاسی هم باید آزاد شوند، به وضع اقتصاد مردم باید رسیدگی شود ، ما می‌خواهیم بگوییم هیچ کار غیرقانونی در کشور مجاز نیست، از سوی هر کسی، و کشور متعلق است به همه مردم ایران، نه عده‌ای خاص.
- ۲۵ بهمن با شادی و دلی خوش دور هم جمع می‌شویم، ما قدم مهمی برمی‌داریم تا همه مردم و سیاسیون باور کنند می‌شود خواسته‌های مهم را ابراز داشت و نترسید. پیگیر حقوق خود و همه مردم بود و به آن رسید.
به امید دیدار همه علاقمندان
ساعت ۱۱ روز ۲۵ بهمن
مقابل سردر اصلی دانشگاه تهران

@ghomeishi3


🔸کسانی در برابر این جوشش و دادخواهی دست به بهانه‌جویی زده به اصل و نتیجه‌های سودمند چنین کوششهایی توجه ندارند.
«هزارها کسان هستند که پروایی بحال توده و کشور ندارند و یگانه وظیفه برای خود آن را می‌دانند که پولی درآورند و با خانواده‌ی خود زندگی کنند و در همان حال آرزومندند که همچون مردمان فرانسه و انگلیس و روس در جهان سرفراز باشند».

اینها جز خامی و پستی نیست.

🔸 یکی از پایه‌های بازشناختن نیک از بد ، سود توده است. از روی آن می‌توان داوری کرد که آیا کاری نیک یا بد است.

🔸کسانی بهیچ کاری مگر سخنرانی نمی‌پردازند ولی همینکه کسانی بکار نیکی برمی‌خیزند ، هر نیکی را در ایشان بدی وامی‌نمایند.
بسیاری از ایرانیان زبانشان تند ولی دستانشان کُند است.

«کسانی می‌گویند : این توده نمی‌شود. می‌گویم : ترا با توده چه کار است؟!.. از خودت بگو. آیا می‌شوی یا نه؟!..».

«اگر شما می‌خواهید اندازه‌ی بیچارگی و گرفتاری اینان را بشناسید هنگامی که می‌نشینند و پیاپی گله می‌کنند و از توده نکوهش می‌نمایند بپرسید : «پس چاره چیست؟!.. آیا نباید به یک راهی درآمد و آن را پیش گرفت؟!..» و ببینید چگونه سر را به پشت تکان می‌دهند و می‌گویند : «ما نمی‌شویم ، ما نمی‌شویم». آری چون از دست خودشان هیچی برنمی‌آید ، و از آنسوی نمی‌خواهند یکی دیگری بکاری برخیزد و اینان همراهی نمایند ، ناگزیرند بآن نتیجه رسند که «ما نمی‌شویم»».


«مردمی که به یک پادشاه خودکامه‌ای[دیکتاتور] و یا به یک دشمن ستمگری دچار گردیده و آزادی خود را از دست داده‌اند باید بجنگند تا آن را بدست آورند و این جنگ و کوشش در راه غیرت و مردانگیست».

کسانی

«می‌خواهند فرشتگان از آسمان بیایند و این کارها را انجام دهند و یا یک «اعجازی» رخ داده آنان را از هر رنجی آسوده گرداند.
اینست می‌گویم :
یک راهی چه دور و چه نزدیک ، با رفتنست که بپایان می‌رسد. شما نیز تا نکوشید نتیجه‌ای نخواهید دید و از درد دل گفتن و آرزو کردن کمترین سودی نخواهد بود».


(1) : پرستار از همین واژه گرفته شده.
.


✴️ خجسته کوششی که به آن امیدهای بسیاری هست ـ 4

🔸کوشاد تلگرام
:

دیروز بخشی از گفته‌هامان را در هواداری از دادخواهی روز 25 بهمن آوردیم. امروز آنها را دنبال می‌کنیم.

🔸 دمکراسی پیوند نزدیکی با میهن‌پرستی و رعایت قوانین دارد. نخست از میهن‌پرستی آغاز کنیم. میهن‌پرستی بخاک و رود و دشت پرستیدن نیست ، از آنسو پرستش دوست داشتن نیست ، پرستش یعنی خدمت کردن. (1) باید دانست که این میهن خانه و سرچشمه‌ی همه چیز ماست : خوراک ، نوشاک ، پوشاک ، گستراک ، آسایش ، خوشی ، آینده‌ی فرزندان و همچنین سرفرازی ما. پس بی‌پروایی به سرنوشت آن جز بیدردی نیست. باید دانست :

«نخست کشور است و پس از آن مسلک و اندیشه».


کسانی که کیش و ایدئولوژی را جلوتر از میهن می‌شمارند ارج میهن را نشناخته‌اند.

🔸یکی از آمادگیهایی که هر توده‌ای برای زیستن در سایه‌ی دمکراسی باید در خود پدید آورد ، پرورش غیرت و آزادگی و دوری جستن از خویهای پستی همچون گردن به ستم نهادن و چاپلوسی است.

🔸بیشتر ایرانیان آرزومندند کشورشان از جمله کشورهای پیشرفته و سرفراز جهان شود. یکی از شرطهای رسیدن به این آرزو حاکمیت مطلق قانون در کشور است. قانون دو وجه دارد. یکی وجه تصویب آنست که بروی کاغذ می‌آید و خوشنما و دادگرانه نشان می‌دهد. دیگری اجرای آنست. بیشتر قانونهای ایران که سرچشمه‌اش قانونهای اروپایی بوده روی کاغذ نیک و سودمند می‌نماید. اگر آنها همیشه روان باشد و از اجرا بازنایستد بخش بزرگی از گرفتاریهای کشور کاسته می‌شود.
فسوسا گرفتاری اصلی ما بیش از همه در اجرا نشدن قانونها بوده است. ولی فرمانروایان و زورمندان در ایران فرصتهای فراخی برای جلوگیری از روانی قانون و اجرایشان داشته‌اند. میدان گستاخی برایشان چندان آماده بوده که پیش خود گفته‌اند : «شما هر قانونی دوست دارید بگزارید ، ما که راه دور زدن و جلوگیری از اجرایش را می‌دانیم». این بوده که ایرانیان از مشروطه و قانونگزاریها بهره‌ی چندانی نبرده‌اند و اینجاست که می‌توان فهمید که با دیگر گردیدن حکومت به تنهایی و گزاردن یک رشته قانونها کشور براه پیشرفت نمی‌افتد و آزادی گفتار و نوشتار تأمین نمی‌گردد.
قانون در ایران همیشه افزاری در دستان فرمانروایان و زورمندان بوده است که هر کجا بسودشان نبود لگدمالش کنند و آنجا که بسودشان است پیش کشند و فریاد «قانون! قانون!» سر دهند.
جای پرسش است که چگونه در کشورهایی این دوگانگی نیست یا بسیار کم است؟! اینکه چرا در یک «سیستمی» قواعد و قانونها پا نمی‌گیرد و از اجرا بازمی‌ماند ، برای نهادینه شدن آنها چه کرده‌اند و ما چه باید بکنیم خود جستار مفصلی است که در این کوتاه نگنجد. لیکن کوتاهشده‌اش اینهاست :

نخست ، قانون باید نیازی از نیازهای توده و کشور را برآورد و سودمندیش آشکار باشد. دوم ، باید از سوی مردم (از جمله بدستیاری سازمانهای مردم نهاد و رسانه‌ها) و حکومت پاسداری شود. سوم ، رعایت قانون پیاپی آموزش داده شود تا در مردم و حکومتیان این عادت پرورش یابد. چهارم ، اجرای درست آن بدست سازمانهایی با دیده‌بانی مردم پایش و ارزیابی شود و کاستیها و منفذهای سودجویی از آن شناخته شود (اینجا رسانه‌های آزاد نقش بزرگی دارند). پنجم ، سازمان جداگانه‌ای از سوی حکومت بکار بازرسی و دیده‌بانی (نظارت) بر اجرای آنها بدرستی کار کند ، ششم ، یک دادگستری مستقل و نیرومند قانونشکنان را از سودجویی و قانونشکنی دور و بازدارد.

در همه‌ی اینها شایستگی مردم دخالت بسیار دارد. اگر ما خواهان رسیدن به چنان آرزویی هستیم ، باید هم خودمان قانونها را پاس بداریم و هم جلو قانونشکنان بایستیم. چنانکه همه در برابر قانون یکسانند ، ما نیز نباید قانون را ویژه‌ی یک گروه و یک دسته بدانیم. باید بدانیم جلوگیری از قانونشکنی درباره‌ی هر کس و گروهی نگاهداری و پاسداری از قانون است. همینکه در یک زمینه چشم بر قانونشکنی بپوشیم بخود آسیب زده‌ایم. زیرا این چراغ سبزی برای قانونشکنان است و فردا نوبت ما نیز خواهد رسید.
«چشم‌پوشی از بدیها تلخترین میوه‌ها را ببار آورد».


رفتار ما در پشتیبانی از قانون باید مانند رفتار پزشکان از روی سوگندی باشد که یاد می‌کنند : چنانکه اگر بزهکاری را هم بتوانند از مرگ و بیماری برهانند باید کوشش خود را بکنند و اینکه کی بوده و چه گناهی کرده در کار ایشان تأثیری نداشته باشد. این گذشته از آن سود است که چون چنین کوششهایی در یک مورد (مثلاً آزادی سه تنی که از سال 88 زندان خانگی شده‌اند) به نتیجه برسد این آغازِ بازگردانیدن احترام قانون و وارونه گردیدن روند قانونشکنیهای دیگر بوده سودش به همه خواهد رسید. وآنگاه در این مورد ، گفتگو در این نیست که دادگاهی که ایشان در آن محاکمه شده‌اند صالح نبوده یا ایرادهایی به محاکمه‌ی ایشان وارد است ، بلکه اساساً محاکمه نکرده آنها را زندان کرده‌اند که این خود ستمی دیگر است. این خودکامگی و قانونشکنیِ آشکاریست.
👇


📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر می‌یابید؟
So‘rovnoma
  •   1️⃣ آری
  •   2️⃣ نه
  •   3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی می‌نویسم.
19 ta ovoz


اینکه یاران پیغمبر نخست‌بار علی را بخلافت برنگزیده‌اند شُوَندش را در کتابها نوشته‌اند. علی در آن هنگام جوان می‌بود و با همه‌ی ستودگیهایی که می‌داشت ابوبکر بخلافت شاینده‌تر ازو می‌بود ، بویژه با خونهایی که علی در راه اسلام ریخته و دشمنی خود را در دلهای بسیاری جایگزین گردانیده بود. به هر حال برنگزیدن او از روی بدخواهی نبوده و کشاکشی در آن باره رخ نداده است.

داستان رفتن عمر بدرِ خانه‌ی علی و گزاردن او دختر پیغمبر را درمیان در و دیوار که با آن آب و تاب سروده می‌شود ، از ریشه دروغست. می‌گویند : دختر پیغمبر «محسن»نام بچه‌ای را «سِقط» کرد. یکی نمی‌پرسد : ای بیخردان بچه‌ی زاییده نشده به نام چه نیازی می‌داشت؟!.. که دانسته بود آن بچه پسر است تا نام «محسن» باو گزارد؟!..

کوتاه‌سخن : ابوبکر و عمر مردان ارجداری می‌بوده‌اند. ما چنانکه ستودگیهای علی را بدیده گرفته پاسش می‌داریم و بزرگش می‌شماریم ، همچنان باید ستودگیهای این دو تن و دیگران را نیز بدیده گیریم و پاسشان داریم. این شیوه‌ی شیعیگری بهترین نمونه از آلودگی آن می‌باشد. [4]


🔹 پانوشتها :

1ـ صدیق و فاروق پاینامهای (لقب) ابوبکر و عمر می‌باشد.

2ـ خواست از شیخین ، ابوبکر و عمر است.

3ـ باآنکه مشروطه اینگونه دُژخوییها را برانداخت و پس از آن هم در زمان رضاشاه از آن دژخوییها جلو می‌گرفتند ولی پس از برافتادن او ، بدخواهان این کشور ، ارتجاعِ رفته را بازآوردند ، و در نتیجه ، نمایشهای سراسر رسوا و از جمله «عمر کشون» در نهم ماه ربیع‌الاول از نو پا گرفت و هنوز هم پراکنده‌وار دیده می‌شود. درباره‌ی بازگردانیدن ارتجاع بنگرید بکتاب «دادگاه».

4ـ می‌توان بآسانی این دریافت که بدعتِ زشتِ بدزبانی به پیشروان اسلام و دروغسازی درباره‌ی ایشان ، گذشته از زیانهای یاد شده ، دشمنان دین را نیز در زباندرازی به برانگیختگان و یاران ایشان بی‌باکتر گردانیده.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (سیزده از شانزده)


دهم : نفرین و دشنام درباره‌ی یاران پیغمبر که آن را «تبرا» نامیده‌اند پایه‌ی دیگری از کیش شیعیست و این خود زشتکاری ننگ‌آوری می‌باشد. بی‌هیچ شُوَندی با مردگان دشمنی نمودن و دروغها بستن و بدشنام و نفرین برخاستن جز نشان تیره‌درونی گروهی نتواند بود.

چنانکه گفتیم این کار ناستوده از پیش از زمان جعفربن‌محمد آغازیده بوده. ولی از زمان این امام رویه‌ی رسمی بخود گرفته و بسختی افزوده. مرا شگفت افتاده که زیدبن‌علی در برابر رافضیان از صِدّیق و فاروق [1] هواداری کند و آن پاسخ پاکدلانه و مردانه را دهد ، و برادرزاده‌ی او بدینسان نفت بآتش رافضیان ریزد و آنان را در رفتار زشتشان هرچه گستاختر گرداند.

کتابهای شیعی پر از جمله‌های نفرین و دشنام است. خواجه نصیر ، آن مرد بیدین شکم‌پرست که گاهی باطنی می‌بوده ، و گاهی شیعی می‌گردیده ، «لعنت‌نامه‌ای» ساخته. بسیاری از ملایان کتاب «در کفر شیخین [2] » نوشته‌اند.

بگمان شیعه اگر عمر و ابوبکر ، علی را از خلافت بازنداشتندی و خلافت در خاندان او مانده جعفربن‌محمد و دیگران بهره از آن یافتندی ، در جهان هیچ بدی رخ ندادی. اینست همه‌ی گناهان بگردن آن دو تن می‌باشد. برخی از این اندازه هم گذشته چنین پنداشته‌اند که همه‌ی گناهان‌ِ پیش از آن زمان نیز بگردن آنانست. روز رستاخیز که قابیل را درباره‌ی کشتن برادرش هابیل ببازپرس خواهند کشید او دلیلها خواهد آورد که شُوَند آن برادرکُشی نیز عمر و ابوبکر بوده‌اند. گناه آن نیز بگردن اینان خواهد بود. اینها سخنانیست که ملایان نوشته و گفته و در دلهای مردم عامی جا داده‌اند. بی‌شُوَند [=بی‌سبب] نبوده که مسلمانان ، «رافضی» را بیرون از اسلام شمارده خونش را می‌ریخته‌اند. بی‌شُوَند نبوده که امامان به پیروان خود دستور «تقیه» می‌داده‌اند.

چنانکه گفتیم یکی از کارهای شاه‌اسماعیل رواج دادن شیعیگری در ایران می‌بود. این شاه که دلش پر از کینه‌ی سنّیان می‌بود ، شیوه‌ی زشت دشنام و نفرین را نیز برواج گزاشت. از زمان ایشان درویشانی بنام «تَبَرایی» پیدا شدند که بجلو‌ اسب فلان وزیر و بَهمان امیر افتادندی و نامهای سران اسلام را یکایک بُرده نفرین و دشنام‌گویان گام برداشتندی. اسماعیل‌میرزا نواده‌ی آن شاه زشتی این کار را دریافته خواست جلو گیرد. ولی شیعیگری تا آن زمان در ایران ریشه دوانیده و داستان «تبرا» در دلهای تیره‌ی ملایان و درویشان و پیروانشان جا برای خود باز کرده بود و کوششهای اسماعیل‌میرزا هوده‌ای نداد.

سپس در زمان نادرشاه یک رشته کوششهای بهتر و بزرگتری رفت. آن شاه غیرتمند آسودگی ایران را ، بی‌برانداختن آن زشتکاری ، نشدنی می‌شمرد و از اینرو از یکسو با عثمانیان بگفتگو پرداخته پیشنهادها می‌کرد و از یکسو در ایران به برانداختن آن زشتکاری می‌کوشید و بارها از ملایان سنی و شیعی نشستها برپا می‌گردانید. ولی این کوششها نیز ناانجام ماند و آن شاه غیرتمند کشته شده آرزوهای خود را بگور بُرد.

در زمان زندیان و قاجاریان ملایان میدان بازی می‌داشتند و این زشتکاری همچنان درمیان می‌بود. تا پیش از زمان مشروطه همه ساله در ربیع‌الاول [3] ملاها و سیدها و طلبه‌ها پیش افتاده به یک رشته بازیچه‌های دُژخویانه‌ی پستی برخاستندی. درویشان تبرایی که گفتیم بازماندگانشان در تبریز و دیگر شهرها می‌بودند و بنام «لعنتچی» در کوچه‌ها و بازارها گردیده زبان بکار انداختندی و از این و از آن پول گرفتندی. این یکی از نیکیهای جنبش مشروطه بود که آن زشتکاریها را از شهرهای ایران برانداخت.

چنانکه گفتیم همین زشتکاری مایه‌ی ریخته شدن ملیونها خون گردیده ، شُوَند [=سبب] برافتادن هزارها خاندان شده ، بشومی آن صدهزاران دختران و زنان ایران بدست اُزبکان و ترکمانان و عثمانیان افتاده که بکنیزی نگه داشته و یا در بازارهای بخارا و خیوه و استانبول و صوفیا و بلگراد فروخته‌اند. در زمان نادرشاه چند هزار تن از این زنان در گرفتاری می‌بودند و آن شاه بیش از همه بآزاد گردانیدن ایشان می‌کوشید.

این هم گفتیم که داستانهایی که در کتابهای شیعی ، درباره‌ی کشاکش امام علی‌بن‌ابیطالب با ابوبکر و عمر ، نوشته‌اند همه دروغ و همه ساخته است. خدا روی سیاست را سیاه گرداناد!..

ابوبکر را یاران پیغمبر بخلافت برگزیده بودند ، و پس ازو نیز عمر را برگزیدند. این دو تن از برگزیدگان یاران پیغمبر بوده‌اند. پس از عمر نیز عثمان را برگزیدند. ولی از این مرد در پایان کار بدیهایی رخ نمود و یک دسته از مسلمانان باو بشوریدند و چنانکه در تاریخها نوشته شده او را کشتند. این سزای او بوده.

👇




📊 آیا سخنان نویسنده خردپذیر است؟
So‘rovnoma
  •   آری
  •   نه
14 ta ovoz


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 از گفته‌های آیین


دانی چه بود ره نکویی؟.
بشنو ز من و بدل سپارش

آن را که بخود روا نداری
هم بر دگران روا مدارش!

پاکدین


🔸 میانه‌ی پیمان و هوادارانش


بارها رخ می‌دهد کسانی شعر یا نوشته برای پیمان می‌فرستند و ما چون آن را چاپ نمی‌کنیم از اینجا مایه‌ی آزردگی پدید می‌آید. اینست باین یادآوریها می‌پردازیم.

درباره‌ی شعر ـ نخست باید دانست ما آنچه را یک بار گفتیم هیچگاه آن را فراموش نمی‌سازیم و هیچگاه از آن برنمی‌گردیم. درباره‌ی شعر بارها گفتیم ما آن را بخشی از سخن می‌شناسیم و سخن را جز بهنگام نیاز بیهوده می‌شماریم. چه نیکو سروده آقای انصاری :

سخن از بهر معنی گو چو گویی
بنزد بخردان اینست معیار

نخستین باید اندیشه بسر داشت
سپس فرسود تن از بهر اشعار

این گفته‌ی خرد است که جز بهنگام نیاز نباید لب بسخن باز کرد. کسانی که با این گفته نبرد می‌نمایند و سخن یا شعر را چیز جداگانه می‌شمارند داستان ایشان داستان کسیست که سر بکوه کوبد و چنین پندارد کوه را خواهد شکست.

خدا خرد بآدمیان بخشیده که آن را راهنمای زندگی گیرند.

بدبخت‌ترین مردمان کسانی هستند که با خرد پیکار نمایند.

کسانی که شعر برای پیمان می‌سرایند این نکته را فراموش ننمایند و تا معنایی پدید نیاید بشعرسرایی نپردازند.

دوم بارها گفته‌ایم پیمان راهی را برای خود برگزیده که بیرون از آن گامی برنمی‌دارد. شعرها نیز که چاپ می‌کنیم باید در همین زمینه‌ها باشد. ما از دوستان خویش چشم داریم با جربزه‌ی خود بما یاری دهند و سخنانی را که ما بنام خرسندی خدا و بآرزوی رستگاری شرقیان می‌نگاریم آنان با زبان شیرین شعر تکرارش کنند و این کاریست که مزدش را از خدا خواهند دریافت. در این باره سروده‌های آقایان صدیقی و گوهری و هدایی و انصاری بهترین نمونه می‌باشد.

چه‌بسا شعرهایی که بخودی خود نیکوست ولی چون از زمینه‌ی گفتارهای ما بیرونست ما ناگزیریم آنها را بچاپ نرسانیم.

سوم چه‌بسا تعبیرهایی که خود گوینده عیب آن را نمی‌داند ولی نزد ما عیب آن نمایانست. مثلاً یکی چامه‌ای سروده در آنجا می‌گوید :

تو آن نازنین باز دست شهستی
تو آن طایر لا مکانی مکانی

یا می‌گوید : رها کن تن خویش از قید هستی.

این تعبیرها ازآنِ صوفیانست و جز نزد ایشان معنای درستی ندارد از این جهت ما ناگزیریم آنها را نپذیریم.

در شعرها نفرین بر چرخ و ناله از گردش روزگار و نکوهش از بخت رواج بسیار دارد و کسانی دانسته و نادانسته آنها را بکار می‌برند. ولی باید گفت کار نیکویی نیست و باید بترک آنها گفت. ما همیشه باید زمان خود را از دیگر زمانها جدا گرفته و نادانیهایی را که از قرنهای گذشته‌ی زبونی یادگار مانده برای زمان خود زیبنده نشماریم.

این نکته را نیز ناگفته نمی‌گزاریم که ما ستایش را دوست نمی‌داریم و باید هم دوست نداریم. کسانی که با گفته‌های پیمان همداستانند و بنام پاکدلی و گواهی شعرهایی می‌سرایند از ستایش مهنامه و یا دارنده‌ی آن برکنار باشند و چنین شعرهایی که سروده شود چاپ آن در پیمان شایسته نخواهد بود.

بهترین نمونه در این باره شعرهای آقایان واقف و هدایی است که در شماره‌های پارسال و امسال چاپ یافته. مقصود یادآوریست نه خرده‌گیری و گله‌مندی. به هر حال آن دوستان که گاهی شعرهاشان چاپ نمی‌شود علت را بدانند و دل‌آزرده نباشند. ...


🌸


📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر می‌یابید؟
So‘rovnoma
  •   1️⃣ آری
  •   2️⃣ نه
  •   3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی می‌نویسم.
15 ta ovoz


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (دوازده از شانزده)


نهم : درباره‌‌ی ‌آنجهان سخنان بسیاری در کتابهای شیعی هست. باینجهان بس نکرده از آنجهان میدان دیگری برای گزافه‌بافیهای خود باز کرده‌اند : روز رستاخیز خدا بداوری نشسته پیغمبران از اینسو و آنسو رده خواهند بست. علی «لواء الحمد» را که پرچمش از مشرق تا مغرب و بلندیش هزارساله راهست بدست خواهد گرفت. امامان بشیعیان هوادار درآمده میانجیگری خواهند کرد. گناههای اینان را به سنیان داده ثوابهای ایشان را باینان خواهند داد. آنان را بدوزخ و اینان را به بهشت روانه خواهند گردانید. «حوض کوثر» در دست علی بوده و او آب جز بشیعیان نخواهد داد. در آن گرمای سوزان دلهای سنیان کباب شده و آبی نخواهند یافت.

از این گزافه‌های سیاسی چندان بافته‌اند که اگر گرد آورده شود کتابی بزرگ باشد. سخن ما در اینجا درباره‌ی میانجیگری است. این یک پایه‌ای از کیش شیعیست. حسین‌بن‌علی کشته نشده مگر برای آنکه روز رستاخیز بشیعیان هوادار درآید و گناههای ایشان را بیامرزاند. روز «اَلَسْت» پیمانی میانه‌ی او با خدا بسته شده که حسین در راه خدا از جان و داراک [1] و فرزندان درگذرد و خدا نیز روز رستاخیز «شفاعت» او را درباره‌ی شیعه بپذیرد. آن پنداری را که مسیحیان درباره‌ی مسیح و کشته شدنش می‌دارند و کشته شدن او را «کفّاره»‌ی ‌گناهان فرزندان آدم می‌شناسند ، شیعیان همان پندار را درباره‌‌ی حسین و کشته شدنش می‌دارند ، و بیگمان از مسیحیان گرفته‌اند.

به هر حال این یکی از ایرادهای آن کیشست. اینان خدا را همچون یکی از پادشاهان خودکامه‌ی تاریخ پنداشته‌اند ، و اینست برایش «گرامی‌داشتگانی» بسیجیده [2] یاورانی آماده گردانیده‌اند. این سخن بارها از ملایان شنیده شده : «این پادشاهان که وزیرانی دارند خدا نباید داشته باشد؟!..». از همینجا باندازه‌ی نادانی و خداناشناسی این گروه پی توان برد.

یکی بگوید : ای بیخردان خدا کجا و پادشاهان خودکامه کجا؟!.. بگوید : میانجیگری جز در برابر نادانی یا خشمرانی نتواند بود. یک پادشاهی که بجان و داراک مردم چیره می‌بوده و چه‌بسا که با یک خشم ، آتش به هستی مردی می‌زده ، و چه‌بسا که بیگناهی را گناهکار شناخته و فرمان کشتنش می‌داده ، در دستگاه چنین پادشاهی کسانی می‌بایسته که در چنان پیشامدهایی بپای پادشاه افتند و با چاپلوسیها خشم او را فرونشانده گرفتارِ بیگناه را رها گردانند. میانجیگری در چنین دستگاهی می‌سزیده. در دستگاه سراپا دادگری و راستی چه نیاز بمیانجی ‌باشد؟!.. من از شما می‌پرسم آیا در دادگاه و دیگر اداره‌های قانونی میانجیگری تواند بود؟!..


🔹 پانوشتها :

1ـ داراک = (دار + اک) هر آنچه دارند ، ثروت ، مال.

2ـ بسیجیدن = تدارک کردن.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸


قسمت اول گفتگو با دوستان

پاسخ به این پرسش
چرا پیش از رسیدن ۲۵ بهمن نشانه‌های روشن موفقیت این اقدام، قابل مشاهده است؟
- نزدیک به یک ماه است اقدام برای ۲۵ بهمن را با صدای رسا اعلام کرده‌ایم و حاکمیت موفق به مقابله با آن نشده.
- این حرکت با عدم استقبال احزاب رسمی، موفق شد نشان دهد فراجناحی خواهد بود و نشان داد جریانات مهم اجتماعی در کشور ما الزاما از مسیر احزاب رسمی نمی‌گذرند.

@ghomeishi3


✴️ خجسته کوششی که به آن امیدهای بسیاری هست ـ 3

🔸کوشاد تلگرام
:

خوانندگان می‌دانند که ما یک راه روشنی (پاکدینی) در پیش داریم که همیشه آن را پیماییم و به اینسو و آنسو نپیچیم. یک رشته از سخنان ما در زمینه‌ی کشورداریست و چون امروز گفتگو از جوششی دادخواهانه داریم که به دمکراسی و میهن و قانون پیوستگی دارد ، اینست بخود بایا شماردیم در این زمینه‌ها سخنانی را از خود و از احمد کسروی (آنها که با گیومه جدا شده‌اند) بکوتاهی بیاوریم.

آن جوشش همان دادخواهی در روز 25 بهمن است که پیشتر در هفته‌های گذشته با همین عنوان در اینجا و اینجا از آن خشنودی و هواداری نشان داده‌ایم.

🔸ما گفته‌ایم و باور داریم که مشروطه یا دمکراسی بهترین شکل حکومت و آخرین نتیجه‌ی اندیشه‌های آدمیانست.

«مشروطه تنها بودن قانونها و مجلس شورا نیست. مشروطه به یک معنی عالیتر دیگریست. مشروطه معنایش آنست که یک توده می‌خواهد خودش کارهای خود را اداره کند. می‌خواهد کسی باو فرمان نراند».

🔸 «اجرای مشروطه در یک کشوری تنها با آن نیست که پادشاه مستبدی را برانند و یک مجلسی برپا کنند و یک قانون اساسی تدوین نمایند. بلکه یک شرط اساسی آنست که مردم خود را برای زندگانی با اصول مشروطه آماده گردانند.
زیستن در زیر بیرق مشروطه مشروط بآنست که هر فردی از افراد کشور خود را مسئول کارها بداند و در هر گامی که برمی‌دارد و هر اقدامی که می‌کند سود کشور را منظور دارد و اگر روزی نیاز افتاد برای جانفشانی و فداکاری حاضر باشد».

🔸 «هر کاری که می‌کنید سود توده را بدیده گیرید».
«ایرانیان در نتیجه‌ی آنکه سالیان دراز با استبداد بسر برده بودند و مشروطه آن روزی که رواج گرفت کسانی نبودند که با گفتن و نوشتن معنی درست آن را بمردم بفهمانند و برای چنان زندگانی آماده‌شان گردانند ، از اینرو جنبش با آن تندی که پیشرفته بود درمیان توده‌ی انبوه ریشه ندوانید».

🔸«فرق مشروطه با استبداد تنها در بودن و نبودن قانون و یا در شکل حکومت نیست. یک فرق بزرگ در شایستگی و ناشایستگی توده است.
در حکومت مشروطه مردم آزادند و کسی نمی‌تواند بآنان فرمان راند و یا بسرشان کوبد. ولی از آنسوی یکایک مردم وظایفی در قبال کشور بگردن دارند که باید آن را انجام دهند».


🔸یک مردمی که می‌خواهند حکومتشان از راه دمکراسی اداره شود باید خود را برای چنان زندگانی آماده گردانند.
«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند.
آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطه‌خواهی افراشتیم ، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلی‌میرزا و امیر بهادر و دیگران می‌گفتیم : شما بروید ، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست.
اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر ماننده‌ی ناصرالدین‌شاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند ، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم».


🔸«تا ایرانیان خود را آماده و لایق حکومت دمکراسی ننموده‌اند ، تا خود را اصلاح نکرده و علل بدبختی را از خود دور نکرده‌اند ، غیرممکن است بتوانند از زیر سلطه‌ی زورگویان و ستمگران رهایی یابند. بزرگی و بزرگواری در جهان بخودی خود حاصل نمی‌شود. لیاقت و از خودگذشتگی می‌خواهد. باید در راه کسب آزادی و سرفرازی همت بخرج داد و در راه تحصیل آن بجان و مال ارزشی قائل نشد و الاّ نتیجه‌ی خوشگذرانی و لاقیدی ، توسری‌خوری و زیردستی است».

در زیر سخنان آقای رحیم قمیشی را می‌شنویم که درباره‌ی دادخواهی روز 25 بهمن توضیحاتی می‌دهند. ما نیز دنبال سخنان خود را در روزهای آینده خواهیم گرفت.
👇




📊 آیا سخنان نویسنده خردپذیر است؟
So‘rovnoma
  •   آری
  •   نه
13 ta ovoz


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 نگارش پاکدلانه‌ی شاعری (دو از دو)


مایه‌ی افسوس است که مخالفان پیمان این را هرگز بروی خود نمی‌آرند که بسیاری از بزرگان جهان آفرینش ، شعر را نپسندیده و حتا نسبت شاعری را بر خود سزاوار ندیده‌اند (وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا ینبَغِی لَهُ) [1] چون پایه‌ی شعر بروی انگار و پندار گزاشته شده است و وهم و خیال ، بی‌ارجتر از آن است که بنزد خرد درخور اعتنا باشد از اینروست که خردمندان ، پندارهای شاعرانه را چندان دلبستگی نداشته‌اند ، آری بیابان وهم و خیال لجنزار بیکرانه‌ایست که هر که گام در آنجا نهد همدرزمان[=بیدرنگ] گمراه شود و دیگر بسختی می‌تواند خویشتن را بشاهراه هدایت برساند. زیرا انگار و پندار ، مایه‌ی گمراهی است. از اینجاست که خدا در قرآن می‌فرماید : «پیروان شعراء گمراهانند». ملا محسن فیض ـ نویسنده‌ی «تفسیر صافی» گوید : «این آیه درباره‌ی‌ کسانی فرود آمده که دین خدا را تغییر می‌دهند وگرنه هرگز شاعری را دیده‌اید که کسی از او پیروی کند؟..» من وقتی که این جمله را در تفسیر صافی خواندم با خود گفتم : کاشکی شادروان ملا محسن فیض در این زمان ما زنده بودی تا بدیدی که توده‌ی انبوهی چگونه پیرو اندیشه‌های قلندرانه‌ی شعراء هستند. و نیز بدانستی گمراهانی چه‌سان[=چطور] شعرا را همدرجه‌ی پیغمبران می‌دانند. گمراهی شعرا و پیروان ایشان روشنتر از آن است که برای دانشمندان دل‌آگاهی پوشیده باشد.

راستی‌را سپاسگزار باید بود که شما قد مردانگی برافراشته و بکندن بنیاد یاوه‌بافی میان بسته‌اید و بمصداق «یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» [2] سرزنش و ایراد بیهوده‌گویان را وقعی ننهاده و بیمی از ایشان در دل راه نمی‌دهید. زهی آزادگی و مردانگی. انصاف را نشانه‌ی یگانه‌پرستی همین است زیرا گفته‌اند :

موحد ، چو در پای ریزی زرش
و یا تیغ تیزی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است بنیاد توحید و بس

چیزی که بروی یاوه‌بافان این زمان (شعرای معاصر) باید کشید همانا دزدی و دغلکاری ایشان است که بگمانم ، در این باره اشارتی در پیمان نرفته است. این بیهوده‌گویان چون از دانش و خرد بی‌بهره‌اند نمی‌توانند یک مضمون نغز و تازه‌ای را از خود پدید آرند این است که بدیوانهای شعرای پیشین تاخته و گفته‌های آنان را با اندک‌تغییری بنام خود قلمداد می‌کنند! و هرگز این پستی را بروی خود درنمی‌آرند! من ، مثل را می‌گویم : غزلسرایی کار بیهوده نیست و بگفته‌ی مخالفان پیمان : «غزل ، فصلی از ادبیات است» ولی هرگاه خردمندی بپرسد : اینهمه دیوانهای غزل که شعرای پیشین ساخته و پرداخته‌اند بس نبود که یاوه‌بافانی هم ، تکرار مکررات را کار خود ساخته و هی از زلف یار و ماه رخسار و چاه زنخدان داد زده و داد بیهوده‌گویی را بدهند و باز سیر نشوند؟! ـ در این صورت چه پاسخی باین پرسش باید داد؟!

تنی چند از شعرای بی‌شعور ، هر یک بیتی دو در ستایش شعر و شاعری سروده و روی ورقه‌ی بزرگی را سیاه گردانیده بودند بیت نخستین که نوشته بودند این است :

ما فقیر درباریم و شهان بر در ماست
صدف بحر وجودیم و سخن گوهر ماست

همان ورقه را نزد من آورده خواستار شدند که من نیز بیتی چند در این زمینه بسرایم. من ورقه را برگرفته و این دو بیت را در برابر شعرهای ایشان نگاشتم :

همه دزدان کلامیم ، چو نیکو نگری
سخن حافظ و سعدیست که در دفتر ماست

عالم اندر سر علم است و بفکر صنعت
لیک سودای سخنبافی اندر سر ماست

سخن بدرازا کشید. از تفصیل پوزش می‌طلبم این نامه را بنام «اعتراف نامه» بشما نگاشتم.

22 مهرماه 1314 ، تبریز ، صدیقی نخجوانی


🔹 پانوشتها :

1ـ سوره‌ی یس ، آیه‌ی 69 : و ما باو [بنیادگزار اسلام] شعر نیاموخته‌ایم ، و [هم] او را نشاید.

2ـ سوره‌ی مائده ، تکه‌ای از آیه‌ی 54 : آنها در راه خدا جهاد می‌کنند ، و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای ترسی ندارند.


🌸


📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر می‌یابید؟
So‘rovnoma
  •   1️⃣ آری
  •   2️⃣ نه
  •   3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی می‌نویسم.
14 ta ovoz


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (یازده از شانزده)


هشتم : داستان گریه و زاری بکشتگان کربلا ، ایراد بزرگ دیگر می‌باشد. یک داستان بایستی رخ ندهد. پس از آنکه رخ داده از گریستن چه سود تواند بود؟!.. یک داستانی را عنوان کردن و بزمهای سوگواری برپا گردانیدن ، گریستن و گریانیدن با خِرد چه می‌سازد؟!..

اینکه گفته‌اند : «هر که بگرید و بگریاند و خود را گریان وانماید بهشت بَرو بایا گردد» بایستی پرسید : چرا؟!.. گریستن یا گریانیدن چیست که خدا بآنها چنین پاداش بزرگی دهد؟!.. آنگاه شما این سخن را از کجا می‌گویید؟!.. شما را بخدا چه راهی بوده؟!.. ای بیخردان مگر خدا اسکندر ماکدونی است که یک هفستیونی [1] را دوست دارد و چون او مُرد ، مردم را چند ماه بسوگواری وادارد؟!..

حسین‌بن‌علی به طلب خلافت برخاست و نتوانست و کاری از پیش نبرد. لیکن مردانگی بسیار ستوده‌ای از خود نشان داد ، و آن اینکه زبونی ننموده کشته شدن خود و فرزندان و یارانش را ، از گردن گزاردن به یزید و ابن‌زیاد بهتر دانسته مردانه پافشاری کرد و خود و پیروانش کشته گردیدند.

این کار او بسیار ستوده بوده. ولی هرچه بوده بوده. هزاروسیصد سال گریستن چه معنی دارد؟!.. بآن نمایشهای بسیار بیخردانه‌ی ‌محرم و صفر چه توان گفت؟!..

این داستانهای زیارت و گریه با آن حدیثهاشان از راه دیگری نیز درخور ایراد است. اینها ریشه‌ی دین را کندن و آن را از میان بردنست. در جایی که با یک زیارت همه‌ی گناهان آمرزیده شود و با یک گریه بهشت بایا گردد ، کسی چرا از خوشیهای سزا و ناسزا بازایستد؟!.. چرا فلان حاجیِ آزمند انبارداری[=احتکار] نکند؟!.. چرا بَهمان ستمگر خونها نریزد؟!.. چرا آزمندان به پول‌اندوزی نکوشند؟!.. چرا مردان دنبال زنانِ بیگانه نیفتند؟!.. سران شیعه در آن کوششهای سیاسی خود پروای هیچی نکرده هرچه خواسته گفته و هرچه خواسته کرده‌اند. ولی ما آیا می‌توانیم چشم از کارهای سراپا زیان ایشان پوشیم؟!..


🔹 پانوشت :

1ـ Hephaestion یکی از سرکردگان لشگر اسکندر.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.