🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 24ـ یک کوشش بدخواهانه از نمایندگان بیگانه
در همان روزها یک کوشش بدخواهانهای که خود دنبالهی نیرنگ محمدعلیمیرزا میبود ، از نمایندگان روس و انگلیس دیده شد که میباید در اینجا بنویسم. ما این داستان را یکی در کتاب آبی مییابیم که سفیر انگلیس بوزیر خارجهی آن دولت آگاهی داده و دیگری در کتاب پروفسور براون که از زبان تقیزاده آورده. سفیر انگلیس چنین میگوید : آن روز مسیو دوهارتویک که بدیدن من آمده بود گفت شاه خود را از دست رفته میداند. من بسیار آرزومندم که جان او را نگهداری کنیم. بگمان مسیو دوهارتویک کار بسختی بیاندازه انجامیده و هنگام آن رسیده بود که دو سفیر پا بمیان گزاریم. او بهتر میدانست تلگراف کرده (چون در قُلهَک میبودند) از مشیرالدوله که باآنکه از پنج روز پیش کنارهجویی نموده بود باز در کارهای وزارت خارجه دست میداشت ، گاه برای دیدار خواهیم. من گفتم : بسیار خرسندم که چنین کاری کنیم ولی گمان ندارم از گفتگو با مشیرالدوله نتیجه بدست آید. زیرا او گفتههای ما را درست نخواهد رسانید. پس بهتر است در آن نشست رئیس مجلس نیز بوده باشد. مسیو دوهارتویک گفت : برئیس مجلس بیش از مشیرالدوله امیدمند نتوان بود ، پس بهتر است عضدالملک هم بوده باشد. اینبود به مشیرالدوله تلگراف کردیم که برای سهونیم پس از نیمروز بآنان نیز آگاهی دهد ، و من چون در آن ساعت بخانهی مشیرالدوله رسیدم دیدم مسیو دوهارتویک آنجاست. ولی ممتازالدوله [و] عضدالملک ببهانههای بیجایی از آمدن خودداری کردهاند. (پرفسور براون مینویسد : اینان گفته بودند : باید همهی گفتگوی سفیران بمیانجیگری وزیر خارجه باشد ، و بدینسان خشکهپارسایی سیاسی نشان داده بودند). مسیو دوهارتویک بسخن پرداخته بوزیر خارجه چنین گفت : ما بنمایندگی از دو دولت دوستار ایران بیمناکی این راه را که کشور ایران در پیش میدارد بشما آگاهی میدهیم. این راه پایان بسیار بدی خواهد داشت. امیدمندیم شما بنام وزیر خارجه همکاران خودتان و مجلسیان را از بیمناکی این راه آگاه گردانید.
(براون گفتههای سفیر روس را بدینسان میآورد : بجان شاه ایمنی نمانده. برای چه مردم نوکران و بستگان او ، بویژه امیربهادر را که همچون سگ پاسبان نگهداریش میکند ، از او دور میگردانند؟!. انجمنها از مرز خود گذشته میخواهند شاه را از شاهی بردارند. ما چنین چیزی را نخواهیم برتافت ، و اگر چنین کاری رخ دهد دولت روس ناگزیر خواهد بود دست بکارهای ایران بیازد ، و این بهمراهی دولت انگلیس خواهد بود. مینویسد : سپس هم سفیر انگلیس جملههایی دربارهی خامی نمایندگان مجلس و بدرفتاری انجمنها گفت).
سفیر مینویسد : چون از آنجا برخاستیم مسیو دوهارتویک گفت : گمان نمیکنم مشیرالدوله سخنان ما را کم و بیش برساند. پس بهتر است از عضدالملک نیز دیداری کنیم. میگوید : بخانهی عضدالملک رفته در آنجا نیز سخنان خود را رساندیم.
براون در پایان سخن خود مینویسد : پس از رفتن دو سفیر ، مشیرالدوله بمجلس شتافته پیام ناگواری را که میداشت به ممتازالدوله و تقیزاده و مستشارالدوله رسانید ، و این دو تن بازپسین ، از آنجا که یک تودهی بیمار بهتر است تا یک تودهی مرده ، باین شدند که در برابر شاه تفنگ و افزار جنگ بکار نبرند.
چنانکه گفتیم این داستان از هر باره شگفتآور است. خود داستان یک نیرنگی از سوی سفیر روس بوده و از اینسوی تقیزاده در بازگفتن به براون بدستبردهایی در آن پرداخته و آن را دستاویزی برای کارهای خود نشان داده. سفیر روس خواستش بیم دادن میبوده. زیرا چنانکه راپورتهای لیاخوف را خواهیم آورد در همین روزها روسیان بهمدستی دربار نقشهی برانداختن مجلس را میکشیدند ، و چنانکه در بند سوم راپورت دوم نوشته گردیده میخواستهاند چنان باشد که آزادیخواهان اندیشهی ایستادگی را رها کنند. سفیر انگلیس چون از آن نقشه آگاهی نمیداشته همانا که فریب همکار خود را خورده است. هرچه هست دستاویز دو نماینده در این کوشش ، درمیان خودشان جلوگیری از پیشرفت آرزوی ظلالسلطان میبود که نشستهای خانهی عضدالملک را بآن درخواست میشماردهاند ، و جلوگیری از آن را بایای خود میدانستهاند. لیکن راز نهان همانست که بازنمودیم.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 24ـ یک کوشش بدخواهانه از نمایندگان بیگانه
در همان روزها یک کوشش بدخواهانهای که خود دنبالهی نیرنگ محمدعلیمیرزا میبود ، از نمایندگان روس و انگلیس دیده شد که میباید در اینجا بنویسم. ما این داستان را یکی در کتاب آبی مییابیم که سفیر انگلیس بوزیر خارجهی آن دولت آگاهی داده و دیگری در کتاب پروفسور براون که از زبان تقیزاده آورده. سفیر انگلیس چنین میگوید : آن روز مسیو دوهارتویک که بدیدن من آمده بود گفت شاه خود را از دست رفته میداند. من بسیار آرزومندم که جان او را نگهداری کنیم. بگمان مسیو دوهارتویک کار بسختی بیاندازه انجامیده و هنگام آن رسیده بود که دو سفیر پا بمیان گزاریم. او بهتر میدانست تلگراف کرده (چون در قُلهَک میبودند) از مشیرالدوله که باآنکه از پنج روز پیش کنارهجویی نموده بود باز در کارهای وزارت خارجه دست میداشت ، گاه برای دیدار خواهیم. من گفتم : بسیار خرسندم که چنین کاری کنیم ولی گمان ندارم از گفتگو با مشیرالدوله نتیجه بدست آید. زیرا او گفتههای ما را درست نخواهد رسانید. پس بهتر است در آن نشست رئیس مجلس نیز بوده باشد. مسیو دوهارتویک گفت : برئیس مجلس بیش از مشیرالدوله امیدمند نتوان بود ، پس بهتر است عضدالملک هم بوده باشد. اینبود به مشیرالدوله تلگراف کردیم که برای سهونیم پس از نیمروز بآنان نیز آگاهی دهد ، و من چون در آن ساعت بخانهی مشیرالدوله رسیدم دیدم مسیو دوهارتویک آنجاست. ولی ممتازالدوله [و] عضدالملک ببهانههای بیجایی از آمدن خودداری کردهاند. (پرفسور براون مینویسد : اینان گفته بودند : باید همهی گفتگوی سفیران بمیانجیگری وزیر خارجه باشد ، و بدینسان خشکهپارسایی سیاسی نشان داده بودند). مسیو دوهارتویک بسخن پرداخته بوزیر خارجه چنین گفت : ما بنمایندگی از دو دولت دوستار ایران بیمناکی این راه را که کشور ایران در پیش میدارد بشما آگاهی میدهیم. این راه پایان بسیار بدی خواهد داشت. امیدمندیم شما بنام وزیر خارجه همکاران خودتان و مجلسیان را از بیمناکی این راه آگاه گردانید.
(براون گفتههای سفیر روس را بدینسان میآورد : بجان شاه ایمنی نمانده. برای چه مردم نوکران و بستگان او ، بویژه امیربهادر را که همچون سگ پاسبان نگهداریش میکند ، از او دور میگردانند؟!. انجمنها از مرز خود گذشته میخواهند شاه را از شاهی بردارند. ما چنین چیزی را نخواهیم برتافت ، و اگر چنین کاری رخ دهد دولت روس ناگزیر خواهد بود دست بکارهای ایران بیازد ، و این بهمراهی دولت انگلیس خواهد بود. مینویسد : سپس هم سفیر انگلیس جملههایی دربارهی خامی نمایندگان مجلس و بدرفتاری انجمنها گفت).
سفیر مینویسد : چون از آنجا برخاستیم مسیو دوهارتویک گفت : گمان نمیکنم مشیرالدوله سخنان ما را کم و بیش برساند. پس بهتر است از عضدالملک نیز دیداری کنیم. میگوید : بخانهی عضدالملک رفته در آنجا نیز سخنان خود را رساندیم.
براون در پایان سخن خود مینویسد : پس از رفتن دو سفیر ، مشیرالدوله بمجلس شتافته پیام ناگواری را که میداشت به ممتازالدوله و تقیزاده و مستشارالدوله رسانید ، و این دو تن بازپسین ، از آنجا که یک تودهی بیمار بهتر است تا یک تودهی مرده ، باین شدند که در برابر شاه تفنگ و افزار جنگ بکار نبرند.
چنانکه گفتیم این داستان از هر باره شگفتآور است. خود داستان یک نیرنگی از سوی سفیر روس بوده و از اینسوی تقیزاده در بازگفتن به براون بدستبردهایی در آن پرداخته و آن را دستاویزی برای کارهای خود نشان داده. سفیر روس خواستش بیم دادن میبوده. زیرا چنانکه راپورتهای لیاخوف را خواهیم آورد در همین روزها روسیان بهمدستی دربار نقشهی برانداختن مجلس را میکشیدند ، و چنانکه در بند سوم راپورت دوم نوشته گردیده میخواستهاند چنان باشد که آزادیخواهان اندیشهی ایستادگی را رها کنند. سفیر انگلیس چون از آن نقشه آگاهی نمیداشته همانا که فریب همکار خود را خورده است. هرچه هست دستاویز دو نماینده در این کوشش ، درمیان خودشان جلوگیری از پیشرفت آرزوی ظلالسلطان میبود که نشستهای خانهی عضدالملک را بآن درخواست میشماردهاند ، و جلوگیری از آن را بایای خود میدانستهاند. لیکن راز نهان همانست که بازنمودیم.
👇