مكتوب


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


کانال تلگرام جمیله کدیور و سید عطاالله مهاجرانی

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


انقلاب ایران علیه حکومتی تحت حمایت جهان خارج، ژاندارم منطقه و از نزدیک ترین متحدان آمریکا و یکی از دو پایه ثبات مورد نظر ایالات متحده بود. حرکت انقلابی مردم ایران به دلیل استقلال طلبی و نفی سلطه خارجی بر کشور هیچگاه تا به امروز مورد پذیرش غرب و آمریکا واقع نشد. به دلیل شعارهای انقلابی نیز مورد قبول حکومت های پادشاهی و غیر پادشاهی منطقه که خواهان حفظ وضع موجود و نگران از حرکت دومینووار انقلاب به کشورهای خود بودند، قرار نگرفت. در ابتدا، همراه با حرکات مسلحانه، گروه های تجزیه طلب در کردستان، آذربایجان غربی، ترکمن صحرا، خوزستان، سیستان و بلوچستان و ... که پیوند با خارج از کشور داشتند، نغمه های جدایی سردادند. در این فضای ملتهب و حرکت های مسلحانه علیه انقلاب نورس ایران، حفظ انقلاب و تمامیت سرزمینی ایران اولویت یافت. در همین بحبوحه، جنگ ۸ ساله از سوی عراق با کمک و پشتیبانی هم پیمانان آمریکایی، شوروی، اروپایی و عربی بر انقلاب ایران تحمیل شد. و در این وانفسا حرکت های تروریستی فرقه رجوی آغاز شد. به این ترتیب، به جای اینکه دهه نخست انقلاب صرف تحقق آرمان های انقلاب شود، صرف دفاع، حفظ و بقای خود شد. و صدالبته دشمنی ها در این سال ها نه فقط کم نشد، بلکه رو به فزونی گذاشت.
در این گذار ۴۶ ساله، به جز حرکت های مسلحانه نیروهای تجزیه طلب و اقدامات دشمنان خارجی و تحمیل جنگ، شاهد ترور بهترین نیروهای شاخص انقلاب، تحریم های اقتصادی و فشارهای سیاسی و تبلیغات رسانه ای هم بودیم. در کنار موارد یاد شده، نمی توان از ناکارآمدی های داخلی یاد نکرد؛ حال می خواهد عنصر نفوذ عوامل بیگانه برای چوب لای چرخ گذاشتن و ایجاد نارضایتی باشد، یا فعالیت ته مانده های رژیم سابق برای سفیدشویی گذشته و سیاه نمایی بعد از انقلاب و یا عملکرد تنگ نظرانه و اظهارات متحجرین بی اطلاع از شرایط در حال تغییر جهان که جایگاهی برای خود در برخی مناصب یافتند. سرجمع و ماحصل عملکرد همه این عوامل، ناتوانی دولت های بعد از انقلاب در تحقق برخی آرمان های مهم انقلاب و ایجاد نارضایتی در بین مردم بود. گویی خواسته یا ناخواسته در صدد ایجاد مشکل، افزودن بر نارضایتی و خشم مردم و ارائه الگویی ناموفق در حکمرانی بر کشور بودند.
اگر می بینیم بخش قابل توجهی از مردم در چندین انتخابات گذشته شرکت نکردند، این ها همان هایی هستند که باور دارند به عنوان جمهور مردم با رد صلاحیت ها، حق انتخاب آنان نه فقط برای انتخاب نماینده مجلس و خبرگان و ریاست جمهوری به رسمیت شناخته نشده، بلکه دخالت های بی جای گاه و بیگاه نیروهای وابسته به حکومت در خیابان و مدرسه و دانشگاه و محل کار و... مجال زندگی معمولی را بر آنان روز به روز تنگ تر کرده است. و صد البته نقش دلارهای واریزی به جیب برخی رسانه ها وسازمان های غیردولتی و نهادهای مختلف به اصطلاح حقوق بشری و ... برای امیدکُشی و یاس آفرینی را نباید نادیده انگاشت. همان دلارهایی که دولت جدید آمریکا در صدد قطع آن برآمده است.
در یک کلام، به خاطر دشمنی های فراوان داخلی و خارجی، ناتوانی یا اشتباهات دولت های بعد از انقلاب در حکمرانی، عدم تحقق آرمان های انقلاب، ناکارآمدی مدیران و ناامیدی طیفی از مردم از اصلاح و بهبود امور، و وضع نامطلوب معیشتی-اقتصادی امروز، انقلاب بزرگ ایران، که یکی از بی نظیر ترین حرکت های تاریخی جهان معاصر تحت هدایت و رهبری امام خمینی (ره) بود، را زیر سوال نبریم. اهمیت انقلاب ایران را باید از زبان متخصصین انقلاب ها شنید، نه از تحلیل های زرد تحلیلگران وابسته به دلارهای رو به زوال خارجی.

روزنامه اطلاعات، ۲۳ بهمن ۱۴۰۳.
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ یکی از مهمترین وقایع سیاسی قرن بیستم بود. اگر تحولات بلوک شرق را در اواخر دهه ۸۰ و یا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را در اوایل دهه ۹۰ میلادی به عنوان مهمترین رویدادهای دو دهه ۸۰ و ۹۰ تلقی کنیم، سقوط شاه ایران - مهمترین متحد آمریکا در منطقه - ، پایان سلسله پهلوی و پیروزی انقلاب ایران را می توان مهمترین رویداد دهه ۷۰ میلادی عنوان کرد که اثرات و پیامدهای آن تا به امروز مشهود است.
انقلاب ایران در شرایطی رخ داد که دو ابر قدرت وقت آمریکا و شوروی دوران تنش زدایی را طی می کردند و هیچ سازمان اطلاعاتی پیش بینی سقوط شاه و وقوع انقلاب در ایران را نداشت.
مشارکت وسیع مردم در به ثمر رساندن انقلاب که در میان خیزش های انقلابی بی سابقه بود، سازماندهی جنبش و شبکه های ارتباطی آن، رهبری قدرتمند و فره انگیز امام خمینی (ره) در بسیج مردم، و ایدئولوژی انسجام بخش مبتنی بر آموزه های اسلام از عوامل مهم پیروزی و ممیزه های اصلی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷بود.
تردیدی نیست که به جز نقش بی بدیل رهبری امام، مردم عامل اصلی پیروزی انقلاب بودند. انقلاب ایران متکی به حضور جمهور مردم بود و به تعبیر فیلسوف شهیر فرانسوی، میشل فوکو، انقلاب ایران تحقق روح جمعی یک ملت بود.
به نوشته فرد هالیدی، متخصص روابط بین الملل، مسائل ایران، خاورمیانه و انقلاب ها، تظاهرات و تجمعات مردم در نفی و رد رژیم پهلوی که بزرگترین تظاهرات مردمی در تاریخ بشر بود، برای نخستین بار در تاریخ انقلاب های جهان توانست ارتشی را که در اثر جنگ با بیگانگان تضعیف نشده بود، متلاشی و تسلیم کند. هالیدی در سی امین سال پیروزی انقلاب (در ۲۴ فوریه ۲۰۰۹) هم در مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن (LSE) در سخنانی، «انقلاب ایران را در مجموع مدرن‌ترین انقلاب تاریخ بشر» خواند و گفت «انقلاب ایران، در کل انقلابی غیرخشونت‌آمیز بود. ایرانی‌ها بزرگترین اجتماعات تاریخ بشر را در تظاهرات انقلابی (و به ویژه استقبال از آیت‌الله خمینی) انجام دادند.» او سخنرانی اش را با این جمله به پایان برد که «سی سال بعد از انقلاب، دنیا هنوز حرف جمهوری اسلامی و این ملت بزرگ را نشنیده است.» و هنوز ۴۶ سال پس از پیروزی انقلاب، این واقعیت پابرجا است و دنیا سخنان جمهوری اسلامی ایران و ملت بزرگ آن را نشنیده است.
جک گلدستون، جامعه شناس و متخصص انقلاب ها هم سازمان‌دهی، رهبریِ مورد اعتمادِ مردم و چشم‌اندازی روشن از نظم آینده را موثر در تبدیل «وضعیت انقلابی» (با مختصات حکومت بحران‌زده؛ حضور گسترده مردم در خیابان ها؛ تفرقه در سطوح بالای ساختار دولت؛ تردید نیروهای مسلح در سرکوب معترضان؛ و بی طرفی نیروهای خارجی) به «انقلاب» (تغییر ساختار سیاسی) می داند. او در ۴۵مین سال پیروزی انقلاب ایران (در مارس ۲۰۲۴) در گفتگو با شبکه اینترنشنال گفت: «دولت های انقلابی معمولا عمر زیادی ندارند. در نتیجه دولت ایران به خاطر بقای بیش از ۴۰ سال خودش، شایسته تمجید است. اگر دولتی انقلابی برای سال های طولانی پا برجا مانده، به این معناست که بر چالش های مهمی غلبه کرده، چه جنگ با عراق، چه تغییر رهبری در ایران و چه مقابله با اعتراضات داخلی...» اظهاراتی که چندان خوشایند مصاحبه گر واقع نشد.
انقلاب اسلامی ایران مثل هر انقلاب دیگری با یک چشم انداز روشن برای آینده، در چارچوب آرمان هایی برای تحقق نظم جدید پیروز شد. مردم به آرمان ها که حول عدالت، آزادی، نفی سلطه، استقلال کشور، نتغییر نظام حاکم به جمهوری اسلامی و ... بود و در شعارهای دوران انقلاب متجلی شد، دل بستند. برخی از شعارها محقق شد، بعضی تاحدودی تحقق یافت و برخی هم خیلی کم محقق شد. همه انقلاب ها به دلیل ارائه ایده ها و آرمان های جدید دشمن دارند و از همین رو برای حفظ خود دچار مشکل می شوند. گریزی هم نیست. به ویژه انقلاب اسلامی ایران که از همان روزهای نخست پیروزی با دشمنی های فراوان داخلی و خارجی مواجه شد.


انقلاب زنده است

جمیله کدیور


« عمر با شمشیر آخته از خانه بیرون آمد تا محمد (ص) را بکشد. جمعیتی حدود ۴۰ نفر با او بودند. در صفا جمع شده بودند. در مسیر نعیم بن عبدالله هنگامی که عمر را با شمشیر آخته دید؛ پرسید کجا می روی. عمر گفت. می روم تا محمد را بکشم. نعیم گفت از انتقام عبد مناف بر حذر باش. برو به خانه ات دامادتان سعید بن زید و خواهرت فاطمه همسر زید از دین خودشان دست بر داشته اند. (یعنی به محمد گرویده اند.) عمر خشمگین وارد خانه شد. داماد و خواهرش قرآن می خواندند. عمر گریبان زید را گرفت و بر سر خواهرش فریاد زد. صحیفه ای را که در دست داشتند از آن ها گرفت. سوره طه بود. ابتدای سوره را خواند. گفت: «ما احسن هذا الکلام و اکرمه!» وه! که چقدر این سخن زیبا و والاست! پیش پیامبر رفت و اسلام آورد!»
نکته قابل توجه که در روایت ابن اسحاق امده است. صحیفه یا دفتری است که سوره طه در آن نوشته شده بود. حتی به روایتی تا عمر وارد خانه خواهرش شد؛ فاطمه خواهر عمر آن صحیفه را در زیر پیراهنش پنهان کرد. این روایت از این جهت اهمیت دارد که مستشرقان به عنوان یک اصل ترویج کرده اند که قرآن ابتدا بر تکه های سنگ و شانه شتر و تکه های چوب و برگ خرما نوشته می شد. تا بتوانند در وثاقت قرآن تردید ایجاد کنند. مردم مکه در دوران پیامبر کاغذ را می شناختند. مکه مرکز بازگانی بود. بدیهی است که بازرگانان نمی توانستند حساب های خود را بر سنگ و استخوان بنویسند و بار شتر کنند. معلقات سبع را بر دیواره خانه کعبه می آویختند. در هجرت پیامبر به مدینه هم کسی ننوشته است که سوره های نازل شده در مکه را یعنی همان سنگ ها و استخوان ها را با کاروانی به مدینه فرستادند. متاسفانه برخی پژوهشگران مسلمان نیز بدون تامل همین سخن بیهوده و مشکوک را تکرار کرده اند. البته ممکن است در گوشه ای کسی سوره ای را بر لوحی نوشته باشد. اما پیامبر عنایت داشت که آیات بر کاغذ نوشته شود. در قرآن مجید هم واژه قرطاس به معنای کاغذ ذکر شده است. . وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ ( الانعام: ۷) اگر قرآن را به شکل مکتوب در کاغذ نازل کرده بودیم..

داوری ولید بن مغیره

ولید بن مغیره شاعر و ادیب مشهور قریش بود. سخن و داوری او اهمیت بسیار داشت. مشرکان قریش به ویژه ابوجهل از او خواسته بودند که سخنی در ردّ و طعن نسبت به قرآن بگوید که نشانه ناخشنودی او از قرآن باشد. ابوجهل و دیگر مشرکان قریش او را تطمیع کرده بودند. گفت: « به خداوند سوگند، کسی از من در شعر و رجز و قصیده برتر و بزرگتر نیست. به خداوند سوگند چیزی شبیه سخن او (پیامبر) نیست. در سخنش حلاوتی است و در آن زیبایی است که سخنان دیگر را بی رنگ و بی رونق می کند. والایی دارد که سخنی از آن والاتر نیست.» متن مشهور عبارت معروف ولید بن مغیره این است:
«فو الله ما منکم رجل اعظم منی بالشعر و لا برجزه و لا بقصیده و لا باشعار الجن. و الله ما یشبه الذی یقوله شیئا. ان لقوله حلاوة و ان علیه لطلاوة و انه لیحطم ما تحته و انه لیعلو و لا یعلی علیه. »
ابوجهل گفت چیزی باید علیه قرآن بگویی. گفت بیندیشم.. سرانجام اندیشه اش این سخن و یا مضمون بود که: « قرآن جادوست.» نقد سخن او با همان جادوی ربانی نفس گیر کلام در سوره المدثر روایت شده است:
إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ﴿١٨﴾
آری، [آن دشمن حق‌] اندیشید و سنجید.
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿١٩﴾
کشته بادا، چگونه [او] سنجید؟
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿٢٠﴾
پس کشته بادا، چگونه [او] سنجید؟
ثُمَّ نَظَرَ ﴿٢١﴾
آنگاه نظر انداخت.
ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ﴿٢٢﴾
سپس رو ترش نمود و چهره در هم کشید.
ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ ﴿٢٣﴾
آنگاه پشت گردانید و تکبّر ورزید،
فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ ﴿٢٤﴾
و گفت: «این [قرآن‌] جز سحری که [به برخی‌] آموخته‌اند نیست.
إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿٢٥﴾
این غیر از سخن بشر نیست.»




پی نوشت:
*
(۱) دوره آثار افلاطون، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی جلد دوم ص۶۰۱

(۲) محمد رضا شفیعی کدکنی، این کیمیای هستی، تهران، سخن، ۱۳۹۷، ج ۳ ص ۴۰۴ و ۴۱۱

(۳) عین القضاة. تمهیدات با مقدمه و تصحیح عفیف عسیران تهران کتابخانه منوچهری ۱۳۷۰ ص ۳

(۴) همان، ص ۱۷۳

(۵) السید القطب ، التصویر الفني في القرآن ، القاهرة، دارالشروق ۲۰۰۵ مقدمه ص ۶ تا ۱۰
*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


در آیات مختلفی از قرآن مجید از زیبایی سخن گفته شده است. کلید واژه « حُسن» در شکل های مختلف و نیز « جَمال» و البته واژگان دیگری که در کنار این دو واژه اصلی قرار می گیرد؛ تفسیر و تبیین زیبایی در صورت های گوناگون است. مانند واژه « حبّ» که روح و تحقق زیبایی است و نیز « خیر کثیر» که حکمت است و بیانی دیگر از زیبایی خرد. در نگاه زیباشناسانه الهی خواجه حافظ شیرازی فروغ هستی در حقیقت پرتو زیبایی خداوند است که در عشق تجلی کرده است.
در ازل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
اگر تمامی این موارد با دقت سنجیده شود. نسبت آیات را بیابیم. ارتباط معانی در قلمرو زیبایی شناسی قرآنی بررسی شود؛ می توان گفت: قرآن مجید نظریه یا مکتب زیبایی شناسی تماماً مخصوص به خود دارد. قرآن که با صفت « مهیمن» ستوده شده است. افزون بر هیمنه معنی و لفظ و انسجام و نظام،‌ و موسیقی به نظرم هیمنه مکتب زیبایی شناسی قرآن مجید : « آنی» است که مجموعه این صفات انسجام و هماهنگی و بلکه یک آهنگی و یا هارمونی می بخشد. عین القضاة شهید در تمهیدات به این نکته توجه دقیق داشته است. ما در جستجوی قرآنیم و قرآن ما را با اکسیر الهی دلربایی می رباید!
«جمال پرتو قرآن او را چنان از خود محو کند که نه قرآن ماند و نه قاری و نه کتاب بلکه همه مقرؤء بود و همه مکتوب باشد.» (۳) این مقام هنگامی به دست می آید که قاری از وجود خویش به در آید و قفس عادت را بشکند. از قید و بند ظاهر رها شود:
«دریغا ما از قرآن جز حروف سیاه و سپیدی کاعذ نمی بینیم. چون در وجود باشی جز سواد و بیاض نتوانی دیدن و چون از وجود به در آمدی کلام الله تو را در وجود خود محو کند و آنگاه تو را از محو به اثبات رساند. چون به اثبات ر سی دیگر سواد نبینی همه بیاض بینی، برخوانی و عنده علم الکتاب. جوانمردا قرآن را در چندین هزار حجاب به خلق فرستادند. اگر جلالت نقطه با بسم الله فرش آمدی یا بر آسمان ها و زمین ها در حال پست و گداخته شدی. لو انرلنا هذا القران علی جبل… نوش باد آن کس را که بیان این همه کرد کل حرف فی اللوح المحفوظ اعظم من جبل قاف…. این قاف دانی که چیست. ق و القرآن المجید باشد.» (۴)
چه می توان گفت!؟ به روایت جلال الدین محمد بلخی:
این سخن هایی که از عقل کل است
بوی آن گلزار و سرو و سنبل است
نظریه هستی و وجود قرآنی مصداقی از همان سخن هایی است که از عقل کل است. این سخنان در چارچوب علم رسمی و مدرسه به دست نمی آید که نمی آید. با حسرت بسیار چنین شخصیتی را در کشور ما به جرم بددینی، تکفیر کرده اند و در جوانی کشته اند! خدا عمرشان بدهد که صدرالمتالهین را باقی گذاشتند و به انزوا و تبعید خودخواسته اش در کهک رضایت دادند.
در روزگار ما انصاف این است که شهید سید قطب ( ۱۹۶۶-۱۹۰۶) بیش از هر مفسر قرآن مجید به این نکته بسیار لطیف یعنی نظریه زیبایی شناسانه قرآن مجیدتوجه داشته است.
سيد قطب در مقدمه کتاب پرلطف: «التصویر الفني في القرآن»
نوشته است: «در کودکی ابتدا با موسیقی آیات قرآن مجید آشنا شدم. معانی ایات را نمی دانستم. دوم با تصویری که از آیه در ذهنم پدیدار می شد. با خیالپردازی کودکانه ام تصویر سازی می کردم. مثل آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ » ﴿الحج: ١١﴾
و از مردم کسی هست که خداوند را با دودلی می‌پرستد، پس اگر خیری به او برسد، دلش به آن آرام گیرد، و اگر رنجی به او رسد رویگردان شود، در دنیا و آخرت زیانکار شده است، این همان زیانکاری آشکار است‌. ( ترجمه خرمشاهی)
سید قطب نوشته است، این آیه در ذهنم با تصویر کسی مجسم شد که یر بلندای پرتگاهی ایستاده بود و نماز می خواند. منهم در روستایمان بالای تپه بودم که او را می دیدم. او نمی توانست تعادل خود را نگهدارد. به هر سو خمیده می شد. بیم سقوطش می رفت. منهم در برابرش بودم. حرکاتش را دنبال می کردم. لذتی شگفت مرا فرا گرفته بود!(۵)
در فصل نخست تحت عنوان « جادوی قرآن» داستان اسلام آوردن عمر بن الخطاب به روایت ابن اسحاق در سیرة را روایت کرده است:


میناگری های قرآنی
(۳۹)
مقدمه چهاردهم

مکتب زیبایی
(۱)

سید عطاء الله مهاجرانی

نمی دانم خاقانی کدام قصه را می نوشت که سرود:
قصه ای می نوشت خاقانی
قلم اینجا رسید و سر بشکست!
اما همه کسانی که خواسته اند از زیبایی سخن بگویندو وقتی به زیبا و زیبایی و تبیین و تفسیر آن رسیده اند؛ دم فرو بسته اند و سکوت کرده اند. رساله هیپاس بزرگ که موضوع بحث سقراط با هیپاس در باره زیبا به روایت افلاطون است؛ همچنان جذاب و اندیشه برانگیز است. زیبا چیست و چگونه می توان آن را تعریف کرد؟ نیکویی و خوبی است؟ سودمند است؟ لذت است؟ تناسب و نظم است؟ حقیقت است؟ نهایتا رساله با این جمله سقراط تمام می شود که: «زیبا دشوار است!» (۱)
حال چگونه می توان از زیبایی و از مکتب زیبایی قرآن مجید سخن گفت!؟ گفته اند در برابر زیبایی بایست دم در کشید و سکوت کرد. سخن یارا و گنجای حضور و وجود زیبایی را ندارد. وقتی معانی به تعبیر شبستری هر گز اندر حرف ناید زیبایی که روح معانی است به طریق اولی در قاب و قالب و ظرف حرف نمی گنجد. مانند کسی که به روایت حافظ اسرار جلال را نوشیده است:
گوش آن کس نوشد اسرار جلال
کو چو سوسن بی زبان افتاد و لال
و:
در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
زانکه انجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحدم نباشد جای پیغام سروش
( غزل شماره ۲۸۶)
در برابر سمفونی پنجم بتهوون، چهار فصل ویوالدی، فلوت سحر آمیز موتزارت، ، ربنای شجریان، هذه لیلتی ام کلثوم. در برابر غزل های عرشی حافظ، رباعیات خیام، غزلیات شمس و هایکو های باشو و… نمی توان سخنی گفت. به روایت ویتگنشتاین در آخرین گزاره کتاب تراکتاتوس: « سخن متوقف می شود و سکوت آغاز».
محمد رضا شفیعی کدکنی در کتاب« کیمیای هستی» در باره درک زیبایی همین مضمون را مطرح کرده اند. البته او به بهانه شناخت و فهم زیبایی غزل حافظ گفته است:
« اصولاً در مرکز تجربه زیبایی یک « نمی دانم» همیشه هست. ایمان واقعی نیز با نمی دانم همراه است.» و « عمق تجربه جمال و زیبایی همیشه با نمی دانم همراه است و این تجربه آن جایی است که مسحور جمال بشویم و نتوانیم توضیح دهیم.» (۲)


راهی نداریم جز اینکه به قرآن مجید متوسل و متمسک شویم. تا ببییم که: « شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت» تا قرآن که کمال زیبایی است از زیبایی برایمان حکایت می کند. گرچه به تعبیر سقراط زیبا دشوار است، امنا قران راه را آسان می کند. ببینیم قرآن از زیبایی چه و چگونه سخن می گوید. می بینیم وارد قلمرو زیبایی شده ایم. مثل همین تابلو های پنجگانه شگفت انگیز جلال الدین محمد بلخی در مثنوی:

(۱) بهر نان شخصی سوی نانبا دوید
داد جان چون حُسن نانبا را بدید
(۲) بهر فُرجِه شد یکی تا گلستان
فرجهٔ او شد جمال باغبان
(۳) همچو اعرابی که آب از چه کشید
آب حیوان از رخ یوسف چشید
(۴) رفت موسی کآتش آرد او بدست
آتشی دید او که از آتش برست
(۵) جَست عیسی تا رهد از دشمنان
بردش آن جَستن به چارم آسمان

می خواهیم زیبایی را شناسایی کنیم. زیبایی دست ما را می گیرد و حقیقت خویش را به ما نشان می دهد. مثل شناگری که وقتی در برکه ای آرام و کوچک شنا می کند. او مسلط بر خویشتن است. اما شنا در دریای موّاج زمام او را در دست می گیرد. امواج او را با خود می برد. گاه نمی داند در کجاست و به روایت علامه طباطبایی :
من خسی بی سر و پایم که به موج افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
نمونه والای این مضمون سخن حافظ است. از خداوند می خواهد که او را به بهشت نفرستد. زیرا سرکویِ خداوند بهشت حقیقی اوست. همان « جنتّی» ( الفجر: ۳۰) یا « جنّت لقاء» ( یونس: ۷)
از در خویش خدایا به بهشتم نفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

حال و هوای تشنه ای که در بیابان در جستجوی آب است. ناگاه در گلستانی که در بیابان شکفته می شود، چشمه درخشنده آب جوشنده و روان می بیند. او نخست سرمست تماشای آب می شود. اگر چشمه آب حیات باشد!؟


درنگ
نیمه شعبان،‌نماد امید و آرمان
سید عطاءالله مهاجرانی

آرمان و امید داشتن به تحقق آرمان؛ بال های پرواز انسان است. انسان و یا ملتی که آرمانی ندارد. لزوما نمی تواند از امید به تحقق آرمان سخنی بگوید. زندگی چنان فرد و یا ملتی تکراری و بی روح می شود.
ایده و اندیشه مهدویت که البته تبیین دقیق آن در شیعه وجود دارد؛ ویژه اسلام نیست. نشانه هایش را در آئین یهود و مسیحیت و آئین زرتشت و هندوئیسم و بودیسم هم می بینیم. هر کدام با ادبیات ویژه خود از آینده روشن جهان سخن گفته اند. مثل تصویری که در کتاب مقدس آمده است. در جهان آرام و روشنی که گرگ و گوسفند در کنار هم از نهری آب می نوشند! در کتاب اشعیاء نبی باب ۱۱ آیات ۷ تا ۱۰ چنین تصویری وجود دارد. هر چند خیال انگیز و سینمایی است:

«در آن زمان گرگ و بره در کنار هم به سر خواهند برد، پلنگ و بزغاله در کنار هم می آرامند، گوساله با شیر راه خواهد رفت؛ و یک کودک آنها را به هر جا که بخواهد، خواهد راند. * گاو در کنار خرس خواهد چرید، بچه خرس و گوساله در کنار هم خواهند خوابید، و شیر مانند گاو علف خواهد خورد.*بچهٔ شیرخوار در میان مارها، بدون خطر بازی خواهد کرد؛ و طفلی که از شیر گرفته شده باشد دست خود را داخل لانهٔ افعی خواهد کرد بی‌آنکه آسیب ببیند. *‌‌ هیچ بدی و گزندی در کوه مقدّس خدا وجود نخواهد داشت، زیرا همان‌گونه که دریا از آب پر است همچنان جهان از شناخت خداوند پر خواهد شد.» ایده بازگشت ماشیح در یهودیت و مسیح در مسیحیت و سوشیانت در آئین زردشت همگی روایت آینده روشن جهان سرشار از عدالت و محبت است. در اسلام، اهل سنت نیز به مهدویت و ظهور امام مهدی باور دارند. منتها از نظر آنان امام مهدی در آینده متولد می شود و می تواند از نسل امام علی علیه السلام یا دیگری باشد. آیت الله لطف الله صافی در کتاب بسیار با اهمیت؛ « منتخب الاثر » به خوبی روایات اهل سنت را از منابع درجه اول فراهم آوده است.
جلال الدین مولوی همین مضمون را در دفتر دوم مثنوی مطرح کرده است:

پس به هر دوری، ولیی قائم است
تا قیامت، آزمایش، دائم است
پس امامِ حیِّ قائم، آن ولی‌ست
خواه از نسلِ عُمَر خواه از عَلی‌ست
مهدی و هادی، وی‌ست ای راه‌جو
هم نهان و هم نشسته، پیشِ رو
او چو نور است و خرد، جبریل اوست
وان ولیِ کم از او، قندیلِ اوست
موضوع از آن چنان اهمیتی برخوردار است که در قرآن مجید این ایده به روشنی و مکرر مطرح شده است. از جمله اشاره قران مجید به کتاب مزامیر داود است. در مزامیر به آینده روشن عادلانه حکمرانی بندگان صالح خداوند بر جهان اشاره شده است. ( الانبیاء: ۱۰۵)
منتها به نحو بسیار دقیق و پر لطفی در سوره نور به مختصات چنان جهانی پرداخته شده است. نکات متنوع و لایه های عمیقی در آیه ۵۵ سوره نور وجود دارد:
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید؛ آنانند که نافرمانند.»
یکم: خداوند اینده روشن جهان و حکرانی صالحان را به عنوان نوید و وعپه ای که حتما تحقق می یباد مطرح کرده است.
دوم: دین در جامعه تمکین پیدا می کند. یعنی سهنی از تحمیل دین و فرامین الهعی در جامعه نیست. مردمان با خردمندی و خرسندی باپرها و ارزش های دینی را می پسندند و می پذیرند
سوم: ناامنی در جامعه به ایمنی و امید تبدیل می شود.
می توان از این نکات نه به عنوان وعده ای برای فردای آرمانی جهان. بلکه برای اداره جامعه خود پیام بگیریم! اگر در جکومت افراد ناصالح متصدی امور شدند. اگر خواستیم با ضرب و زور و فشار دستورات دینی را ترویج کنیم. اگر جامعه مضطرب بود و احساس ایمنی و آرامش نداشت. یعنی ما از جامعه آرمانی امام زمانی نه تنها فاصله داریم. بلکه به بیراهه می رویم! در واقع بزرگداشت نیمه شعبان نماد امید و آرمان برای اینده روشن جهان میزانی به دست می دهد که بدانیم. تا چه حد روش و منش ما با چنان آرمانی همسو و هم سنخ است.
*
روزنامه اعتماد، شنبه ۲۰بهمن۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


بعلاوه آواره کردن فلسطینی ها نقض آشکار قوانین بین المللی است. ماده ۴۹ کنوانسیون چهارم ژنو (۱۹۴۹) انتقال یا اخراج اجباری جمعیت از سرزمین‌های اشغالی را ممنوع و ماده ۱۴۷ همین کنوانسیون آوارگی اجباری را جنایت جنگی توصیف می‌کند. اساسنامه دادگاه کیفری بین‌المللی رم (۱۹۹۸) نیز جابجایی غیرقانونی را جرم و جابجایی اجباری که به صورت گسترده یا سیستماتیک رخ دهد، را جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت می‌داند. بر اساس تعریف کنوانسیون نسل کشی،«اعمالی که به قصد نابودی کلی یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام می شود» نسل کشی و طبق کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی (۱۹۴۸)، یک جنایت جنگی محسوب می شود.
با توجه به موارد فوق:
یک.تسلط آمریکا بر غزه نه تنها مانع تحقق منافع آمریکا در منطقه می‌شود، بلکه در تضاد با اصل «آمریکا اول» است و مخالفت های داخلی آمریکا را گسترده تر می کند، بر اعتراضات ضدآمریکایی در جهان و منطقه می افزاید و به تقویت بیشتر مقاومت می انجامد.
دو.این طرح بدون موافقت و مشارکت کشورهای عربی امکان پذیر نیست، بنابراین برمی گردیم به موضوع «اول ضربه بزن و بعد مذاکره کن». این سوال مطرح می شود که پشت پرده این طرح جنجالی چیست؟ در دنیایی که بر آن قانون جنگل حاکم است، این طرح ابزار چانه زنی برای رسیدن به کدام هدف ترامپ است؟
سه.عملی شدن این طرح شانس ترامپ را برای دستیابی به اهدافی مانند عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل از بین می برد. محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی بار‌ها تأکید کرده که چنین توافقی تنها در صورتی امکان‌پذیر خواهد بود که یک دولت فلسطینی مستقل شامل کرانه باختری و نوار غزه تشکیل شود.
چهار. آواره کردن فلسطینی ها با هر هدفی اعم از تبدیل این سرزمین به شهرکی کاملاً اسرائیلی یا پروژه ای آمریکایی برای تفریح، راه‌حل تشکیل کشور مستقل فلسطنی را قریب به محال می‌کند.
پنج.ترامپ چندین مرتبه گفته درباره چشم‌انداز بلندمدت آتش‌بس غزه «اطمینان ندارد». با این طرح، او نه تنها مرحله سوم را که شامل بازسازی و بازگرداندن همه اجساد و عقب نشینی کامل نیروهای اسرائیلی از غزه است، یکجانبه لغو کرده، بلکه دورنمای روشنی از مرحله دوم نیست. ویتکاف نماینده ترامپ گفته «در حالی که دولت درباره مرحله دو «امیدوار» بود، مرحله سوم از میز خارج شد.» این طرح جایگزین مرحله دوم و سوم طرح آتش بس شده؟
شش.ترامپ معنی وطن را نمی داند. اگر می دانست، متوجه می شد غزه املاک و مستغلات برای فروش نیست. غزه بخشی از فلسطین است. غزه، غزه است.


روزنامه اطلاعات، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/80808

rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


در حالی که طیف های مختلف فلسطینی، اعم از تشکیلات خودگردان، حماس، جهاد اسلامی فلسطین و ساکنان غزه این طرح را به شدت رد کرده اند، به نظر می‌رسد ترامپ مطمئن است که فلسطینی ها غزه را ترک می کنند. اما شواهد حاکی از آن است که اکثریت قریب به اتفاق فلسطینی ها تمایلی به ترک غزه ندارند. ۷۷ سال تجربه تاریخی غم انگیز، درس مهمی به همه فلسطینی ها داده که اگر سرزمین خود را ترک کنند، هرگز اجازه بازگشت نخواهند داشت. شاهد این مدعا بازگشت فوری بیش از پانصدهزار فلسطینی که در طول جنگ به جنوب آواره شده بودند، به شمال غزه، که گویی ترامپ این جمعیت عظیم و امیدوار را ندیده است! به علاوه اگر ساکنان غزه‌مجبور به نقل مکان شوند، ترجیح می دهند به خانه های خود در ۵۰۰ شهر و روستا در سرزمین های اشغالی سال ۱۹۴۸ یا اسرائیل امروزی بروند که از آنجا خود یا خانواده هایشان بیرون رانده شدند.
بعلاوه، مصر و اردن هم با هرگونه تلاش برای جابجایی اجباری فلسطینی ها مخالف هستند. این دو کشور قبلاً طرح های مشابه را به دلیل تأثیر مستقیم شان بر امنیت و ثبات داخلی خود، تشدید بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رد کرده بودند. اردن به جز نگرانی امنیتی و سیاسی، نگرانی موجودیتی نیز دارد. مصر، اردن، قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، تشکیلات خودگردان فلسطین و اتحادیه عرب هم در اول فوریه در بیانیه مشترکی «با [هر گونه تلاش] برای به خطر انداختن حقوق مسلم فلسطینیان، چه از طریق فعالیت های شهرک سازی، یا تخلیه یا الحاق زمین یا از طریق تخلیه زمین از صاحبان آن» مخالفت کردند. ولی به نظر می رسد ترامپ مطمئن است به رغم مواضع مخالف مصر و اردن و بیانیه مشترک اعراب، کشورهای مصر و اردن فلسطینی‌های آواره را می‌پذیرند. به گفته او «آنها این کار را خواهند کرد. انجام خواهند داد. آنها این کار را خواهند کرد .ما کارهای زیادی برای آنها انجام می دهیم، و آنها این کار را خواهند کرد.» و اگر نپذیرند؟ مطمئن است که می تواند با ابزارهایی که در اختیار دارد، نظر آنها را تغییر دهد. انتقال دو میلیون فلسطینی به مصر و اردن، می‌تواند موجب تغییرات مهمی شود. آیا ترامپ معامله گر محاسبه سود و زیان مالکیت غزه و اخراج اهل آن، مقابل از دست دادن مصر و اردن را کرده است؟
گفته می شود استراتژی ترامپ برای چانه زنی «اول ضربه بزن، سپس مذاکره کن» است و در مذاکره هم فقط به قانون «فشار حداکثری» پایبند است! این استراتژی را هم در دور اول ریاست جمهوری او مشاهده کردیم و هم در یک ماهی که از دور دوم او گذشته و آخرین اقدامش تحریم دیوان بین المللی کیفری بود.
طرح ترامپ برای کوچاندن اجباری فلسطینیان ساکن نوار غزه به مصر و اردن، واکنش های گسترده ای برانگیخته است. این طرح، نه فقط تهدید فلسطینیان غزه است، بلکه بخشی از طرح بزرگتری است که بعد از آواره کردن مردم غزه، سراغ کرانه باختری و سرزمین های اشغالی سال ۱۹۴۸ خواهد رفت و کشورهای دیگر منطقه نیز از ترکش های این پروژه بی نصیب نخواهند بود.
تاریخ ۷۷ ساله اشغال فلسطین شاهد تلاش های متعدد اسرائیل با کمک و پشتیبانی حامیان غربی برای اخراج یا کوچاندن فلسطینیان به بهانه های امنیتی به خارج از سرزمین خود برای ایجاد تغییرات جمعیتی و تامبن منافع استراتژیک خود بوده است. در جریان جنگ اخیر غزه، تلاش های اسرائیل برای کوچاندن فلسطبنبان تشدید شد. اسرائیل به بمباران شدید متوسل شد تا مردم را مجبور به ترک منطقه خود و حرکت به سمت جنوب کند. تلاش های اسرائیل برای اخراج فلسطینیان، علیرغم شدت بالای خشونت به دلیل مقاومت فلسطینی ها و اصرار بر حفظ سرزمینشان موفق نبود.
طرح ترامپ ناقض اصول مختلف قوانین بین‌المللی است. جابجایی اجباری فلسطینی ها هم مصداق پاکسازی قومی و هم ادامه رفتار نسل کشی است. طرح ترامپ در راستای اهداف اسرائیل جهت اخراج فلسطینی ها و بخشی از تلاش‌های گسترده‌تر برای از بین بردن حق قانونی فلسطینی‌ها جهت تعیین سرنوشت، از مصادیق بارز «پاکسازی قومی» و جنایت جنگی است. باریکه غزه توسط سازمان ملل متحد و دیوان بین المللی دادگستری، به عنوان بخشی از سرزمین های فلسطینی تحت اشغال نظامی اسرائیل به رسمیت شناخته شده است. حقوق بین الملل تصرف قلمرو با زور را که به عنوان یک اقدام تجاوزکارانه تعریف می شود، ممنوع می کند. در بند ۴ مادهٔ ۲ منشور ملل متحد آمده: «اعضای سازمان ملل متحد در روابط بین‌المللی خود از تهدید یا توسل به زور علیه تمامیت ارضی، استقلال سیاسی هر کشور یا هر گونه رفتاری که با اهداف ملل متحد مطابقت ندارد خودداری خواهند نمود.» حق تعیین سرنوشت یک حق بشری پایه و اساس سایر حقوق بشری است و همه کشورها باید به آن احترام بگذارند و از آن حمایت کنند. همچنین، قطعنامه های سازمان ملل مانند قطعنامه ۲۴۲ (۱۹۶۷) و قطعنامه ۱۹۴ (۱۹۴۸) با تصاحب اراضی با زور مخالف و تضمین حق بازگشت آوارگان فلسطینی به فلسطین را تاکید می کند


پس از گرینلند، خلیج مکزیک، کانادا و کانال پاناما، دونالد ترامپ، رئیس جمهور معامله گر آمریکا به بزرگترین «زندان رو باز جهان» که با کمک میلیاردها دلار تسلیحات آمریکایی به تلی از آوار تبدیل شده، چشم دوخته است. اعلام تصرف، مالکیت و کنترل غزه حلقه ای جدید از مجموعه تصمیمات و تهدیدهای توسعه طلبانه ترامپ است که موجی از نگرانی و مخالفت برانگیخته است.
مدت کوتاهی پس از آغاز جنگ اسرائیل علیه غزه در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، فلسطینیان نگران آن بودند که هدف نهایی نتانیاهو، غیرقابل‌سکونت کردن غزه برای وادار کردن فلسطینیان به ترک سرزمین خود باشد و اسرائیل طرح خود را برای پاکسازی قومی فلسطینیان نه فقط در غزه، بلکه در کرانه باختری، و در نهایت، نسبت به فلسطینیان ساکن فلسطین تاریخی که در سال ۱۹۴۸ اشغال شده، اجرا کند. سند ۱۰ صفحه‌ای اکتبر ۲۰۲۳ وزارت اطلاعات اسرائیل، که در آن پیشنهاد انتقال اجباری فلسطینی‌ها از غزه به شبه‌جزیره سینا ارائه شده بود، به نگرانی ها دامن زد و وزرای افراطی راست‌گرای اسرائیل، که پیشتر نیز حمایت خود را از شهرک سازی و اسکان مجدد در غزه اعلام کرده بودند، آشکارا از لزوم بازپس‌گیری این منطقه، سخن گفتند. اکنون، به نظر می‌رسد که دونالد ترامپ، که وامدار حمایت های مالی مسیحیان انگلیکن طرفدار صهیونیسم مذهبی در انتخابات آمریکا است، در حال ادای دین خود به جریان راست افراطی صهیونیسم مذهبی است.
در حالیکه برای بسیاری مواضع ترامپ پیرامون غزه غیرمنتظره بود، اما با توجه به شخصیت، اظهارات و اقدامات قبلی وی چنین مواضعی چندان هم دور از انتظار نبود. این که یک میلیاردر حوزه املاک، جهان را با دیدی منفعت طلبانه، زمین معامله ببیند و از فرصت های تجاری پرسود در منطقه زیبای ساحلی که توسط ارتش اسرائیل با کمک های سخاوتمندانه بایدن، با خاک یکسان شده، نگذرد، و به تکمیل کاری که سلف او آغاز کرد، بپردازد، به هیچ وجه عجیب نیست. ترامپ پیش از این در روز تحلیف در ۲۰ ژانویه در مورد نوار غزه گفته بود: «می‌دانید، غزه جای جالبی است؛ موقعیتی فوق‌العاده دارد، کنار دریا است و بهترین آب‌وهوا را دارد. همه چیز عالی است. می‌توان کارهای زیبایی با آن انجام داد. غزه واقعاً باید به یک روش متفاوت بازسازی شود.» وقتی یکی از خبرنگاران پرسیده بود، آیا در بازسازی غزه کمک خواهد کرد؟ پاسخ داد: «شاید.»
در ۲۱ ژانویه ترامپ در یک فرمان اجرایی، فرمان جو بایدن را که به تحریم شهرک‌نشینان افراطی صهیونیست پرداخته بود، لغو کرد.
سپس در ۲۶ ژانویه با تاکید بر اینکه فلسطینی ها «جایگزینی» جز خروج از غزه ندارند، اظهار داشت که مایل است «اردن، مصر و سایر کشورهای عربی تعداد بیشتری از آوارگان فلسطینی از نوار غزه را بپذیرند، به طوری که امکان تخلیه بخش بزرگی از جمعیت منطقه فراهم شود و بتوان غزه را کاملاً پاکسازی کرد» و از نو ساخت. او همچنین اعلام کرد که ممنوعیتی که دولت قبلی در ارسال بمب‌های ۲۰۰۰ پوندی به اسرائیل اعمال کرده بود را لغو کرده است.
جرد کوشنر، داماد ترامپ یک سال قبل ضمن صحبت از «زمین‌های ساحلی» غزه مدعی شده بود که این منطقه می‌تواند «ارزش اقتصادی بسیار بالایی» داشته باشد. او ضمن پیشنهاد اینکه اسرائیل باید جمعیت فلسطینی را از غزه خارج و نوار را پاکسازی کند، گفته بود: «می توان جمعیت را به مصر یا صحرای نقب در جنوب اسرائیل منتقل کرد.» ترامپ در سخنان خود، برخی گفته های کوشنر را تکرار کرد.
ترامپ در ۴ فوریه وعده داد غزه را بازسازی و به «ریویرای خاورمیانه» تبدیل کند. او گفت «نزدیک به دو میلیون فلسطینی‌ساکن غزه باید به طور دائمی از این منطقه به خارج منتقل شوند تا آمریکا بتواند مالکیت غزه را بر عهده بگیرد و آن را تبدیل به منطقه ساحلی تفریحی (ریویرای خاورمیانه) کند.‌» او درمورد مقصد فلسطینیان هم گفت: «فکر می‌کنم آنها باید یک تکه خاک خوب، تازه و زیبا داشته باشند و از برخی درخواست خواهیم کرد که پول ساخت آن را فراهم کنند و آن را زیبا کنند و قابل سکونت و لذت‌بخش کنند. فکر می‌کنم این خیلی بهتر از برگشتن به غزه است که تجربه دهه‌ها و دهه‌ها مرگ را پشت سر گذاشته است.» او با اشاره به اینکه «همه مردمان جهان در آن زندگی خواهند کرد» فلسطینیان را مستثنی کرد و گفت «فلسطینی ها نباید به غزه بازگردند. اگر بازگردند، شرایط مانند گذشته خواهد بود.»
او مجدد مصر، اردن یا کشورهای دیگر را سرزمین مورد نظر معرفی کرد و در پاسخ یک خبرنگار که از او پرسید آیا این به معنی جابجایی اجباری (پاکسازی قومی) مردم از غزه نیست؟ گفت «اگر اهالی غزه فرصت ترک آنجا را داشته باشند، با اشتیاق چنین می‌کنند.»


خواب ترامپ برای غزه

جمیله کدیور


به هتل که می رسم. بخشی از خاطرات منیر شقیق را می خوانم. من جمر الی جمر! زین آتش نهفته که در سینه من است! مدتهاست چنین گرم خواندن کتابی پر و پیمان و غنی نشده ام. منیر شفیق جهانی از زندگی بسیار متنوع و اصیل و شریف خود را روایت کرده است. به نظرم رمان هم همین است. اگر نویسنده بتواند جهانی بیافریند که پیش از او وجود نداشته است. کارش باقی می ماند. جهان شاهنامه، جهان مثنوی، جهان خیام، جهان حافظ و جهان بیهقی. منیر شفیق جهان فلسطین را روایت می کند. یک وقتی اریک رولو به صلاح خلف( ابو ایاد) گفته بود : «تو اگر مجاهد نهضت فلسطین نمی شدی یکی از بهترین نمایشنامه نویسان و یا رمان نویسان جهان بودی.» منیر شفیق هم همان حال و هوا را دارد. البته با زندگی که لایه های عمیق تری نسبت به زندگی ابو ایاد دارد.
*

روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


جوانان عزیز در بیمارستان شرق الاوسط از طیف ها و گرایش های سیاسی محتلف بودند. مراقبت می کردم که سخنانم کسی را در آن حال و هوا آزار ندهد. بر قدر مشترک نیت های خالصانه تاکید می کردم. اشاره کردم ممکن است ما ادبیات و یا لحن مختلفی داشته باشیم. اما در دلبستگی و تعهدمان به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی تردیدی نیست. بدیهی بود که به دلیل جوانی و احساسات گرم، جوانانی که به شکل متوسط سی تا چهل سال از من جوان تر بودند! با هیجان سخن می گفتند. این هیجان ها و حتی برافروختگی ها خواستنی و نشانه ایمان آنان بود. سال ها طول می کشد که جوانی در کنار «احساس گرم» به اهمیت و نقش آفرینی « عقل سرد» پی ببرد. یک از جوانان بزرگ شده فرانسه بود. با احساسات گرم سخن می گفت. در مورد منهم مبالغه می کرد. وقت خداحافظی مهدی و مرا تا اتومبیل مان که در خیابان ساحلی پارک شده بود همراهی کرد. در میانه راه انگشتری به من هدیه داد. انگشتر درشت و طلایی بود. گفت این انگشتر طلا نیست. مطلا ست. نگین انگشتر هیچ بود! همان های دوچشم! به عنوان هدیه عزیزی انگشتر را دارم. در بیروت و در فضای بمباران ها؛ روایتی خیام وار از عمر و زندگی بود. «من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ!» از بیمارستان شرق الاوسط به مجمع فرهنگی رفتیم.در آنجا هم جمعی از جوانان ایرانی برای خدمت و امداد مردم لبنان اردو زده بودند. در منتهای بساطت. گوله پشتی و پتویی و تمام توان صرف خدمت می شد. درخت خرمایی با خوشه های خرمای بسیار خوشرنگ قرمز- ارغوانی در محوطه بود. گفتم این خرما ها دریغ است که بر حاک بریزد و تلف شود. قرار شد. جوانان خرما را بچینند. یم بسته هم به من بدهند! نماز مغرب و عشاء را در مجمّع خواندیم. به راهنمایی محمد که نقش مدیریت جوانان را داشت. فارغ التحصیل دانشگاه شریف بود. همسر لبنانی داشت. گفتند خانه اش همیشه مهمانسراست. به رستوران ترک رفتیم. من فتّوش سفارش دادم. سال هاست که شام از برنامه غذایی جمیله بانو و من حذف شده است. مهدی گفت برویم ارتفاعات کفَرْ شیما، جایی که شبکه های خبری تلویزیونی حضور دارند. رفتیم. در محله مسیحی نشین تا به بالای ارتفاعات برسیم. راه را یکی دو بارگم کردیم. دوستی به دادمان رسید و رفتیم درست در قله کفر شیما. شبکه های تلویزیونی اروپایی و نیز ترکیه حضور پررنگ داشتند. تلویزیون ایران نبود. جوانی با ما سلام و علیک کرد و گفت از خبرگزاری تسنیم است. فیلمبرداران دوربین های مدرن را روی مناطق مختلف بیروت زوم کرده اند. تا رادیو اسرائیل اعلام می کند فلان نقطه را خواهد زد. اینان گویی شبیه پلنگ یا ببر گرسنه ای هستند که شکارشان فرا می رسد. صدای انفجار و دودی که به آسمان می رود. ابراز رضایت تیم فیلم برداری که به هنگام در پخش زنده شبکه خود از رقیبان واپس نمانده اند. شبکه ای خبر ویرانی و کشتار را زودتر و دقیقتر پخش کند؛ پیروز میدان است! عجیب بود شبکه الجزیره و میادین نیز حضور نداشتند. در ارتفاعات مشرف به اردوگاه صبرا و شتیلا، آریل شارون با همکاری قوات لبنانیه کشتار فجیع فلسطینی ها در صبرا و شتیلا را فرماندهی کرد. این پرسش در ذهنم همانند قلاب گیر کرده بود. قلابی که دهان ماهی را دوخته است و نمی تواند دم بزند. چرا در چهره این تیم های خبری که بمباران ها را روایت می کنند، کم وبیش حسّ رضایت وجود دارد! اینان از زندگی و مرگ مردم لبنان و یا فلسطینی ها چه تصوری دارند!؟
جوانان ایرانی آمده اند تا زندگی را روایت کنند. از رنج ها و آلام مردم لبنان بکاهند. تیم های خبری با دستمزدهای چشمگیر آمده اند تا راوی بمباران و مرگ باشند. در بین سطور گزارش های آنان گویی این مضمون مشاهده و تکرار می شود. با ارتش اسرآئیل نمی توان جنگید! فیلمبرداران که بر دور بین های خود خمیده بودند. لباس فورم رنگ سربی - نیلی یا فولادی داشتند. شبیه جغد به نظرم میامدند که راوی ویرانی هستند. یک تصویر کلی از بمباران می گیرند. تا مردم جهان ببینند اسرائیل در بمباران چقدر دموکرات است. به ساکنان محله ویا برج ها می گوید محله را تخلیه کنند. در فلسطین وغزه این شیوه را ندارند. با بمباران سنگین همه جا را ویران می کند. بیمارستان و مدرسه و مسجد وکلیسا بمباران شده اند.


به جوانی اشاره کردم که در روضةالشهدای بیروت او را دیدیم. تمام وجود و حضورش انگیزه خدمت بود. از اینکه نتوانسته بود جایی را بیابد پریشان می نمود. جوانانی که راه و چاه را بهتر می شناخته اند توانسته بودند در گروه هایی سازمان دهی شوند و برای خدمت به مردم لبنان راه پسندیده ای بیابند. از جمله جوانانی که تقریبا همگی شان به سن فرزندان من بودند. بیمارستان شرق الاوسط را که سال های طولانی نزدیک به بیست سال متروکه و مخروبه افتاده بوده است. با شبکه تخریب شده فاضلاب، مشکل سیم کشی برق، لوله های آب از هم گسسته و سرویس های دستشویی خراب و… جوانان بیمارستان را تحویل گرفته بودند. خودشان در طبقه ۱۱ بودند. هر کدام پتویی داشتند در کنار دیوار انداخته یا تا زده بودند. خانواده های جنگزده و آواره لبنانی هم در اتاق های که نسبتا سامانی داشت. ساکن شده بودند. اولویت با خانواده هایی بود که بچه های کوچک داشتند.بیمارستان شرق الاوسط می تواند به عنوان نمونه شاخصی در شناخت روحیه جهادی و خدمت جوانان ایرانی به حساب آید. خوشبختانه با محبت بسیار ما را تحویل گرفتند. حلقه زدیم. قلیانشان هم قلقل می کرد. عطر چای هم فضا را که بیشتر نیمه تاریک و خاکستری بود فراگرفته بود. یک جعبه گز اصفهان همراهم بود. جعبه اول را به تیم تلویزیون میدان دادم. گز سوهان عسلی بود. تلفیق گز اصفهانی و سوهان قمی. تکه ها کوچک و خوشگوار. جواد موگویی گفت خاطراتم با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را روایت کنم! گفتم: « ماجرا از کتاب «حاج آخوند» آغاز شده است. به نظرم رفیق شفیق با وفایم سید محمود دعایی که هم در کسب اجازه انتشار کتاب از وزارت ارشاد سنگ تمام گذاشت؛‌اجازه نمی دادند! و هم از کتاب نسخه های متعددی می خرید و به دوستان و مسئولان هدیه می داد. حاج قاسم هم کتاب را پسندیده بود. تعداد قابل توجهی از کتاب معمولا در دفتر ایشان وجود داشت. به مناسبت ها هدیه می داد. شماره تلفن مرا هم خواسته بود. که از طریق مجید انصاری و سید محمود دعایی در اختیار ایشان قرار گرفته بود. بعد از ظهری به من زنگ زد! توگویی دوگوشم بر آواز اوست…
‌دوستى قدیمى، مجید انصاری هم دوره مجلس اول بودیم. زنگ زد و گفت؛ حامل پیام حاج قاسم سلیمانى هستم. کتاب حاج آخوند را پسندیده اند و به دوستان هدیه مى دهند. من هم بسیار تشکر کردم از لطف و صفاى ایشان.
مهر ٩٧ بیروت بودم. محرم بود و دل در زیارت زینبیه و ابن عربى و جرج جرداق داشتم، اگر مى شد!
‌حکایت پیام حاج قاسم در ذهنم بود، به دوستى که اهلیت تمام داشت، گفتم کاش در این ماه محرم زینبیه مى رفتیم.
به لطف سردار سلیمانى سفر ما، که نامش را« سفر آسمانى» گذاشتم انجام شد، شبانه به زینبیه رفتیم و نماز صبح به مرقد ابن عربى و بعد به مرجع عیون به مرقد جرج جرداق در گورستان مسیحیان رفتیم. نتوانستیم وارد مرقد بشویم. من همان دیوار سفید سیمانی مرقد جرج جرداق را بوسیدم. در بیرون یک بار به خانه اش رفتم. ماجرای سرودن ترانه « هذه لیلتی» که آهنگش توسط محمد عبدالوهاب ساخته شده است و ام کلثوم ترانه را خواند. شعر ترانه از جرج جرداق است. شیفته و شیدای امام علی علیه السلام بود.
دو شبانه روز از شوق، ساعتى بیشتر نخوابیدم، فیلم به وقت شام را هم همان وقت در شام دیدم. آن پیام و سامان آن سفر، برایم خاطره اى معطر شد.
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود. رحمت و رضوان خداوند بر سردار رشید و شهید، قهرمان ملى ایران و اسلام. البته دیدم برخی از ما بهتران گفته بودند. «مهاجرانی مسآله دار است و نمی پسندند که هزینه سفر لبنان و سوریه مرا بر عهده بگیرند! حاج قاسم گفته بوده است؛ من خودم هزینه این سفر را می دهم. » گفتم انسان ها متفاوت اند و هر کدام به اندازه و توان و قدر خویش نسبتشان با انقلاب تعریف می شود. من البته به سخنان سرد و یآس آور توجه نمی کنم. واقعیت آن چنان شفاف و بُرنده و بارز است که سخنان آن چنانی به روایت جلال الدین محمد بلخی:
گفت و گوهای جهان را آب برد
وقت گفتن های شاهنشاه شد
شمس تبریزی چو آمد در میان
اهل معنی را سخن کوتاه شد
( غزل ۸۳۲)
آن سفر زیارتی سوریه که با زیارت مرقد ابن عربی و نیز جرج جرداق کامل شد؛ از بهترین خاطرات سفر من در عمرم است. شاید در همان مقطع عمر نیازمند و تشنه چنان سفر زیارتی آن هم در ماه محرم بودم.


بیروت ، جهانی دیگر
(۱۷)
جوانان عاشق خدمت در لبنان!
سید عطاء الله مهاجرانی


و البته همچنان و تا همیشه این بیت در غزل عرشی حافظ بر این مضمون شراب طهور در زبان و ادبیات ما سلطنت می کند:
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
نمی توان برای شراب طهور بهتر و زیباتر از این بیت و غزل عرشی حافظ تفسیری یافت. نکته بسیار لطیفی که برخی مفسران قرآن مجید به آن توجه داشته اند؛ این است که شراب طهور سخن خداوند است. ما از سخن خداوند سرمست می شویم. در واقع شراب نماد سرمستی است. چنان که در «حقائق التفسیر» عبدالرحمن سلمی حکایتی از سرمستی سهل بن عبدالله العَتْمة در نماز روایت کرده است. فردی به نام طیب جمّال گفته است : « در نماز جماعت به سهل بن عبدالله اقتدا کرده بودم. آیات سوره انسان را تلاوت کرد. هنگامی به ایه «وَسَقَاهُمْ رَبَّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» رسید. انگار با لب هایش چیزی را می چشید. لب و دهانش می جنبید. پس از نماز از او پرسیدم: «می نوشیدی یا می خواندی!؟» گفت: «به خدا سوگند به هنگام خواندن گویا شراب می نوشیدم!» قرطبی نیز در تفسیر خود همین حکایت را روایت کرده است. سلمی می گوید: «خداوند شراب طهور را در «جام دیدار» به عاشقان خود می چشاند.» همان مضمون « لقاء الله» که در قرآن مجید به تکرار مطرح شده است. ( العنکبوت: ۵) نکته دیگری در تفسیر سلمی آمده است. همان حالتی که انسان های با ایمان در تلاوت و شنیدن آیات برایشان حاصل می شود. حالتی که قرآن آن را روایت کرده است:
« تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ» ( الزمر: ۲۳) سلمی با بهره گرفتن از همین آیه نوشته است هنگامی که خداوند شراب طهور را به آنان می نوشاند، چنین وضعیتی پیدا می کنند : «فسقاهم ربهم بكأس المحبة شرابًا طهورًا فإذا شربوا بقلوبهم تلين جلودهم وقلوبهم إلى ذكر الله.»
خداوند در جام محبت شراب طهور را به آنان می چشاند. هنگامی که با قلب های خود چنان شرابی را نوشیدند، پوست و قلب آنان با یاد خداوند نرم و آرام می شود. یعنی قرار و آرام می یابند. این نرم شدن « تلین» در برابر « قساوت» دل است. گویی سلمی می خواهد بگوید که شراب طهور همان آیات قرآنی و یا حقیقت قرآن مجید است. جرعه ای از حقیقت قرآن نوشیدن، نگاه ملکوتی یافتن، حقیقت قرآن را از خداوند شنیدن. یعنی همه چیز!
ابوالقاسم قشیری در تفسیر لٓطائف با صراحت بیشتری از سرمستی از کلام الله مجید سخن گفته است: «سَكِرَ من سماع كلامه، فَنَطَقَ بذلك لسانُه.» از شنیدن کلام خداوند سرمست شدند. زبانش به سخن گشوده شد.» (۳)
حافظ هم این شراب را دیدنی و شنیدنی تفسیر کرده است:
وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بَرْبَط زنان می‌گفت نوش
تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش
در واقع شراب همان پیغام سروش است. شیخ محمود شبستری تفسیرش از این آیه گویی با توجه به آیه « لا یمسّه الا المطهّرون» صورت گرفته است. برای این سرمستی می بایست پاک و صافی شد و از چاه طبیعت برون آمد.
«سقاهم ربهم» چبود بیندیش
«طهورا» چیست صافی گشتن از خویش
زهی شربت زهی لذت زهی ذوق
زهی حیرت زهی دولت زهی شوق
خوشا آن دم که ما بی‌خویش باشیم
غنی مطلق و درویش باشیم
چو رویت دیدم و خوردم از آن می
ندانم تا چه خواهد شد پس از وی
پی هر مستیی باشد خماری
از این اندیشه دل خون گشت باری
علامه سید محمد حسین طباطبایی در تفسیر این ابیات گفته اند:
«زمانی از دست خود خلاص خواهیم شد که شراب بیخودی و نابودی و فنای وجودی خود را به تجلی ذاتی حق بیاشامیم.»
علامه طباطبایی در المیزان نکته ای نوشته اند که خاص خود ایشان است. تا جایی که دیده ام دیگر مفسران به این نکته توجه نداشته اند:« خداوند نوشاندن شراب را به خود نسبت داده است. واسطه ای در کار نیست. برترین نعمت از نعمت هایی که در بهشت خداوند بهره اهل ایمان می کند. همین است.» جلوه ای از تجلی عنایت خداوند بر ذهن و زبان و قلم علامه سید محمد حسین طباطبایی رضوان الله علیه. در : رسالة الولایة» نیز شاهد چنین تجلی هایی هستیم. همانند تجلی در تفسیر صدرالمتاهین و نیز اسفار او.


پی نوشت:
*
(۱) مقالات شمس، تصحیح و تعلیق محمد علی موحد ج۱ ص ۹۴ و ۹۵
(٢) الحكمة المتعالیة ج ۲ ص ۳۵۳
(۳) سایت التفسیر، سورة الانسان، آیه ۲۱، تفسیر سلمی و قرطبی و قشیری ((altafsir.com
(۴) شرحی بر گلشن راز شیخ محمود شبستری، تقریر بیانات شفاهی علامه سید محمد حسین طباطبایی، تدوین و بازنویسی شیخ علی سعادت پرور، تهران، انتشارات احیاء کتاب ۱۳۹۱ ، ص ۳۷۸

*
روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۳بهمن ۱۴۰۳
rel='nofollow'>Https://t.me/maktuob


غافلند از زندگی مستان خواب
زندگانی چیست مستی از شراب
تا نپنداری شرابی گفتمت
خانه آبادان و عقل از وی خراب
از شراب شوق جانان مست شو
کآنچه عقلت می‌برد شر است و آب
( دیوان سعدی، غزل شماره ۴)
قرآن مجید برای چنین شرابی که به زندگانی معنی می دهد. دو ویژگی بر شمرده است. این شراب پاک است. صفت طهور در واقع مبالغه در طهارت است. برخی مفسران طهور را پاک و پاک کننده تفسیر کرده اند. شرابی ناب و پاکیزه است. دوم این که ساقی این بزم خداوند است. لطافت های آیه چند وجهی و جند لایه است:
عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿ الانسان: ٢١﴾
«[بهشتیان را] جامه ‌های ابریشمی سبز و دیبای ستبر در بر است و آنان با دستبندهای سیمین آراسته شده اند و پروردگارشان باده‌ ای پاک به آنان می‌نوشاند.»
چه بزمی! عبدالقادر گیلانی توانسته است با شور سرشاری که در جان او تافته بود. این بزم را روایت کند:


از سر شوق و نشاط پای نهم بر صراط
تا ز دم ِ گرمِ ما گرم شود آن نشور
مست خداییم ما‌، کِی به خود آییم ما
ساقی ما چون خداست باده شراب طهور


میناگری های قرآنی
(۳۸)
مقدمه سیزدهم

شراب ناب کلام ربُّ العالمین

سید عطاء الله مهاجرانی

یکی از زیباترین، شورانگیزترین و عمیق ترین سخنان شمس تبریزی سخن او در باره کلام الله مجید است:
« صد هزار خُمِ خَمْر آن نکند که کلام ربُّ العالمین کند.» (۱)
این مضمون در مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز با اقتباس از سخن شمس تبریزی بیان شده است:
لذت تخصیص تو وقت خطاب
آن کند که ناید از صد خم شراب
هرکه از جام تو خورد ای ذوالمنن
تا ابد رست از هُش و از حد زدن
خالدینَ فی فَناءِ سُکْرهم
من تَفانی فی هَواکم لَمْ یقم
بدون تردید این ابیات با جلوه عنایت خداوند سبحان در الهامی ربانی بر ذهن و زبان جلال الدین محمد بلخی جاری شده است. او در خانواده ای پرورده شد که پدر و مادرش سرمست آیات قرآن مجید بودند. جلال الدین هم از همان نوباوگی در چنین فضای شور آفرینی پروده شد. سلطان العلماء بهاءالدین ولد پدر مولانا جلال الدین در کتاب معارف که مولانا تا پیش از دیدار با شمس این کتاب را هر شب می خواند. کتاب معارف در حقیقت روایت سرمستی از عبادت و تلاوت قرآن مجید است.
برای ما نیز در حد قابلیت محدودی که داریم، اگر قرآن مجید بهجت آور و سرمست کننده نبود از تلاوت مدام خسته می شدیم. اگر در تمام عمر مداومت بر تلاوت قرآن داشته باشیم؛ در هر تلاوت جلوه ای نو رخ می نماید. خداوند که در کلامش تجلی کرده است چنان که گفته اند: «لا تکرار فی التجلی!» (٢)
هر تلاوت جلوه ای نو و روشنایی و بهجت و سروری دیگر دارد. زیبایی لفظ، زیبایی معنا، زیبایی موسیقی درونی و بیرونی آیات ، زیبایی نظم و هندسه سخن، بلاغت سحر انگیز سخن و در یک کلام همان «آنی» که در قرآن مجید است؛ ما را واله و شیدای خود می کند. به تعبیر حافظ به ما «دولت قرآنی» می بخشد. اگر دولت قرآنی یافتیم. به ملکوت قرآن مجید نیز راه می یابیم.
سرمست از یافتن زیبایی حقیقت و حقیقت زیبایی می شویم. زیبایی چیست!؟ که در برابر زیبایی همه مسحور می شوند. بدیهی است که افراد به تناسب دانش و دانایی و نسبتی که با فهم زیباشناسانه موضوع دارند، بهره شان از درک و دریافت و حس زیبایی متفاوت است. نقاش و صورتگری که رنگ ها را خوب می شناسد، هنگامی که به تابلو های رامبرانت یا ونگوگ و کمال الملک نگاه می کند. هنگامی که در برابر تابلو شام آخر داوینچی در کلیسای مریم مقدس ( سانتا ماریا) در میلان قرار می گیرد، بهره اش از زیبایی متفاوت از فردی است که رنگ ها و چگونگی ساخت رنگ و ترکیب آن ها را نمی داند. گوش موسیقایی موسیقی شناس که صدای ساز ها را در دریای سمفونی به آسانی از هم تفکیک می کند و با شنیدن می تواند نت ها را تشخیص بدهد. و در ذهنش بنوازد. غیر از کسی است که گوش موسیقایی ندارد و انبوهی از صدا ها مثل توده ای ابر گوش او را پر می کند. مثل کسی که سواد خواندن و نوشتن ندارد و از سخن و وجود کتبی الفاظ تصوری ندارد. گفته اند برخی از باران فقط خیس شدن را حس می کنند! زیبایی باران و لطافتش برای آنان جلوه ای ندارد. شاید به همین دلیل حافظ سروده است:
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
و نیز:
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
می بایست صلاحیت و قابلیت و در بحث ما برای شناختن قرآن و نوشیدن از «شراب طهور» و « رحیق مختوم» و حضور در بزمی که ساقی آن خداوند است و : « وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» تناسب و سنخیت داشت. سرچشمه راه یافتن شراب به عرفان و زبان و ادبیات عرفانی همین آیات است! قران مجید هم سرچشمه برهان و عقلانیت است و هم سرچشمه عرفان و عشق. شراب در حقیقت نمادی است که انسان را از خود بیخود می کند. شراب الهی و ربانی انسان را به خداوند می رساند و شراب ظاهری و مادی او را از خویشتن غافل می کند. شراب الهی ماورای خردمندی است. چنان که حافظ سرود:
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
در ساقی نامه سروده است:
بیا ساقی ان می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
بدیهی است که شراب ظاهری از حال طبیعی انسان را می برد. نه کرامتی می افزاید و نه کمالی. حال و روز مستان را دیده ایم! شراب مادی به روایت سعدی تلفیقی از « شرّ» و « آب » است!




تصادفی نیست که در آستانه این رویداد تاریخی، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا با اشاره به نبود شرایط زندگی در غزه و برای حل مشکلات موجود، خواستار تخلیه کامل این منطقه و اسکان فلسطینی‌ها در کشورهای عربی همسایه، از جمله مصر و اردن شد تا راه برای بازسازی نوار غزه باز شود. اظهاراتی که مجدد در ۳۰ ژانویه تکرار شد. در پاسخ به سوال یک خبرنگار مبنی بر اینکه رئیس جمهوری مصر و پادشاه اردن گفته‌اند فلسطینی‌های غزه را نمی‌پذیرند. آیا با اقدامات خاصی نظیر اعمال تعرفه کاری خواهد کرد که آن دو کشور ساکنان غزه را بپذیرند؟ ترامپ گفت: «آنها این کار (پذیرش ساکنان غزه) را انجام خواهند داد. آنها این کار را خواهند کرد.» رئیس جمهوری آمریکا در ادامه و در توضیح تلویحی این که چرا این دو کشور ساکنان غزه را خواهند پذیرفت، گفت که ایالات متحده برای این دو کشور کارهای بسیاری می‌کند و به همین دلیل آنها ساکنان غزه را قبول خواهند کرد. ترجمه دقیق سخنان ترامپ که «بازگشت داوطلبانه» عنوان شد، «پاکسازی قومی» غزه از صاحبان اصلی آن است که با درخواست نتانیاهو و همکاران افراطی اش در کابینه در روزهای اولیه جنگ همسویی دارد. پیشنهاد ترامپ بلافاصله توسط السیسی، رئیس جمهور مصر و عبدالله دوم، پادشاه اردن رد شد و اردن و مصر بدون اشاره به مشکل موجودیتی و امنیتی ناشی از حضور این جمعیت برای رژیم های خود، مخالفت خویش را با هرگونه انتقال جمعیت فلسطینی اعلام کردند. آلبانی و اندونزی هم از گزینه های دیگری بود که برای استقرار اهل غزه عنوان شدند. نخست وزیر آلبانی هم بلافاصله گفت «نه کسی از آلبانی چنین درخواستی را مطرح کرده و نه ما می‌توانیم عهده‌دار چنین مسئولیتی شویم.» آدام بوهلر، فرستاده ویژه ترامپ در امور گروگان‌ها، درباره طرح پیشنهادی ترامپ برای کوچاندن ساکنان نوار غزه به مصر و اردن، گفت که «مصر و اردن بعد از مخالفت با ایده استقبال از فلسطینی‌ها در خاک خود، باید گزینه جایگزینی را ارائه کنند.»
به نظرم مردم غزه با بازگشت گسترده خود گزینه جایگزین را با صدای بلند مبنی بر اینکه نه اسرائیل و نه هیچ قدرت بزرگی نمی تواند آنها را از خاک خود ریشه کن کند، اعلام کردند. مردمی که عاملیت خود را نشان دادند. چه آنها که در شمال ماندند و۴۷۱ روز مقاومت کردند و هدف نسل کشی مستقیم اسرائیل بودند و چه آنها که اجبارا به جنوب رفتند و بعد از آتش بس برای جشن به خیابان ها ریختند وبا شعارها، سرودها، آهنگ‌ها، پرچم ها و نمادهایشان، پیروزی جمعی خود را در برابر اسرائیل، آمریکا و دیگر کشورهای غربی جشن گرفتند.
از ۷ اکتبر ۲۰۲۳بدین سو، شمال غزه طولانی ترین و سخت ترین دوران اشغال – ۴۷۱ روز جنگ را متحمل شد. اینجا مکانی بود که اسرائیل بارها سعی کرد با «طرح ژنرال ها» و محاصره و گرسنگی دادن، آنها را وادار به ترک کند و منطقه را از وجود نیروهای حماس وهمه شهروندان باقیمانده، پاکسازی کند. همانطور که شکست محاصره ۸۷۲ روزه لنینگراد (۸۱ سال قبل در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴) در تاریخ روسیه در جنگ جهانی دوم ثبت شد، پایان محاصره شمال غزه، شکست طرح ژنرال ها و سیاست پاکسازی قومی و فشارهای طاقت فرسا و شروع روند بازگشت اهل غزه به شمال در ۲۷ ژانویه ۲۰۲۵ نیز در تاریخ فلسطین به عنوان پیروزی پایداری و مقاومت تک تک اهل غزه بر ظلم سازمان یافته صهیونیست ها ثبت خواهد شد. آنها با حضور در شمال می گویند که آمده‌اند تا بمانند و تسلیم فشارها نمی شوند.

روزنامه اطلاعات، ۱۳ بهمن ۱۴۰۳.
https://www.ettelaat.com/news/79913

ttps://t.me/maktuob

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.