میناگری های قرآنی
(۳۸)
مقدمه سیزدهم
شراب ناب کلام ربُّ العالمین
سید عطاء الله مهاجرانی
یکی از زیباترین، شورانگیزترین و عمیق ترین سخنان شمس تبریزی سخن او در باره کلام الله مجید است:
« صد هزار خُمِ خَمْر آن نکند که کلام ربُّ العالمین کند.» (۱)
این مضمون در مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز با اقتباس از سخن شمس تبریزی بیان شده است:
لذت تخصیص تو وقت خطاب
آن کند که ناید از صد خم شراب
هرکه از جام تو خورد ای ذوالمنن
تا ابد رست از هُش و از حد زدن
خالدینَ فی فَناءِ سُکْرهم
من تَفانی فی هَواکم لَمْ یقم
بدون تردید این ابیات با جلوه عنایت خداوند سبحان در الهامی ربانی بر ذهن و زبان جلال الدین محمد بلخی جاری شده است. او در خانواده ای پرورده شد که پدر و مادرش سرمست آیات قرآن مجید بودند. جلال الدین هم از همان نوباوگی در چنین فضای شور آفرینی پروده شد. سلطان العلماء بهاءالدین ولد پدر مولانا جلال الدین در کتاب معارف که مولانا تا پیش از دیدار با شمس این کتاب را هر شب می خواند. کتاب معارف در حقیقت روایت سرمستی از عبادت و تلاوت قرآن مجید است.
برای ما نیز در حد قابلیت محدودی که داریم، اگر قرآن مجید بهجت آور و سرمست کننده نبود از تلاوت مدام خسته می شدیم. اگر در تمام عمر مداومت بر تلاوت قرآن داشته باشیم؛ در هر تلاوت جلوه ای نو رخ می نماید. خداوند که در کلامش تجلی کرده است چنان که گفته اند: «لا تکرار فی التجلی!» (٢)
هر تلاوت جلوه ای نو و روشنایی و بهجت و سروری دیگر دارد. زیبایی لفظ، زیبایی معنا، زیبایی موسیقی درونی و بیرونی آیات ، زیبایی نظم و هندسه سخن، بلاغت سحر انگیز سخن و در یک کلام همان «آنی» که در قرآن مجید است؛ ما را واله و شیدای خود می کند. به تعبیر حافظ به ما «دولت قرآنی» می بخشد. اگر دولت قرآنی یافتیم. به ملکوت قرآن مجید نیز راه می یابیم.
سرمست از یافتن زیبایی حقیقت و حقیقت زیبایی می شویم. زیبایی چیست!؟ که در برابر زیبایی همه مسحور می شوند. بدیهی است که افراد به تناسب دانش و دانایی و نسبتی که با فهم زیباشناسانه موضوع دارند، بهره شان از درک و دریافت و حس زیبایی متفاوت است. نقاش و صورتگری که رنگ ها را خوب می شناسد، هنگامی که به تابلو های رامبرانت یا ونگوگ و کمال الملک نگاه می کند. هنگامی که در برابر تابلو شام آخر داوینچی در کلیسای مریم مقدس ( سانتا ماریا) در میلان قرار می گیرد، بهره اش از زیبایی متفاوت از فردی است که رنگ ها و چگونگی ساخت رنگ و ترکیب آن ها را نمی داند. گوش موسیقایی موسیقی شناس که صدای ساز ها را در دریای سمفونی به آسانی از هم تفکیک می کند و با شنیدن می تواند نت ها را تشخیص بدهد. و در ذهنش بنوازد. غیر از کسی است که گوش موسیقایی ندارد و انبوهی از صدا ها مثل توده ای ابر گوش او را پر می کند. مثل کسی که سواد خواندن و نوشتن ندارد و از سخن و وجود کتبی الفاظ تصوری ندارد. گفته اند برخی از باران فقط خیس شدن را حس می کنند! زیبایی باران و لطافتش برای آنان جلوه ای ندارد. شاید به همین دلیل حافظ سروده است:
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
و نیز:
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
می بایست صلاحیت و قابلیت و در بحث ما برای شناختن قرآن و نوشیدن از «شراب طهور» و « رحیق مختوم» و حضور در بزمی که ساقی آن خداوند است و : « وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» تناسب و سنخیت داشت. سرچشمه راه یافتن شراب به عرفان و زبان و ادبیات عرفانی همین آیات است! قران مجید هم سرچشمه برهان و عقلانیت است و هم سرچشمه عرفان و عشق. شراب در حقیقت نمادی است که انسان را از خود بیخود می کند. شراب الهی و ربانی انسان را به خداوند می رساند و شراب ظاهری و مادی او را از خویشتن غافل می کند. شراب الهی ماورای خردمندی است. چنان که حافظ سرود:
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
در ساقی نامه سروده است:
بیا ساقی ان می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
بدیهی است که شراب ظاهری از حال طبیعی انسان را می برد. نه کرامتی می افزاید و نه کمالی. حال و روز مستان را دیده ایم! شراب مادی به روایت سعدی تلفیقی از « شرّ» و « آب » است!
(۳۸)
مقدمه سیزدهم
شراب ناب کلام ربُّ العالمین
سید عطاء الله مهاجرانی
یکی از زیباترین، شورانگیزترین و عمیق ترین سخنان شمس تبریزی سخن او در باره کلام الله مجید است:
« صد هزار خُمِ خَمْر آن نکند که کلام ربُّ العالمین کند.» (۱)
این مضمون در مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز با اقتباس از سخن شمس تبریزی بیان شده است:
لذت تخصیص تو وقت خطاب
آن کند که ناید از صد خم شراب
هرکه از جام تو خورد ای ذوالمنن
تا ابد رست از هُش و از حد زدن
خالدینَ فی فَناءِ سُکْرهم
من تَفانی فی هَواکم لَمْ یقم
بدون تردید این ابیات با جلوه عنایت خداوند سبحان در الهامی ربانی بر ذهن و زبان جلال الدین محمد بلخی جاری شده است. او در خانواده ای پرورده شد که پدر و مادرش سرمست آیات قرآن مجید بودند. جلال الدین هم از همان نوباوگی در چنین فضای شور آفرینی پروده شد. سلطان العلماء بهاءالدین ولد پدر مولانا جلال الدین در کتاب معارف که مولانا تا پیش از دیدار با شمس این کتاب را هر شب می خواند. کتاب معارف در حقیقت روایت سرمستی از عبادت و تلاوت قرآن مجید است.
برای ما نیز در حد قابلیت محدودی که داریم، اگر قرآن مجید بهجت آور و سرمست کننده نبود از تلاوت مدام خسته می شدیم. اگر در تمام عمر مداومت بر تلاوت قرآن داشته باشیم؛ در هر تلاوت جلوه ای نو رخ می نماید. خداوند که در کلامش تجلی کرده است چنان که گفته اند: «لا تکرار فی التجلی!» (٢)
هر تلاوت جلوه ای نو و روشنایی و بهجت و سروری دیگر دارد. زیبایی لفظ، زیبایی معنا، زیبایی موسیقی درونی و بیرونی آیات ، زیبایی نظم و هندسه سخن، بلاغت سحر انگیز سخن و در یک کلام همان «آنی» که در قرآن مجید است؛ ما را واله و شیدای خود می کند. به تعبیر حافظ به ما «دولت قرآنی» می بخشد. اگر دولت قرآنی یافتیم. به ملکوت قرآن مجید نیز راه می یابیم.
سرمست از یافتن زیبایی حقیقت و حقیقت زیبایی می شویم. زیبایی چیست!؟ که در برابر زیبایی همه مسحور می شوند. بدیهی است که افراد به تناسب دانش و دانایی و نسبتی که با فهم زیباشناسانه موضوع دارند، بهره شان از درک و دریافت و حس زیبایی متفاوت است. نقاش و صورتگری که رنگ ها را خوب می شناسد، هنگامی که به تابلو های رامبرانت یا ونگوگ و کمال الملک نگاه می کند. هنگامی که در برابر تابلو شام آخر داوینچی در کلیسای مریم مقدس ( سانتا ماریا) در میلان قرار می گیرد، بهره اش از زیبایی متفاوت از فردی است که رنگ ها و چگونگی ساخت رنگ و ترکیب آن ها را نمی داند. گوش موسیقایی موسیقی شناس که صدای ساز ها را در دریای سمفونی به آسانی از هم تفکیک می کند و با شنیدن می تواند نت ها را تشخیص بدهد. و در ذهنش بنوازد. غیر از کسی است که گوش موسیقایی ندارد و انبوهی از صدا ها مثل توده ای ابر گوش او را پر می کند. مثل کسی که سواد خواندن و نوشتن ندارد و از سخن و وجود کتبی الفاظ تصوری ندارد. گفته اند برخی از باران فقط خیس شدن را حس می کنند! زیبایی باران و لطافتش برای آنان جلوه ای ندارد. شاید به همین دلیل حافظ سروده است:
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
و نیز:
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
می بایست صلاحیت و قابلیت و در بحث ما برای شناختن قرآن و نوشیدن از «شراب طهور» و « رحیق مختوم» و حضور در بزمی که ساقی آن خداوند است و : « وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً» تناسب و سنخیت داشت. سرچشمه راه یافتن شراب به عرفان و زبان و ادبیات عرفانی همین آیات است! قران مجید هم سرچشمه برهان و عقلانیت است و هم سرچشمه عرفان و عشق. شراب در حقیقت نمادی است که انسان را از خود بیخود می کند. شراب الهی و ربانی انسان را به خداوند می رساند و شراب ظاهری و مادی او را از خویشتن غافل می کند. شراب الهی ماورای خردمندی است. چنان که حافظ سرود:
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
در ساقی نامه سروده است:
بیا ساقی ان می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
بدیهی است که شراب ظاهری از حال طبیعی انسان را می برد. نه کرامتی می افزاید و نه کمالی. حال و روز مستان را دیده ایم! شراب مادی به روایت سعدی تلفیقی از « شرّ» و « آب » است!