جوانان عزیز در بیمارستان شرق الاوسط از طیف ها و گرایش های سیاسی محتلف بودند. مراقبت می کردم که سخنانم کسی را در آن حال و هوا آزار ندهد. بر قدر مشترک نیت های خالصانه تاکید می کردم. اشاره کردم ممکن است ما ادبیات و یا لحن مختلفی داشته باشیم. اما در دلبستگی و تعهدمان به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی تردیدی نیست. بدیهی بود که به دلیل جوانی و احساسات گرم، جوانانی که به شکل متوسط سی تا چهل سال از من جوان تر بودند! با هیجان سخن می گفتند. این هیجان ها و حتی برافروختگی ها خواستنی و نشانه ایمان آنان بود. سال ها طول می کشد که جوانی در کنار «احساس گرم» به اهمیت و نقش آفرینی « عقل سرد» پی ببرد. یک از جوانان بزرگ شده فرانسه بود. با احساسات گرم سخن می گفت. در مورد منهم مبالغه می کرد. وقت خداحافظی مهدی و مرا تا اتومبیل مان که در خیابان ساحلی پارک شده بود همراهی کرد. در میانه راه انگشتری به من هدیه داد. انگشتر درشت و طلایی بود. گفت این انگشتر طلا نیست. مطلا ست. نگین انگشتر هیچ بود! همان های دوچشم! به عنوان هدیه عزیزی انگشتر را دارم. در بیروت و در فضای بمباران ها؛ روایتی خیام وار از عمر و زندگی بود. «من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ!» از بیمارستان شرق الاوسط به مجمع فرهنگی رفتیم.در آنجا هم جمعی از جوانان ایرانی برای خدمت و امداد مردم لبنان اردو زده بودند. در منتهای بساطت. گوله پشتی و پتویی و تمام توان صرف خدمت می شد. درخت خرمایی با خوشه های خرمای بسیار خوشرنگ قرمز- ارغوانی در محوطه بود. گفتم این خرما ها دریغ است که بر حاک بریزد و تلف شود. قرار شد. جوانان خرما را بچینند. یم بسته هم به من بدهند! نماز مغرب و عشاء را در مجمّع خواندیم. به راهنمایی محمد که نقش مدیریت جوانان را داشت. فارغ التحصیل دانشگاه شریف بود. همسر لبنانی داشت. گفتند خانه اش همیشه مهمانسراست. به رستوران ترک رفتیم. من فتّوش سفارش دادم. سال هاست که شام از برنامه غذایی جمیله بانو و من حذف شده است. مهدی گفت برویم ارتفاعات کفَرْ شیما، جایی که شبکه های خبری تلویزیونی حضور دارند. رفتیم. در محله مسیحی نشین تا به بالای ارتفاعات برسیم. راه را یکی دو بارگم کردیم. دوستی به دادمان رسید و رفتیم درست در قله کفر شیما. شبکه های تلویزیونی اروپایی و نیز ترکیه حضور پررنگ داشتند. تلویزیون ایران نبود. جوانی با ما سلام و علیک کرد و گفت از خبرگزاری تسنیم است. فیلمبرداران دوربین های مدرن را روی مناطق مختلف بیروت زوم کرده اند. تا رادیو اسرائیل اعلام می کند فلان نقطه را خواهد زد. اینان گویی شبیه پلنگ یا ببر گرسنه ای هستند که شکارشان فرا می رسد. صدای انفجار و دودی که به آسمان می رود. ابراز رضایت تیم فیلم برداری که به هنگام در پخش زنده شبکه خود از رقیبان واپس نمانده اند. شبکه ای خبر ویرانی و کشتار را زودتر و دقیقتر پخش کند؛ پیروز میدان است! عجیب بود شبکه الجزیره و میادین نیز حضور نداشتند. در ارتفاعات مشرف به اردوگاه صبرا و شتیلا، آریل شارون با همکاری قوات لبنانیه کشتار فجیع فلسطینی ها در صبرا و شتیلا را فرماندهی کرد. این پرسش در ذهنم همانند قلاب گیر کرده بود. قلابی که دهان ماهی را دوخته است و نمی تواند دم بزند. چرا در چهره این تیم های خبری که بمباران ها را روایت می کنند، کم وبیش حسّ رضایت وجود دارد! اینان از زندگی و مرگ مردم لبنان و یا فلسطینی ها چه تصوری دارند!؟
جوانان ایرانی آمده اند تا زندگی را روایت کنند. از رنج ها و آلام مردم لبنان بکاهند. تیم های خبری با دستمزدهای چشمگیر آمده اند تا راوی بمباران و مرگ باشند. در بین سطور گزارش های آنان گویی این مضمون مشاهده و تکرار می شود. با ارتش اسرآئیل نمی توان جنگید! فیلمبرداران که بر دور بین های خود خمیده بودند. لباس فورم رنگ سربی - نیلی یا فولادی داشتند. شبیه جغد به نظرم میامدند که راوی ویرانی هستند. یک تصویر کلی از بمباران می گیرند. تا مردم جهان ببینند اسرائیل در بمباران چقدر دموکرات است. به ساکنان محله ویا برج ها می گوید محله را تخلیه کنند. در فلسطین وغزه این شیوه را ندارند. با بمباران سنگین همه جا را ویران می کند. بیمارستان و مدرسه و مسجد وکلیسا بمباران شده اند.
جوانان ایرانی آمده اند تا زندگی را روایت کنند. از رنج ها و آلام مردم لبنان بکاهند. تیم های خبری با دستمزدهای چشمگیر آمده اند تا راوی بمباران و مرگ باشند. در بین سطور گزارش های آنان گویی این مضمون مشاهده و تکرار می شود. با ارتش اسرآئیل نمی توان جنگید! فیلمبرداران که بر دور بین های خود خمیده بودند. لباس فورم رنگ سربی - نیلی یا فولادی داشتند. شبیه جغد به نظرم میامدند که راوی ویرانی هستند. یک تصویر کلی از بمباران می گیرند. تا مردم جهان ببینند اسرائیل در بمباران چقدر دموکرات است. به ساکنان محله ویا برج ها می گوید محله را تخلیه کنند. در فلسطین وغزه این شیوه را ندارند. با بمباران سنگین همه جا را ویران می کند. بیمارستان و مدرسه و مسجد وکلیسا بمباران شده اند.