Postlar filtri


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ☀️ɓ14
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


مشترک گرامی!
ضمن عرض سلام و شب بخیر
از آنجا که شما دُردانه ی قلب من هستید
و من جانانه عاشق چشمان زیبای شما هستم
تقاضا دارم هر چه سریع تر
خود را به بغل بنده رسانده
و چندین بوسه عمیق مارا مهمان کنید
با تشکر فراوان
″ همون دیوونه ی همیشگیت ″ :)))🙏🥰




جنگـلـ🌴ـبان هـات🔞

#پارت_1

با حرکت دستی روی پوستم همه بدنم از شدت شهوت دون دون شد‌ و وسط پاهام نبض گرفت.

اهی کشیدم و انگشت های پاهام رو توی هم مچاله کردم از شدت لذت.

همه جا تاریک بود و هیچی نمی دیدم.

با رسیدن دست وسط پاهام گوشه لبم رو محکم گاز گرفتم و از دردش یهو پلک باز کردم.

تازه متوجه شدم همه اش خواب بود!

حدس می زدم بازم داشتم به خاطر سینگل بودنم توی خواب امپربالا میزدم.

آه از نهادم بلند شد.
خیلی وقت بود که در حسرت به س.کس درست حسابی بودم.

چند بار تند تند پلک زدم که متوجه شدم فایده نداره و همه جا تاریکه!

چشم ریز کردم که یهو با دیدن فرد مقابلم نفسم توی سینه حبس شد.

تازه همه چیز رو داشتم به خاطر می آوردم.

سعی کردم تکون بخورم که تازه متوجه دست های بسته ام شدم.

جیغی زدم و فریاد زدم: تو کی هستی...چرا دستم رو بستی؟

خم شد روم و سرش رو توی گردنم اورد و عمیق بو کشید.

نفس های داغش با هر دَم و بازدم روی پوستم برخورد میکرد و باعث می شد هالی به هالی بشم.

- یه دختر جوون و تنها...وسط این جنگل تاریک....فکرش رو نمی کردی با این هیکل سک.سی ممکنه چه بلایی سرت بیاد.

با این حرفش بلند جیغ زدم. وحشت همه وجودم رو گرفته بود و....

پوزخندی زد که تند تند سرم رو چرخوندم به اطراف که ببینم دقیقاً کجا هستم.

- اینجا کجاست؟

تازه متوجه شدم توی یه کلبه متروکه بودم که دستام رو بالای سرم به تاج آهنی تخت بسته بود.

یه سمت کلبه شومینه بود و یه تپه گنده هم از هیزوم کنارش.

- چی از جونم میخوای لعنتی...بذار برم.

- به این اسونی نمیذارم بری...تو شکار امروز منی.

با چشم های اشکی بهش خیره شدم.

دوباره خم شد روم و با یه حرکت کراپ سبز رنگِ تنم رو جر داد که چشم بستم و جیغ زدم.

- کمک...میخوای چیکار کنی؟

زیر کراپم هیچ سوتینی نپوشیده بودم.

با دیدن سینه هام چشم هاش برقی زد و دستش رو روی پوستم به حرکت در آورد.

- اوف...عجب چیزی اون زیر پنهون کرده بودی.

خندید و با نُک انگشتش مشغول بازی با نک سینه هام شد.

هینی کشیدم و لب هام رو به هم فشردم.
لعنتی داشت تحریکم میکرد و.....🔥💯🔞
https://t.me/+PYW3y7Z1UVdmNWE0
https://t.me/+PYW3y7Z1UVdmNWE0
https://t.me/+PYW3y7Z1UVdmNWE0
https://t.me/+PYW3y7Z1UVdmNWE0
دنیز دخترشیطون ایرانی توسط جنگلبان هات و خشنی دزدیده میشه و اون مرد به شدت هات و سکسی مجبورش میکنه هرزمان که خواست باهاش بخوابه و....😈👅💦
ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌❗️
#هات‌وسکسی‌محدودیت‌سنی‌🔞💯


_دختری که قرار بود امشب زیرم بخوابه رو بپروندی‌ حالا خودت باید گردنم بگیری

همینکه خواست لمسم‌ کنه محکم کوبیدم پشت دستش.

_دستت و بکش مرتیکه! مگه هم جنس بازی؟!

پوزخندی زد و نگاهش رو بالا تنه ی کوچیکم نشست.

_هم‌ جنس باز؟ از کی تا حالا پسر تو کوله‌ش نوار بهداشتی داره؟
من میدونم دختری کوچولو!

ترسیدم و قدمی به عقب رفتم.

_چ...چی میگی من ک...

دستش رفت سمت دکمه ی شلوارش و با پایین کشیده شدن شلوارش حرف تو دهنم ماسید.

_خیلی وقته تو کف تن و بدنِ سفید و سکسیتم، بنظرم لاپاتم‌ باید تنگ و صورتی باشه.

شلوارش و پایین کشید و نگاه من مسخ شده رو اندام مردونه‌اش نشست.
چقدر بزرگ بود!

از گیجیم‌ استفاده کرد و نزدیک شد، دستش دور تنم حلقه شد و من و به خودش فشرد.

وحشت زده تقلایی کردم

_ولم کن عوضی، من پسرم! این همه درو داف دورو برته‌ چرا سیخ کردی رو من؟!

دستش سر خورد پایین و بین پام و لمس کرد

_ولی منکه اینجا چیزی حس نمیکنم! نکنه بریدیش؟

از ترس سکسکه‌م گرفته بود، امشب کارم تموم بود این مرتیکه بهم رحم نمی‌کرد!
باید خودم و نجات میدادم.
پاهام و بردم عقب و تا خواستم با زانوم بکوبم وسط پاش زرنگی کرد و هولم داد محکم پخش زمین شدم و ناله م بلند شد.

_آخ وحشی

از فرصت استفاده کرد و تو یه حرکت شلوارم و پایین کشید.

دیدم که چطور با دیدن بین پام چشماش درخشید.

_پس درست حدس زدم! تو دختری کوچولو!
خوبه که اون ج‌نده ی گشاد و پروندی یه لقمه ی بهتر و تروتازه‌ تو چنگم افتاد.

تنش و روم انداخت و خودش و بین پام تنظیم کرد...

https://t.me/+qXmmm4rKth0zMmE0
https://t.me/+qXmmm4rKth0zMmE0
https://t.me/+qXmmm4rKth0zMmE0
https://t.me/+qXmmm4rKth0zMmE0

لاشی ترین و دخترباز ترین پسری که تو عمرم دیده بودم💦🔥
میران، پسرِ جذابی که سرنوشت سر راهم قرارش داد!
اون لوندترین و خوشگل ترین دخترا بهش نخ میدن‌ و منم هیچی از زنانگی بلد نیستم🥲
اما یه شب تو مستی شروع کرد به نزدیک شدن بهم، خوشم اومد! لعنتی به قدری کاربلد بود که حس زنانه‌م بیدار شد و...💦🔞🥹


#داغ‌وسکسی #محدودیت_سنی۱۸👅


بوی گندِ ارضا شدن میدی...
با شورتِ خیس تو دانشگاه میگردی؟

با خجالت و نفرت سرمو پایین انداختم
_ آب ریخت رو شلوارم

_ یعنی میگی مثل هفته پیش که با پریودت صندلی کلاسو به گند کشیدی اینبار گند نزدی؟

بغضم بزرگ تر شد ، مظلوم نالیدم :

_ درسمو باهات حذف میکنم... از اولم اشتباه کردم وقتی دیدم اسم تورو جای استاد نوشتن درس رو برداشتم

با کینه دستمو گرفت و محکم سمت خودش کشید
تو اتاق خودش تنها بودیم
اتاقِ مدیر گروهِ دانشکده مهندسی!

_ چرا خانم کوچولو؟
خوشت نمیاد شوهرت استادت باشه؟

بغض کرده نگاهمو دزدیدم. چرا بی گناه عذابم میداد؟ مگه من مقصر بودم؟

_ اینقدر ازم می‌ترسی و به طلاق رضایت نمیدی؟

چرا نمیفهمید بعد از طلاق حتی سقفی نداشتم که زیرش بمونم؟
آروم پچ زدم
_ توروخدا برو عقب ، تو دانشگاهیم

چشماش از بی رحمی برق زد و کنار گوشم غرید
_ میترسی آبروت بره؟
که فکر کنن بخاطر نمره داری به استادت سرویس میدی؟

صدای گریه‌ام بالا رفت و اون با بی رحمی دستشو به دکمه شلوارم رسوند
_ بگو برگه‌های طلاقو امضا میکنی تا ولت کنم خانم کوچولو

بلند تر هق زدم. طلاق بگیرم؟ اونم وقتی که آتا گفته بود با کفن برمیگردی؟ کجا رو داشتم برم؟

دستشو که به پایین تنه‌ام رسوند از وحشت و خجالت هیع کشیدم
کنار گوشم غرید
_برای کی شیوش میکنی؟
اونم وقتی شوهرت تا حالا بهت دست نزده؟

عقب هلم داد که پشتم با میزش برخورد کرد و اون با یک حرکت برمگردوند

_ نترس‌‌... پردتو نمیزنم تا بعد طلاق بتونی اسممو از شناسنامه‌ات پاک کنی
این یه زهرچشم کوچولو بخاطر اذیتتا!

با چشمای گشاد شده از وحشت خودمو منقبض کردم
میخواست چیکار کنه؟!
صدای باز شدن کمربندش و بعد کمر شلوارمو گرفت

با نفرت کنار گوشم غرید
_ هر بار که به بدنت کوبیدم ، با خودت تکرار کن داری بی هیج سودی به استادت سرویس میدی!

هوای خنکی که روی پوست پشتم حس کردم خبر از این می‌داد که برهنم کرده
از ترس و خجالت خفه‌خون گرفته بودم و اون ضربه اولو زد

مردم...
من امروز ، زیر بدن سنگین مردی که مخفیانه عاشقش بودم مردم

_ با خودت تکرار کن انقدر حقیری که حتی دوست ندارم بکارتت رو بگیرم

ضربه بعدی و دستام مشت شد
_ انقدر برام بی ارزشی که حتی نمیخواستم اولین بارت رو تخت خونه ام باشه!

ضربه های بعدی...
_ روی میز دانشگاه ، در حالی که مقتعه سرته...
خودت خواستی خانم کوچولو وگرنه من بهت فرصت دادم خودمو نجات بدی

ضربه بعدی و موهامو از روی مقنعه گرفت
نفس زنان کنار گوشم پچ زد
_ الان تموم میشه... لباستو میپوشی و مثل همیشه با مترو میری خونه
میشینی پشت در رو سنگای سرد تا شب بیام و درو برات باز کنم
بعدش دوتا راه داری
یا به زندگی سگیت ادامه میدی
یا طلاق میگیری و گم میشی میری لادن

گفت و با خشم عقب کشید که ناله کردم
انگار خالی شدم
تمام توانم رفت و اون کنار هلم داد

_ هری... شلوارتو بکش بالا گمشو!

مرده بودم اما‌... جنازمو دستم گرفتم و ایستادم

پاهام می‌لرزید گرمی خون رو روی رونم حس میکردم
بی جون پچ زدم

_ ط...طلاق ... میگیرم

سنگدلانه خندید

_ آفرین گوچولو! اگر میدونستم یه تعرض ناقص میتونه عقلتو سرجاش بیاره تو این یه سال دست نخورده نمیذاشتمت!

بی توجه ، با درد لباسم رو بالا کشیدم و در رو به سختی باز کردم

نگاه دانشجوهایی که رد میشدن با تعجب خیره من بود
بی جون قدم اول رو برداشتم و دستمو به دیوار گرفتم

آروم پچ زدم
_ پشیمونت می‌کنم ساواش

شک نداشتم یه روزی به این دانشگاه برمی‌گشتم که نه به عنوان دانشجو...

https://t.me/+b7fgTP48fXs2M2Y8
https://t.me/+b7fgTP48fXs2M2Y8
https://t.me/+b7fgTP48fXs2M2Y8


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🚀 ñ¹³
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


🩶🖇


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ☀️ɓ13
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
اون که یه عمری عاشقت بود حالا دیگه دوست نداره ..


#پارت_۴۸۸



☀️☀️  ناسپاش☀️☀️



وقتی پشتش نشستم بدوم اینکه سرش رو بچرخونه سمتم و نگاهم  بکنه کلاه کاسکت رو به سمتم گرفت و گفت:


-بگیرش...


ماتم برد و فقط تماشاش کردم.
چقدر ولگیر و ناراحت به نظر می رسید.
ناراحتی و بد حالی ای که دلیلش من بودم.
دستشو تکون داد تا ازش بگیرمش و دوباره گفت:


-بزارش سرت سرما نخوری!


همزمان که دست دراز کردم تا ازش بگیرمش آهسته گفتم:


-ممنونم!


لبخند تلخی زد و با لحن منظور داری گفت:


-باشه...ممنون باش...


کلاه رو که گذاشتم سرم موتور رو روشن کرد و به راه افتاد.
توی مسیر نه اون حرف میزد و نه من.
دلم میخواست از آخرین لحظاتی که کنارش هستم لذت بیرم.
ثبت بشن تو ذهن و قلبم واسه تا آخرین لحظه ی عمرم!
سرم رو گذاشتم رو کمرش و  با حلقه کردن دستهام به دور بدنش،چون صورتمو نمی دید بی صدا گریه کردم.
از همین حالا دلم واسش تنگ شده بود.
از همین حالا فقدان نبودن و نداشتنش کمرم رو دولا کرده بود.
آخ!
تف به بخت کوتاهی که به کامون نباشه!
خودمو بیشتر بهش نزدیک کردم و بیشتر گریه کردم.
چی میشد معجزه بشه و من و اون مال هم باهم بشیم ؟
مگه قراره آدم چقدر عمر بکنه؟
قراره چند سال این سن و سال جوونی رو تجربه کنه که به اونی که دلش میخواد نرسه ؟!

نمیدونم از صدام‌مشخص بود گریه کردم یا نه اما دماغمو بالا کشیدم و گفتم:


-امشبو هیچوقت فراموش نمیکنم...


به لحن تلخی گفت:


-اتفاقا منم هیچوقت نمیتونم فراموش تم به یک یگفتم روست دارم و اون پرسید میشه منو برسونی خونه ؟هه...


خجل و شرمگین سر پایین انداختم و دوباره بیصدا اشک ریختم...

بچه ها بیشتر از 100 پارت   از رمان ناسپاس مونده شما میتونین رمان کامل رو  تا ساعت 12 امشب فقط با قیمت 25 تومن بخرین


@Laxtury_admin

فقط تا ساعت ددازده بعدش باز میشه 50🔴❌


داشتم تند تند و فوق عصبی  دکمه هاشو میبستم که اونم بلند شد و اومد سمتم و گفت:
-ببین ماهور...
عقب رفتم و داد زدم:
-حرف نزن نمیخوام صداتو بشنوم..
الان عین نارنجک بدون ضامنم....سمت من نیااا که هر لحظه ممکن بترکمو هم خودت


#پارت_۲۸
❤️🖤   دوست دختر شیطون من ❤️🖤

ولو شد روی تخت خواب ، دستاشو دو طرفش باز کرد و  با بستن چشماش نفس راحتی کشید.
پدرم دراومد تا اون بتونه خودوش رو خالی بکنه.خیلی دیر ارضا میشد...خیلی دیر..
پشت دستمو رو لبهام کشیدم و بی رمق روی زمین  زانو زدم.
سرم خم شد و چشمام روی بدن سرخ و کبودم به گردش دراومد.
رد سیلی هاش هنوز روی سینه هام مشخص بود و حتی وسط پاهام .اون هم خشن بود هم دیر ارضا....خلق و خوی عجیبی داشت تو این یه مورد.
لباسهام رو یکی یکی از روی زمین برداشتم و پوشیدم.بعد رفتم سمت تخت و بهش خیره شدم .
با اینکه چشماش بسته بود اما نمیدونم چجوری فهمید خیره خیره دادم نگاهش کنم.
-داری دیدم میزنی؟ حالا کجامو ؟ سیکس پکم یا کی.
میدونستم میخواد اسم کدوم عضوش رو به کار ببره برای همین گفتم:
-نخیر من تورو نگاه نمیکردم.درضمن...اینقدر کلاس بدنتو نده...این روزا پسر بچه های هفت ساله هم سیکس پک دارن.....
چشماشو باز کرد و نیم خیز شد.اول منو نگاه کرد و بعد خم شد شورتشو از روی زمین برداشت و پوشید.روی تخت نشستم.
داستم تاپمو تنم میکردم که گفت:
-کوکوشنل میزنی!
-چطور مگه!؟؟
نیشخند زد.
-همیشه دزدکی از ادکلن خواهرت میزنی؟
عجب مارمولکی بوداااا...نمیدونم از کجا اینقدر حدسیاتش درست از آب درمیومد!اخم کردمو گفتم:
-نخیر من اینکارو نمیکنم!این اصلا ادکلن اون نیست
نبشخندی زد و گفت:
-من خودمو اینو به امیرعباس پیشنهاد دادم که برای ملیحه بخره...
خب دیگه فکر کنم لازم بود سکوت کنم چون بدجوری گاف داده بودم.
چند لحظه بعد بحث رو عوض کردمو گفتم:
-گوش کن امیرعلی آرمند...میخوام این آخرین باری باشه که تو و من همدیگه رو همچین جاه هایی میبینم.من نمیخوام  دیگه باهم باشیم...میفهمی چیمیگم؟ بهتره از این به بعد برای آروم کردن خودت از نومزد عزیزت کمک بخوای...اگرهم بخوای هی از من سواسفاده کنی ممکن بزنه به سرم بیخیال جون خودم بشم و هم گه بزنم به آبروی خودم و خودت....
خونسرد بودهمچنان مثل قبل! از این تهدید کوبنده ی من ذره ای دچار اضطراب نشد.
عصبانی شدمو گفتم:
-متنفرم وقتی اینجوری خودتو میزنی به نشنیدن.مبشنوی چیمیگم!؟من دیگه نمیخوام تورو ببینم...ازت خوشم نمیاد...داری تبدیلم میکنی به کسی که از خودش بدش میاد...اصلا میدونی چیه.من و پویا دوباره قراره باهم دوست بشیم.نمیخوام هم باتو باشم هم با اون....
بازم اهمیت نداد.کفری شدم دستشو گرفتم و گفتم:
-به من نگاه کن امیرعلی...
بالاخره یه واکنشی نشون داد.چشماش که روی صورتم قابت موند گفتم:
-میدونم که همه حرفامو شنیدی پس خوب گوش بده...روی من دیگه حساب نکن فکر باج گیری روهم از سرت بنداز بیرون...من دیگه نمیخوام باتو بیام به این خراب شده و سه ساعت زیر تنت بمونم نا شاید تو ارضا بشی...بهتره بجای من بری سراغ نومزدت...اصلا تو چه مرگت.هم خدارو میخوای هم خرمارو...!؟ نومزدتو واسه زندگی و منو واسه سکس!؟ من الکسیس نیستم پورن استار نیستم هم  صدساعت سکس باتو پر کنم....
پدر و برادرم اگه بفهمن دارم چه غلطی میکنم زنده زنده تو باغچه ی بجای گل و درخت چالم میکنن...دست از سرم بردار و به حال خودم ولم کن...
درجواب اونهمه نطق با خونسردی گفت:
-نمیتونم...
نمیتونست!؟؟؟ خدایا.داشت آزارم میداد.خیلی بد هم آزارم میداد.باهمون حالت پر استصال گفتم:
-یعنی چی نمیتونی!؟؟
-یعنی اینکه فقط تو میتونی آرومم کنی....اولین کسی که با دیدنش تحریک شدم و  میشم تویی...آره..من نامزد دارم.نامزدمم خیلی دوست دارم.ولی ....
مکث کرد.فکر کنم کم کم داشت دهن باز میکرد.یکم به من گیج و ویج و سردرگم ، نگاه کرد بعد ادامه داد:
-من یه سری اختلالات جنسی دارم....معمولا ارضا نمیشم...تمایل ندارم.....میلی به سکس ندارم حتی اگه دلم بخواد سکس کنم...
این هم منو آزار میده هم نیوشا رو...نمیتونم باهاش آروم بشم فکر میکنه رابطمون دچار مشکل شده که گاهی بهش نزدیک نمیشم یا اگه نزدیک بشم نمیتونم ادامه بدم...تنها راه و پیشنهاد مشاورم همین بود.اینکه با کسی که میتونه تحریکم کنه ارتباط جنسی داشته باشم تا بتونم کم کم این مشکلو رفع کنم... خب تاثیرهم داشته چون من فکر کنم اینبار وقتی نیوشا بیاد ایران بتونم به سوتفاهمهاش خاتمه بدم
خدایا...چی میشنیدم.شده بودم عروسک جنسی این پسره! دستمو بالا بردمو زدم تو گوشش و بعد گفتم:
-خیلی پستی! تمام این مدت داشتی از من استفاده میکردی که نیوشا جونت فکرای بد بد راجبت نکنه؟؟؟خون شاهزاده نیوشا خونش از من رنگینتره .. لعنت به تو و مشاور عوضی و پیشنهادهای تخمیش ...لعنت به توووو....
صدای دادم تو کل اتاق پبچید.خشمگین و عصبانی بلند شدم.دستمو سمت مانتو دراز کردم.چنگ زدمو از زمین برداشتمش و پوشیدمش.


#پارت_۲۷


❤️🖤   دوست دختر شیطون من   ❤️🖤



کیفمو ازم گرفت و گذاشت زمین.دستشو باحالت خاصی رو تنم کشید.حتی حالا نوع نگاه هاش هم خاص بودن...حشری شده بود یعنی!؟
پرسشی نگاهش کردم که گفت:


-برو تو اتاق خواب ...


زل زدم تو چشماش و گفتم:

-میخوای چیکارم کنی !؟

-دفعه های قبل چیکار کردیم!؟

-تو لذت بردی من درد کشیدم!.

-درد کشیدی؟

مظلوم گفتم:

-آره...اگه یکی هی محکم بزنه تو باسنت...اگه سینه هاتو فشار بده گاز بگیره اگه خودشو محکم به تنت بکوبه دردت میگیره دیگه!

سیبک گلوش آهسته بالا و پایین شد.فکر کنم حتی صدا و حرفهای منم حشریش میکرد.
چند ثانیه بعد،دست از تماشام‌برداشت و گفت:


-چیکار کنم که دردت نگیره!


آب دهنمو قورت دادم لبامو روهم مالیدمو درحالی که خوب میدونستم، به دروغ کلمه ی نمیدونم رو بکار بردم.البته واسه شروع جمله ..چون درادامه اش  گفتم:


-نمیدونم... .بجای فشار میشه مالید...بجای گاز میشه بوسید و مکید....


یه قدم اومد سمتم و گفت:


-من نمیتونم...اونجوری آروم نمیشم....


-خب اگه میخوای آروم بشی چرا داری من بدبخت رو مجبور به اینکار میکنی.تو مگه خودت نامزد نداری.نامزدتم که....


نذاشت حرفمو بزنم.دستمو گرفت و دنبال خودش تا اتاق خواب کشوند.
خب...فکر کنم اون اتاق الان یه تفاوت فاحش با قبلا داشت چون داخلش گرم بود.
بخاری هم بود. تخت دونفره هم بود.
داشتم داخل اتاق رو تماشا میکردم که از پشت بهم چسبید و با جلو آوردن دستهاش اول سویشرتمو ار تنم درآورد و انداخت رو زمین بعد تند تند و بی طافت مشغول باز کردن دکمه های  مانتوم شد.
نفسش به شماره افتاده بود.
دو طرف مانتوم رو کنار زد و دستاشو از زیر تاپ قرمزم رو کرد و رسوند به سینه هام.
تا سینه هامو تو مشتش فشار داد سرمو به سمتش چرخوندم و با چشمایی خمار نگاهش کردم.
فورا لبهاشو رو لبهام گذاشت و مشغول بوسیدنشون شد....اونقدر خشن لبمو بین لبهاش می مکید و می کشید که گاهی از درد تو دهنش آه میکشیدم.

برم گردوند سمت خودش.مانتوم رو با کمک خودم از تنم دراورد و انداخت تو هوا...همین بلارو سر پیرهن تنم اورد .بعد خم شد و دکمه شلوار جینمو باز کرد و همزمان با شورتم هردورو کشید پایین....
دستش عقب رفت و سیلی محکمی به وسط پام زد....
از درد آه کشیدم و دوتا دستم رو جای سیلی خورده گذاشتم و گفتم:


-امیرعلی....


-جانم...


بهم خیره شدیم.فکر کنم هم اون چیزی که من گفتم و هم اون جانمی که اون گفت هردو کاملا ناخواسته از دهنمون بیرون اومد.....
لبمو به دندون گفتمو گفتم:


-دردم گرفت!



بی طافت گفت:


-آرومم میکنی ماهور!؟


این اولینبار بود که دستوری حرف نمیزد.بیشتر لحنش حالت خواهشی داشت.
نمیدونم چیشد که رامش شدم و گفتم:


-چجوری!؟


کمربندشو باز کرد و  گفت:


-بخورش ...


درحالی که خودمم انگار جادو شده بودم رفتم سمتش.دستشو گرفتم و بردمش سمت تخت ازش خواستم بشینه و بعد شلوار و لباس زیرشو  تا زیر زانو کشیدم پایین ....
به چشماش نگاه کردم و بعد به مردونگیش.....اولین بارم بود میخواستم از اینوپکارا بکنم.
دوتا دستمو دورش حلقه کردم و بعد با خم کردن سرم همه اشو تو دهنم فرو بردم....

سینه های اویزون از سوتینم رو تو دستش گرفت و نوکش رو مالوند تا تحریک بشم که شدم.
من حتی خیس شدن لباس زیرمم حس میکردم...
رفته رفته بخاطر حرکات تند من از خود بیخود شد.
اینبار موهامو چنگ زد و گفت:


-ادامه بده ماهور...ادامه بده....تو تنها کسی هستی که تونستی ارومم کنی...ادامه بده....


#پارت_۲۶


❤️🖤    دوست دختر شیطون من   ❤️🖤



صدای دادش تنمو به لرزه درآورد.دندون قروچه ای کردم و با مشت کردن دستهام گفتم:


-به تو چه اصلا!؟ مگه تو چیکارمی!؟ خودت که صدبرابر از اون بدتری....اون فقط واستاد دو کلوم حرف زد یه پیشنهاد داد و جواب رد که شنید رفت اما تو چی!؟ هی باج میگیری...هی باج میگیری....هی منو وادار به انجام کاری میکنی که دلم نمیخواد!


دیگه هیچی نگفت.فکر کنم  باحرفهای من به خودش اومد و فهمید که نباید واسه من جا پای محمد بزاره...!
جدا از این...اون که واقعا خودش داشت به من ستم میکرد و زور میگفت پس فازش چی بود و چب هست که میخواد امرو نهی بکنه!؟


بعداز یه سکوت کوتاه گفت:


-خونه خودتون روسریت تا نوک دماغت جلو بود.راه میرفتی لباس درازت رو زمین کشیده میشد حالا اینجا شدی پلنگ!؟ ناز و غمزه میای واسه پسرا !؟


وای خدا! دلم میخواست کله اشو دو دستی از جا بکنم بزارم رو سینه اش.چقدر پررو بود.با حرص و نفرت گفتم:


-به تو هیچ ربطی نداره میفهمی!من هرکاری دلم بخواد میکنم...هرچی دوست داشته باشم میپشوم...


مقنعه امو اونقدر کشیدم عقب که تقریبا از سرم دراومد بعد با همون صدای بلند گفتم:


-موهام چه بیرون باشن چه نباشن به تو و هیچ کسی ربطی نداره...اصن من دلم میخواد لخت بگردم...لازم باشه مانتوم روهم درمیارم...


خواستم دکمه های لباسم باز کنم که مچ دستمو گرفتو کشون کشون بردم سمت ماشینش.خودش درو برام باز کرد و هلم داد داخل بعد ماشین رو دور زد و پشت فرمون نشست.
دست به سینه رو ازش برگردوندمو پراخم به بیرون نگاه کردم.
حالا همه شدن رئیس من!
بابا و محمد کم بودن امیرعلی آرمند هم اضاف شد!

بعداز یه بی حرفی و سکوت طولانی پرسیدم:


-داریم کجا میریم!؟


-خونه ی من!


-همون خونه ی خالی...!؟ خالی از آدمیزاد و وسیله!


نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:


-نیم وجبیاااا...اما سه متر زبون داری


با اخم گفتم:


-من نیم وجبم!؟ تو زیادی درازی بقیه رو ریز میبینی وگرنه من خیلیم بلندم...


با پرروی تمام گفت:


-مخت نیم وجب نه قدت!


-خیلی رو داری!روی تورو اگه سنگ پای قزوین داشت ادعای الماس بودن میکرد سواستفاده گر خبیث!

ریلکس گفت:

-من سواستفاده گرم!؟


-آره توووو...من خلاف میلم دارم باتو به خونه ات میرم...مثل اینکه یادت رفته...


-نه من ار تو سواستفاده نمیکنم....ازتو خواستم که بیای و توهم اومدی!


-اووووه بابا تو دیگه کی هستی...دست چاخان کن هارو از پشت بستی!


ماشین رو نگه داشت و گفت:


-خب پیاده شو...زود باش


کیفمو برداشتمو پیاده شدم.آره...همون ساخنمون وهمون خونه احتمالا.
از آسانسور که اومدیم بیرون رفت سمت در.کلیدانداخت و بازش کرد و بعد منو فرستاد داخل....
قدم زنان  به راه افتادم...مثل قبلا خالی از وسیله بود.
درو پشت یرش بست و پشت سرم اومد داخل.
از پشت دستمو گرفت.
چرخیدم سمتش و بهش نگاه کردم.
کیفمو ازم گرفت و گذاشت زمین....
دستش رو تنم کشید و گفت:


-برو تو اتاق خواب!


عیارسنج.pdf
327.2Kb
خلاصه:سحر و سامان بعد از سختیهای زیادی بهم میرسن اما چون نمیتونن صاحب بچه بشن خانواده سامان اونو مجبور به ازدواج با دخترعموش مهشید میکنن و سحر چون نمیتونه سامان رو با کسی شریک شه تقاضای طلاق میده اما این پایان ماجرا نیست.......

این رمان سه فصله
فصل اول مربوط به شروع رابطه سحر و سامان و فصلهای بعدی مربوط به ازدواجشون با وجود مشکلات فراوان وجدایی و شروع زندگی جدید....

ادمین فروش @Laxtury_admin

این رمان رمان دیگه نویسندس و این پارت پارت واقعی فصل دوم رمانه پس با خیال راحت خرید کنید💋❤️


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 🚀 ñ¹²
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🩶✨


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ☀️ɓ12
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


خوش به حال باد
گونه‌هایت را لمس می‌کند
و هیچ‌کس از او نمی‌پرسد
که با تو
چه نسبتی دارد؟!
کاش مرا باد می‌آفریدند
تو را برگ درختی خلق می‌کردند...
عشق‌بازیِ برگ و باد را دیده‌ای؟!
در هم می‌پیچند و عاشق‌تر می‌شوند...

✍🏼 صادق هدایت

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.