📚دهکده‌رمان📚 مستی برای آغوش تو🍷


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


🕊 منبع رمان های: عاشقانه، ازدواج اجباری، تخیلی، ترسناک، پلیسی و اجتماعی، طنز و خارجی و...💕
💓رمان مستی برای آغوش تو هر روز ساعت ۶(نگار.ب)
💖رمان باوان روزهای زوج ساعت ۳ ظهر (رویا نیکپور)
گروه دهکده رمان:
https://t.me/joinchat/CQUTaz4pIF3EMX6FqXIQ1A

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


پارت های رمان
🍷#مستی_برای_آغوش_تو🍷 تا ۲۴۷😎😍
میانبر به پارت ۲۴۷ 👇🏻
https://t.me/dehkaderomaan/30902
میانبر به پارت ۲۶۸👇🏻
https://t.me/dehkaderomaan/33451




Noma’lum dan repost
خیلی وقت بود از #چنل‌های رمان نا امید شده بودم😔😔😔
اخه تمام چنل ها کتاب های #تکراری و #ابکی میزارن😭😭😭
🚶‍♀هرکانالی رو که فک کنین عضو شدم🚶‍♀
🧸🌸🧸🌸🧸🌸🧸🌸
تا اینکه تو اوج نا امیدی با این چنل اشناشدم😍😍😍
- اما الان تمام کتاب هایی که میخوام تو این چنل هست😳😍😳😍
چقدر دنبال این چنل میگشتم🙄
#میخوای کتاب رمان های جدید بخونی
پس الکی بالا پایین نرو🙄
🧸🌺🧸🌺🧸🌺🧸🌺
https://t.me/joinchat/AAAAAEzMM4MqL1z4yajvfQ
بالاخره فهمیدم چجوری واز کجا #کتاب های مورد علاقمو پیدا کنم
چجوری نداره که خودت بیاوببین👇👇👇
🧸♨️🧸♨️🧸♨️🧸♨️
https://t.me/joinchat/AAAAAEzMM4MqL1z4yajvfQ


@AxNegarBot dan repost
‍ رمان خونی و هنوز عضو این کانال نشدی؟😒 خسته نشدی بس که تو کانالا منتظر موندی اونم برای هر شب فقط یک پارت؟ واقعا که! آخه این دیگه چه کاریه؟ اما خب من واست یک راه حل دارم توپ! بیا عضو این کانال شو خودت میفهمی👇🏻👇🏻👇🏻


https://t.me/joinchat/AAAAAEzMM4MqL1z4yajvfQ

اهههههههه دِ چرا عضو نمیشی نترس بابا هر چی شد با من😄 اصلا تو بیا اگه بد بود بیا هرچی دلت خواست بهم بگو لفت هم بدن کانال و😊 حالا خوبه؟ خــــــب وقتی خوبه چرا طولش میدی لینک و بزن و خلاصصصصصص👇🏻👇🏻👇🏻



https://t.me/joinchat/AAAAAEzMM4MqL1z4yajvfQ


چیشد کجا رفتی؟ عضو شدی نه☺️ بهت که گفتم پیشیمون نمیشی😉 آهای دوستانی که میگید این چه کانالی هست که دارم درموردش میگم تا حالا هزاران کشته داده متن بخون دیگه بقیش با خودت👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
تـــوجــــــه تـــــــوجــــه
کانال دریـایــ🌊ــ مــمـ🚫ــنــوعه کانالی برای رمان خونا همه نوع رمانی داخلش هست #عاشقانه #انتقامی #جنایی #پلیسی #استاددانشجویی ووو..... کانالی که تمامی رمان های کامل شده و #بدون‌سانسور داخلشه و حتی نیازی نیست واسه خوندن رمان های #بدون‌سانسور تو گروه ها اد بزنی🙁😉😍
https://t.me/joinchat/AAAAAEzMM4MqL1z4yajvfQ


Noma’lum dan repost
سلام عشقا خوبین
توجه توجه توجه 🗣🗣🗣🗣
این یک تبلیغ نیست
این یک پیشنهاد عالی برای رمانخون هاست 💥💥💥

بمب رمان های ممنوعه که تلگرامو ترکونده💣💣
کانال دریای ممنوعه 😍
اگر اهل رمان هستی و رمان زیاد میخونن باید حتما عضو این کانال باشی از بس کانال خاصیه و با همه کانال هایی که تا به حال داشتین متفاوته 🥂
https://t.me/joinchat/AAAAAEzMM4MqL1z4yajvfQ
کانالی که همه دنبالشن 🏃‍♀🏃‍♂
کانال دریای ممنوعه 📚
فایل همه رمان های جدید و ممنوعه که تو هیچ کانالی پیداشون نمیکنید
تو این کانال #رایگان فایل #کاملشون هست


پریا dan repost
sticker.webp
33.5Kb


رمان ‌در خواستی‌ کاربران❗️🔞 dan repost
.
‍ ‍ #پارتی‌واقعی‌در‌آینده‌نزدیک

با هق هق گفتم :

-ولم کن بردیا!

با تحکم گفت :

-ولت نمی‌کنم الان مال منی! بفهم آیشن الان من #محرمتم!
پیراهنم رو با عصبانیت بالا کشید که سریع لبه هاش رو گرفتم و کشیدم پایین.
با عجز گفتم :

-تو رو خدا بردیا الان نه!

-من الان #می‌خوامت. الان فهمیدی؟
بعد از تموم شدن حرفش لب هاش رو روی لب هام گذاشت. هق هقم توی گلوم می‌موند!
دستام رو بالا گرفت و #لباسم رو با اون دستش بالا کشید، دستام رو رها کرد، لباس رو پایین تخت انداخت.
ازم جدا شد، بلند شد که لباسای خودش رو در بیاره!
پتو رو روی تن لختم کشیدم و با گریه گفتم :

-به جون من! الان نه بردیا.
دست های لرزونم رو نشونش دادم و ادامه دادم :

-ببین چطور داره می‌لرزه، من #رابطه عاشقانه میخوام اونم زمانی که عروسیمون تموم شد نه اینجوری! با من اینجوری نکن.

-من این چیز ها حالیم نیست #صیغه منی کسی هم امشب نمیاد پس با خیال راحت کارم رو می‌کنم تو هم سعی کن #لذت ببری، چموش بازی در بیاری خودت بیشتر #درد می‌کشی!

https://t.me/joinchat/AAAAAEm-EW2yaALQkQrRBA
برای خوندن ادامش داخل کانال جویین بده بخون😍
یعنی بردیا به دخترمون ت.جاوز می‌کنه؟😱


جذابترین رمانهای ممنوعه‌ی تلگرام❌🔞 dan repost
#پارتی‌واقعی‌در‌آینده‌نزدیک

#جرات_حقیقتی_که_باعث_شد_دختری_شیطون_از_پسری_مغرور_طلب_ازدواج_کند_و_آن_را_ببوسد!😍😍😋

نادر با بدجنسی گفت :
-جرات یا حقیقت؟
با جسارت گفتم :

-من رو از چی می‌ترسونی، #جرات!
نادر چشم چرخوند به اطراف و بشکنی زد!

-دو تا پسر نزدیکای اون صخره هستن میری چشم یکیشون رو از پشت می‌گیری و میگی من دوستت دارم بیا با من ازدواج کن! زود.
تمام بچه ها جیغی کشیدن و هی می‌گفتن پاشو آیشن زود باش! التماس وار گفتم :

-تو رو خدا #شرطت رو عوض کن... بابا عجب غلطی کردم گفتم جرات!
نادر خندید و گفت :

-نه نمیشه بدو که باید #بوسش کنی!
بی فایده بود کل کل کردن باهاش بردیا هم معلوم نبود کدوم گوری رفته بود!

-من میرم اما تمام #عواقبش پای شماست.
سپیده خندون گفت :

-باشه برو فقط آیشن #یادت نره ها باید چی بگی به پسره!
چشم غره‌ای بهش رفتم، به طرف جایی که دو تا پسر نشسته بودن رفتم نادر هم دنبالم اومد که #تقلب نکنم، توی یه حرکت دست هام رو روی چشم یکیشون قرار دادم و زیر گوشش گفتم :

-ببین دور بر نداری‌ ها من #دوست_دارم میای با من #ازدواج کنی؟
طبق نقشمون گونه اش رو #بوسیدم.
دوستش جونی گفت و خندید.
پسره دستم رو از جلوی چشماش کنار زد و برگشت طرفم.
با دیدن #شخص رو به روم #روح از تنم رفت!
https://t.me/joinchat/AAAAAEm-EW2yaALQkQrRBA

بنظرتون کی بود پسره؟ 😀


پیوست عکس و فایل به متن طولانی dan repost
#پاورقی_دل

#پارتی‌واقعی‌در‌آینده‌نزدیک
#همخونه‌ای
#پسرخشن_و_غیرتی
#صحنه_های_فول_عاشقانه

#سینش تند بالا و پایین میشد و نفس های #داغش پوست صورتم رو می سوزوند.
یه دستش رو دور کمرم انداخت و دست دیگش رو روی دیوار پشت سرم گذاشت
سرش رو پایین گرفت.. حرم نفس های داغش روی #لاله گوشم خالی میشد.. قلبم از ترس و آمیخته به هیجان در حال انفجار بود..
نفس هایی که بین موهام می‌کشید باعث سستی بدنم شده بود. با صدایی بم تر از همیشه آروم تو گوشم گفت :

-این طرز لباس پوشیدن تو خونه ای که یه مرد از نوع گرسنه که از قضا #محرمش هم هستی نیست خانوم کوچولو!

صورتش رو روی صورتم میاره و گرمی لب هاش، #لبم رو به آتیش می‌کِشه لحظه ای مکث می‌کنه و دوباره لب هاش رو نزدیک گوشم میاره و با صدایی که از شدت #نیاز به لرزش در آومده آروم میگه

- اینطوری نمی‌تونم به قولی که بهت دادم پایبند بمونم.. اذیتم نکن دختر.. من آتیشم.. دارم می‌سوزم یا آرومم کن یا بیشتر از این #داغم نکن، دِ لامصب تو نمی‌دونی خودوداری در برابرت چقدر سخته، دارم جون می‌کَنم آیشن...

https://t.me/joinchat/AAAAAEm-EW2yaALQkQrRBA

تقابل بین مردی #غیرتی و دختری بی قید و شرط!




پیشنهاد ویژه dan repost
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‌من با #جنین دو ماهه‌ی‌ تو #شکم مجبور شدم تو مراسم خواستگاری #شوهرم از صمیمی‌ترین #دوستم شرکت کنم.
درست روبرویش نشستم.
هیچکس خبر نداشت من زن عقدی‌شم
شاهد رفتنش شوهرم
با #عروسش تو اتاق شدم. لحظه‌ی آخر نگاهش روی #شکمم سنگینی می‌کند.
به سختی بلند شدم
و درد ریزی زیر #دلم ‌پیچید.
-خوشبخت شین.
جای او عروسش با لبخند پهنی گفت:
-مرسی عزیزدلم.
باید آن جلسه را ترک می‌کردم.
اما با درد شدیدی که تو کمر و شکمم پیچید #ناله‌ی بلندی کشیدم و هر دو سمتم چرخیدن...
_نذار بچه‌م بمیره!
در اتاق با #لگد محکمی باز شد:
_چته؟ چه مرگته؟!
نفس زنان نالید:
_اوضاع #بچه خوب نیست
التماست می‌کنم نجاتش بده، آخه این بچه که گناهی نداره.
نذار به آتیش ما بسوزه.
_خفه شو آشغال! نمی‌خوام صدای نحست رو بشنوم.
تو فکر بچه‌ت بودی، با اون وضعیتت پی هرزه‌گیات نمی‌رفتی!
با خشم روی زمین پرت کرد. دستش را مقابل #شکمش سپر کرد
و صدای جیغ گوش‌‌خراشش به هوا رفت.
_من نمی‌ذارم این بچه دنیا بیاد!
نمی‌ذارم یه عمر ننگ داشتن مادر کثیفی مثل تو رو به دوش بکشه!
نمی‌ذارم حماقت‌های منو این بچه ادامه بده...
با احساس مایع #گرمی که از بین پاهایش جاری شد...

خلاصه:
دختره #چاقه و بدتیپه، پسره ازش خوشش نمیاد و با اینحال آنقد تو کوچه رو دختره عیب و ایراد گذاشت و خواستگاراشو پروند تا اینکه دختره رو به زور به عقدش درآوردن آدم شه😂
دختره هم خاطرات شب اول #زفافش رو یواشکی تو دفتر خاطراتش می‌نویسه، پسره پیدا می‌کنه میخونه و آبروی دختره می‌ره😂🙊
https://t.me/joinchat/AAAAAEBULzgwCaQnCAT2kw


#داغ‌ترین‌وعاشقانه‌ترین‌رمان‌زناشویی‌تلگرام
#هشدار_حاوی_صحنه_های_زناشویی🚫👄
#رو‌به‌اتمام‌با‌کلی‌پارت‌آماده


پیشنهاد ویژه dan repost

#مرد_غیرتی 🥺
#بخاطر_آزاد_شدن_باباش_زن_خان_میشه 😱🤦🏻‍♀
#خان_بی_رحم_و_خشن 😭😡

- از امروز تو زن خان میشی! براش بچه میاری و بعدش خان بهت پول و ماشین میده و همه چی تموم میشه.

با ترس و لرز به خاتون نگاه میکنم. من زن خان شم؟ صدای دخترای ده توی سرم میپیچه که همشون میگن خان خشن و بی رحمه!

- پاشو آماده شو. الان خان و عاقد میان.

به گریه می افتم

- من زن خان نمیشم.

خاتون عصبی نگاهم میکنه

- پاشو چشم سفید پاشو!

- نه. خان عصبیه. خان کتک میزنه شکاکه... دوست ندارم.

- تو فقط قراره بچشو بدنیا بیاری!

با التماس میگم

- نه...

همون لحظه در باز میشه و خان و عاقد میان تو. با دیدن خان خودمو به دیوار میچسبونم. ازش میترسم. همه میگن از بس زنشو کتک زد زنش نتونست باردار بشه!

خان با لحن خشکی میگه

- چخبره اینجا.

خاتون جوابش رو میده

- هیچی اقا! الان اماده اش میکنم میفرستم بیاد

-نمیخواد. مثل اینکه این دختر دلش نمیخواد عین ادم زندگی کنه.

رو به عاقد میگه

- بریم. بذار باباش همون زندون بمونه و بپوسه.

با خشم ازم رو میگیره و میره.
یعنی بابام تا اخر عمرش میمونه تو زندون؟ باید فداکاری کنم ونذارم بلایی سر بابام بیاد. سریع بلند میشم و خودمو به خان میرسونم

- میام میام هر جا بخواین میام.

پوزخندی میزنه. خب پس!

- صیغه ی عقد رو بخون.

من وسط حیاط و مقابل چشم های خون بارش زنش میشم. از همین الان میتونم درد رو توی استخون های بدنم حس کنم
.

https://t.me/joinchat/AAAAAE4JkFU_m7XWQXoIcw

زود جوین شین تا حذف نکردم ❌😱

ازدواج اجباری
https://t.me/joinchat/AAAAAE4JkFU_m7XWQXoIcw

شرط آزادی 👿

https://t.me/joinchat/AAAAAE4JkFU_m7XWQXoIcw


پیشنهاد ویژه dan repost
‌#اومدن_خواستگاری_زن_متاهل😧😱❌❌

خانواده آقا #سید برای خواستگاری نگار اومده بودن و زهره خانم با آب و تاب از مهدی شون تعریف می‌کرد.

-این پسر ما هر وقت گفتیم بیا #زن بگیریم برات هی می‌گفت نه زوده، چه می‌دونم عاشق نشدم و از این حرف‌ها که این دوره زمونه‌ای ها می‌زنن. می‌رفت سرکار می‌اومد منم هر روز حسرت می‌خوردم که چرا این بچه زن نمی‌گیره.

تا اینکه دخترتون رو تو مراسم‌هامون دید یه دل نه صد دل #عاشقش شد، منم از خدام بود دست روی همچین #جواهری بذاره، اگه اجازه بدی پریچهر جون این دوتا جوون برن یه گوشه حرف‌هاشون رو بزنن.

-اختیار داری زهره جون، ریش و قیچی دست شما و آقا سید.
آقا سید تشکری کرد و به پسرش اشاره کرد بلند بشه و #نگار هم از جاش بلند شد که یهو زهره خانم گفت:
-جسارت نباشه پریچهر جون ولی ما برای #خواستگاری نورا جون اومدیم.

چایی تو گلوم شکست و به #سرفه افتادم، زهره خانم با هول ولا #ضربه‌ای به پشتم زد که بعد دقایقی حالم جا اومد.
هیچکس #توان حرف زدن نداشت که کیوان با #خشمی که تو کلامش پیدا بود گفت:
-زهره خانم.
با #ترس نگاهی به کیوان انداختم که دستش رو #مشت کرده بود و صورتش قرمز شده بود.

-خونه رو اشتباه اومدید.
-وا آقا کیوان مگه میشه؟ ما اومدیم #خواستگاری نورا جون دیگه!
-یعنی می‌خواید بگید اومدید خواستگاری #همسر من دیگه؟

مهدی #سریع سر بلند کرد و نگاه کیوان انداخت که آقا سید با #بهت گفت:
-چی؟!
-نورا #زن منه آقا سید.

https://t.me/joinchat/AAAAAEVEv3Sci72UuoDJ2A


پیشنهاد ویژه dan repost


#تایید_شده_برای_چاپ_اونم_فقط_با_خوندن_پارت_اول 💯📛
https://t.me/joinchat/AAAAAEZwK-cRlq0C5VCPzQ

#به_شدت_توصیه_می‌شود 💠
#اثر_چاپی


_ #نگفتی؟!
_ چی رو؟
بغض دارد، همچو من ...
سعی می‌کنم سد اشک‌هایم شوم.
_ این‌که دوستم داری!
_ عادت به گفتن ندارم. من مرد عملم، با گفتن غریبه‌ام.
بغض گلویم را می‌درد.
_ عادت‌ها رو می‌شه ترک کرد!
_ می‌شه، امّا نه عادت‌های خوب رو ...
_ #زورگو نیاز به شنیدنش دارم.
_ امّا من حرفی برای گفتن ندارم، من گفتنی هارو گاهی با نگام می‌گم؛ گاهی با دستام، گاهی هم با لمس تنت ...
_ بگو که #دوستم داری.
_ نمی‌گم.
_ ولی می‌خوام بشنوم.
_ هر وقت از اون اتاق عمل سالم اومدی پیش من، بهت می‌گم.
_ گرو کشی می‌کنی؟!
_ اسمش نمی‌دونم چیه! ولی می‌خوام از اون اتاق سالم بیایی بیرون. قول بده آیه؟!
اشک راه صورتم را در پیش می‌گیرد.
_ منم عادت ندارم قول الکی به کسی بدم.
_ ولی من هر کسی نیستم.
_ چون هر کسی نیستی این قول رو بهت نمی‌دم.
بغض می‌کند.
_ آیه، ولم که نمی‌کنی؟! آیه تنهام که نمی‌ذاری، اگه بری دیگه #حضرت عباسی هیشکی حریفم نمی‌شه؛ حتی خود خدا ...
_ کفر نگو!
_ پس بمون تا نگم.
_ ولی من از خدا می‌خوام اگه عمرم تا همین‌جاست، از نفس من کم کنه و هر چی من نفس دارم رو بده به تو ...
_ #زر مفت می‌زنی! تو #غلط می‌کنی از چیزی که مال خودت نیست حاتم بخشی می‌کنی.
_ بازم زورگوی ...
_ زورگو نیستم؛ سر چیزی که دلیل زندگیمه #قمار نمی‌کنم.
_ پس چرا نمی‌خوای به کسی که زندگیته، یک‌بار، فقط یک‌بار بگی #دوستش داری.
سرش را نزدیک‌تر می‌آورد، بدون این‌که دستش را از گودی کمرم بردارد با همان بغض صدایش پچ می‌زند:
_ برای گفتنش به هیشکی اعتماد ندارم، حتی خودت.
_ داری می‌پیچونی!
_ برای زنم نسخه‌ی پیچوندنی ندارم. باید برگردی، باید بیایی و منو کامل کنی؛ اگه بری ...
دیگر نمی‌تواند خود‌دار باشد ...
دیگر نمی‌تواند همانند همیشه یاغی و کوه باشد ...
دیگر نمی‌تواند محکم و استوار باشد ...
دیگر نمی‌تواند همانند همیشه محکم خودش را نشان دهد و با کلمات جدی و سرد برایم حکم ببرد و دستور صادر کند ...
اشک به چشمانش نیش زده و راهی گونه‌هایش می‌شود.
_ اگه بری؛ با یه #دربستی، بدون ثانیه‌ای تعلل اومد پی‌ات، تو از دست من حتی تو اون دنیا هم خلاصی نداری آیه، تو رو هیچی نمی‌تونی از من بگیره، حتی مرگت، چون اگه بری، خودمو کشتم و اومدم ور دل خودت اون دنیا ...
موهایم را پشت گوشم می‌فرستد. با انگشت‌های شصتش اشک‌های سر خورده‌ی روی گونه‌هایم را پاک می‌کند.
_ بیا و یبارم منت سرم بذار و باز‌هم بشو خانم خونه‌ام؛ قول می‌دهم، این‌بار اون زندگی که لایقش هستی رو برات بسازم ...
مکث می‌کند، دماغش را بالا می‌کشد.
پیشانی‌اش را به پیشانی‌ام می‌چسباند. با لحنی عاشقانه چیزی را می‌گوید که برای لحظه‌ای #قلبم از تپش و زمان از حرکت می‌ایستد.
چه کسی گفته است، #طوفان من روانیِ کله خراب است، او یک مرد است یک مرد پاکِ به تمام #عیار ...
_ آیه‌ ...🚫


#ازدواج_اجباری 💯 🚷
#پلیسی_همخونه‌ای 💯💢

https://t.me/joinchat/AAAAAEZwK-cRlq0C5VCPzQ
#توجه کنید همگی ❌👇🏻

اینم بنر رمان #من_طوفانم که چند وقت پیش تبادل داشتیم باهاش و تو یه شب 2هزار نفر از کانالمون جوین کانالشون شدن هستش💯

سمیرا نوبسند‌ه‌اش و دوست صمیمیم هستش😍 فقط رمانش مخصوص بزرگسالان و اگه برای جوین رده‌ی سنی رو رعایت نکنید بدون تعارف با گزینه‌ی ریمو باهاتون برخورد میشه 💯

ژانر رمانش خاص و مناسب هر سنی نیست؛ چون پسرش از اون کله خراب های بی اعصابه❌

🚷🚷🚷🚷

فقط سریع جوین بدین؛ اطلاعیه فیلتر زدن تا چهل و پنج دقیقه‌ی دیگه باطل میشه لینکشون❌
سر دوستی بهم لینک رو داده ازتون خواهش می‌کنم پخشش نکنید و فقط سریع جوین بدین❌


پارت های رمان
🍷#مستی_برای_آغوش_تو🍷 تا ۲۴۷😎😍
میانبر به پارت ۲۴۷ 👇🏻
https://t.me/dehkaderomaan/30902
میانبر به پارت ۲۶۸👇🏻
https://t.me/dehkaderomaan/33451


📚 #سوپر_استار ✨☝️🏻

📝نویسنده: #دینا_محدث

@dehkaderomaan 📘📗📕

📯📜خلاصه:
درباره ی دختری به اسم دریاست که به خاطر بازیگربودن ودلایل دیگه باید با کسی که ازش متنفره به سفره کاری بره و...

📌ژانر : #کلکلی #طنز #هیجانی #عاشقانه

📍فاقد فرمتapk📍

✨سوپر استار✨
#Negar
#Sahar

📚 دهـ ؁ـڪده رمـ؁ـان 📚

مارو به دوستاتون معرفی کنید 😍✌🏻

@dehkaderomaan📕📗📔






bavan-26.pdf
492.5Kb
#قسمت_بیست_و_ششم
📚 #باوان
🖊 #رویا_نیکپور

🆔 @dehkaderomaan


bavan-25.pdf
463.3Kb
#قسمت_بیست_و_پنجم
📚 #باوان
🖊 #رویا_نیکپور

🆔 @dehkaderomaan

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

23 319

obunachilar
Kanal statistikasi