_ آقا زبانشون خوبه ؟
من ... من اگر این بار هم امتحان زبانمو بد بدم خانم معلم گفته به مدیر میگه اخراجم کنن حنانه با دلسوزی نگاهم میکند
او کلاس زبان رفته بود .... پدرش ، او را ثبت نام کرده بود .
بر خلاف من که پدر و مادری نداشتم .
× نمیدونم والا . من اگر جای تو بودم ترجیح میدادم زبانو بیوفتم ولی نرم پیش یزدان خان .
بیشتر میترسم .
حنانه برای کمک کردن به مادرش ، از اتاقم بیرون میرود
اتاق که چه بگویم !
انباریِ عمارت ....
من حتی از باقیِ خدمتکارهای این عمارت هم پست تر بودم انگار .
تا نیمه های شب خود را درگیر زبان میکنم اما فایده ای ندارد .
چاره ای جز رفتم به اتاق یزدان خان برایم نمانده .
روسری به سر میکنم و از اتاق خارج میشوم
نگاهم را به عمارت میدوزم
چراغ اتاقش روشن بود
آرام واردعمارت میشوم
از پله ها بالا میروم و پشت در اتاقش می ایستم
صدای انگلیسی حرف زدن هایش می آمد
احتمالا با شرکایِ خارجی اش بود .
تقه ای به در میزنم
صدای کلافه اش به گوشم میرسد
+ بله؟
در را باز میکنم
نگاهش میکنم و خجالت زده لب میزنم
_ وقت دارین یزدان خان ؟
آن زنِ مو بلوندی که در تماس تصویری داشت حرف میزد ، یزدان خان را صدا میزند
با همان لحجه انگلیسی اش
و بعد یک سری چیزی هایی میگوید که نمیفهمم
× yazdan . I'm waiting for you . When do you leave ?
و بعد صدایش را عجیب میکند
انگار دردی دارد ...
آه و ناله میکند
× you're the best fucker .
یزدان خان اخم میکند
+ چی میخوای نبات ؟
https://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhhttps://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhhttps://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhدر ذهنم جملات زن تکرار میشود
چه قدر خوب میشد اگر بفهمم چه میگوید !
کتاب زبانم را نشانش میدهم
_ میشه ... یکم زبان یادم بدین ؟
در کمال تعجبم ، تماس را با ان زن خاتمه میدهد
به مبل کنار دستش اشاره میزند
+ کم مونده آبروی منو ببری !!
با این سن هیچی بلد نیستی
پس معلم به او آمار داده بود
کنارش مینشینم
کتابم را میگیرد
_ یزدان خان آخه خیلی سخته
کتاب را باز میکند
تا نیمی از شب مشغول توصیح دادن میشود
واقعا خوب میفهمم
برایم مثال میزند و میخواهد به انگلیسی جوابش را بدهم
گرگ و میشِ هوا ، باعث میشود کتاب را ببندد
+ بسه .... برو بگیر بخواب دیگه !
تمام جملات زن را فهمیده بودم جز یکی
من چمیدانستم معنی اش بد و جنسی است ...
_ یزدان خان ... میگم ... میگم فاک یعنی چی ؟
ابروهایش بالا میپرند
قدم هایش خشک میشوند و سمت من برمیگردد
+ چی ؟؟
از کی یاد گرفتی ؟
پر از شرم به لپ تاپش اشاره میکنم
_ اون ... اون خانم خوشگله !
لعنتی زیر لب زمزمه میکند
نگاهِ احمقانه ام به پایین تنه اش دوخته میشود
از این چیزها سر در نمی اوردم اما ... اما چرا پایین تنه اش بزرگ شده بود ؟
+ برو بیرون !!
با دست به در اشاره میکند
گنگ نگاهش میکنم
+ میخوای همینجا خستگی کل روزم رو روی تنت پیاده کنم که مثل مترسک زل زدی به من ؟؟؟
ببند اون چشمای سگ مصبتو ....
تکان نمیخورم و او بلند میغرد
+ یک فاکِر حرفه ای من بهت نشون بدم .......
https://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhhttps://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhhttps://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhhttps://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhhttps://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhhttps://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZhhttps://t.me/+6z_bd4pLhE8yYWZh