پیشنهاد ویژه dan repost
من با #جنین دو ماههی تو #شکم مجبور شدم تو مراسم خواستگاری #شوهرم از صمیمیترین #دوستم شرکت کنم.
درست روبرویش نشستم.
هیچکس خبر نداشت من زن عقدیشم
شاهد رفتنش شوهرم
با #عروسش تو اتاق شدم. لحظهی آخر نگاهش روی #شکمم سنگینی میکند.
به سختی بلند شدم
و درد ریزی زیر #دلم پیچید.
-خوشبخت شین.
جای او عروسش با لبخند پهنی گفت:
-مرسی عزیزدلم.
باید آن جلسه را ترک میکردم.
اما با درد شدیدی که تو کمر و شکمم پیچید #نالهی بلندی کشیدم و هر دو سمتم چرخیدن...
_نذار بچهم بمیره!
در اتاق با #لگد محکمی باز شد:
_چته؟ چه مرگته؟!
نفس زنان نالید:
_اوضاع #بچه خوب نیست
التماست میکنم نجاتش بده، آخه این بچه که گناهی نداره.
نذار به آتیش ما بسوزه.
_خفه شو آشغال! نمیخوام صدای نحست رو بشنوم.
تو فکر بچهت بودی، با اون وضعیتت پی هرزهگیات نمیرفتی!
با خشم روی زمین پرت کرد. دستش را مقابل #شکمش سپر کرد
و صدای جیغ گوشخراشش به هوا رفت.
_من نمیذارم این بچه دنیا بیاد!
نمیذارم یه عمر ننگ داشتن مادر کثیفی مثل تو رو به دوش بکشه!
نمیذارم حماقتهای منو این بچه ادامه بده...
با احساس مایع #گرمی که از بین پاهایش جاری شد...
خلاصه:
دختره #چاقه و بدتیپه، پسره ازش خوشش نمیاد و با اینحال آنقد تو کوچه رو دختره عیب و ایراد گذاشت و خواستگاراشو پروند تا اینکه دختره رو به زور به عقدش درآوردن آدم شه😂
دختره هم خاطرات شب اول #زفافش رو یواشکی تو دفتر خاطراتش مینویسه، پسره پیدا میکنه میخونه و آبروی دختره میره😂🙊
https://t.me/joinchat/AAAAAEBULzgwCaQnCAT2kw
#داغترینوعاشقانهترینرمانزناشوییتلگرام
#هشدار_حاوی_صحنه_های_زناشویی🚫👄
#روبهاتمامباکلیپارتآماده
درست روبرویش نشستم.
هیچکس خبر نداشت من زن عقدیشم
شاهد رفتنش شوهرم
با #عروسش تو اتاق شدم. لحظهی آخر نگاهش روی #شکمم سنگینی میکند.
به سختی بلند شدم
و درد ریزی زیر #دلم پیچید.
-خوشبخت شین.
جای او عروسش با لبخند پهنی گفت:
-مرسی عزیزدلم.
باید آن جلسه را ترک میکردم.
اما با درد شدیدی که تو کمر و شکمم پیچید #نالهی بلندی کشیدم و هر دو سمتم چرخیدن...
_نذار بچهم بمیره!
در اتاق با #لگد محکمی باز شد:
_چته؟ چه مرگته؟!
نفس زنان نالید:
_اوضاع #بچه خوب نیست
التماست میکنم نجاتش بده، آخه این بچه که گناهی نداره.
نذار به آتیش ما بسوزه.
_خفه شو آشغال! نمیخوام صدای نحست رو بشنوم.
تو فکر بچهت بودی، با اون وضعیتت پی هرزهگیات نمیرفتی!
با خشم روی زمین پرت کرد. دستش را مقابل #شکمش سپر کرد
و صدای جیغ گوشخراشش به هوا رفت.
_من نمیذارم این بچه دنیا بیاد!
نمیذارم یه عمر ننگ داشتن مادر کثیفی مثل تو رو به دوش بکشه!
نمیذارم حماقتهای منو این بچه ادامه بده...
با احساس مایع #گرمی که از بین پاهایش جاری شد...
خلاصه:
دختره #چاقه و بدتیپه، پسره ازش خوشش نمیاد و با اینحال آنقد تو کوچه رو دختره عیب و ایراد گذاشت و خواستگاراشو پروند تا اینکه دختره رو به زور به عقدش درآوردن آدم شه😂
دختره هم خاطرات شب اول #زفافش رو یواشکی تو دفتر خاطراتش مینویسه، پسره پیدا میکنه میخونه و آبروی دختره میره😂🙊
https://t.me/joinchat/AAAAAEBULzgwCaQnCAT2kw
#داغترینوعاشقانهترینرمانزناشوییتلگرام
#هشدار_حاوی_صحنه_های_زناشویی🚫👄
#روبهاتمامباکلیپارتآماده