|منشور عشق|


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


منشور عشق…
نویسنده مبینا عرب
پارت گذاری : هر روز به جز پنجشنبه و جمعه

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: بنرای امروز
- نقاشیتو بده ببینم.
بردیا برگه نقاشی را سریع پشتش پنهان کرد:
- نمیشه خاله نگار گفت زشته به بابات نشون نده.

ارسلان ابرو بالا داد و نگاه کنجکاوش را به طرف نگار برگرداند.
- بده ببینم چی کشیدی که خاله نگارت میگه زشته من ببینم.

نگار سرش را داخل یقه فرو برده و از خجالت سرخ شده بود، اما کنترل لب هایی که اصرار برای خندیدن داشتند هم سخت بود.
ارسلان به نقاشی نگاه کرد و به بردیا گفت:
- خب اینا کین؟

بردیا کودکانه گفت:
- این منم، اونم خاله نگار، این یکی هم شمایی.
نگار خدا خدا میکرد، ارسلان دقت به خرج ندهد و متوجه گندی که بردیا زده، نشود.
ارسلان ابرو بالا داد:
- این منم؟ اینکه بیشتر به آدم فضایی میخوره، پس چرا سه تا پا دارم؟
شانه های نگار از خنده ای که بسختی مهارش کرده بود، تکان خورد.
باید صحنه را ترک می‌کرد و پا به فرار می‌گذاشت، اگر بردیا نقاشی را برای ارسلان تفسیر میکرد دیگر روی نگاه کردن به چهره او را نداشت.
بردیا با همان لحن گفت:
- سه تا پا داری دیگه یکی چپ یکی راست یکی هم...
بردیا که به زیپ شلوار ارسلان نگاه کرد
پیشانی ارسلان سرخ شد و نگار از جا پرید:
- من دیگه میرم.
ارسلان سریع به طرف او برگشت:
- بشین سر جات!
نگار لبش را گزید، لعنتی بردیا امروز در موقعیت بدی قرارشان داده بود.
ارسلان رو به بردیا گفت:
- آفرین دقتت رو دوست داشتم، حالا برو اتاقت میخوام با خاله نگار تنها صحبت کنم.
نگار ملتمس به رفتن بردیا نگاه کرد و ارسلان گفت:
- خنده هات تموم شد؟
نگار باز لبش را گزید، بد به رویش آورده بود.
- تیم بستین آره؟ که آبرو حیثیت برا من نذارید.
ارسلان با جدیت ساختی گفته بود و نگار زیر لب گفت:
- ببخشید... من بهش گفتم که زشته اما خب انگار درک درستی از نقاشی نداشت.
جان کند تا گفت و چشم هایش فراری بود...
ارسلان اما بی تفاوت گفت:
- مهم نیست... بردیا رو چطور دیدی؟ پیشرفتش خوب بود؟ تونست درست تمرکز کنه؟
حال نگار سر جا نیامده بود و بی حواس گفت:
- خوبه... یعنی داره بهتر میشه... خیلی نه ها خب هنوز زوده برای نتیجه گیری...
و نفسش را پر صدا بیرون داد، ارسلان جلوتر آمد، دست زیر چانه اش گذاشت و سرش را بلند کرد.
- نگام کن.
نگار به سختی نگاهش را بالا برد و ارسلان گفت:
- می‌خواستیم تمرکز بردیا رو اوکی کنیم انگار واگیر داشت هوش و حواس تو هم پرید...

نگار درمانده گفت:
- میشه برم؟
ارسلان اما دلش کمی شیطنت میخواست.
- یکی دیگه نقاشی رو کشیده خجالتشو تو می‌کشی؟
نگار ملتمس گفت:
- تو رو خدا بذار برم...
ارسلان همزمان با ابرو بالا انداختن نچ گفت:
- شرط داره...
و نگاهش را به لب هایش دوخت، لب هایی که یک بار طعمشان را چشیده و دلش تکرار هزار باره اش را می‌خواست...


https://t.me/+JBoT8n615cxlMzZk


https://t.me/+JBoT8n615cxlMzZk


Репост из: بنرای امروز
من هیرادم.. تاجر مغرور و سردی که هر شبم رو با یه دختر پر میکنم..

دخترایی که با علم به خوی #وحشیانه ام در رابطه پا به تخت خوابم می گذارن...
یه شب بارونی مجبور شدم به خونه رفیقم برم و شبو اونجا بمونم.
غافل از اینکه تنها کسی که خونه بود دختر لوند و 18 ساله اش بود که به من اعتماد کرد...
من وحشی با دیدنش، اختیارم رو از دست دادم و بکارتشو از بین بردم...
حالا نمیتونم تصور کنم کسی جز من روی بدنش خیمه بزنه...

https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8

تذکر: #ممنوعه #بدون‌سانسور #صحنه‌دار 🌈☔️🔞

https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8

#ورود‌افرادزیر‌هجده‌سال‌ممنوع🔞⛔️ظرفیت 20 نفر💢
به افرادی که #بیماری_قلبی دارن به هیچ وجه توصیه نمی‌شود!


Репост из: تب لیستی سایه♥️
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓شوهرم جلوی چشمم با دوست دخترش....



🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم


Репост из: بنرای امروز
‌_#درد داری؟
بغض کردم و لبم رو از درد گزیدم.
_خیلی...
_چرا نگفتی #دختری ؟
نگاه نم زدم  رو دوختم بهش!
_فکرشو نمی کردم بخوای بهم دست بزنی!
_نتونستم ازت بگذرم... نتونستم خودمو کنترل کنم...
اشکم روی گونم چکید.
_حالا چی میشه! #حامله بشم چی؟
_#عقدت می کنم... از این به بعد جات هرشب تو #تخت منه...!

https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8

#ارشایجوری_عاشق_دختره_میشه_وروش_غیرت_داره_که_بیاوببین😍👍


https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8

#این_رمان_غوغاکرده


Репост из: تب لیستی سایه♥️
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓شوهرم جلوی چشمم با دوست دخترش....



🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم


Репост из: بنرای امروز
ترسیده. به دیوار تکیه زده و نگاه نگرانش به من است. نمی دانستم او اینجاست. مست و پاتیل به خانه‌ی سوت و کورم برگشته ام و حالا او را می بینم. یک کیسه‌ی پارچه ای در دستش هست. مقابلش ایستاده ام. می‌گوید:
-برو کنار...می خوام برم خونه.
پوزخند می‌زنم:
-آهان! پس اینجا چکار می‌کنی؟
کیسه را بالا می‌گیرد:
-چند تا وسیله شخصیم رو جا گذاشته بودم! کلید خانه را به طرفم‌می‌گیرد:
-اینم کلیدت. بهت قول می‌دم دیگه اینجا نمیام!
چشمانش در فضای نیمه تاریک سالن برق می‌زنند. انگار برق اشک است. یک قدم‌جلو می‌روم. مات نگاهش می کنم . موهایش روی شانه هایش رها هستند. می گویم:
-کلیدا رو پس می دی؟
پوزخند می زنم:
-حق داری! منم اگر فردا عقد می‌کردم ...
با بغض می گوید:
-خیلی خوبه که الان همه تقصیرا افتاد گردن من! یادت رفته با من چکار کردی؟
خوب یادم هست. مگر می‌شود فراموش کنم ؟
اما دلم‌برایش لک زده. برای او که یکهو نیست و گم‌شد . روزها کشیک دادم. از همه پرسیدم. التماس خانواده اش کردم. اما هیچ کس جوابم را نداد. حالا سرم گرم است. تا خرخره نوشیده ام. این روزها فقط همین از دستم بر میآید. چشمش به در خروجی است. حالا آنقدر جلو رفته ام که تنم‌مماس تن اوست.
لب می زند:
-تو مستی!
چشمانش، گونه هایش و لبهایش را از نظر می گذرانم. می گویم:
-آره مستم! تبدیل شدم به یه دائم الخمر...می دونی چرا؟ چون تو رفتی...چون باورم نکردی...چون...
نمی توانم ادامه بدهم. می گوید:
-همه چی تموم شده. ما دیگه نسبتی با هم‌نداریم...بذار برم کیان!
دستانم را دور تنش گره می کنم. سینه های جوان تازه اش به سینه ام‌ می چسبد.آه می کشم. دهانم را به لبهای او می چسبانم‌. تکان نمی خورد. همراهیم نمی‌کند. او که همیشه در تب و تاب معاشقه با من بود؛ حالا خنثی ست.
دکمه‌ی شومیزش را باز می کنم. دستم رو شکم‌صافش می لغزد. او می لرزد.‌التماس می کند:
-نکن! تو رو به خدا نکن! جوونمردیت کجا رفته کیان؟
دستم روی سینه اش متوقف می شود. یک قدم‌عقب می روم. رهایش می کنم. اشکهایم سرازیر می‌شوند. او هم‌گریه می کند.
می گویم:
-زودتر برو!
اما او از سر جایش تکان نمی‌خورد. من افتان و خیزان به طرف پله ها می‌روم. چشمانم دو تایی می بینند. چند پله را بالا رفته ام که پیش پا می خورم. از آن بالا به پایین‌پرت می‌شوم. جیغ می کشد. و صدای کیان گفتنش در توهماتم گم و جهان سیاه می‌شود


https://t.me/+3RtAD6e8L9wxMzdk

https://t.me/+3RtAD6e8L9wxMzdk


Репост из: تب لیستی سایه♥️
لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓شوهرم جلوی چشمم با دوست دخترش....



🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم


🎀

در قافیه سر کن به سرت روسری ات را
گیسوی پریشان شده ات شانه ندارد...

#فریده_حیدری 🌱

@heidariiif




و أغليٰ‌ مِن‌ عیوني‌ أنت.
و تو با ارزشتر از چشامی


نفسی که میکشم تو هستی،
خونی که در رگ هایم می دَوَد
و حرارتی که نمیگذارد یخ کنم!

- احمد شاملو♡』


بین سختیای زندگی گاهی به اونکه همیشه باهات بوده بگو:
"غمی هم اگر هست، تو دلخوشیِ منی‌."


تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار
مستیَت با بغلت هر دو گناهش با من...
- ‌حسین منزوی




عذاب است این جهان بی تو، مبادا یک زمان بی تو!
- مولانا






اگہ تورو داشتہ باشم، ڪل دنیا تویِ دستاے منه...
♡‌‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ♥️





Показано 20 последних публикаций.