#۱۵۰
⏳♡🔥
موهای بازش توی هوا میان صورت هردویمان آویزان شد.
-میگفتن با دیدن مدلهای چند سال اخیرت اولین چیزی که به ذهنشون خطور میکنه پیچیدگی، ظرافت و کلاس اجتماعی مُد ایتالیاست.
دستانش را از روی شانههایم برداشت و سایهاش از روی سرم کم شد.
-بخاطر تلاش و نبوغ توئه که در صنعت چرم با برندهای جهانی بسیار مطرح ایتالیا مثل فندی، جورجیو آرمانی، ورساچه و پرادا رقابت میکنیم.
رایان هم صندلیاش را ترک کرد و کنار او قرار گرفت.
-امیلیا درست میگه پدر. داریم توقف ناپذیر میشیم پس دلیلی برای نگرانی نیست. در مورد این پنهان کاری ژانوس هم حالا که فکر میکنم بدون نیاز به شنیدن توضیحی از خودش برامون قابل درکه.
-بچهها شما برید سرمیز من و ژانوس هم چند دقیقه دیگه بهتون ملحق میشیم.
"هرگونه کپی برداری از داستان ژانوس یا انتشار پارتها و فایلی از رمانهام در کانال و سایت دیگهای مشمول رضایت من نیست و خوندنش در هر جایی به غیر از کانال نویسنده(سارا رایگان) حرامه و به هیچ عنوان راضی نیستم.
پس لطفاً حلال بخونید و حقِ نویسنده رو پایمال نکنید."
رایان خواست حرفی بزند، اما منصرف شد و همراه با اِمیلیا اتاق را ترک کردند.
پدر از کانتر بار گوشهی اتاق لیوانم را برایم پر کرد و دستم داد.
-هیچکس توی این دنیا به اندازهی من، تو رو نمیشناسه پسرم.
نوشیدنی را سر کشیدم. لیوان خالی را از دستم گرفت و با صدای بدی روی میز کوبید.
-اگه هفته آینده رُم باشم خودم میرم کامپانیا...
جلویم زانو زد. دستش را زیر چانهام گذاشت و به تندی بالا کشید.
-بحث رو عوض نکن. پنج روزه که منتظرم برگردی تا بتونم باهات صحبت کنم. اصلاً وقت نشد با هم تنها باشیم. از وقتی که برگشتی ایتالیا خودت رو توی کار غرق کردی. فَشن ویک میلان هم بهترین بهانه شد. حالا هم که تموم شده و همه از کارت راضیان تو بازم از خودت ناراضیای.
دلم میخواست بخوابم. نیاز روحم برای جدا شدن از جسمم داشت به تقلا ختم میشد.
-واسه چه تاریخی بلیط گرفتی؟
نحوه عضویت در کانال vip ژانوس👇
https://t.me/c/1301487483/186097میانبر پارتهای رمان ژانوس👇
https://t.me/c/1301487483/186322#ژانوس
#سارا_رایگان
@Donyaye_sara@sara_raygan