#۱۸۰
⏳♡🔥
شهرام مشغول تا زدن آستینهای پیراهنش شد.
-بهتره فعلاً همین جا بمونی تا یه مدت بگذره بعد یه فکر درست و حسابی میکنیم. از بابت منم خیالت راحت هیچ خبط و خطایی ازم سر نمیزنه به شرطی که توام دم به دقیقه فیلت یاد هندوستون نکنه و نخوای بری در اون خونه. قبادخان از هردومون قول و قرار گرفته که دیگه نزدیک اهل و عیالش نشیم. خودت بهتر از من درجریانی که اگه بزنی زیرقولت چه تاوانی بابتش باید بدی؟
شهرام حواسش نبود که هنگام استفاده از کلمات چقدر بیپروا و بیتعارف بوده. بیرحمانه حقایق را توی صورت خیس یاسمن کوبیده بود.
-من نمیتونم با یه نامحرم توی یه خونه زندگی کنم.
-کی گفته با هم زندگی کنیم؟ تو یکی از اتاقها رو بردار و فکر کن مستاجر منی. همین اتاق بغلی رو دیدی؟ که صدای زنِ و تولههاش دم به دیقه میآد؟ صاحبش منم. در عوض تو هم از غذایی که واسه خودت میپزی یه بشقابم واسه من کنار بذار اگر هم نذاشتی گلهای نیست من هرطوری شده خودمو سیر میکنم. فقط به شرطی که فعلاً پیش آدمهای این محل هیچ حرفی نزنی و زیاد از خونه هم بیرون نری. به آمنه هم اعتماد نکنی هر چی ازت پرسید راستش رو بهش بگی. هر چی کمتر ازت بدونن امنیتت بیشتره.
"کپی برداری از داستان ژانوس یا انتشار پارتها و فایلی از رمانهام در کانال و سایت دیگهای مشمول رضایت من نیست و خوندنش در هر جایی به غیر از کانال نویسنده(سارا رایگان) حرامه و به هیچ عنوان راضی نیستم.
پس لطفاً حلال بخونید و حقِ نویسنده رو پایمال نکنید."
یاسمن باورش نمیشد! باید توی این خانه زندانی شود و حق ملاقات با کسی را هم نداشت! ولی از طرفی هم این تنها و آخرین فرصتی بود که میتوانست از آن به نفع خودش استفاده کند تا بار دیگر با برادرش صحبت کند.
ته دلش هم خوش بود به اینکه شاید مردش هوای وفای به عهد به سرش بزند و سراغش را بگیرد. حاضر بود در حاشیهی شهری بماند که او در مرکزش و یکی از بهترین منطقههایش بود فقط با این امید که باز ببیندش و بپرسد که چرا؟ دلیل نیامدنت و دیگر نخواستنت چه بود؟ همانهایی است که شنیدهام؟
-ولی آخه تا کی؟ من خیلی سخته برام اینطوری ادامه بدم!
-مجبوری. چاره دیگهای داری؟ قبادخان هم ازم قول سفت و سخت گرفته که دیگه مزاحمشون نشی. از اینجا بهتر جایی برای تو نیست... بهتره پات رو از این محله بیرون نذاری و هوس سرکشی به اون آدمها به سرت نزنه چون بعدش ممکنه هر اتفاقی واسه خودت و اون برادر نفلهات بیفته.
شهرام روی عبارت آخرش تاکید زیادی کرد.
نحوه عضویت در کانال vip ژانوس👇
https://t.me/c/1301487483/186097
میانبر پارتهای رمان ژانوس👇
https://t.me/c/1301487483/186322
#ژانوس
#سارا_رایگان
@Donyaye_sara
@sara_raygan
⏳♡🔥
شهرام مشغول تا زدن آستینهای پیراهنش شد.
-بهتره فعلاً همین جا بمونی تا یه مدت بگذره بعد یه فکر درست و حسابی میکنیم. از بابت منم خیالت راحت هیچ خبط و خطایی ازم سر نمیزنه به شرطی که توام دم به دقیقه فیلت یاد هندوستون نکنه و نخوای بری در اون خونه. قبادخان از هردومون قول و قرار گرفته که دیگه نزدیک اهل و عیالش نشیم. خودت بهتر از من درجریانی که اگه بزنی زیرقولت چه تاوانی بابتش باید بدی؟
شهرام حواسش نبود که هنگام استفاده از کلمات چقدر بیپروا و بیتعارف بوده. بیرحمانه حقایق را توی صورت خیس یاسمن کوبیده بود.
-من نمیتونم با یه نامحرم توی یه خونه زندگی کنم.
-کی گفته با هم زندگی کنیم؟ تو یکی از اتاقها رو بردار و فکر کن مستاجر منی. همین اتاق بغلی رو دیدی؟ که صدای زنِ و تولههاش دم به دیقه میآد؟ صاحبش منم. در عوض تو هم از غذایی که واسه خودت میپزی یه بشقابم واسه من کنار بذار اگر هم نذاشتی گلهای نیست من هرطوری شده خودمو سیر میکنم. فقط به شرطی که فعلاً پیش آدمهای این محل هیچ حرفی نزنی و زیاد از خونه هم بیرون نری. به آمنه هم اعتماد نکنی هر چی ازت پرسید راستش رو بهش بگی. هر چی کمتر ازت بدونن امنیتت بیشتره.
"کپی برداری از داستان ژانوس یا انتشار پارتها و فایلی از رمانهام در کانال و سایت دیگهای مشمول رضایت من نیست و خوندنش در هر جایی به غیر از کانال نویسنده(سارا رایگان) حرامه و به هیچ عنوان راضی نیستم.
پس لطفاً حلال بخونید و حقِ نویسنده رو پایمال نکنید."
یاسمن باورش نمیشد! باید توی این خانه زندانی شود و حق ملاقات با کسی را هم نداشت! ولی از طرفی هم این تنها و آخرین فرصتی بود که میتوانست از آن به نفع خودش استفاده کند تا بار دیگر با برادرش صحبت کند.
ته دلش هم خوش بود به اینکه شاید مردش هوای وفای به عهد به سرش بزند و سراغش را بگیرد. حاضر بود در حاشیهی شهری بماند که او در مرکزش و یکی از بهترین منطقههایش بود فقط با این امید که باز ببیندش و بپرسد که چرا؟ دلیل نیامدنت و دیگر نخواستنت چه بود؟ همانهایی است که شنیدهام؟
-ولی آخه تا کی؟ من خیلی سخته برام اینطوری ادامه بدم!
-مجبوری. چاره دیگهای داری؟ قبادخان هم ازم قول سفت و سخت گرفته که دیگه مزاحمشون نشی. از اینجا بهتر جایی برای تو نیست... بهتره پات رو از این محله بیرون نذاری و هوس سرکشی به اون آدمها به سرت نزنه چون بعدش ممکنه هر اتفاقی واسه خودت و اون برادر نفلهات بیفته.
شهرام روی عبارت آخرش تاکید زیادی کرد.
نحوه عضویت در کانال vip ژانوس👇
https://t.me/c/1301487483/186097
میانبر پارتهای رمان ژانوس👇
https://t.me/c/1301487483/186322
#ژانوس
#سارا_رایگان
@Donyaye_sara
@sara_raygan