#ارسالی
سلام دوستان فاطمه هستم ۲۱ساله از استان تهران
چند ماهی میشه عضو چنل هستم امروز تصمیم گرفتم که تجربه خودمو بفرستم تا شما هم اونو بخونید
همچی از اونجایی شروع شد که حدوداً دوسال پیش من دچار استرس و اضطراب و فشار روانی سختی بودم که بدون هیچ دلیلی بود استرس بسیار بسیار زیاد که هیچ وقت توی این چند سال زندگیم تجربه نکرده بودم
کاملا بدون هیچ دلیلی بود فرقی نمیکرد که توی امتحانات بودم یا نه یا اینکه کلاس داشتم دانشگاه یا نه توی مهمونی و مسافرت بودم یا نه با دوستان بودم یا نه کلا این استرس همیشه با من بود انقدر زیاد که همه موهای سرم داشت میریخت همه بدنم کاملا بهم ریخته بود اعصابم بسیار زیاد ضعیف شده بود و بی حوصله بودم هیچ چیز منو خوشحال نمیکرد و همش حالم بد بود همش احساس میکردم که یک اتفاق قراره بیوفته البته من از بچگی حس ششم قوی داشتم و قبل هر اتفاق ناگواری حسش میکردم اما شده بود بیش از حد ممکن
گاهی موقع خواب یک بار مثلا به طور واضح شنیدم که یک نفر کنار گوشم زمزمه کرد یک کلمه نامفهوم رو اما تا چشمامو باز کردم هیچی نبود
حدوداً هشت ماهی درگیر این مسأله بودم از استرس زیاد خوابم نمیبرد قلب درد میکردم با اینکه هیچ سابقه بیماری قلبی نداشتم و کاملاً سالم بودم دست چپم سر میشد و حالم بد میشد دچار حمله پنیک میشدم و نفس نفس میزدم و خیس از عرق میشدم احساس میکردم مغزم توان این همه فکرو استرس رو نداره و استخوان ها بدنم از استرس درد میکنه
دارو ودکتر هیچی اثر نداشت من در همه حال همینطور بودم و وضعیتم تغییری نداشت
هرچقدر دنبال دلیلی برای این مسأله میگشتم پیدا نمیکردم و زندگیم مختل شده بود کم کم به این نتیجه رسیدم که حتما سحر شدم که کاملاً هم درست فکر میکردم
تا اینکه یکی از نزدیکان بهم گفت یک آقایی هس که دستش ب خیره و از ماجرای ماوراء سر رشته داره اگر میخوای شمارشو بهت بدم باهاش صحبت بکن شاید مشکلت حل شد منم به اون آقا زنگ زدم که یکم هم بی اخلاق بود بنده خدا براش توضیح دادم و ایشون برام سرکتاب باز کرد انگار در زندگی من بود هرچی که میگفت درست بود و من همونطوری بودم و در آخر گفت بلههه شما سحر شدی و همینطور همزاد داری که داره اذیتت میکنه من یک محافظ میدمت و این سحرو باطل میکنم
گیج شده بودم مگه میشد اخه مگه من چند سالم بود که یک نفر راضی به مرگ من شده باشه منی که آزارم به یک مورچه هم نرسیده تا بحال
طلسم سنگینی بود که هنوز هم بعضی آسیب های روانی که به من زدبا من همراهه خلاصه اینکه اگر به هرکسی شک دارید که ممکنه از این کارای کثیف کنه باهاش قطع ارتباط و رابطه کنید حتی اگه نزدیکتونه اینجور چیزا زندگی آدمو به باد میده من خودم اگر متوجه نشده بودم و اون آقا سبب خیر نشده بود من الان معلوم نبود زنده باشم یا دس به خودکشی زده بودم یا از شدت استرس و ترس بیجا سکته کرده بودم و مرده بودم خلاصه خدا خواست تا از این ماجرا خلاص بشم خدا از اونایی که برای کسی دعا میگیرن نگذره البته اینم هس که هرکسی که دعا بگیره برای کسی در و قفل یک جن رو به روی خودش باز میکنه و اگر طرف متوجه بشه و برگشت بزنه مستقیم به خودش برمیگرده و خودشو درگیر میکنه
هرکسی رو در زندگیم ببخشم این کسی که برای من سحر کردو نمیبخشم هیچ وقت
این گوشه ای از تجربه هشت ماهه من بود ممنون که خوندید
🆔
@Storiscary | داستان ترسناک