کانال| صبغت الله عاکف


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Religion


دانشجوی دکتری در عقیده و فلسفه.
علاقه‌مندِ حوزه‌های عقیده، فکر، معقولات، علوم آلی، ادبیات، نویسندگی و ترجمه.
ارتباط با من: @a_asir

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Religion
Statistics
Posts filter


خروجیِ «زن، زندگی، آزادی»، دختری لُخت در سطح یکی از دانشگاه‌های ایران در حال قدم‌زدن!

این کار حکایت از انجام نابخردانهٔ شعارهای آزادی‌خواهانه زیر نام زن دارد.
نه به لحاظ دینی، که به لحاظ ارزش‌های انسانی نیز، پایان ناگواری را برای قشر زن رقم می‌زند که روزی اگر زنان آزادی‌خواه به این جنایت در حق خود پی ببرند، دوباره خواهان آزادی از زنجیر فمینیسم و «زن، زندگی، آزادی» خواهند شد که آنگاه، آزادی از این قید به شدت مشکل‌تر خواهد بود.

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


طی این روزها، از نعمت‌های الهی که شامل حال این حقیر شد، هم‌نشینی با استاد فروتن عزیز و بزرگوار بود.

استاد عزیز مان به معنای واقعی یک مربی دل‌سوز و مهربان و اهل دل هستند.

امروز با این تحفهٔ گران‌سنگ خود چشمانم را روشن کردند و شادمانی به دلم بخشیدند.

کتاب «الارتقاء من مقاصد الشريعة إلى المنظومة المقاصدية»، اثر دکتر علی قره‌داغی.


نوشتن رساله‌های علمی و پایان‌نامه‌های دانشگاهی در مراحل لیسانس، ماستری و دکتری برای دیگران، فساد و ظلم و جنایت است و پولی که از آن به دست می‌آید نیز حرام است.

تعجب می‌کنم به حال کسانی که از دزدی اجتناب می‌کنند؛ اما از این کار که اگر بدتر از دزدی نباشد، کم‌تر از آن هم‌ نیست، اجتناب نمی‌کنند و در برابر آن پول می‌گیرند.

پول به دست آمده از این راه، همان سُحت (درآمد از راه غیر مشروع و حرام) است که درموردش پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌فرمایند: «كل جسد نبت من سحت فالنار أولى به/هر جسمی که از درآمد راه شر رشد کند، جهنم برایش سزاوارتر است» (روایت طبرانی، با تصحیح شیخ آلبانی، الجامع الصحیح، شمارهٔ ۴۵۱۹).

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


آیا تنها بخاطر اعتقاد به ربوبیت معبودات باطل، افعال مشرکان عرب برای معبودات شرک خوانده شد، یا محض عبادت معبودات باطل شرک بود، فارغ از اعتقاد یا عدم اعتقاد به ربوبیت معبودات؟
Poll
  •   تنها اعتقاد به ربوبیت معبودات باطل باعث شد افعال مشرکان، شرک خوانده شوند
  •   تنها عبادت معبودات باطل، خودش شرک بود فارغ از اعتقاد یا عدم اعتقاد به ربوبیت آن‌ها
305 votes


آیا مشرکان عرب مرتکب شرک در ربوبیت شده‌اند و به ربوبیت بت‌های خود اعتقاد داشتند، یا تنها آنان را واسطه بین خود و خداوند می‌دانستند؟
Poll
  •   نخیر، اعتقاد به ربوبیت معبودات نداشتند، تنها معبودات خود را واسطه بین خود و خداوند می‌دانستند
  •   بله؛ اما معبودات خود را در معانی ربوبیت مستقل نمی‌دانستند و به اصول توحید ربوبیت اعتراف داشتند
  •   معانی ربوبیت را برای بت‌های خود ثابت می‌کردند و بت‌ها را در تصرفات شان مستقل نیز می‌دانستند
391 votes


در تلاش رهایی…


شاعران مناطق محروم و دورافتاده

اشعار بیش‌تر شاعران معاصر وطن که در بزم‌های شعری و دورهمی‌ها و مناسبت‌ها دکلمه می‌کنند، از نوع شعر ذیل است:

دانی کفِ دست، از چه بی‌موست؟
زیرا کفِ دست مو ندارد!

و بعد شاعر عزیز مان خیلی هم مورد استقبال قرار می‌گیرد، گویا پیامی سنگین‌وزن و حیاتی عرضه کرده باشد.
البته شعر بالا گاهی برتری نیز دارد؛ زیرا از نگاه دستوری بی‌عیب است. اگر اشعار برخی شاعران عزیز معاصر وطن زیر ذره‌بین قرار گیرد و آسیب‌یابی شود، حرف‌هایی است عادی اما تلاش ناموفقی نیز برای موزون‌شدن آن صورت گرفته است.
و چون افرادی اهل فن برای آسیب‌یابیِ اشعار امروز نداریم تا حرف شان در میان عده‌ای حَکَم قرار گیرد، در شهر کوران همهٔ یک‌چشمان پادشاه تشریف دارند.

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


بسیاری از کتاب‌هایی که به نام نقد الحاد نشر شده و کارهایی به نام نقد الحاد انجام شده است، در واقع نقد الحاد نیست؛ نقد شبهاتی است که توسط ملحدان نشر شده است.

فرق است بین نقد الحاد و نقد شبهاتی که یک با چند ملحد دست‌به‌دست می‌کنند.

الحاد مساوی است با فکرِ خداناباوری، پس نقد الحاد، یعنی فکر خداناباوری. هر شبهه‌ای که متعلق به انکار یا اثبات وجود خدا نباشد، حتا اگر توسط یک ملحد مطرح شده باشد، باز هم نقد الحاد نیست، نقد یک شبهه است که توسط یک ملحد مطرح شده است.

به این‌لحاظ، بسیاری از کتاب‌های مشهور به نقد الحاد، نقد الحاد نیستند؛ چون پُر از شبهاتی‌اند که محور اثبات وجود خدا و نقد دلایل انکار خدا نمی‌چرخد.

از این نکته یک شکاف منهجی نیز، پیدا است و آن این‌که با ملحد، هنوز مشکل وجود خدا حل نشده است، چگونه قرار است مشکل رجم و حکم مرتد و حد سرقت و میراث زن و غیره حل شود؟

ترتیب منهجی و درست این است که با خداناور، تا مشکل وجود خداوند حل نشده است، پیرامون هیچ موضوع دیگری گفتگو نشود.
همین‌طور با کسی که وجود خداوند را پذیرفته؛ اما منکر نبوت یا صحت قرآن است، باید در بارهٔ نبوت و صحت قرآن صحبت شود.
با کسی که خدا و نبوت و قرآن را قبول دارد؛ اما سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم را نمی‌پذیرد و حجت نمی‌داند، باید روی همین موضوع باوی گفتگو صورت بگیرد.
با کسی که همهٔ موارد بالا را پذیرفته است، اما فهم سلف را حجت نمی‌داند، باید با وی روی حجیت فهم سلف گفتگو شود.

زیرا کسی که وجود خداوند را پذیرفت، اثبات نبوت و صحت قرآن برای وی‌ هم‌ درست است و هم آسان و هم معنی دارد.
کسی که وجود خدا و نبوت و صحت قرآن را پذیرفت، حجیت سنت را بهتر می‌فهمد.
و کسی که وجود خدا و نبود و قرآن و حجیت سنت را پذیرفت، حجیت فهم سلف را بهتر می‌پذیرد.

این ترتیب درست کار فکری است که بسیار از چارچوب آن خارج عمل می‌کنند.

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


می‌دانیم که درونِ تو شخصیتی عمیق، نیک‌سیرت، استوار و باوقار پنهان است؛ ولی ما از کَندَن‌کاری خسته‌ایم، اندکی واضح و صریح باش. 😊

اگر همیشه متفاوت‌بودن در مبهم‌بودن نقش یافته، این‌بار تو روشن شو و با مفهوم‌بودن متفاوت باش.

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


این روزها فقط مطالعات واقع‌شناسی و ادب مقاومت و سیرهای حرکی می‌چسبد.

کسانی را که سرگرم سخن‌رانی‌ها و مقاله‌های تحذیر از فلان حرکت و جماعت هستند، به حال خود شان بگذارید.

اکثر کسانی که تحذیر می‌نویسند، از باب «الناس أعداء لما جهلوا/ مردم دشمن چیزهایی‌اند که نمی‌دانند» هستند.

تحذیرنویسانِ این‌روزها هرزه‌گردان و هرزه‌گویانی‌اند که شب و روز شان در کفش‌لیسی می‌گذرد!

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


سال ۲۰۱۷ این طایفهٔ بددهان و بی‌شرف، تازه در هرات و سایر ولایات اندک‌اندک فعالیت‌های خود را آغاز کرده بودند، در همان‌زمان، شاید نخستین‌کسی بوده‌ام که در مجازی و حضوری به این سرطان پی برد و با این‌ها گفتگو کردم و تلاش داشتم برخی از آنان را متقاعد بسازم که افغانستان خاک درباری‌پرور نیست، اینجا نمی‌شود بگویید اشرف‌غنی ولی‌الامر است.
اما دیدم این مردم منطق گفتگو نمی‌فهمند و از ریشه مغز خود را به اجاره داده‌اند، پس از مشوره با چندتن از دوستان، در سال ۲۰۱۸ تصمیم گرفتم در قالب سلسله‌ای مقاله در مجازی به بررسی و نقد فکر این جماعت بپردازم.

الحمد لله این مقاله‌های کوتاه در پرده‌برداری از فساد عقیدتی و منهجی و تاریخی این طیف خشک‌مغز، خوب‌ کار کرد و مورد توجه جمع بزرگی از اهل علم و‌ طلاب علوم شرعی و‌ دعوت‌گران قرار گرفت و دست‌به‌دست شد که می‌توانید از اینجا بخوانید:
https://t.me/Sebghatullah_Akef/41

برخی از شخصیت‌های به‌ظاهر چیزفهم و دکتر این جماعت نیز در کامنت‌ها حاضر می‌شدند و چون اهل استدلال و گفتگو نبودند؛ یاوه‌گویی می‌کردند.

در همان‌روزها که سخت سرگرم رسواسازی این طیف بی‌منهج بودم؛ عده‌ای از تکفیریان پارتی و جشن داشتند و گاهی در کامنت‌ها حاضر می‌شدند و خوش‌حال بودند، گاهی برای تشکری برایم پیام می‌فرستادند و اظهار هم‌نوایی و هم‌ندایی می‌کردند.
روزی به یکی از آنان گفتم: فساد عقیده و منهج و فکر شما از این‌ها کم‌تر نیست. روزی دستم برای شما نیز فارغ می‌شود.
دیدم گفت: مگر منهج من و شما یکی نیست؟ گفتم: نخیر! شما گوسفند هستید که این را نفهمیدید.
این تقریبا از شرعی‌های شان بود و خیلی‌ها به این شخص ارادت داشتند.
دیدم برایم گفت: تو هم پس در ارتداد با آنان فرقی نداری!
گفتم تو حق داری من را از اسلام هم خارج بدانی، من این حق را به تو‌ ندهم، خودت این حق را به خود می‌دهی!
اما من آن روز از شما برای تک‌تک تکفیرها و جنایت‌هایتان دلیل شرعی می‌خواهم، تاپه را که هر بازاری یاد دارد بزند!

سخت دایقه‌اش خراب شد و مستی‌اش پرید و به هوش آمد، سپس برایش گفتم: من نقطه‌ای را که از آن حرکت می‌کنید به خوبی می‌شناسم و تکفیر در شما خیلی تدریجی اوج می‌گیرد؛ وقتی به قلهٔ مستی بودید، من برای شما آستین بر خواهم زد.
فورا من را تکفیر کرد و گم شد.

تمام آنچه این جماعت را متفرق و احمق ساخت و به اوج تکفیری‌گری کشاند، جهل نسبت به ضوابط تکفیر، به‌ویژه عذر به جهل و خاستگاه اصولی آن بود.

قضیهٔ‌ انکار عذر به جهل باعث و بانی تمام تکفیرها و تفرقه‌ها و فتنه‌انگیزی‌ها و بی‌منهجی‌ها بود؛ اما باز هم دوستان مصرانه می‌گفتند چرا پشت این قضیه را رها نمی‌کنی!

به هر حال، در میان طیف دوم همواره کسانی بوده‌اند که فریب خورده‌اند و نیاز دارند با آنان گفتگو صورت بگیرد، اما طیف اول، تنها و تنها لایق سیلی و دم‌پایی هستند.

توصیه‌ام به جوانان این است که اگر حضوری با آنان رو به رو شدید، با هرچه که در دست دارید بزنیدشان. اگر نتوانستید بزنید، به صورت شان تُف کنید. با کسی در مورد جهاد فلسط.ین بدبین است، مدارا نمی‌شود.

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef

3k 0 14 8 69

یا باشرف یا بی‌شرف، دیگر مذهب و فرقه ‌و جماعتی وجود ندارد امروز!
قضیهٔ امروز امت (جهاد فلسط.ین) اجتهادی نیست تا اختلاف‌پذیر باشد و اهل خطا در آن یک اجر ببرند و اهل ثواب دو اجر!

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


پیشگفتار یکی از مباحث پایان‌نامهٔ ماستری بنده.


یکی از ترجمه‌های کتاب «الشوک والقرنفل» را -که به تازگی‌ها به دسترس عموم قرار گرفته است- دیدم. این ترجمه چندان جالب نیست و به دل نمی‌چسبد.
در آینده‌های نزدیک از این کتاب گران‌سنگ و راوی دردهای ملت رنج‌دیده‌ و مجاهد فلسطین، حدود 4-5 ترجمه توسط مترجمان ایرانی و افغانستانی به دست نشر سپرده می‌شود. از این میان، ترجمه‌ی خواهر «هانیه کمری»-از ایران- شاید تا چند روز دیگر از چاب بیرون شود.

صفی الله پایا

@Sebghatullah_Akef


سه دسته

۱. تمام اهل علم و متفکران جهان اسلام را تکفیر کرده‌اند+ کسی را که تکفیر کنند، دیگر حرفش را نمی‌شنوند و کتاب‌ها و مقاله‌هایش را نمی‌خوانند+ کسی نمانده‌ است تا مسلمان باشد و کتاب‌هایش را بخوانند و حرف‌هایش را بشنوند که فهمیده شوند و اهل گفتگو= جاهل و کودن باقی مانده‌اند.

۲. تمام فرقه‌ها و جماعت‌ها و جریان‌های غیر از خود را به نام‌های قطبی، اخوانی، تبلیغی، خوارج و غیره دسته‌بندی کرده‌اند+ تنها کسانی را اهل سنت و رستگار می‌دانند که به فتواهای چند شیخ معلوم‌الحال پیرامون شان گوش دهد و گوسفندانه از آنان تقلید نماید+ آن شیوخ نیز استخدام‌شدهٔ دولت‌های هم‌پیمان اسرا.ئـ.یل و آمریکا هستند= احمق و جاهل باقی مانده‌اند.

۳. در فکر و باور شان دو دستهٔ فوق‌ سلفی و‌ وهابی هستند+ مشکل آن دو دسته، مشکل سلفیت و‌ وهابیت هم است= همهٔ سلفی‌ها و وهابی‌ها مانند این دوسته دارای عقیده و فکر فاسد و‌ درباری هستند ‌و احمق و نادان.

این سه دسته به هیچ‌کار امت نمی‌آیند.

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


قضیهٔ فلسط.ین نباید به عنوان یک حادثه یا واقعهٔ تاریخی یا منطقه‌ای مطالعه شود.
قضیهٔ فلسط.ین، از مرکزیات واقع‌شناسی و رأس هرم مرحلهٔ امت است.
همان‌طوری که قضیهٔ فلسط.ین امروز، در غربال‌کردن و جداسازی سره از ناسره و منافق از مؤمن، مانند حزیفه عمل می‌کند.

کسی که امروز قضیهٔ فلسط.ین را تحلیلی نمی‌خواند تا درس‌های حیاتی آن را استخراج کند؛ کسی است که از داستان اصحاب اخدود و درگیری صالحان و پیامبران با جاهلیت، هرگز هیچ درسی نگرفته و نخواهد گرفت.

یاد زمانی بخیر که اهل فکر و علم، تا توانستند درس‌های بزرگ جهاد افغانستان را برای نیاز مرحلهٔ امت استخراج کردند؛ اما مخاطبانی که باید عبرت می‌گرفتند، توجه خیلی ناچیزی به این آثار علمی داشتند. روزی در یکی از مساجد، هنگام سخن‌رانی از سید قطب و محمد قطب سخنانی دربارهٔ فهم بیش‌تر واقع امت نقل کردم؛ فردای آن روز توسط یکی از اهل علم مطرح و تعدادی از بزرگان به شدت سرزنش شدم و برایم تاپهٔ فتنه‌انگیزی زده شد، تا دیگر حرفی که باخود تکانی حمل می‌کند، گفته نشود.
من باورمندم حرف‌ها و سخنانی که برای زندگی کردن آن‌ها خون ریخته شده است، جایش را روزی برای زنده‌تر شدن و بالیدن پیدا خواهد کرد.
روزی قضیهٔ افغانستان را در خلال همین آثار تحلیلی مرحلهٔ امت، به صورت علمی و درسی کسانی می‌خوانند.

جنایت‌های بشریت علیه بشر، به‌ویژه مسلمانان در فلسط‌.ین، سوریه، عراق، چچن، بورما، بوسنی و هرزگوین، اویغور و غیره؛ همگی پُر از درس برای مرحلهٔ امت و بخشی بزرگ از واقع‌شناسی است که بیش‌تر علمای ما، آن را در تدریس و مدارسهٔ متون علمی در مدارس، فرا نمی‌گیرند.

این مرحله‌ها می‌یاید و می‌رود. همان‌طور که زندگانی انبیای الهی و صالحان و دعوت‌گران بزرگ در تاریخ بشریت، آمدند و رفتند. حسرت را کسی می‌خورد که نه بخشی از این مرحله‌ها بوده است و نه سهمی معرفتی از آن‌ها دارد تا در آینده اگر بخش مرحله‌ای دیگر شد، واقع‌شناسانه و آگاهانه، با دست‌گرفتن نقشه، نقش خود را انجام دهد.

چندی پیش، اندکی دربارهٔ مرحله با یکی از دوستان صحبت کردیم. از من پرسید که چرا بسیاری از علما و شیوخ امروز، نه کاری علمی در این قضایا دارند، نه درسی پیرامون آن ارائه می‌دهند!؟

گفتم: حکایتی است که دسته‌ای از روس‌ها در افغانستان، آمدند در مدرسه‌ای نزد استادان و مدرسان آن مدرسه، گفتند: اگر روزی ما و امثال ما، بر افغانستان سلطه و سیطره پیدا کنیم، شما چه خواهید کرد؟ پاسخ دادند: ما از خود مدرسه داریم و متون علمی خود را تدریس می‌کنیم، کاری هم به کار کسی نداریم.
آن هیئت رفتند و داستان را برای بزرگان سیاسی خود گفتند، بزرگان‌شان گفتند: ترس بزرگ ما از همین مدارس بود که برطرف شد، حالا با خیال راحت، حتا به این مدارس می‌توانیم کمک مالی کنیم و آنان را سرگرم نگه داریم.

روس‌ها، از خودِ اهل مدرسه، بیش‌تر مسئولیت و جایگاه مدرسه را می‌فهمیدند، به این‌لحاظ هراس داشتند و باید نخست از این جهت مطمئن می‌شدند. چون این‌ها ممکن بود بیش‌‌تر از دیگران مفهوم مقاومت و آزادی و درگیری با جاهلیت و مرحلهٔ امت را درک کنند.

امروز نیز داستان چنین است، بسیاری از شیوخ و اهل علم، نه می‌خواهند بخشی از مرحله باشند، نه می‌خواهند دست‌کم رابطه‌ای معرفتی با مرحله و واقع امت داشته باشند. کسی را هم که می‌فهمد یا می‌خواهد بفهمد، دسته‌بندی و متهم می‌کنند و با کوبیدن مُهری بر پیشانی‌اش، تلاش دارند آن را به حاشیه برانند.

از این لحاظ است که می‌گویم: امروز، دورترین مردم از تاریخ و واقع امت و درگیری‌اش با جاهلیت، در میان علما و شیوخ و رهبران علمی امت دیده می‌شود. و نزدیک‌ترین مردم به شناخت مرحله، کسانی‌اند که در رشته‌های دیگر تحصیل کرده‌اند؛ اما پیوندی محکم با مرحله و یا شناخت آن دارند.

صبغت الله عاکف

@Sebghatullah_Akef


اگر زنده است، الله متعال ترس از وی‌ را در دل و دیدهٔ دشمنانش دوام بخشد. و اگر به آرزویش رسیده است، مبارکش باد و الله بهشت را جایگاهش گرداند.

«وَكَأَيِّن مِن نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنوا لِما أَصابَهُم في سَبيلِ اللَّهِ وَما ضَعُفوا وَمَا استَكانوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ».

@Sebghatullah_Akef


تاکنون مرجع خبر اسر.ا.ئـ.یلی است.

خدا کند دروغ باشد!

@Sebghatullah_Akef


نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش
خیمه‌ در آب ‌و گِل مزرعهٔ آدم زد

شعر جان‌داری از حافظ که در بیش‌تر نسخه‌های‌ دیوانِ حافظ نیست. در یکی از غروب‌های پُر از دل‌تنگی در این شعر نیم ساعت فکر کردم.

@Sebghatullah_Akef


چند گونه نفرت از منطق و فلسفه وجود دارد:

- چون سخت است، از آن متنفریم.
- چون دیگران آن را بد گفته‌اند، از آن متنفریم، اما نمی‌دانیم چرا؟
- چون بزرگان مکتب عقیدتی ما، ما را از آن برحذر داشته‌اند، از آن متنفریم.
- چون اکثر فیلسوفان انحراف عقیدتی و فکری داشتند، از آن متنفریم.
- چون در کتاب‌های فلسفی ‌و منطقی مثال‌هایی مخالف عقیده و فکر ما وجود دارد، از آن متنفریم.
- چون نقد‌هایی محکم و علمی بر پایه‌های منطق و فلسفه و فلسفه‌ورزی داریم، از آن متنفریم.
- چون هیچ‌چیزی از آن نمی‌دانیم، تنها بدگویی‌ها‌ و نکوهش‌های دیگران را دربارهٔ آن شنیده‌ایم‌ از آن متنفریم.

شما چرا از منطق و فلسفه متنفر هستید؟ در کامنت بنویسید!

20 last posts shown.