بسیاری از کتابهایی که به نام نقد الحاد نشر شده و کارهایی به نام نقد الحاد انجام شده است، در واقع نقد الحاد نیست؛ نقد شبهاتی است که توسط ملحدان نشر شده است.
فرق است بین نقد الحاد و نقد شبهاتی که یک با چند ملحد دستبهدست میکنند.
الحاد مساوی است با فکرِ خداناباوری، پس نقد الحاد، یعنی فکر خداناباوری. هر شبههای که متعلق به انکار یا اثبات وجود خدا نباشد، حتا اگر توسط یک ملحد مطرح شده باشد، باز هم نقد الحاد نیست، نقد یک شبهه است که توسط یک ملحد مطرح شده است.
به اینلحاظ، بسیاری از کتابهای مشهور به نقد الحاد، نقد الحاد نیستند؛ چون پُر از شبهاتیاند که محور اثبات وجود خدا و نقد دلایل انکار خدا نمیچرخد.
از این نکته یک شکاف منهجی نیز، پیدا است و آن اینکه با ملحد، هنوز مشکل وجود خدا حل نشده است، چگونه قرار است مشکل رجم و حکم مرتد و حد سرقت و میراث زن و غیره حل شود؟
ترتیب منهجی و درست این است که با خداناور، تا مشکل وجود خداوند حل نشده است، پیرامون هیچ موضوع دیگری گفتگو نشود.
همینطور با کسی که وجود خداوند را پذیرفته؛ اما منکر نبوت یا صحت قرآن است، باید در بارهٔ نبوت و صحت قرآن صحبت شود.
با کسی که خدا و نبوت و قرآن را قبول دارد؛ اما سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم را نمیپذیرد و حجت نمیداند، باید روی همین موضوع باوی گفتگو صورت بگیرد.
با کسی که همهٔ موارد بالا را پذیرفته است، اما فهم سلف را حجت نمیداند، باید با وی روی حجیت فهم سلف گفتگو شود.
زیرا کسی که وجود خداوند را پذیرفت، اثبات نبوت و صحت قرآن برای وی هم درست است و هم آسان و هم معنی دارد.
کسی که وجود خدا و نبوت و صحت قرآن را پذیرفت، حجیت سنت را بهتر میفهمد.
و کسی که وجود خدا و نبود و قرآن و حجیت سنت را پذیرفت، حجیت فهم سلف را بهتر میپذیرد.
این ترتیب درست کار فکری است که بسیار از چارچوب آن خارج عمل میکنند.
صبغت الله عاکف
@Sebghatullah_Akef