Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak۹👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


⁉️کف سرت جوش داره و همیشه وقتی سرتو میخارونی زیر ناخونات خون جمع میشه⁉️

⭕میدونی در اثر کدوم غلبه مزاج این اتفاق برات میفته؟؟
⭕میدونی جوشهای داخل سر آلارم و هشدار کبد ما هستند؟؟
🔘جوشهای داخل سر که گاها خونریزی هم دارند هشدار سمی شدن یا چرب شدن کبد رو میدن که معمولا در اثر سومزاج بلغم یا صفرا این اتفاق برای بدن میفته...
❣️اگه دنبال درمان این عارضه هستی همین الان بدو به مشاور گروه پیام بده👇👇👇


#هشدار_سلامتی
#کبد_چرب

@mofidmozer🌻


#امتحان_زندگی
#قسمت260
لینک قسمت اول👇👇👇
https://t.me/mofidmozer/85128

فکرم رو بلند به زبون آورده بودم چون برگشت و با پوزخندی صــــــدادار گفت :چون میخوام بوی لجنم مشخص نشه .
سیگار رو از گوشه لبش برداشت و دودش رو بیرون فرستاد و گفت: تو
چی؟ نمی خوای؟
عصبی
بودم پاهام میلرزیدند وارد اتاق شدم که داد زد: برو بیرون زن داداش. بهت زده و ناباور نگاش کردم، پلک چشمم از حرص و عصبیت درونم می
پرید .
پاهام رو کشون کشون سمتش حرکت دادم و گفتم چی گفتی؟ زن داداش؟ امیر می فهمی چی میگی؟ پوزخند زد.... ته سیگارش رو کف اتاق انداخت و با دمپایی که پاش بود لهش کرد و گفت: دروغ میگم؟
صدام می لرزید داد زدم: عوضی ، کثافت تازه یادت اومد زن داداشتم؟ محکم روی شکمم کوبیدم و ادامه دادم: وقتی این رو کاشتی چرا
نگفتی زن داداش؟ هان؟
چنگی به موهاش زد و نفسش رو فوت کرد بیرون
عصبی
- يلدا تمومش کن
به سمتش هجوم بردم و محکم تخت سینه اش کوبیدم که تکونی نخورد، حرکتی نکرد، حتی جلوی هجوم ضربات بعدیم رو هم نگرفت. میزدم و فحشش میدادم میزدم و گریه می کردم، میزدم و ناله می کردم.
- خفه شو... خفه شو بی شرف....کثافت... این بچه اته. بی حال کف زمین سقوط کردم حتی برای گرفتنم تلاشی نکرد

سرم رو کف اتاق به حالت سجده گذاشتم و زار زدم.
داشتم میشمردم تا حالا چند بار اینجوری عصبی شده؟ چند بار اینجوری
نگاهم کرده؟ کرده؟ نکرده؟
کنارم نشستنش رو حس کردم، نفسهای تند و عصبیش رو حس کردم، بغض
توی صداش رو شنیدم.
- تمومش كن يلدا، من خودم بریدم تو دیگه بدترش نکن. من اشتباه کردم، اما
دیگه نمی تونم، باور کن نمی تونم.
نگفت ما اشتباه کردیم... یعنی من اشتباه نکرده بودم؟
سرم رو بالا آوردم و نگاهم به چشمهای ترش افتاد.
عاجز و درمونده نگاهم می کرد، چشاش برای چی التماس می کردند؟ برای
اینکه برم؟
پس این نشونه با هم بودنو چکار کنم؟
با بغض و گریه گفتم: من دوستت دا...
نذاشت جمله ام رو تموم کنم و دستش رو روی لبام گذاشت و گفت: هیس
... نگو... بذار همه چی تموم شه.
دستش رو پس زدم و گفتم: پس این بچه چی؟
همزمان با دو دستش موهاش رو چنگ زد و گفت: قبل از اینکه بقیه بفهمن
خلاصش می کنیم.
نمی تونستم باور کنم کسی که روبروم همون مردیه که عاشقم کرد، باورم نمی
شد این حرفها از زبون اون باشن

بلند شدم و سمت در اتاق حرکت کردم که گفت: حلالم کن. می گفت حلالم کن؟ چرا؟ نکنه مسافر ؟ آره مسافرا حلالیت می طلبن... اما اون که مسافر نیست... دستی به شکمم کشیدم و زیر لب گفتم تویی که
مسافری.
بدون اینکه برگردم ایستادم.
- هیچ وقت نمی بخشمت .
در رو محکم بستم. دلم تنهایی می خواست دیگه دلم نمی خواست بین این مردم ، بین این آدمها زندگی کنم، خسته شده بودم. دلم یه پایان می خواست.
یه پایان که خلاصم کنه، یه پایان که دردناک باشه... یه تلخی که پایان باشه. نگاهم به خیابون و ماشینهایی افتاد که در حرکت بودند. سخت بود باور سنگینی این همه اتفاق چی شد؟ چرا اینجوری شد؟ چرا همه چی بهم ریخت؟ چرا دیگه نمی تونم بخندم؟
چند لحظه به ماشینی که با سرعت از سر خیابون به سمتم میومد خیره
شدم. شاید این برای یه پایان بد نباشه.
قدمهام رو سمت ماشین تنظیم کردم و چشام رو بستم.صدای نزدیک شدن هر
لحظه اش رو می شنیدم.
زمزمه کردم خداحافظ عزیز مامان منو ببخش که قرار نیست رنگ آسمون
این دنیا رو ببینی.
قدم اولم رو برنداشته بودم که بازوم به تندی به سمت عقب کشیده شد.
با هراس چشمام رو باز کردم و برگشتم عقب.
چشماش خشم داشتن و نگرانی و شاید یه دنیا دلخوری.

❌رمان داغ و هیجانی #عشق_سرزده

به بدنم خیره شد...
این خیرگی منو به نفس نفس انداخت.
نمیدونستم در نهایت قرار بود این رابطه
به کجا ختم بشه اما...اما دلم
میخواست تا خود صبح ادامه پیدا بکنه.
این همون چیزی بود که من همش بهش
فکر میکردم.
چشمهامو وا کردم و بهش خیره شدم.
سوال توی نگاه های هردومون این بود.
میتونه بیشتر پیش بره یا نه!؟


🔞برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇👇👇
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0

@mofidmozer🌻


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
خداوند
کلید آسمان را
به ‌کسی میبخشد
که شبی باکلید
اشک چشمانش را
گشوده باشـد
یا بامحبت
اشک چشمی رابسته باشد

شبتون بخیر 🌙
آرامش شب نصیبتان❤

@mofidmozer🌻


#امتحان_زندگی
#قسمت259
لینک قسمت اول👇👇👇
https://t.me/mofidmozer/85128

روی تخت که دراز کشیدم بالای سرم ایستاد. نمیدونم حس می کردم منتظره
بهش اجازه بدم کنارم باشه.
اما من به این فکر میکردم که تا حالا شده زنی دو تا مرد داشته باشه؟ من الان
دو تا مرد داشتم و نداشتم.
پناه داشتم و نداشتم. بی کس بودم وقتی دو نفر داشتم.
وقتی حرفی نزدم دلخور از اتاق بیرون زد. دست کشیدم به جنینی که توی وجودم بود و زمزمه کردم: به نظر تو چی میشه؟
منتظر بودم صبح شه. باید با امیررضا حرف میزدم. باید کاری می کرد. هنوز نگاه پاک و زلال امیر علی رو دوست داشتم مردی که هیچ وقت بد نبود. اما من با امیررضا عشق رو تجربه کرده بودم امیررضا آروم نبود اما عاشقم کرده بود. اون همیشه نازم رو نمی کشید اما به وقتش خریدار خوبی بود. بلند شدم پشت پنجره ایستادم. بر خلاف دو شب پیش نبود. پوزخند زدم. الان من نسبتم با اون چی بود؟
الان باید می گفتم زن امیررضا پیش شوهر شه؟ یا می گفتم زن سابق امیررضا پیش شوهر شه؟ یا زن امیررضا پیش شوهر سابقشه...؟
یا شایدم باید بگم زن داداش امیررضا پیش شوهرشه.
بی صدا گریه کردم و هق زدم نمی خواستم صدایی از اتاق بیرون بزنه. خدا من رو به بدترین شکل امتحان می کرد.
من رو با مردای زندگیم امتحان میکرد من رو با بچه ای که به دنیا نیومده
بود امتحان می کرد.

مثل اینکه باورش شده بود که زنش از امشب به بعد زنش نیست که تو حیاط نبود.
چرا اینقدر لحظه ها کند می
گذشتن؟
به ماه خیره شدم. کی صبح میشد؟
من باید با امیررضا حرف میزدم.
اون شب من تک تک ثانیه ها رو شمردم تا صبح شه اون شب من لحظه لحظه
هق زدم تا صبح شه
صبح شد. قبل از بیدار شدن امیرعلی برای نماز از خونه بیرون زدم. در آروم بستم. نمی خواستم بیدار شه.
قدمهام رو سرعت بخشیدم باید با امیررضا حرف میزدم. حاج محمد به عادت همیشه بیدار شده بود. چون در ساختمون پایین قفل نبود. قبل از اینکه کسی متوجه حضورم شه راهم رو سمت اتاقش کج کردم.
با اتاق خالی که روبرو شدم ذهنم فقط یک جا رفت. خونه امون.
خونه ای که نمیدونستم خونه امون می موند یا نه؟
قدم تند کردم و سریع از خونه بیرون زدم. در خونه رو باز گذاشـتـم و ســـمت خیابون دویدم. نباید کسی من رو این وقت صبح می دید. هنوز هوا کاملا روشن نشده بود.
برای اولین بار سوار ماشین سواری شدم که برام آشنا نبود. اولین بار بود که تنها بیرون می رفتم. اولین بار رو امروز من برای بدست آوردن امیررضا تجربه می
کردم.
مقابل ساختمون که توقف کرد سریع کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم. نفس راحتی کشیدم. از نگاههای وقت و بی وقت و حریصانه راننده داشتم بالا می
آوردم.
دست کردم تو کیفم و در رو باز کردم. سه پله فاصله بین ساختمون و حیاط رو بالا رفتم و چرخیدم سمت خونه ای که یک روز قرار بود خونه ام باشه. شاید
هنوز هم می تونه باشه.
خواستم در رو با کلید باز کنم پشیمون شدم.
زنگ در رو فشار دادم ، عصبی به در نگاه کردم که بعد از چند دقیقه باز
شد، نگاهم به چهره خسته و عصبیش افتاد.
با دیدنم پوزخندی زد و از جلوی در کنار رفت.
با صدایی بغض دار از گریه گفتم میخوام باهات حرف بزنم
باهات حرفی ندارم.
و با گفتن جمله اش قدم تند کرد و حرکت کرد سمت اتاق خواب، به دنبالش
وارد خونه شدم.
بوی رنگ و تینر که به بینی ام خورد دلم زیر و رو شد، خونه بوی نویی میداد، اما دیگه چه فایده؟
با صدای بسته شدن در اتاق در خونه رو بستم و با قدمهای کند سمت اتاق
رفتم در رو که باز کردم خشکم زد.
سیگار به دست پشت به من رو به پنجره ایستاده بود.
از کی تا حالا سیگاری شده بود و من نفهمیده بودم؟ چطور هیچ وقت لبهاش
بوی سیگار نداشتن؟ لبهایی که داشتن کم کم خاطره می شدند برام.
دوباره فکر کردم چرا هیچ وقت بوی سیگار نمیداد.

❌رمان داغ و هیجانی #عشق_سرزده

به بدنم خیره شد...
این خیرگی منو به نفس نفس انداخت.
نمیدونستم در نهایت قرار بود این رابطه
به کجا ختم بشه اما...اما دلم
میخواست تا خود صبح ادامه پیدا بکنه.
این همون چیزی بود که من همش بهش
فکر میکردم.
چشمهامو وا کردم و بهش خیره شدم.
سوال توی نگاه های هردومون این بود.
میتونه بیشتر پیش بره یا نه!؟


🔞برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇👇👇
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0

@mofidmozer🌻


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🦋امیدوارم امشب
⭐️غم وغصہ ها
🦋وناراحتے هاتون
⭐️عین پروانہ ها
🦋ازبین زندگیتون پربڪشن
⭐️ودور بشن
🦋الهی
⭐️دلتون خوش
🦋و زندگیتون آباد باشه

شبتون پراز آرامش


نکات مهم و مفید سلامتی :

داغي كف پا:كساني كه كف پاي آنها داغ مي‌‌‎شود، سه روز چاي نخورند و به جاي آن به روش صحيح آب بنوشن .

پوكي استخوان از زانو درد شروع مي‌‌‎شود.

كلسيم را با فسفر مصرف كنيد، مثلا پنير با گردو.

پنير را در شب استفاده كنيد نه صبح.

به جاي پنير پاستوريزه، از پنير محلي كه مطمئن است ، استفاده نماييد.

براي بالارفتن ضريب هوشي بچه‌‌‎ها درشب امتحان پنير باگردو به همراه نعنا يا پونه و پياز بدهيد.

هميشه در شب، در تاريكي مطلق بخوابيد و از چراغ خواب استفاده نكنيد.

كساني كه پوستي تيره و جوش صورت دارند ،با غذا پياز بخورند.

پياز داراي گوگرد است و باعث رقيق شدن خون و افزايش هوش مي‌‌‎شود.

كساني كه دچار افسردگي مي‌‌‎شوند، به هيچ وجه عدس نخورند.

سوسيس و كالباس باعث افسردگي و پريشاني در خواب مي‌‌‎شود.

خوردن زياد كشك باعث خرابي پوست مي‌‌‎شود.

براي جلوگيري از ريزش مو و براي داشتن پوستي سالم و شاداب،شير بادام بنوشيد. شير بادام محتوي مغز بادام، آب و عسل مي‌‌‎باشد.

@mofidmozer🌻


❇ترشحات پشت حلق چه عوارضی به دنبال دارد؟

💠مواد دفعی، در حالت قورت دادن مجدداَ به داخل بدن برمی‌گردند و بخشی از آن‌ها را دستگاه گوارش دفع می‌کند اما مقداری هم داخل بدن باقی می‌ماند و بازجذب می‌شود.و باعث بروز انواع و اقسام بیماری‌ها میشود👇

❌از عوارض خلط پشت حلق ‼️
🚫امراض چشم، گوش، درد معده، گرسنگی مفرط، اسهال، زخم گوارشی، عفونت ریه، ورم روده یا قولنج یا کولیت التهابی و…است

😔💠این ترشحات به هر اندامی که می‌رسد بیماری ایجاد می‌کند, برحسب مقدار و غلظت ماده می‌تواند شقیقه (میگرن)، سرگیجه، صرع و مالیخولیا،بیماری‌های مفاصل و… را ایجاد کند.••✾•

👇👇👇👇

@mofidmozer🌻


عواملی که باعث بوجود آمدن زخم معده می شود:

▫️پرخوری، خوردن بیش از حد غذاهای تند، سیگار کشیدن، نوشیدن قهوه و الکل، مسمومیت‌های غذایی
▫️مصرف زیاد آسپرین، بروفن، ایبوپروفن و ناپروکسن، کورتیکو استروییدها، سندرم زولینگر- الیسون و زخم های ناشی از استرس از علل اصلی پیدایش زخم معده می باشند.

▫️علائم زخم معده:

▫️زخم معده علائم بسیاری مانند احساس سوزش بین قفسه سینه و ناف، بی اشتهایی، نفخ، سوزش سر دل، تهوع، سوء هاضمه، کاهش وزن و غیره دارد.

▫️درمان سنتی زخم معده:

▫️عسل: عسل را بدون نان و بصورت خالی مصرف کنید.
▫️موز: خواص ضد باکتریایی در موز باعث متوقف شدن رشد باکتریها می شود. اسیدیته شیره معده در نتیجه کاهش التهاب و تقویت معده کاهش میابد.


@mofidmozer🌻


💟اگر یبوست دارید و می خواهید برای همیشه از شر آن خلاص شوید، اول کبد را پاکسازی و تقویت کنید و خشکی آن را رفع کنید و به آن حرارت و رطوبت معتدل بدهید تا آن رطوبت به روده ها برسد..

♻️سپس با تقویت دستگاه گوارش، و رطوبت دهی به روده ها،مشکل را کاملا بر طرف کنید..

😶نه اینکه فرد را ببندید به سودا بر و تنقیه و شلنگ آب و خیسانده انجیر و گلاب و بارهنگ و عرق نعنا و........

نمک دریا 👈🏻غذای کبد است... چرا وقتی فردی که مشکل گوارش دارد قبل از غذا نمک میخورد گوارش بهتر می شود؟؟ چون به کبد غذا رسیده و بخشی از بارهای اضافه بر کبد بر داشته می شود.

❌چرا می‌گویند، فردی که یبوست دارد اعصاب ندارد؟؟ چون کبد وی مشکل دارد و گردش خون متوازن در بدن وجود ندارد و خون به مغز نمی‌رسد و خون صالح تولید نمی‌شود...یکی از وظایف اصلی کبد، تولید و تصفیه ی خون و خونرسانی است.


@mofidmozer🌻


قرمزی چشم‌ها به طور کلی عاملی نگران کننده نیست اما زمانیکه با درد، ترشحات غیرمعمول یا تاری دید همراه باشد می‌تواند نشان‌دهنده وجود یک مشکل پزشکی باشد.

در صورتیکه از قطره‌های چشم برای درمان بیماری‌های چشمی استفاده می‌کنید باید از طرز استفاده صحیح آن اطمینان داشته باشید. در حقیقت طرز استفاده صحیح از آن به دفعات مصرف قطره اشاره دارد. بسیاری از قطره‌های چشم حاوی "ایمیدازولین" است که از طریق منقبض کردن رگ‌های خونی در چشم عمل می‌کند اما اگر در مصرف آن زیاده‌روی شود به عروق آسیب می‌زند و به قرمزی چشم‌ها منجر می‌شود.

درصورتیکه به دنبال استفاده از لنز، چشم‌ها دچار قرمزی شوند احتمال آسیب‌دیدگی لنزها وجود دارد. همچنین افرادی که از لنز استفاده می‌کنند بیشتر در معرض ابتلا به زخم قرنیه هستند.

قرار گرفتن در معرض دود سیگار، هوای خشک، گرد و غبار و دیگر عوامل زیست محیطی موجب قرمزی چشم‌ها می‌شود.

کار کردن طولانی مدت با رایانه و گوشی‌های هوشمند فشار مضاعفی را به چشم‌ها وارد می‌کند و باعث می‌شود فرد دچار علائمی همچون سردرد، قرمزی چشم‌ها، تاری دید و عدم تمرکز شود.

@mofidmozer🌻


#دانستنیها
آیا می دانید عوارض رو شکم خوابیدن چیست؟

⇠ قوز كمر
⇠ بى تحرك ماندن بدن
⇠ رسوب سنگ در كليه
⇠ تضعيف عضلات شكم
⇠ آسيب به گردن و ستون فقرات




‌‌
@mofidmozer🌻


⚠️ عذرخواهی نکنید تشکر کنید.

⏱نگید ببخشید دیر کردم،
⏱بگید ممنونم منتظر موندی.

⏱نگید ببخشید که انقدر صحبت میکنم،
⏱بگید ممنونم که به حرفام گوش میدی.

⏱نگید ببخشید اذیتت کردم،
⏱بگید ممنونم که بهم لطف میکنی.

⏱نگید ببخشید گند زدم،
⏱بگید ممنونم تو اشباهاتم صبوری میکنی.

همیشه مثبت باشید.❤️



@mofidmozer🌻


تنظیم_کار روده، ورم_روده و تنبلی_روده :

تمام این مشکلات از سردی معده است، سردی وقتی که در معده اتفاق بیفتد و به عبارتی، بلغم در معده بیفتد:

👈 در مرحله اول نفخ میدهد،
👈 در مرحله دوم قارو قور شکم میدهد،
👈 در مرحله سوم آروغ می‌دهد،
👈 در مرحله چهارم بوی بد دهان،
👈 در مرحله پنجم سردی از معده به روده منتقل میشود،
در این مرحله روده هم سرد میشود،معده کنترل را ازدست می‌دهد، دفع گاز بی اختیار می‌دهد، همه اینها از سردی روده و معده است.
در این مرحله اصلاح مزاج ضروری است❗️❗️

@mofidmozer🌻


🍏 #رماتیسم

اگر روغن زیتون را با سیر كوبیده مخلوط كنند مرهمى به وجود مى آید كه براى انواع رماتیسم و درد عضلات و یا اعصاب گرانبهاست و باید با دست آن را روى موضع درد بمالند و ماساژ دهید.

@mofidmozer🌻


#امتحان_زندگی
#قسمت258
لینک قسمت اول👇👇👇
https://t.me/mofidmozer/85128

انگار با این جمله اش شاهرگ حیاطیم رو فشار دادن. شاید هم قطع کردن.
- چرا اینجا نشستی؟
با صداش به حال برگشتم به الانی که از جهنم هم عذاب آورتر شده بود. باید
با امیررضا حرف میزدم.
- بلند شو کف آشپزخونه سرده. بلند شو.
به دست دراز شده اش توجهی نکردم نفس کلافه ای کشید و گفت حسـ
کنم اصلا از زنده بودنم خوشحال نیستی.
خوشحال بودم. خیلی هم خوشحال بودم.
يه اما وجود داره این وسط
اما...
دو تا حس
دو تا مرد
یه زن
بدتر از اون بچه
منم و سه اسماعیلی که قربانی می کنم.
خدایا سه تا اسماعیل زیاد نیستن؟
کنارم زانو زد چشماش رو بست و گفت میدونی که همیشه حرف ناگفته ات رو از چشمات میخونم ، این گریز و ترس واسه چیه؟ چی شده؟ نمیدونم شاید برای پرت کردن حواسش بود که پرسیدم: اون مرد بهت گفت با نوه اش ازدواج کنی؟
بغض تو صدام نه از حسادت... نه از دلتنگی... بغض من از ناممکنی بود که تو
زندگیم رقم خورد.

من از دست داده بودم مردی رو که دوستش داشتم.
عاشق مردی شده بودم که روزی نگاهم بهش برادرانه بود.
و حالا با موجودی که حاصل عشق بود روبروی مرد اول زندگیم نشسته بودم.
روبروی مردی که دوست داشتن رو از اون یاد گرفتم.
لبخند زد. شاید فکر میکرد این بار فقط حسادت کردم.

نه، گفته بودم که یه تصاویر مبهم و یه سری اسم همیشه تو ذهنم بدون اینکه بدونم چی هستن بودند یه ماه پیش که یعقوب بهم پیشنهاد داد با سمیره ازدواج کنم راستش اولش فکر کردم هیچ وقت چیزی یادم نمیاد. اما... درست دو هفته از قضیه گذشته بود که خود سمیره با یه عکس و یه پلاک و یه حلقه، بدون اطلاع پدر بزرگش اومد سراغم. مشغول آبیاری نخلا بودم مثل همیشه محجوب بود. دست دراز کرد و اول
حلقه
رو دستم داد.

نمیدونستم چیه؟ اصلا مال کیه. اما برقش.. نمیدونم حس می کردم برام آشناس.
یه
حلقه که طلا نبود . گفت اینا وسایل منن گفت همراهم بودند. پلاک و عکس رو که دیدم مطمئن شدم که کسی هست که منتظرم باشه. عکس محجوب و سه در چهار از یه دختر.
نگاهم کرد و گفت: عکست هم پر از حس بود.
فکر می کردم تموم دارایی ام از این به بعد تو زندگیم باید همین سه تا تیکه از
گذشتم باشه اما سمیره...
لبخند روی لبش نشست
نگاه منتظرم رو که دید ادامه داد تا آخر عمرم مدیونشم. می تونست هیچ وقت اون دفترچه کوچیک خاطراتم رو دستم نده . دفترچه ایی که بخاطر خیس شدن کلی از صفحاتش نابود شده بودند اما اون باز نگهش داشته بود و به موقع دستم دادش. دفترچه ای که باعث شد خیلی چیزا رو یادم بیارم. نمیدونم سواد داشت یا نه، نپرسیدم دفترچه رو خونده یا نه؟ فقط به محض اینکه تصاویر بی معنی برام معنی پیدا کردن از رضا برادر سمیره خواستم وقتی میره اهواز با اینجا
تماس بگیره.
غیرارادی پرسیدم: دوستش داری؟
خندید. بلند و پر صدا .
- آره زنمو خیلی دوست دارم.
جدی گفتم: سمیره رو گفتم.
ابرویی بالا انداخت و گفت نه من فقط یلدا خانوم خودم رو دوست دارم.
هنوز باورت نشده خودمم؟
خنده اش رو جمع کرده بود و جدی منتظر جواب بود که گفتم: بالاخره کم کم همه چیز درست میشه.
سری تکون داد و دست زیر بازوم گذاشت و گفت باشه بلند شو برو بخواب. از آشپزخونه که بیرون زدیم نگاه چرخوندم سمت رختخوابی که وسط هال پهن کرده بود و من یاد آغوش امیر رضا افتادم شبی که تو آغوشش همینجا وسط هال شب رو صبح کرده بودم

❌رمان داغ و هیجانی #عشق_سرزده

به بدنم خیره شد...
این خیرگی منو به نفس نفس انداخت.
نمیدونستم در نهایت قرار بود این رابطه
به کجا ختم بشه اما...اما دلم
میخواست تا خود صبح ادامه پیدا بکنه.
این همون چیزی بود که من همش بهش
فکر میکردم.
چشمهامو وا کردم و بهش خیره شدم.
سوال توی نگاه های هردومون این بود.
میتونه بیشتر پیش بره یا نه!؟


🔞برای خواندن ادامه داستان کلیک کنید👇👇👇
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0
https://t.me/+LDBpGCkYgs9iNjU0

@mofidmozer🌻


کاهش وزن به کمک انجیر

انجیر به کاهش وزن و حفظ ثبات وزن سالم برای بدن انسان کمک می‌کند، زیرا سرشار از فیبر است که باعث احساس سیری در فرد می‌شود و هضم غذا را بهبود می‌بخشد.

انجیر حاوی درصد بالایی فیبر است که عملکرد روده‌ها را تنظیم می‌کند و هضم غذا و اختلالات را کاهش می‌دهد و در نتیجه باعث کاهش یبوست در سیستم گوارش می‌شود. لاغری

@mofidmozer🌻


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
میخواهید هیچوقت نیازمنددکتر نشوید؟هر روز1سیب بخورید!

ضد عفونت ها،سرطان، فشار خون،آلزایمر، آسم وحمله قلبی است

آرام بخش، هضم کننده غذا مفید برای دندان وشاداب کننده است


@mofidmozer🌻


افراد کم خون انگور و مویز بخورند

انگور و مویز بخاطر داشتن خواص آنتی اکسيداني ،باعث دفع مواد زائد موجود در خون میشوند و از رسوب آنها جلوگیری و باعث تصفیه خون میشوند.

@mofidmozer🌻


از نوشیدن آب گرم غافل نشوید

تحقیقات علمی کمی در مورد فواید آب گرم وجود دارند.
با این حال، بسیاری از مردم مزایای این درمان را احساس می‌کنند؛ مخصوصاً اول صبح یا درست قبل از خواب.

برای تقویت بیشتر سلامتی، مقداری ویتامین C هم به آن اضافه کنید. سعی کنید کمی لیمو را به آب داغ اضافه کنید تا آب لیمو درست شود.

میتواند گرفتگی بینی را برطرف کند
نگه داشتن یک فنجان آب داغ و استنشاق عمیق بخار ملایم آن به شل شدن سینوس‌های مسدود و حتی تسکین سردرد سینوسی کمک می‌کند.

به هضم کمک میکند
آب گرم به ویژه برای فعال کردن دستگاه گوارش موثر است. تئوری این است که آب داغ، می‌تواند غذایی که خورده‌اید و در هضم آن دچار مشکل هستید را حل کند و از بین ببرد.

تحقیقات معتبر در سال ۲۰۱۹ نشان داده اند که نوشیدن آب می‌تواند فعالیت سیستم عصبی مرکزی و همچنین خلق و خو را بهبود بخشد. این تحقیق نشان داد که نوشیدن آب، فعالیت مغز شرکت کنندگان را در طول فعالیت‌های سخت افزایش و اضطراب را کاهش می‌دهد.


@mofidmozer🌻

Показано 20 последних публикаций.

3 285

подписчиков
Статистика канала