هنر اعتراضی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


کانال «هنر اعتراضی» بر آن‌ست تا در حد توان خود به جمع‌آوری آن‌دسته از آثار هنری، مقاله‌ها و تحلیل‌های پیرامون آن بپردازد که بر بستر جنبش‌ها و اعتراضات اجتماعی تولید شده و می‌شوند. اگر مطالب کانال را مفید ارزیابی می‌کنید؛ آن را به دوستان خود نیز معرفی کنید

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


مصیبتهای خویش را برای که شکوه کنیم؟
چه کسی هست که به شکوه و گلایه ما گوش فرادهد؟
و یاریمان کند؟
آیا مرگ خویش را از سرخواری و خفت نزد فرمانروایمان، شکوه نماییم؟
و آیا مرگی هست که ما را زندگی دوباره بخشد؟
ما بسان یکی گله هستیم و قصاب ما چوپانی است که ما را به چرا می‌برد
ما تبعیدشدنگانی هستیم که در سرزمینهای خویش، گام برمی‌داریم
و ناگزیر با دست خویش، تابوتمان را بر دوش می‌کشیم
و در جمع خویش به خودمان تسلیت می‌گوییم!!!
......


لمن نشكوا مآسينا ؟
ومن يُصغي لشكوانا ويُجدينا ؟
أنشكو موتنا ذلاً لوالينا ؟
وهل موتٌ سيحيينا ؟!
قطيعٌ نحنُ .. والجزار راعينا
ومنفيون ...... نمشي في أراضينا
ونحملُ نعشنا قسرًا ... بأيدينا
ونُعربُ عن تعازينا ...... لنا .. فينا !!!

احمد مطر

@Honare_Eterazi


مادر

وقتی مسیر شب
با یک ستاره روشن نیست
مادر
              از چاه می ترسد
فانوس برمی‌افروزد
شب
                  و ظروف را
با آب نقره می‌شوید
و نزدیک چاه
با چاه
               حرف می زند

چهره‌ی سیاه شب
       همرنگ بخت مادر است
وقتی که هیچ‌کسی نیست.
با یک گُل بهار نمی‌شود

هوتن نجات‌

@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
Saedii.pdf
107.7Кб
📕 نمایشنامه

چشم در برابر چشم

✍ غلامحسین ساعدی

@Honare_Eterazi


ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﻠﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﺑﯽ ﺭﻓﺘﻢ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﻣﺎ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻧﺒﻮﺩ
ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﻠﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﯽﺭﻓﺖ
ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺭﻓﺘﻢ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺍﺳﺐ
ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺪﻣﺰﺍﺭ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ
ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽﮔﺬﺷﺖ .
ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺪﻣﺰﺍﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﮔﻨﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ : ﺍﺳﺐ ﻣﻦ
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺍﺳﺐ ﺭﺍ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ
ﺍﺳﺐ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻭ ﮐﺮﺩﻧﺪ

ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ

@Honare_Eterazi


داستان شب🌺

" سفر شبانه "

نوشته ی " آلبا دسس پدس "

@Honare_Eterazi




بر پوست یک نارنج


و توانستم هم‌چنان‌ که بر پوست یک نارنج
به خواب رفته بودم
مردگان را ببینم
که نه از بویی تازه می‌شدند و نه از رنگی.
و هنوز، تکه‌یی از آسمان مفقوده بود که بود
راهی برای ارابه‎ی نعش‌کش
که زمین یک‌روزه را از زهدان به قبرستان برد
و از قبرستان به زهدان.
می‌خواستم در جوهری‌ترین تنهایی خویش گریه کنم
اما چه باد سردی
از لابه‌لای جهانِ بی‌پود زوزه می‌کشید
و چهره‌ام - چون ابری به توفان‌ها -
ره‌سپار زمینی بود
که انسان نخستین، خمیده بر آن
لحظه‌یی دیگر
اولین آه را تجربه می‌کرد.

ارابه‌ها به رفت و آمد
و هزاران عاشق بی‌سر
نارنج از من چیده بودند
و به گورهای خود بازمی‌گشتن.


بهزاد خواجات

@Honare_Eterazi


ترکیب خلاقانه‌ی عکسها

برشِ کوتاهی از زندگی انسان معاصر

@Honare_Eterazi


ترکیب خلاقانه‌ی عکسها

برشِ کوتاهی از زندگی انسان معاصر

@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
Bijan_namehzendan.pdf
127.2Кб
نامه ای از زندان/بیژن جزنی

@Honare_Eterazi


«قلبِ من»

روی سینه‌ام پانزده زخم وجود دارد!
در سینه‌ام پانزده چاقوی دسته‌دار فرورفت
قلبِ من باز هم می‌تپد
قلبِ من باز خواهد تپید!

روی سینه‌ام پانزده زخم وجود دارد!
آب‌های تیره و تاریک
مثل مارهای سیاهِ لغزان
در هر پانزده زخمِ من فرورفت
دریای سیاه
و آب‌های تیره و خون‌آلود
می‌خواهند مرا خفه‌ کنند!

در سینه‌ام پانزده چاقوی دسته‌دار فرورفت
قلبِ من باز هم می‌تپد
قلبِ من باز خواهد تپید!

روی سینه‌ام پانزده زخم وجود دارد!
سینه‌ی مرا از پانزده جای آن سوراخ کردند
گمان کردند که قلبِ من به سببِ این غم و اندوه
دیگر نخواهد تپید
قلبِ من باز هم می‌تپد
قلبِ من باز خواهد تپید!

پانزده شعله از پانزده زخمِ من زبانه کشید
در سینه‌ام پانزده چاقوی دسته‌دار فروشکست
قلبِ من
مثل پرچمی خونین می‌تپد
و خواهد تپید!


ناظم حکمت 
مترجم:ابوالفضل پاشا

@Honare_Eterazi


كيف حالك ؟؟
- إذا كان هذا مجرد سؤال فأنا بخير ..
- أما إذا كان الأمر يهمك فعلاً
فأنا محطم من الداخل ،
الأيام مملة ، المستقبل مجهول ،
نوم غير منتظم ، جسد مرهق ،
أمنيات تترتب تحت الوسائد ،
والأيام تمر ولا شيء جديد ..

حالت چطوره؟
-اگه اين فقط يه سوال باشه،
من خوبم…
- اما اگه واقعاً برات مهمه،
من از درون،
ويرانم!
روزها كسل كننده اند،
آينده نا معلومه…
خوابم به هم ريخته ست!!
تنم خسته،
و آرزوهايم ،
زير بالشت ها،
مرتب شده اند( و محقق نمى شوند!)…
روزها مى گذرند،
و اتفاق جديدى هم،
نيست!!…

نجيب محفوظ
ترجمه: االف تالیا

@Honare_Eterazi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🎬 اتللو در سرزمین عجایب،
نویسنده: غلامحسین ساعدی
کارگردان: ناصر رحمانی نژاد،
بازیگران: میترا مینوئی، زیتلا کیهان، حمید مانی، هومن آذرکلاه، میر علی حسینی، مسعود اسدالهی، علی کامرانی و ...


@Honare_Eterazi


داستان شب🌺

" سوداگر بزرگ "

نوشته ی " سامرست موآم "

@Honare_Eterazi


گرافیتی از چهره‌ی «غلامحسین ساعدی»

تهران

@Honare_Eterazi


گرافیتی از چهره‌ی «غلامحسین ساعدی»

تهران، خیابان دلگشا

@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
اسیر ٬ تابلویی از بیژن جزنی

@Honare_Eterazi


" پرنیان شفق "

شاعر سرود : سیاگزار برلیان
آهنگساز : مهرداد بران
خواننده : داوود شراره ها ( با همراهی گروه کر ارکستر دانشجویان ایرانی واشنگتن )

زمستان 1357

@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
jazani-dastane-babak-va-maziar.pdf
4.0Мб
داستان بابک و مازیار
نوشته‌ی «بیژن جزنی»

@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
داستان بابک و مازیار
نوشته‌ی «بیژن جزنی»

@Honare_Eterazi

دریافت متن کتاب 👇👇


نمایش صوتی " مستاجر " بر اساس داستانی از «تئودور داستایوفسکی»

@Honare_Eterazi

Показано 20 последних публикаций.