پیغمبرِ ؏ـشق


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
🎵شرح و تفسیر اشعار حافظ خیام سعدی مولانا و شمس تبریز
🎥 هرشب دکلمه_موسیقی_رقص با تفسیر شعر
« ارتقاء آگاهی فرهنگی فکری فلسفی »
☘غبار غم برود حال خوش شود

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Statistics
Posts filter


همه هستی در درون بشر جمع شده است.
شیطان هیولایی نیست که می خواهد ترا به دام بیاندازد، او نجوایی در درون توست.
در خودت بدنبال شیطان بگرد نه دیگران. و فراموش مکن آن کس که شیطان خود را شناخت، خدایش را هم خواهد شناخت.

#شمس_تبریزی

به درون توست یوسف، چه روی به مصر هرزه؟
تو درآ درون پرده بنگر چه خوش لقایی

#مولانا

🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨🍃🍂🌸🍃🍂🌸✨
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


#شرح_جامع_مثنوی_معنوی

📗 حکایت طوطی و بقال

💠خلاصه حکایت
: بقالی طوطی زیبا و خوش نوائی داشت و با مشتریان نکته ها می گفت و آنان را به خود سرگرم می داشت و هر وقت که بقال از دکان  بیرون می رفت ، طوطی مواظب دکانش می شد .

روزی طوطی در دکان به پرواز درآمد و شیشه های روغن گل را بر زمین ریخت . بقال وقتی که به دکان بازگشت و دید که روغن ها روی زمین پخش شده خشمگین شد و چنان ضربتی بر سر طوطی نواخت که پرهای سرش فرو ریخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداری کرد .

این گذشت تا اینکه روزی جولقی از کنار دکان می گذشت ، همینکه چشم طوطی به او افتاد خیال کرد که طاسی آن مرد نیز سببی مانند طاسی او دارد . پس ناگهان طوطی به سخن آمد و از آن مرد پرسید ” تو مگر از شیشه روغن ریختی ” مردم از شنیدن این سخن و مقایسه طوطی به خنده افتادند زیرا که طوطی قیاس نابجا کرده بود و طاسی خود را با طاسی آن مرد یکی فرض کرده بود .

#مولانا در این داستان ضمن ایراد نکته های ظریف عرفانی ، قیاسهای ناروا و مقایسه های بیجائی را که معمولا میان مردم رواج دارد مورد نقد قرار داده است که مشروحا ضمن شرح ابیات بیان خواهد شد .

– جولقی دسته ای از قلندران بودند که به رسم این طایفه موی سر و صورت را می تراشیده و لباسی مویین و خشن از جنس جوال به تن می کردند که گاهی این لباس مرکب بوده از پاره ها و تکه ها به رنگهای مختلف که آن را دلق مرقع می گفته اند .
بنابراین #جولقی منسوب است به جولق به معنی جوال و آن خرقه ای بوده مویین و ضخیم :


247
بود بقالی و وی را طوطیی
خوش نوایی؛ سبزِ گویا طوطیی


🍃 در دوران پیشین بقالی بود که طوطیی خوش آواز و سبز رنگی داشت، و این طوطی با مردم حرف می زد.


248
در دُکان بودی نگهبانِ دکان
نکته گفتی با همه سوداگران


🍃 این طوطی در واقع نگهبان دکان بود و با همه مشتریان نکته و لطیفه می گفت.


249
در خطابِ آدمی ناطق بُدی
در نوایِ طوطیان؛حاذق بُدی


🍃 این طوطی با آدمیان حرف می زد و در نغمه سرایی طوطیان نیز بسیار ماهر بود.

ادامه دارد ....

۲۶-آغاز حکایت بقال و طوطی
🎼 مثنوی معنوی مولانا ؛ ابیات ۲۴۷ تا ۲۴۹
✍ شرح و تفسیر ؛ کریم زمانی

#شرح_مثنوی_معنوی
| 💌 مجله ادبی هنری پیغمبرِ ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


#تفسیر_مثنوی_معنوی

🌌چه ساعتی مبارک است؟

رَحمتی، بی‌عِلَّتی، بی‌خِدمَتی
آید از دریا مُبارک ساعتی

#مثنوی_مولانا

زمانی که یه لطفی و بخششی بدون علت‌های بیرونی — مثل خدمت به خدا و خلق خدا — از دریا که منظور رحمت ایزدی خداوند است، بر ما وارد می شود، آن لحظه و ساعت مبارک می شود.

طالب باشیم تا هر لحظه، لحظه ای مبارک باشد.این طلب در تو مبارک جنبشی است

#شرح_مثنوی_معنوی
| مجله ادبی هنری پیغمبر ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha
https://www.instagram.com/p/CDh_KZMA1Gs/?igshid=ik7tro57jwv7


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت
چه حاجت است که مشاطه‌ات بیاراید

چمن خوش استو هوا دلکش استو می بی‌غش
کنون به جز دل خوش هیچ در نمی‌باید


#حافظ
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨🍃🍂🌸🍃🍂🌸✨
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


#شبی_با_سعدی

🌌 یک روح در دو بدن

🍀به تعبیر سعدی از معشوق نمی‌توان نظر بازگرفت. معشوق چنان در جان و دیدۀ عاشق می‌نشیند که به گفته مولانا

"اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم"

🍃معنای عشق همین است؛ تسخیر عاشق توسط معشوق. اتّحادی که امکان شکست آن غیرممکن است. همان که در فرهنگ عامه به: یک روح در دو بدن معروف است.

🍃سعدی بر همین سیاق می‌گوید گرچه می‌دانم که نمی‌توانم از عشق تو جدا شوم، تو مبادا مرا فراموش کنی. نظر و لطف تو برای من همچون آب حیات است. یک لحظه روی گرداندنِ تو از من با نیستی من برابر است.

من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر


✍علی_منهاج
#شرح_غزلیات_سعدی
| مجله ادبی هنری پیغمبر ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد

گل‌ها چون میان بندد بر جمله جهان خندد
ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد

خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد

نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد

بی گفت زبان تو بی‌حرف و بیان تو
از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد


#مولانا
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨🍃🍂🌸🍃🍂🌸✨
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


#تفسیر_مثنوی_معنوی

🌌 عشق نان و عشق جانان

🌻یکی از راه های پاک شدن و صفا و جلا یافتن (و بسا بهترین و کوتاه ترین راه) عاشقی است؛ عشق به انسان، به حیوان، به طبیعت و... می تواند راه صد ساله را یک روزه طی کند. مگر حافظ نمی گفت:

نشانِ اهلِ خدا عاشقی ست با خود دار
که در مشایخِ شهر این نشان نمی‌بینم!

عشق پالایش گر است و شفابخش؛ بیهوده نبود که مولانا جلال الدین رومی عشق را درمان کننده ی بیماری های روحی و روانی می دانست:

شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
(دفتر اول مثنوی)

برای نیل به مقام پرندگی باید هر روز ساعتی با خود خلوت کرد و از خود حساب کشید. این خلوت گزینی ها و حساب کشی ها کم کم به بیداری و تصفیه و تهذیب درون می انجامد و آدمی احساس سبک بالی و سبک باری می کند. دوست دارد اوج بگیرد و در پستی ها نمانَد‌. در چنان احوالی زبانِ حال او چنین است:

می رَوَم ، یعنی نمی ارزد بِد آن؟
عشقِ جانان کم مَدان از عشقِ نان
.

#شرح_مثنوی_معنوی
| 💌مجله ادبی هنری پیغمبرِ ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
ز مال و مَنصب دنیا جز این نمی‌ماند
میان اهل مروت که یاد باد فلان

حیات مانده غَنیمت شمر که باقی عمر
چو برف بر سر کوهست روی در نقصان

بمرد و هیچ نبرد آنکه جمع کرد و نخورد
بخور ببخش بده ای که می‌توانی هان...

#سعدی
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨🍃🍂🌸🍃🍂🌸✨
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


🌌🌻مولانا پرداختن به موسیقی و رقص و آواز را بر مباحث ملال انگیز نظری ارجح میشمرد،معروف است که روزی شاگردان مولانا پیرامون مطالب فتوحات مکّیه ابن عربی (عارف نامدار قرن هفتم هجری ) گرم مباحثه بودند که زکّیِ قوّال، ترانه گویان از در وارد شد ؛ مولانا در دم فرمود :حالیا، فتوحاتِ زکی، بِه از فتوحات مکّی ! و آن گاه به سماع پرداخت :

بار دگر آن مست به بازار درآمد
وان سرده مخمور به خمار درآمد

سرهای درختان همه پربار چرا شد
کان بلبل خوش لحن به تکرار درآمد

یک حمله دیگر همه در رقص درآییم
مستانه و یارانه که آن یار درآمد

یک حمله دیگر همه دامن بگشاییم
کز بهر نثار آن شه دربار درآمد

یک حمله دیگر به شکرخانه درآییم
کز مصر چنین قند به خروار درآمد


📚مناقب العارفین ، ج۱ ، ص۴۴۰


#شرح_غزل_حافظ

ما در پیاله عکس رخِ یار دیدم ایم/ای بی خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما

🍃ما در پیاله یعنی در نور پیاله عکس رخ یار را دیده ایم . ای که از شربِ مدام ما یا از باده نوشی ما بی خبری ما را معذور بدار .

[ پیاله = کاسه کوچک ، به قدح خالی نیز گفته می شود . مدام = دائم و ثابت ]


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوامِ ما

🍃کسی که دلش با آتش عشق و محبت زنده شد . او برای همیشه زنده است و هرگز نخواهد مُرد . پس دوام و بقای ما در جریده عالم ثابت است زیرا ما از آن زندگانیم .

[ جریده = دفتر بزرگی است از کاغذ نازک که به شکل بادبزن چیده می شود و از دو جانب خوانده می شود ]


چندان بُوَد کرشمه و ناز سهی قدان / کاید به جلوه سرو صنوبر خرامِ ما

🍃ناز و شیوه محبوب های سرو قامت تا زمانی است که محبوبه صنوبر خرام ما هنوز جلوه نکرده است . همین که این عرض جمال نمود دیگر برای آنها اعتباری باقی نمی ماند .

[ کرشمه = مترادف ناز است . سهی = راست و مستقیم . سهی قدان = دلبران متناسب اندام . به جلوه = عرض جمال . صنوبر = در اینجا شکل درخت صنوبر معنی می دهد . خرام = با تانی راه رفتن ]


ای باد اگر به گُلشنِ احباب بگذری/ زنهار عرضه ده برِ جانان پیامِ ما

🍃ای باد اگر از گلشن یعنی از مجلس دوستان گذر کردی . البته سفارش یا پیغام ما را به حضور جانان عرض کن و آنچه عرض خواهد کرد مضمون بیت بعد است .

[ احباب = جمع حب به معنی دوستان است و مراد از احباء جانان و سایر دوستان است . گلشن = گلستان و گلزار . برِ جانان = نزد جانان . پیام = خبر و پیغام ]


گو نامِ ما ز یاد به عمدا چه میبری / خود آید آنکه یاد نیاری ز نامِ ما

🍃ای باد به جانان بگو نام ما را چرا به قصد فراموش می کنی . خود آید آن زمانی که هرگز اسم مان به خاطرها نمی آید یعنی می میریم و نام و نشان مان از دفتر کائنات محو می گردد . [ یاد کردن = به خاطر آوردن . عمد = قصد ]


مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است / زان رو سپرده اند به مستی زمام ما

🍃به چشم محبوبه ای که دل ما را به خود متعلق ساخته یعنی ما را عاشق خود ساخته ، مستی پسندیده و خوش است . از آن جهت است که زمام اختیار ما را به مستانگی حواله کرده اند . یعنی چون او مستانه چشم است ما هم مستی را اختیار کردیم .

[ شاهد = کنایه از محبوب . دلبند = مالک دل . خوش = پسندیده . سپرده اند = حواله . زمام = عنان اختیار ]


ترسم که صرفِه ای نبرد روزِ بازخواست / نانِ حلالِ شیخ ز آبِ حرامِ ما

🍃می ترسم روزِ قیامت فضیلتی داشته باشد نانِ وقفی که شیخ آن را حلال دانسته و می خورد با آبی که ما آن را حرام می دانیم و می خوریم . یعنی زندگی ریایی شیخ که ذوقی از آن می برد با رندی ما برابر گردد و بلکه ممکن است رندبازی ما افضل باشد .

[ صرفه = زیاده . روز بازخواست = روز قیامت . نان حلال = کنایه از نان وقف است زیرا اکثر مشایخ در خانه ها نان وقف می خوردند . آب حرام = کنایه از خمر است ]


حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان / باشد که مرغِ وصل کند قصدِ دامِ ما

🍃ای حافظ اشکِ چشمت یعنی دانه اشک چشمت را نثار کن شاید که مرغِ وصل به دام ما میل کند . یعنی گریه کن شاید که جانان اشک چشم ترا ببیند و به تو رحم کند .

[ فشان = نثار کردن . قصد دام = تله شکار ]


دریایِ اخضرِ فلک و کشتی هلال / هستند غرقِ نعمتِ حاجی قوامِ ما

🍃دریای اخضر فلک و کشتی هلالی آن ، یعنی حتی افلاک و نجوم هم غرق نعمت حاجی قوام ما هستند . حاصل کلام اینکه به طریق مبالغه به ولی نعمتی این صاحب سعایت اعتراف است .
[ اخضر = سبز ]

– حاجی قوام یعنی قوام الدین حسن وزیر اعظم سلطان حسن ایلخان بوده که برای خواجه حافظ مدرسه ای بنا کرد و خواجه سالها در آنجا به تدریس و تذکیر مشغول بوده است .


شرح غزل شماره ۱۱
#شرح_غزلیات_حافظ
| 💌مجله ادبی هنری پیغمبرِ ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#شرح_غزل_حافظ

شرح و نقد غزل شماره ۱۱

🎵 وزن شعر ؛ مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتُ

📗 مضمون شعر :بیشتر ابیات این غزل تعبیرها و مضامین عارفانه دارد، بیت هشتم را باید مستقل از ابیات دیگر در کنار غزل های رندانه حافظ گذاشت .

💠 شرح و تفسیر

ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما / مطرب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما

🍃ای ساقی با بادۀ صاف و خالص چون نور ، جام مرا روشن کن یعنی پُر کن . ای مطرب بخوان که جهان و کارِ جهان بر وفق مرادمان شد .

| 💌مجله ادبی هنری پیغمبرِ ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


Forward from: @attachbot
#حافظ_خوانی 🏖

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما


🎵 دکلمه ؛ استاد موسوی گرمارودی
🎼 شعر ؛ حافظ
🎻 غزل شماره ۱۱

#دیوان_غزلیات_حافظ
| 💌مجله ادبی هنری پیغمبرِ ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


‍ ‍#حافظ_خوانی 🏖

🎙 قرائت کامل دیوان غزلیات حافظ

🎵 دکلمه : استاد موسوی گرمارودی
🎼 شعر : حافظ
🎻 غزل شماره ۱۱

#دیوان_غزلیات_حافظ
@molana_hafeziha


#تفسیر_غزلیات_حافظ



.....با آنهمه طعن و طنز که در نقد صوفیان به کار می برد ؛

کجاست صوفی دجال چشم ملحد شکل
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم

صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد

مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی

حافظ صوفی یا قلندر به معنی رسمی خانقاهی نیست و به جای آن که عارف باشد عرفان شناس است، و نه فقط از قید خرقه و فرقه و خانقاه، بلکه از قید طامات و شطح و از اصطلاح شناسی قراردادی صوفیانه هم آزاد است

شطح و طامات به بازار خرافات بریم
طامات به چند و خرافات تا به کی

آری وی آشنا به مضامین عرفانی است، چنانکه آشنا به معانی فلسفی و کلامی هم هست و مانند شیخ نعمت الله ولی یا مغربی یا شیخ محمود شبستری نیست که متعهد به یک طریقت و دربند صحت و دقت اصطلاحات باشد.

حافظ بیش از هرچیز هنرمندی آزاده و گردنکش و شورنده است، مقام حافظ شامخ است اما نه در عرفان ، نه موسس مکتبی است نه صاحب نظام و نظریه ای و نه پیر و پیرو خانقاهی

آنچه در دیوان او هست گاهی تلمیحات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی است که با عناصر و مضامین و احوال دگر آغشته است که همه در خدمت هنر اوست .

حافظ قرآن شناس نیز هست ؛ اهل کلام و فلسفه هم هست ؛ در معارف دیگر هم دست دارد، ولی در درجه اول و تحلیل آخر شاعر است، شاعری سترگ. منتها چون ضریب هنرش بالاست و به قول خودش حکایت دل را خوش ادا می کند پایگاه عرفانی اش از آنچه هست فراتر می نماید، خیلی ساده دلی می خواهد که هر جا در شعر او زلف دیدیم بگوییم مراد "غیب هویت " یا " کثرت " است و مراد از خال " ذات صرف " یا " وحدت است " و یا قد و قامت، برزخ بین وجوب و امکان" و نظایر آن

حافظ هم سخن عارفانه آسمانی دارد و هم غزل عاشقانه انسانی و زمینی که شباهت ظاهری و صوری با یکدیگر دارند اگر همه عاشقانه های او را عارفانه شمریم یک افراط است و اگر بالعکس هم افراط دیگر

اگر مجادله با حق نکنیم می توان پذیرفت که حافظ هم اهل علم عرفان بوده است و هم اهل احوال و عوالم عرفانی ولی مسلّم آن است که تا بدان پایه عارف حرفه ای تمام عیار نبوده است که همه باده های دیوانش باده عرفانی باشد

یکی از دلایلی که ما را از عارف انگاری تمام عیار حافظ باز می دارد، نشاط زندگی دوستی و غنیمت شمردن زندگی و ستایش ناز و نعیم دنیوی است که دیوانش مالامال از آن است.

حال آنکه آثار عارفان مبتنی بر نیست بنیادی جهان و زهد و اعراض از دنیا و الدنیا سجن المومن است ، عرفان بدون زهد و پارسایی معنی ندارد و حافظ ؛

پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ای می کند آن نرگس فتّان که مپرس

باری جانب احتیاط و اعتدال را نباید فروگذاشت. اگر کسی ادعا کند همه باده های حافظ انگوری است، ادعای بیربطی است. اما اگر هم ادعا کند همه باده هایش شراب طهور و شهد عشق و عرفان است، دلیلی برای اثبات ادعای خود ندارد.

حافظی که با شیخ ابواسحاق و شاه شجاع و جانشینانش حشر و نشر داشته و در بزمهای آنان و مجالس شادی کسانی چون حاجی قوام شرکت می کرده و از بیت بیت اشعارش حدیث می و مطرب بلند است آیا عقلا و عرفا خیلی محال است که می نوشیده باشد؟ سنایی با آن همه اعتبار عرفانی به می خواری و توبه خود اقرار دارد ؛

به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا

و همینطور ناصر خسرو با آن تصلب عقیده و روح پارسایی چه رسد به حافظ که رند عافیت سوزی است

بشر از همان آغاز میل به گناه داشته آدم ابوالبشر با خوردن از میوه ممنوعه درخت معرفت نیک و بد دانای راز می شود و از مقام فرشته واری نزول و به مقام آدمیت صعود میکند ؛

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی؟ !

اگر احتمال شراب خوردن حافظ را قوی و مسلم بگیریم باز هم از مقام انسانی و هنری و عرفانی حافظ ارجمند و بزرگ چیزی کاسته نمی شود چرا که به قول خود حافظ:

کمر کوه کمست از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست

حافظ انسانِ کامل نبوده و بلکه کاملاً انسان بوده و شان انسانیت گناه و اشتباه و شان خداوند به قول حافظ گوهر سخن ؛

پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد


✍بهالدین خرمشاهی
| مجله ادبی هنری پیغمبر ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha
https://www.instagram.com/p/CDQ9pnrABu8/?igshid=1iwieweigrp94


#تفسیر_غزلیات_حافظ

🍷 می و باده و شراب در شعر حافظ

آیا همه باده های حافظ عرفانی است؟ پاسخ صریح بنده منفی است. چرا که اصولا حتی در اینکه حافظ عارف بوده باشد، یعنی عارف تمام عیار رسمی حرفه ای شک است .

بینشِ عرفانی غالب بر نگرش حافظ نیست و حافظ چنان از نگرش طنز آمیز و شک آلودی برخوردار است که به او اجازه عارف بودن، برای مثال نظیر مولانا را نمی دهد.

می توان افزود که روحیه اعتراض و انتقاد مداوم او در مسائل دینی و عرفانی، با صلح و صفا و خشنودی و خرسندی عارفانه جور در نمی آید

نیز صحو و هشیاری او با سکر و شیدایی عارفان. البته عارفان هشیار هم داریم ولی نه به هشیاری حافظ.

محققان دیگری نظیر علامه قزوینی در مقدمه بر دیوان حافظ و دکتر قاسم غنی در کتاب بحث در آثار و افکار و احوال حافظ و کتاب تاریخ تصوف از صدر اسلام تا عصر حافظ و هم چنین کتاب بحثی در تصوف و دکتر منوچهر مرتضوی در کتاب مکتب حافظ(مقدمه بر حافظ شناسی ) جنبه عرفانی حافظ را نسبت به سایر جوانب شعر و شخصیتش کم اهمیت شمرده اند...


ادامه🔻


کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی


#حافظ
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨🍃🍂🌸🍃🍂🌸✨


#تفسیر_مثنوی_معنوی

🌌 خنده و شادی جهان

خنده ها در گریه ها پنهان شده است. ای ساده دل، باید در ویرانه ها به جست و جوی گنج باشی.

خَنده‌ها در گِریه‌ها آمد کَتیم
گنجْ در ویرانه‌ها جو ای سَلیم

شادی واقعی در غم ها قرار داده شده است ولی این را پنهان کرده اند (یا جویندگان این راه را گم کرده اند). آب حیات ابدی را در ظلمت ها قرار داده اند.
ذوقْ در غَم هاست، پِیْ گُم کَرده‌اند
آبِ حیوان را به ظُلْمَت بُرده‌اند

در راه سلوک تا رسیدن به کاروانسرا (حقیقت)، نعل های وارونه زیادی قرار دارد و تو باید چهار چشمی مراقب و مواظب باشی.

بازگونه نَعْل در رَهْ تا رِباط
چَشم‌ها را چار کُن در اِحْتیاط


چشم هایت را چهار تا بکن تا عبرت ها را بیاموزی. (چگونه می توان چهار چشم داشت؟) : دو چشم یار و دوستت را با چشمان خودت دوست کن.


چَشم‌ها را چار کُن در اِعْتِبار
یارْ کُن با چَشمِ خود دو چَشمِ یار



✍رضا بابایی
#شرح_مثنوی_معنوی
| مجله ادبی هنری پیغمبر ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


Forward from: مدرسه مولانا
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
عارفى به #مولانا پیغام فرستاد:

اگرمطلوب را یافته‌ایى
سکون و قرار گیر
اگر نیافته‌یى این شور و رقص براى چیست؟

مولانا سرود:

اگر تو یار نداری
چرا طلب نکنی
وگر به یار رسیدی
چرا طرب نکنی

@SchoolofRumi


#تفسیر_مقالات_شمس


🌻 خوش کنندۀ دل ها، در کار توست


يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ «29 سوره الرحمن»

هر كه در آسمان‌ها و زمين است، (نياز خود را) از او درخواست مى‌كند. او هر روز (هر زمان) در شأن و كارى است.

ای طالبِ صدّیق، دل خوش دار که خوش کنندۀ دل ها در کار توست و در تمام کردن کار توست که "كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ". یا در کار مطلوب است یا در کار طالب. هرکه غیر این دو گوید ابلهی گوید و حماقت، اگرچه او حماقت خود را نبیند.

شمس تبریزی
🌸✨🌸✨🌸

در سخن شمس "شَأْنٍ" عنایت پروردگار است که به صورت مداوم، شامل حال طالبان و مطلوبان می شود.

🍃مولانا نیز می گوید تا جان در بدن داری از طلب دست بر مدار و به هر طریقی که می توانی تا دم آخر در طلب از خداوند باش تا عنایت حق شامل حالت شود.

بَهرِ این فرمود رَحْمانْ ای پسر
کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شانْ ای پسر

اَنْدرین رَهْ می‌تَراش و می‌خَراش
تا دَمِ آخِر دَمی فارغْ مَباش

تا دَمِ آخِر، دَمی آخِر بُوَد
که عِنایَت با تو صاحِب‌سِرْ بُوَد

هرچه کوشَد جان که در مَرد و زن است
گوش و چَشمِ شاهِ جانْ بر روزَن است

سایهٔ حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود

گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری

چون نشینی بر سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی

چون ز چاهی می‌کنی هر روز خاک
عاقبت اندر رسی در آب پاک

جمله دانند این اگر تو نگروی
هر چه می‌کاریش روزی بدروی

سنگ بر آهن زدی آتش نجست
این نباشد ور بباشد نادرست

مثنوی مولانا

#مقالات_شمس
| مجله ادبی هنری پیغمبرِ ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha


🔴ببینید حکیم نظامی گنجوی شاعر پارسی گوی اهل آذر آبادگان ۸۰۰ سال قبل چه جور دست چینی‌ها و روس‌ها رو برای ما رو کرده:

ز چینی به جز چین ابرو مخواه
ندارند پیمان مردم نگاه...
سخن راست گفتند پیشینیان
که عهد و وفا نیست در چینیان...
———-
كه فرياد شاها ز بيداد روس
كه از مهد ابخاز بستند عروس
ز روسی نجويد كسی مردمی
كه جز گوهری نيستش زآدمی

20 last posts shown.

2 262

subscribers
Channel statistics