#تفسیر_غزلیات_حافظ
.....با آنهمه طعن و طنز که در نقد صوفیان به کار می برد ؛
کجاست صوفی دجال چشم ملحد شکل
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی
حافظ صوفی یا قلندر به معنی رسمی خانقاهی نیست و به جای آن که عارف باشد عرفان شناس است، و نه فقط از قید خرقه و فرقه و خانقاه، بلکه از قید طامات و شطح و از اصطلاح شناسی قراردادی صوفیانه هم آزاد است
شطح و طامات به بازار خرافات بریم
طامات به چند و خرافات تا به کی
آری وی آشنا به مضامین عرفانی است، چنانکه آشنا به معانی فلسفی و کلامی هم هست و مانند شیخ نعمت الله ولی یا مغربی یا شیخ محمود شبستری نیست که متعهد به یک طریقت و دربند صحت و دقت اصطلاحات باشد.
حافظ بیش از هرچیز هنرمندی آزاده و گردنکش و شورنده است، مقام حافظ شامخ است اما نه در عرفان ، نه موسس مکتبی است نه صاحب نظام و نظریه ای و نه پیر و پیرو خانقاهی
آنچه در دیوان او هست گاهی تلمیحات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی است که با عناصر و مضامین و احوال دگر آغشته است که همه در خدمت هنر اوست .
حافظ قرآن شناس نیز هست ؛ اهل کلام و فلسفه هم هست ؛ در معارف دیگر هم دست دارد، ولی در درجه اول و تحلیل آخر شاعر است، شاعری سترگ. منتها چون ضریب هنرش بالاست و به قول خودش حکایت دل را خوش ادا می کند پایگاه عرفانی اش از آنچه هست فراتر می نماید، خیلی ساده دلی می خواهد که هر جا در شعر او زلف دیدیم بگوییم مراد "غیب هویت " یا " کثرت " است و مراد از خال " ذات صرف " یا " وحدت است " و یا قد و قامت، برزخ بین وجوب و امکان" و نظایر آن
حافظ هم سخن عارفانه آسمانی دارد و هم غزل عاشقانه انسانی و زمینی که شباهت ظاهری و صوری با یکدیگر دارند اگر همه عاشقانه های او را عارفانه شمریم یک افراط است و اگر بالعکس هم افراط دیگر
اگر مجادله با حق نکنیم می توان پذیرفت که حافظ هم اهل علم عرفان بوده است و هم اهل احوال و عوالم عرفانی ولی مسلّم آن است که تا بدان پایه عارف حرفه ای تمام عیار نبوده است که همه باده های دیوانش باده عرفانی باشد
یکی از دلایلی که ما را از عارف انگاری تمام عیار حافظ باز می دارد، نشاط زندگی دوستی و غنیمت شمردن زندگی و ستایش ناز و نعیم دنیوی است که دیوانش مالامال از آن است.
حال آنکه آثار عارفان مبتنی بر نیست بنیادی جهان و زهد و اعراض از دنیا و الدنیا سجن المومن است ، عرفان بدون زهد و پارسایی معنی ندارد و حافظ ؛
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ای می کند آن نرگس فتّان که مپرس
باری جانب احتیاط و اعتدال را نباید فروگذاشت. اگر کسی ادعا کند همه باده های حافظ انگوری است، ادعای بیربطی است. اما اگر هم ادعا کند همه باده هایش شراب طهور و شهد عشق و عرفان است، دلیلی برای اثبات ادعای خود ندارد.
حافظی که با شیخ ابواسحاق و شاه شجاع و جانشینانش حشر و نشر داشته و در بزمهای آنان و مجالس شادی کسانی چون حاجی قوام شرکت می کرده و از بیت بیت اشعارش حدیث می و مطرب بلند است آیا عقلا و عرفا خیلی محال است که می نوشیده باشد؟ سنایی با آن همه اعتبار عرفانی به می خواری و توبه خود اقرار دارد ؛
به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا
و همینطور ناصر خسرو با آن تصلب عقیده و روح پارسایی چه رسد به حافظ که رند عافیت سوزی است
بشر از همان آغاز میل به گناه داشته آدم ابوالبشر با خوردن از میوه ممنوعه درخت معرفت نیک و بد دانای راز می شود و از مقام فرشته واری نزول و به مقام آدمیت صعود میکند ؛
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی؟ !
اگر احتمال شراب خوردن حافظ را قوی و مسلم بگیریم باز هم از مقام انسانی و هنری و عرفانی حافظ ارجمند و بزرگ چیزی کاسته نمی شود چرا که به قول خود حافظ:
کمر کوه کمست از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست
حافظ انسانِ کامل نبوده و بلکه کاملاً انسان بوده و شان انسانیت گناه و اشتباه و شان خداوند به قول حافظ گوهر سخن ؛
پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
✍بهالدین خرمشاهی
| مجله ادبی هنری پیغمبر ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha
https://www.instagram.com/p/CDQ9pnrABu8/?igshid=1iwieweigrp94
.....با آنهمه طعن و طنز که در نقد صوفیان به کار می برد ؛
کجاست صوفی دجال چشم ملحد شکل
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی
حافظ صوفی یا قلندر به معنی رسمی خانقاهی نیست و به جای آن که عارف باشد عرفان شناس است، و نه فقط از قید خرقه و فرقه و خانقاه، بلکه از قید طامات و شطح و از اصطلاح شناسی قراردادی صوفیانه هم آزاد است
شطح و طامات به بازار خرافات بریم
طامات به چند و خرافات تا به کی
آری وی آشنا به مضامین عرفانی است، چنانکه آشنا به معانی فلسفی و کلامی هم هست و مانند شیخ نعمت الله ولی یا مغربی یا شیخ محمود شبستری نیست که متعهد به یک طریقت و دربند صحت و دقت اصطلاحات باشد.
حافظ بیش از هرچیز هنرمندی آزاده و گردنکش و شورنده است، مقام حافظ شامخ است اما نه در عرفان ، نه موسس مکتبی است نه صاحب نظام و نظریه ای و نه پیر و پیرو خانقاهی
آنچه در دیوان او هست گاهی تلمیحات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی است که با عناصر و مضامین و احوال دگر آغشته است که همه در خدمت هنر اوست .
حافظ قرآن شناس نیز هست ؛ اهل کلام و فلسفه هم هست ؛ در معارف دیگر هم دست دارد، ولی در درجه اول و تحلیل آخر شاعر است، شاعری سترگ. منتها چون ضریب هنرش بالاست و به قول خودش حکایت دل را خوش ادا می کند پایگاه عرفانی اش از آنچه هست فراتر می نماید، خیلی ساده دلی می خواهد که هر جا در شعر او زلف دیدیم بگوییم مراد "غیب هویت " یا " کثرت " است و مراد از خال " ذات صرف " یا " وحدت است " و یا قد و قامت، برزخ بین وجوب و امکان" و نظایر آن
حافظ هم سخن عارفانه آسمانی دارد و هم غزل عاشقانه انسانی و زمینی که شباهت ظاهری و صوری با یکدیگر دارند اگر همه عاشقانه های او را عارفانه شمریم یک افراط است و اگر بالعکس هم افراط دیگر
اگر مجادله با حق نکنیم می توان پذیرفت که حافظ هم اهل علم عرفان بوده است و هم اهل احوال و عوالم عرفانی ولی مسلّم آن است که تا بدان پایه عارف حرفه ای تمام عیار نبوده است که همه باده های دیوانش باده عرفانی باشد
یکی از دلایلی که ما را از عارف انگاری تمام عیار حافظ باز می دارد، نشاط زندگی دوستی و غنیمت شمردن زندگی و ستایش ناز و نعیم دنیوی است که دیوانش مالامال از آن است.
حال آنکه آثار عارفان مبتنی بر نیست بنیادی جهان و زهد و اعراض از دنیا و الدنیا سجن المومن است ، عرفان بدون زهد و پارسایی معنی ندارد و حافظ ؛
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ای می کند آن نرگس فتّان که مپرس
باری جانب احتیاط و اعتدال را نباید فروگذاشت. اگر کسی ادعا کند همه باده های حافظ انگوری است، ادعای بیربطی است. اما اگر هم ادعا کند همه باده هایش شراب طهور و شهد عشق و عرفان است، دلیلی برای اثبات ادعای خود ندارد.
حافظی که با شیخ ابواسحاق و شاه شجاع و جانشینانش حشر و نشر داشته و در بزمهای آنان و مجالس شادی کسانی چون حاجی قوام شرکت می کرده و از بیت بیت اشعارش حدیث می و مطرب بلند است آیا عقلا و عرفا خیلی محال است که می نوشیده باشد؟ سنایی با آن همه اعتبار عرفانی به می خواری و توبه خود اقرار دارد ؛
به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا
و همینطور ناصر خسرو با آن تصلب عقیده و روح پارسایی چه رسد به حافظ که رند عافیت سوزی است
بشر از همان آغاز میل به گناه داشته آدم ابوالبشر با خوردن از میوه ممنوعه درخت معرفت نیک و بد دانای راز می شود و از مقام فرشته واری نزول و به مقام آدمیت صعود میکند ؛
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی؟ !
اگر احتمال شراب خوردن حافظ را قوی و مسلم بگیریم باز هم از مقام انسانی و هنری و عرفانی حافظ ارجمند و بزرگ چیزی کاسته نمی شود چرا که به قول خود حافظ:
کمر کوه کمست از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست
حافظ انسانِ کامل نبوده و بلکه کاملاً انسان بوده و شان انسانیت گناه و اشتباه و شان خداوند به قول حافظ گوهر سخن ؛
پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
✍بهالدین خرمشاهی
| مجله ادبی هنری پیغمبر ؏ـشق |
◍⃟◍⃟♥️ 🆔 @molana_hafeziha
https://www.instagram.com/p/CDQ9pnrABu8/?igshid=1iwieweigrp94