در مسیر خودشناسی

شما هر کاری که انجام میدهید تقریباً مکانیکی انجام میدهید. شما باید خودتان را از خودکار بودن خارج کنید. و هشیاری را به کارهایتان اضافه کنید. کل مراقبه همین است: روند خارج شدن از خودکاری

اما شما اتوماتیک شده اید. مثل آدم آهنی. شما به راندن اتومبیل ادامه میدهید، سیگار میکشید، با دوستتان صحبت میکنید، و به هزار و یک فکر در درون خود فکر میکنید
این کل شیوة زندگی شماست. شما اینگونه زندگی میکنید. شما غذا میخورید، اما به سادگی غذا را در درون انباشته میکنید. شما هیچ توجهی به آنچه میخورید، نمیکنید. شما با شوهر یاهمسرتان عشقبازي میکنید، اما حتی چهرة او را نمیبینید. شما بسیار غیرحساس شده اید. شما فقط به ادا و اطوار خالی
ادامه میدهید که هیچ اهمیت و معنایی ندارند. آنها نمیتوانند هیچ معنایی داشته باشند. مگر اینکه شما کاملاً هشیار باشید.
این نور آگاهی است که چیزها را باارزش و غیرعادي میکند. آنگاه چیزهاي کوچک، دیگر کوچک نیستند. هنگامی که انسانی با هشیاري، حساسیت و عشق یک ماسۀ معمولی را در
ساحل لمس میکند، آن ماسه، الماس کوه نور میشود. و اگر شما الماس کوه نور را در حالت نا آگاهیتان لمس کنید، آن فقط یک ماسۀ معمولی است و حتی آن هم نیست .
زندگی شما به همان اندازهاي که هشیاري دارید، عمق و معنا دارد.
حال مردم در سراسر جهان میپرسند «معناي زندگی چیست؟» البته معنا از دست رفته است. چون که شما راه یافتنِ معنا را گم کرده اید. و راه، آگاهی و هشیاري است.

#اشو

هنگامی که دلت بیدار شد و شعله ای از نور شد ، تو معنا و اهمیت زندگی را خواهی شناخت ، و این یابشی بزرگ است . آنگاه سپاسگزاری و ستایش برمی آید . آنگاه تنها هدیه ی زندگانی کافی است تا با آن برای همیشه و همیشه شادمان و بهره مند باشی .


📝 دالایی لاما

🌞


✅ اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم ، انگشتم را کمتر به نشانه ی تهدید به سوی او می گرفتم .

✅ کمتر به ادب کردن او می اندیشیدم و در مقابل بیشتر به برقراری ارتباط با او اهمیت می دادم .

✅ کمتر به ساعتم نگاه می کردم و چشم هایم را بیشتر برای نگاه کردن به او به کار می گرفتم .

✅ با او بیشتر به گردش می رفتم ، بادبادک های بیشتری به آسمان می فرستادم .

✅ کمتر خودم را جدی می گرفتم ، اما جدی تر با او بازی می کردم .

✅ دشت های بیشتری با او می پیمودم و ستارگان بیشتری را با او تماشا می کردم .

✅ کمتر او را می کشیدم که تندتر راه برود و بیشتر او را در آغوش می کشیدم .

✅ رفتار خشک و سخت گیرانه ام را کمتر به کار می بردم و در عوض بیشتر حمایتش می کردم .

✅ به جای فکر کردن به ساختن خانه ، اعتماد به نفس او را بهتر می ساختم .

✅ به جای اینکه عشق و قدرت را در خود رشد دهم ، قدرت عشق ورزیدن را در خود پرورش می دادم .