خاطرات فوت فتیشی 🔥🚶


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Erotic


Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Erotic
Statistics
Posts filter


سلام امیرم ۱۶
من کلا خاطره هام بی نهایته چون کل خانواده مون رو سیستم ارباب و برده می‌چرخه
من خالم میسترسه و بنظرم یکی از بهترین پاهای جهانو داره
دختر خالمم پاهاش خوبه و اونم گرایشش به میس بودنه ولی سنش کمه ۱۵ سالشه
من این حسو وقتی پیدا کردم که یه روز از مدرسه اومدم و طبق معمول فکر میکردم کسی خونه نیست و دیدم که
بابام داره یجوری پاهای خالمو میخوره که حالم بد شد
(اینم بگم پاهای خالم همیشه بو میده و کلا هروقت میاد هرجایی همه میگن جوراباتو بذار یجایی نباشه فقط)(البته به جز من و بابام)
از مامانم هم نگم که یه پاهای خیلی خوشگل داره که خودم تاحالا ندیدم بهتر ازشو(جز خالم)که مامانم ۴۰ سالشه و خالم ۳۶
خلاصه فکر نکنید بابام هم خیلی بردست نه
بابام در ازای هرچی که برام میخره میگه پاهامو ببوس و بو بکش (میگه جای پول تو جیبیته)
من هم تجربه ی زیر پای مامانم و خالم و دختر خالم بودنم دارم
(و متاسفانه با خوشبختانه پالیسی مامانم و توسط بابام دیدم)که اصلا هم ازش خوشم نیومد نمیدونم چرا
درکل خانواده ی ما همشون پاهاشون
خوبه و خیلییییییی بو میده
اینم بخدا الکی نیست میدونم شاید عجیب به نظر برسه😂💔

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov

19k 0 53 176 284

سلام محمد هستم ۲۵ سالمه تهرانم
من از بچگی حدودا وقتی ۵ - ۶ سالم شد متوجه علاقه زیادم به پاهای عمه ام شدم ایشون پاهای کشیده و بسیار زیبایی داره و واقعا هر دفعه میبینمشون بدنم یه جوری میشه😁
وقتی که بچه بودم عمم با پاهاش باهام بازی میکرد مثلا پاهاشو روی سینم میذاشت و بالا پایین میبرد و واقعا حس خوشایندی بهم دست میداد با این کار
عمه ام وقتی منزل ما میومد معمولا جوراب هاشو توی اتاق من میذاشت و منم گاهی سراغشون میرفتم و بو میکشیدم
یه بار خیلی هوس پا کرده بودم جوراب مشکی عممو که حسابیم عرق کرده بود علاوه بر بو کشیدن چند تا لیس حسابی هم زدم که جاتون خالی هنوز مزه اون عرق زیر زبونمه بعد ازین کور جوردب عمم یکم خیس شد که من ترسیدم یه وقت عمم شک کنه ولی خدا رو شکر سه چهار ساعت بعد از خونمون رفتن و جورابش خشک شده بود
یه بار دیگ که مسافرت شهرستان رفته بودیم با عمم خونه ی یکی از اقوام دعوت بودیم من یهو هوس پاهای عممو کردم رفتم دم در اونجا که مهمون ها کفش هاشون رو درمیارن و دیدم کفشای مشکی عمم بدجور داره بهم چشمک میزنه منم زانو زدم و لیس حسابی روی کفش خاکیش کشیدم طوری که جای لیسم موند رو کفشش منم یکم با دست مالیدم تا جای لیسش بره ولی خب یوم باز جاش بود بعد شب که میهواستیم بریم ازونجا دیدم جای لیسم هنوز هست اما عمم کفشو پوشید و چیزی نگفت و فکر نمیکنم فهمیده باشه 😂
این داستان واقعی بود و سعی کردم که دروغ قاطیش نکنم.

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


سلام ممدم
یه خاطره دیگه هم بگم

من گفتم از حدود پنج سالگی شروع شد نه سالگی به اوج رسید تا الان حسم

دلیلشم سه تا از خاله هام بودن🤣🤣
خدا شاهده خدا شاهده وقتی یکیشون من و تهدید می‌کرد ورد زبونش این بود میشینم پامو میکنم دهنتا 😡
یا یکی دیگه از خاله هم عادت داره هر جا میشینه پاهاشو دراز میکنه اصلا نشستن بلد نیست منم که حرکتشو حفظم همش زیر پاهاش خوابیدم معمولا هم گردن و بازوم و می‌چسبونم کف پاهاش 🤣🤣بدون این که اصلا صحبتی بشه مثل داستانای تخیلی دوستان ما

خدا شاهده یه شب دراز کشیده بود روی مبل منم دقیقا روبه روی پاهاش نشسته بودم

هی سر صحبت و باز کرد گفت فکر کنم پام بو میدونه من چیزی نگفتم
داخل پرانتز آقا من خیلی مغرورم اصلا روم نمیشه صحبتی چیزی کنم

آقا هیچی دفعه سوم بهم گفت ممد دماغتو بچسبون کف پاهام بو بکش ببین بو میده
آقا من همینطوری بی حرکت موندم دوباره خدا شاهده برگشت گفت دماغتو بچسبون به کف پاهای من
آقا هیچی منم بحث و پیچوندم هیچ کاری نکردم ترسیدم اگه بو بکشم شک کنه بهم🤣🤣🤣😓😓😓😓
ولی جای نگرانی نیست چون چند سری که خواب بوده سوسکی چند تا زبون به پاهاش زدم🤤🤤🤤
این فقط یه خاطره بود چند تا دیگه همینجوری منگل بازی درآوردم 😁

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


می‌دادم یه ساعت بیشتر بود که پاهاشو میخوردم پاشه پاشو توی دهنم فشار میداد و میک میزدم یاد ناخودآگاه یادگرفته بودم که چیکار کنم اونم با انگشت نوازشم می‌کرد و آه می‌کشید
خلاصه بعد دوساعت که من از خستگی و گیجی چیزای که خورده بودم زیر پاهاش خوابم برده بود وقتی به خودم اومدم دو ساعتی گذشته و زیبا از حموم اومده بود بیرون رو درست روی مبل روبروم با یه حوله که تنش بود نشسته بود تازه داشتم به خودم می اومدم که یادم می افتاده که چی گذشته عصبانی شدم و خواستم چیری بگم که با یه لحن جدی بهم گفت هیس حرف نباشه برو صورتت رو بشور تو به چیزی که میخوای میرسی منم به چیزی که خواستم چیزی عوض داره گله نداره یهو حوله رو کنار زد پاهاشو باز کرد و با دست زد رو کصش و گفت اینو میخوای زود باش صورتت رو بشور و بیا
سریع صورتم رو شستم و با توی دلم خودم گفتم بزار بخاطر کاری که کردی کص و کونتو جر میدم لعنتی ولی راستش ته دلم خیلی خوشم اومده بود فکر نمیکردم لیسیدن پا همچنین لذتی داشته باشه
ولی دوباره عصبانی شدم و گفتم باید قبلش بهم میگفت
رفتم کنارش راست کرده بودم و شروع کردم به خوردن لب و گوش و گردن و سینش مزه خرمالو میداد سینه هاش که گفت میخوای همینجوری بزاری تو چجوری دلت میاد کصمو نخوری کص صورتی و تپلی داشت که اصلا بهش نمی‌خورد راستش واقعا دلم نیومد که کصشو نخورم کص خوشبوی داشت شروع کردم به لیس زدن و مزمزه کردن کصش واقعا خوشمزه بود مزه میوه میداد بیست دقیقه ای کصشو خوردم زیبا با صدای قشنگی که حالا حشری شده بود آه می‌کشید و سرمو با دستاش گرفت و کص و کونشو به زبونم می‌کشید منم که داغ و حشری شده بودم چون میدونستم از حموم اومده و کصش خیلی تمیز بود کص و کونشو لیس میزدم تا اینکه بعد ده دقیقه دست و پاش شل شد به لرزه افتاد و بلند جیغ و آه می‌کشید ارضا شده بود حالا نبوت من بود سر کیرمو گذاشتم توی کصش واقعا خیلی تنگ بود زیبا آه می‌کشید و میگفت کیرت بزرگه لعنتی آروم تر پنچ دقیقه ای طول کشید تا همه کیرمو توی کص زیبا جا کرده بودم زیبا زیر بود و منم هم روی زانو هام داشتم به سرعت تلمبه میزدم و لب ها و سینه هاشو میخوردم پوزیشن های مختلف رو روش پیاده میکردم و اونم فقط آه می‌کشید و توی پوزیشن فورغونی جفت پاهاشو انداخته بودم روی شونم همه بدنمون خیس عرق بود زیبا گفت پامو بخور پاهامو بخور که ارضا شم و من همزمان که توی کصش تلمبه میزدم پاهای زیبا دوباره توی دهنم بود و داشتم لیشون میزدم که زیبا دوباره ارضا شد و جیغ می‌کشید
منم داشتم ارضا میشدم گفتم دارم میام میخواستم بکشم بیرون که دستامو محکم گرفت و گفت چند ماه پیش توی کصم
آی یو دی گذاشتم نترس همشو بریر تو
بعد چند ثانیه انگار که همه وجودم توی کص زیبا خالی شد چون یه ماهی بود که نکه سکس داشتم و نه جق زده بودم همه آبمو توی کصش خالی کردم و کنارش بی حال افتادم بعد نیم ساعت از همدیگه تشکر کردیم و رفتیم حموم ساعت تقریبا سه و نیم شب بود از حموم که اومدیم بیرون رفتیم باهم خوابیدیم صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که با صورت روی کص زیبا خوابم برده و داره ریز بهم میخنده خندیدم و کصشو بوسیدم و براش لیسش زدم و راضیش کردم که از کون هم باهم سکس داشته باشیم و اون می‌ترسید چون تجربه نکرده بود و با کلی زبون ریختن قانعش کردم ولی بیچاره زیرم عذاب کشید و اشکش در اومد ولی منم هنوز ته دلم بابت دیشب و لیسیدن پاهاش یه کوچولو دلخور بودم گفتم این به اون در
خلاصه که رابطه ما عمیق تر شد برنامه آخر هفته هامون قوی تر از قبل پیش میرفت و عاشق همدیگه شدیم و تا نزدیکی ازدواج هم پیش رفتیم که مخالفت خانواده هامون به خاطر اختلاف سنی ۳ ساله که زیبا ازم بزرگتر بود و مخالفت خانواده زیبا بخاطر اختلاف طبقاتی که خانوداش معتقد بودن داریم ما نتونستیم ازدواج کنیم و این رابطه داغی شد روی دل جفتمون ...

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


داستان برمیگرده به دو سال پیش که آخرای ارشدم بود
کلاسام که تموم می‌شد میرفتم مغازه یکی از آشناهامون سرکار یه جواهر فروشی بغل مغازه ما بود که یه خواهر برادر بودن به اسم زیبا و دانیال
زیبا 29سالش بود و مطعلقه بود
حدود 170 قدش بود یه صورت استخوانی با موهای مشکی و یه پوست خیلی سفید و لب های صورتی داشت
اما از صداش نگم براتون وقتی حرف می‌زد مو به تن آدم سیخ می‌شد
همیشه هم جوراب اسپورت و شلوار فیت یا صندل و شلوار بگ می‌پوشید و پاهای سفید و کف پای صورتی و نارنجی براقی داشت که هرروز به یه بهونه تایم های دانیال نبود دو سه باری میرفتم توی مغازه و باهاش هم صحبت میشدم و با چشمام از سرتا پاش اسکرین شات میگرفتم، زیبا ملکه ذهنم شده بود و هروقت با رلم سکس میکردم توی تصورم با زیبا بودم
زیبا به مرور زمان و رفته رفته تموم فکر و ذهن مو به خودش اختصاص داده بود جوری که با دوست دخترام کات کرده بودم تموم فکر و حسم شده بود زیبا و هیچکس جز اون به ذهنم نميومد و بعد سه چهار حرف زدن های ساده و ابتدایی تونستم توی اینستاگرام مخشو بزنم و باهاش دوست بشم حالا دیگه کرمم خوابیده بود و داشتم بهش نزدیک ونزدیک تر می‌شدم
یه روز بهم پیام داد که بیا اینور مغازه ما رفتم و دیدم نشسته و پاهاشو انداخته روی پا یه ساپورت مشکی پوشیده بود سینه هاش هم تقريبا پوشیده بود جوری که اگه زاویه دید و دقت خوبی داشتی میتونستی ببینی که چه خرمالو های قشنگی توی سینش داره
سرم داغ شده بود و نگام هیز ترین حالت ممکن رو داشت که زیبا گفت خانواده برای مسافرت یه چندروزی رفتن پاریس و شب به شام و دستپخت خودش دعوتم کرد
منم از خدا خواسته قند توی دلم آب شده بود و قبول کردم و قرار شد که غروب بریم خونه زیبا
دقیقه‌ ها به سختی میگذشتن تا غروب شد انگار که یه سال گذشت‌
من نیم ساعت قبل اینکه زیبا بهم زنگ بزنه رفتم خونه دوش گرفتم و یه قرص سیگنا فیلد و تاخیری خوردم و دستی به دم و دستگاهم زدم و گفتم سالار قراره امشب حال کنی ، رفتم دنبال زیبا و دم یه فست فودی گفت نگه دار گفتم شام قرار بود دستپخت خودتو بخوریم خانوم خانوما نه فست فود
یه خنده شیطنت باری زد و گفت به اونم می‌رسیم یه میان وعده کوچولو بگیرم فعلا
دوتا پیتزا گرفتیم و رفتم توی خونه
زیبا گفت من گشنمه و پیزا خوردیم ولی من بخاطر قرصی که خورده بودم خیلی اشتها نداشتم و راست کرده بودم که زیبا گفت چیه چرا نمیخوری گفتم خیلی اشتها ندارم
یه خنده ریزی کرد و گفت چیزای خوشمزه ای هست که قراره بخوری پس اشتهاتو یه کاریش بکن خندیدیم با این حرفش که یهو پاشو گذاشت بین پاهام روی صندلی و داشت پاشو می‌مالید به کیرم
حشریت داشت از چشمام می‌زد بیرون که یهو بلند شد و اومد پشت صندلی من و با دستاش سرمو رو به بالا گرفت و گفت نمیدونی چقدر منتظرت بودم که این لحظه برسه و با سرعت و خشونت خاصی ازم لب می‌گرفت ، یهو دستم رو گرفت و رفتم توی پذیرای یه شیشه ویسکی روی میز بود که زیبا شروع به ریختن ویسکی کرد و آنقدر ویسکی خوردیم مست و پاتیل شده بودیم زیبا منو روی مبل سه نفره خابوند و خودش هم روی دسته مبل روی سرم نشست کیرم داشت شلوارم رو پاره می‌کرد تو همون حالت همه لباسام رو در آوردم منتظر شدم که زیبا لخت بشه که یهو دیدم پاهاشو به صورتم می ماله و توی همون حالت با دستاش دهنم رو گرفت جوری که لبام غنچه شده بود استکان ویسکی رو رفت بالا و بعد دهنشو به دهنم نزدیک کرد و همشو توی دهنم ریخت وگفت قورتش بده آفرین پسرخوب و شروع کرد پاهاشو روی صورتم و دهنم کشیدن ولی تاثیر ویسکی و قرص اختیارم رو از گرفته بود زیبا یه نگاهی به کیر راست شدم انداخت وگفت آخ جوون کلفت و دارز دوست دارم ولی شرطش اینه که اول کاری که میخوام رو بکنی و ازم خواست دهنم رو باز کنم پاشو روی دهن و زبونم می‌کشید و پای دیگش رو روی چشم و بینیم گذاشته بود داشتم واسه اولین بار یه بو و مزه جدید و خیلی خوب زو تجربه میکردم یه بوی تند و دلپذیر با یه مزه ملس ترش و شیرین زیبا میگفت آفرین آفرین کوچولو لیس بزن بخورش که همش مال توه لیس میزدم که گفت با دندون جورابام رو در بیار دونه دونه جوراب های سفید رنگ عرق کردشو که حالا خیس هم شد بود رو در آوردم و با انگشتای پاش توی دهنم انداخت و یه استکان دیگه ویسکی ریخت و بازم دهنمو گرفت و لبام غنچه شد و جوراباش توی دهنم بود واقعا نمیدونستم که دارم چیکار میکنم که ویسکی رو تو همون حالت ریخت توی دهنم و گفت آفرین همشو بخور و جورابارو میک بزن که ویسکی حروم نشه و همشو بخوری
بعد چند دقیقه جوراب هارو با انگشت درآورد و پاهاشو از نوک انگشت تا مچ پاش روی زبونم می‌کشید و پاشو با تمام قدرت توی دهنم فشار میداد و می‌خندید میگفت آفرین آفرین دوست دارم همشو توی دهنت جا کن دهنم داشت پاره می‌شد ازم خواست وقتی پنچه پاش توی دهنمه زبونمو بکشم به سینه پاهاش و منم مثل یه برده بی اختیار هر کاری که میگفت انجام


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
ویو نیست : پا بیار✅

11k 0 217 21 82

دو ساعت گذشته بود و ارباب طاهره گفت بسته گند زدی به شلوارت خودت رو تمیز کن که بریم تا بقیه نگران نشدن
با چشمام داشتم ازش خواهش میکردم که فقط بزاره یکم دیگه لیس بزنم که گفت
نترس این اولین دفعه بود دفعات بعد با کیفیت بهتر و دستی روی سرم کشید و گفت تو از الان به بعد برده منی پرهامی منم دست و پاشو بوسیدم و خودمو تمیز کردم ارباب طاهره هم پوشاک و شربتی رو که از قصد جاگذاشته بود گذاشت توی کیفش و شنگول و شاد برگشتیم خونه مادر بزرگ .....

از اون موقعه تا الان که ده ساله منو طاهره باهمیم و همچنان مزه پاهاش بهترین خوردنی دنیا برای منه و به مرور زمان باهم وارد رابطه عاطفی و سکسی هم شدیم حداقل هفته ای یه بار باهمدیگه خلوت می‌کنیم
حتی هرزگاهی با شوخی بهم میگه که دختر سه سالش از شوهرش نیست و از منه

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


اسمم پرهامه
و اینی که دارم براتون می‌نویسم رو تجربه کردم، همش از سال۸۸ شروع شد وقتی اول راهنماي بودم و پسرم عمم با طاهره ازدواج کرد و برای مراسم پاگشاد به خونه ما دعوت شدن اولین باری اونجا بود که بزر
فوت فیتیش در وجودم کاشته شد پاهای کشیده و استخوانی با قوس فوق‌العاده که جوراب پاریزین پا جذابیتش رو چندین برابر کرده بود، خلاصه گذشت و شوق دیدن طاهره و پاهای جذابش منو با اشتیاق به همه مهمونی های خانوادگی میکشوند، گذشت و سالها تو کف پاهاش بودم تا بالاخره توی سال ۹۳ توی خونه مادر بزرگم طاهره رفت توی یه اتاق خلوت که بچه سه سالشو بخوابونه و من مثل یه شکارچی که منتظره فرصته فقط چشمام دنبال طاهره بود وقتی از اتاق اومد بیرون دیدم که جوراب پاش نیست و فهمیدم جوراباشو درآورده و توی اتاق گذاشته وقتی طاهره رفت توی حیاط و مشغول حرف زدن با بقیه شد من سریع خودمو به اتاق رسوندم و دیدم جورابای مشکی رنگش رو روی دسته مبل گذاشته سریع اونا رو توی دستام گرفتم و با یه نفس عمیقی که انگار از تمام وجودم میاد نفس کشیدم و بوی تند و دلپذیر جوراباشو تا مغز استخونم حس کردم بهترین بوی بود که تجربه کرده بودم جورابارو توی دهنم گذاشتم که مزه کنم وای نگم که وقتی اون صحنه یادم میاد چه حالی میشم داشتم لذت می‌بردم که شق کرده بودم که یهو طاهره رو پشت سرم احساس کردم وقتی برگشتم با چشمای گردشدش ازم سوال می‌پرسید که داری چیکار می‌کنی جورابام توی دهنت چیکار میکنه که سریع به خواهش التماس افتادم و گفتم به کسی چیزی نگه و همه چی رو براش توضیح دادم با عصبانیت زد تو گوشم و گفت گمشو دیگه نبینمت

خلاصه من یه مدت ترس و نگرانی اینو داشتم که مبادا به خانواده و فامیل چیزی بگه و هم راضی بودم که بهترین تجربه عمرمو کسب کرده بودم،
تا اینکه بعد یه ماه بازم خونه مادر بزرگ جمع شدیم با ترس و نگرانی و شوق دیدن پاهای طاهره توی مهمونی حاضر شدم ، طاهره و بچش بودن اما خبری از پسر عمم نبود و از صحبت های بقیه فهمیدم که رفته سفر کاری
چند دقیقه ای گذشت و من با ترس از نگاه طاهره به پاهاش نگاه میکردم جوراب پاریزین مشکی شفاف پوشیده بود که برق از سرم پرونده بود و مدام پاهاشو روی همدیگه مینداخت و کف پاشو رو به من می‌گرفت
کف پای چپش دوتا خال داشت که هروقت یادش می افتادم آب به لب و لوچم می افتاد
طاهره یهو گفت که پوشاک و شربت آراد پسرش رو فراموش کرده و باید بره خونه و اونا رو بیاره و ازم خواست که منم باهاش برم

داشتم از تعجب شاخ در میاوردم که یهو با یه لهن تهدیدآمیز آمیخته به شوخی گفت میای یا نه؟؟
من من کنان گفتم آره
سوار آژانس شدیم و راه افتادیم توی راه تا رسیدیم خونه آراد خوابش برد وقتی رسیدیم به خونشون طاهره گفت نترس میخوام به آرزوت برسونمت رفت و آراد رو گذاشت توی اتاقش
اومد روی یه صندلی تکی دسته دار نشست
و گفت بیا جلوم چهار زانو بشین
استرس مثل مارمولک از سرو کولم بالا می‌رفت و همه بدنم داغ شده بود رفتم جلوش نشستم اول با دستش موهای بلندم رو از جلوی صورتم کنار زد و نوازشم کرد بعد انگشت شصت دستش رو کشید روی لبام و گفت پرهامی زبونت رو ببینم منم دهنو یکم وا کردم و زبونم‌ بیرون بود طاهره با انگشت زبونمو لمس کرد و گفت زبون نرمی داری و بعد ازم خواستم زیر پاهاش کنار پایه های صندلی دراز بکشم پای راستشو روی صورتم گذاشت و گفت دهنتو واکن دهنمو وا کردم و پای چپش رو با جوراب روی زبونم می‌کشید وای از مزه و عطرش نگم که بهترین چیزی بود که تجربه کردم بعد از چند دقیقه با انگشت دست جورابش رو از پاش در حالتی که انگشتای پاش توی دهنم بود در آورد و با انگشتای پاش انداخت توی دهنم بعد اون‌یکی جورابش رو درآورد و گذاشت توی دهنم من انقدر لذت برده بودم که آبم اومده بود و شلوارم رو خیس کرده بودم که گفت بسته جورابارو در بیار و پاهامو لیس بزن وقتی کف پای چپش رو لیس زدم اونم همزمان با هر لیس من یه آه ریز می‌کشید و ازم میخواست که بیشتر لیس بزنم کف پا و لای انگشتاش عرق کرده بود و من با ولع تمام اونارو میخوردم و با صدای خش دار و حشری میگفتم زیر پاهات بمیرم ارباب طاهره و اونم لذت می‌برد و پاشنه پاشو روی زبونم فشار می‌داد و هر وقت که زبونم خشک می‌شد تف می‌کرد توی دهنم و من مست و مست تر میشدم هرچی لیس میزدم کف پاشو مزه پاهاش تموم نمیشد بیشتر از یه ساعت بود که زیر پاهاش بودم و بلندم کرد موهای بلندمو از پشت سرم گرفت و گفت زبونتو در بیار و توی صورتم تف می‌کرد و زبون و صورتم رو کف پاش می‌کشید به نفس نفس افتاده بودم ولی مثل دیونه ها تا وقتی که ارباب طاهره خسته شد ادامه دادیم بعد اون با حالت خستگی به صندلی تکیه کرد و منم با صورتم روی پاهاش افتاده بودم انگشت شصت پاشو میک میزدم

12k 0 42 4 50

سلام پویا هستم 23 سالمه تهران زندگی میکنم
والا این موضوع فوت فتیشمو تا 3 سال پیش هیچکس نمیدونست تا یروز به یکی از دوستای صمیمیم گفتم اونم چون خودش فتیش های عجیبی داشت اون به من گفته بود ولی من تازه سه سال پیش بهش گفتم اونم گفت من یه میسترس میشناسم خودمم همیشه پیش اون میرم و انواع فتیش هارو انجام میده همچی هم داره انواع لوازم شکنجه مثل دیلدو و اینجور چیزا منم که از خدام من اقا اخر سر گرفتم ایدی تلگرام میسترس رو من گرفتم از این دوستم
بعد پیام دادم شمارشو داد فتیشمو گفتم بهش بعد گفت فردا شنبه ساعت 8 شب بیا بعد گفت بیا پارک نمیدونم کجا قشنگ یادم نیست چون مال 3 سال پیشه رفتم پیداش کردم بعد رفتیم خونش بعد اول با تحقیر هی مجبورم میکرد پاشو بو کنم ینی ببین بوی بهشت میداد بعد شروع کردم انگشتاشو خوردم بعد کف پاشو بعد لای انگشتاش بعد اینم بگم حسابی کار بلد بود و یجوری فوش میداد و تحقیر میکرد و با پاش چَک میزد بهم اصلا همون موقع ابم اومد بعد با دستمال پاک کردم ابمو دوباره شروع کردم یه 50 دقیقه همینطوری شد بعد من چون فتیش ترامپل هم داشتم ترامپل انجام دادیم اول با کفش پاشنه بلند اومد روم یه ده دقیقه بعد با کتونی اومد روم بعد با جوراب اومد و صورتمو حسابی له کرد با پاش اومد دوباره له کرد صرمو و همراه با اینا فحش هم میداد تحقیر میکرد و میزد در اخر هم فوتجاب کرد کیرمو راستی از پاهاش نگم روی پاهاش سفیده پایین پاش هم زردالویی با سایز 39 بعد خلاصه از اون بعد هر ماه یا سه هفته میرم پیشش تو تهران هم هستیم کسی اگه میخواد تو نظرات بگه منم پیویشو بفرستم در ضمن پولی پیوی میفرستم چون این میسترس نیست در جهانه یکی از بهترین میسترس هاست

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


خاطرات یکی از بچه ها:

سلام
ممد ۲۴
ببینید هرکی دلش فتیش پا خواست راحت بره یه پولی پیدا کنه هرکاری خواست بکنه.....فقط دقت کنید حضوری باشه حتما داخل مجازی فقط سرتون کلاه میره جانم زیاده برای این کارا هر محل یه جا مخصوص داره که بانوان زحمت کش کسب روزی میکنن🤣🤣
................اما خاطرم خاطره که زیاده ولی جالب ترینش اینه از یه دوست قدیمی اسمشم صادقی بود کلاس اول دبستان ..... اینم بگم که منو محیط فوتفتیش کرد و خاله هام از بس که با پاهاشون از بچه گی با من بازی کردن از سن ده سالگی من بوسیدن پا رو تجربه کردم 🥰 بگزریم


این آقای صادقی که الان باید ۲۴ سالش باشه بغل دستی من تو مدرسه بود خدا شاهده خدا شاهده تو همون سن ۷سالگی عاشق پای معلمای خانوم بود پیش من می‌شست فکر کنید بچه هفت ساله🤣🤣🤣 همش میگفت وای پاهای خانوم هاشمی لیسش بزنی کف پاهاشو بلیسی عرق پاهاشو با زبونت تمیز کنی 🤣🤣🤣 اصلا عجیب دیوونه بود

صادقی جان اگه پیام من و میبینی دمت گرم تو هفت سالگی آخه🤣🤣

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


سلام پریام (نیکا) پارت ۳

بچه ها کامنت هاتونو ک میخونم خنده‌ام میگیره اینا چیه مینویسین عیبه برا شماها😂❤️


فردا از خواب پا شدم دیدم همه تقریباً بیدارن ولی پسر خالم هنو خواب بود بعد اینکه از خواب بیدار شد دائما درحال دوری ازم بود مثلا رفت تو اتاق منم دنبالش رفتم باهاش درمورد دیشب کلی فحش بدم ولی باز فرار کرد یعنی تا بعدظهر ساعت ۴ـ۵ اصلا فرصت نشد باهاش صحبت کنم ولی چندباری با اشاره میکشمت نشونش دادم گاهی میخندید گاهی رنگش پرید شد ساعتای نزدیک ۶ قرار بود با ماشین از روستا برم شهر هم نون بگیرم هم خوراکی بخرم مثل ماکرانی سویا رب و ... سوار ماشین شدم دیدم یکی داره زنگ میزنه قبل اینکه برم دیدم خود نامردشه جواب دادم گفت جان من رفتی ۴۰ تمن شارژ دستی بگیر یا مستقیم بفرست گفتم اصلا نمیشه و اینا خلاصه مخالفت کردم دیدم فهمید چاره‌ای نداره مجبور شد باهام بیاد شهر😈 اول ک اومد سوار شد جلو نشست منم یه نیش خند زدم دیدم رنگش پرید رفت عقب نشست خلاصه تا ساعت ۷ درگیر خرید بودیم قرار شد برگردیم من بین راه رفتم تو یه خیابون خلوت یعنی تنها کاری ک نکردم چاقو زدن بود 😂 انقدر فحش و لگد ... زدم این لامصب هم خندید هم دردش گرفت گفتم مگه قرار نبود کاری دیگ‌ای انجام بدی خندید گفت بقران دست خودم نبود شرمنده منم فشاری شدم یه چک سنگین زدم تو گوشش ک ای کاش نمی‌زدم جا خورد یه لحظه ولی تا روستا سکوت کرد شب شد این نامرد هنوز از رو نرفته بود از اتاق پیام داد من که او حال بودم دیدم پیام داده (امشب میزاری؟) گفتم بابا تو دیگ کی هستی؟ ول کن دیگ خلاصه با مخالفت ۴۵ دقیقه‌ای نذاشتم پیشم باشه و صبح روز بعد هم عادی بود تا عصر ک خانواده هامون رفتن بیرون باز هم این پسرخالم نرفت منم تو اتاق بودم تنها بچه کوچیکا هم تو حال بودن ک یهو پسر خالم اومد تو نشست هیچی نگفت و هی نگام میکرد منم اصلا توجه نکردم دیدم یهو گفت میزاری؟ گفتم اصلا گمشو برو بیرون با گوشیت بازی کن دیدم گفت دادم بچه کوچیکا باهاش بازی کنن گفتم برام مهم نیست برو بیرون فقد گفت بابا تو که تهرانی منم اصفهانم خیلی کم همو میبینیم بزار این هفته رو خوش بگذرونیم گفتم نمیشه خلاصه یه ربع بحث کردیم تا اخرش من کصخل راضی شدم🤦🏻‍♀💩 من دراز کشیدم اون هم چهار زانو نشست منم پاهامو گذاشتم رو پاهاش شروع کرد لیس زدن واقعا داشتم لذت میبردیم ولی هی میدیدم یه چندباری ک مثلا پا راستمو میزاره زمین تا پا چپو بلند کنه پاشنه پا راستمو میمالید به اونجاش معلوم بود خیلی هات شده بود ولی خودش مقاومت میکرد منم واقعا داشتم منفجر میشدم دوست داشتم اونجامو بمالم ولی خجالت میکشیدم دیدم یهو خودش گفت بابا بیا راحت باشیم تا بیشتر لذت ببریم منم گفتم نمیتونم اینا تا خودش یه پتو اورد کشید رو از گردنم تا زانوهام کشید روم تا اونجامو نبینه یهو دیدم رفت در اتاقو کلید کرد لخت شد شلوارشو کند شرتشو اورد پایین دیدم واقعا کلفته و درازه منم هیچی نگفتم حقیقتا ولی گفت فقد یه خواسته دارم ازت اونو انجام بدی تا اخرش کاری باهات ندارم گفتم چی گفت من میشینم رو زمین تو هم دراز بکش یه پاتو با انگشتاش بکن تو دهنم با اون یکی پاتم کف پاتو بمال به اونجام و ماساژ بده و بالا پایین کنو خلاصه اینا یعنی جوری یهویی شد ک فقد مبهوت موندم گفتم اوکی اون کاری ک خودش گفته بودو براش انجام دادم هم حسش برا من دوبرابر شد هم برا خودش دیدم گفت به این حرکت میگن فوتجاب واقعا ارزوشو داشتم منم تو دلم خیلی خوشحال بودم حقیقتا بعد حدود ۴ـ۳ دقیقه داشتم ارضا میشدم ولی اون هم داشت میشد ک یهو پاهامو جفت کرد گذاشت جلوش خودش هم رو زانو وایساد ابشو پاشوند رو پاهام واقعا حس خوبی داد این کارو کرد خیلی لذت بخشه تا این کارو کرد انقدر حس خوبی داد منم سریع ارضا شدم یعنی بهترین لحظه عمرم بود با بقیه شون فرق داشت هم برا من هم برا اون خلاصه انقدر کیف داد یه ۵ دقیقه ای همین طور رو زمین دراز کشیدیم وقتی به خودمون اومدیم واقعا خجالت زده بودیم دیدم سریع جمع کرد رفت حموم منم حقیقتا حس درجه جدیدی تو زندگیم داشتم واقعا کیف داد ولی پیش خودم یه جوری شدم وقتی از حموم اومد بیرون گفتم یه چند تا حرف بهت میگم گفت بگو گفتم من الان ۴ ماه دیگ یا ۵ ماه دیگ تورو ببینم روم نمیشه باهات صحبت کنم حس خجالتی پیشد دارم بزار تا همینجا بمونه دیگ تکرار نشه گفت اوکیه فقد لطفی در حقم بکن من خیلی بدبختم گفتم بگو گفت همیشه یه هفته یکبار نود از پاهات بده 🤦🏻‍♀ منم دلم سوخت گفتم اوکیه خلاصه ۲ روز گذشت اونا رفتن اصفهان ما هم رفتیم تهران از اون قضیه ۶ ماهی هست میگذره ولی ماهی یکی دوبار به قول خودش با انواع جوراب و لاک عکس میدم ولی خودش گفت ما پسرا بیشتر به جوراب شیشه ای علاقه داریم 😂
دوستان ممنون ک خوندید امید واریم لذت ببرید اگر هم باور نمیکنید مشکلی ندارم برام هم فرقی نمیکنه🩵 خداحافظ ❤️🫶
مخلص همتون✋
نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov

9.2k 0 44 10 66

خاطراتی که ارسال میشن و با اسم اکانت ارسال کننده مطابقت نداره ثبت نمیشن💯


https://t.me/sendnullbot

لینک ناشناس چنل لطفاً خاطرات خودتون رو اینجا ارسال کنید ❤️

👣💤 @footmov


سلام دوستان
خاطره‌ای میخام بگم مال چند روز پیشه ینی ۲۳ مهر.اما قبلش بگم که هیچکدوم از حرفام دروغ نیست و فقطم برای این می‌نویسم که توی این کانال سهمی داشته باشم. خلاصه هم مینویسم که زیاده وقتتون رو نگیریم.
اهل سنندجم و ۲۳ سالمه از ۱۷ سالگی توی این کانال و اون کانال و اینستا و تلگرام خلاصه هرچی شما فک کنین دنبال یه دختر بودم پایه باشه واسه فوت فتیش.
همشونم بی نتیجه بودن تا همین چند روز پیش تو یکی از این ربات های چت ناشناس یه کاربر پیدا کردم برای اسم نوشته بود میس و سنم زده بود ۲۳ منم درخواست چت دادم جواب نداد بعدش پیام دادم که اسلیو حضوریم و یکمم قربون صدقه پاهاش رفتم😂
اینم بعد چند دقیقه سین و زد و پیام داد که آی‌دیتو بده خودم میام پیوی منم که زیاد رو این جور حرفها حساب باز نکردم چون زیاد شنیده بودم.هیچی دیگه اومد پیوی و یکم راجب به علایق باهم چت کردیم و گفت باشه قبوله حضوری میام منم هرچند از خدام بود ولی فکر میکردم میخاد اذیت کنه و با خودم میگفتم اینم مث بقیه بهش گفتم پس فردا بریم گفت نه فردا نمیتونم بندازش پس فردا ساعت ۱۰ بیا میدون اقبال
بیست و سه مهر ساعت نه و پنجاه و شش پیام داد که چیکار کردی؟ منم گفتم که راه افتادم گفت میخواستم بهت بگم من یکم دیرم شده ساعت یازده میام
منم موتور دارم اما به موتور که نمیشد.ماشین برده بودم اما چون ماشین خودم نبود استرس داشتم چون باید زود ماشینو پس‌میدادم.
ساعت یازده و چهل بود که بازم پیام داد روبه‌روی بانک ملت وایسادم منم گفتم الان میام فقط چی پوشیدین؟ گفت مانتو سفید
آقا من اینو دیدم دیگه انگار روح از بدنم جدا شد😂😂 یه کفش سفید اسپورت پاش بود رنگ پوست سفید قد بلند نه لاغر و نه چاق
رفتم سوارش کردم و گفتم کجا بریم؟ گفت نمی‌دونم منم رفتم یه جای خلوت
چون تقریباً انسان درونگراییم جاهای خلوت شهرو خوب میشناسم
تو ماشین یکم حرف زدیم اما هر دوتامون خجالت می‌کشیدیم رفتم دم یه سوپری یکم خوراکی خریدم گفتم اول باره زشته دست خالی باشم.
رفتیم یه جای خلوت و گفتم اینجا شروع کنیم؟ گفت باشه آقا درجا پاشو از کفش درآورد گذاشت رو پاهام گفت خودت شروع کن ببینم برای اولین بار چطوری منم که چون میخواستم راضی باشه یه جوری پا و جواربشو میبوسیدم و لیس میزدم که تو زندگیم اینقدر تلاش نکردم😂😂.
جوراب سفید پاشون بود ولی وقتی درآوردن انتظار داشتم بو بدن آقا دریغ از یک ذره بو
بعدش بهش گفتم میشه جورابو دربیاورم گفت باشه من یخورده بوسیدم و اینا تا صندلی ماشینو خوابوندم تا پاشنه‌ی پاشونو بخورم ایشونم یه پاش رو سینه‌م بود یه پاش تو دهنم خودش پاهاشو فشار میداد که بیشتر جا بگیره.
آقا اون موقع داشتم پاشنه‌ی پاهاشو می‌خوردم چشمامو باز کردم سینه پاهاش جلو چشمم بود اصلا یه حس عجیبی میداد. حس میکردم دیگه بعد از این بمیرم اشکال نداره چون به آرزوم رسیدم😂😂😂
آقا من خلاصه نوشتم که زیاد وقتتون رو هدر نده وگرنه جزئیات زیاد داشت اما اون روز یکم تایمم کم بود زود کارمون تموم شد ولی بهش گفتم برای بعدنم پایه هستین گفت باشه حالا اگر شد بازم می‌نویسم براتون.
مخلص همتون✋

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


سلام من امیرم ۱۶ سالمه
خوب سریع بریم سراغ اصل مطلب من یه معلم زبان داشتم میومدم خونمون بهم زبان یاد بده خودتون هم دیگه میدونید معلم زبان ها چی هستن البته این خاطره مال قبلا که قیمتا ارزون بود معلم اینا
این تیچر نادیا واقعا کص بود اکثرا بدون جوراب میومد یا جوراب رنگ پا ما اون زمان تو کف پاهاش بودیم های نگاه میکردیم اینا اینو خودش فک کنم فهمیده بود رو صندلی چهارزانو یه پاشو میزاشت پایین اون یکی هم کف ولش معلوم بود منم های دید میزدم بعد این وقتی من زیر چشمی نگاه میکردم یه خنده ملیحی میکرد یا شایدم من اینجور حس میکنم جوون هم بود
سر کلاسش من ۲۰ کثلا خودکارو مینداختم زمین که برم بردارم اون زیر هم های یه پاهاش نگاه میکردم اینا اونم خودش بعضی موقع ها مثلا انگار که نمی‌دونم پاشو میزد به دستم اینا بعد می‌گفت ببخشید
یکی دوباره یه جوراب رنگ پا داشت میومد سر کلاس اون در میآورد میزاشت دقیقا کنار دست من منم دستمو میمالیدم بهش خیس نبود ها خشک بود خیلی هم بوش خوب بود بو عطر میداد وقت استراحت مقلاذذو دستام می‌خوابیدم اونو بو میکردم این بعضی موقع که درس بلد نبود تنبه ام میکرد یه توپ زرد بود با خودش میآورد بعد می‌گفت چشماتو ببند اون پرت میکرد اول به من میخورد می‌رفت یه جایی می‌گفت چهار دستو پا میری میاریش با دهن واسم یا بعضی موقع ها چک میزد تو صورتم یبار من رفتم گفتم آره این چک میزنه بهم بعد این فرداش اومد گفت چیزای تو کلاس باید بین خودمون باشه اینا اون جلسه هم هیچ کاری با پاهاش نزاشت بکنم منم فهمیدم. برا بدست آوردن پاها تیچر نادیا باید حرفاش گوش بدم فرداش موقع درس اینا بهش های می‌گفت چشم ،هرچی شما بگید ، اینا اون روز مثلا داشت معنی کلمه می‌گفت گفت slave میشه برده قبلا پادشاها برده داشتن یا ....
یا الان که تو مثلا برده ای منی به شوخی یا بعدش رسیدم به کلمه زانو زدن (اینگلیسیش یادم رفته) اومد گفت الان زانو بزن جلو من آفرین یا کلمه تعظیم تعظیم کن جلو من آفرین وقتی هم درس گوش نمی‌دادم تنبیه میکرد
یه سری دیگه حین درس به چیزی می آوردن بخوریم تایم استراحت این برداشت سیب خورد بعد گفت آه تو میخواستی اونی که تو دهنش بود رو انداخت تو دستش نجویده بودش گفت بیا بخور بعد گفت نه ممنون اینا گفت نه بیا بخور اینا دستشو گرفت جلو دهنم بعد تا اومد بخورم انداختش زمین بعد اومد گفت بیا برش دار من برداشتم دادم دستش دو زانو جلوش نشسته بودم بعد گفت بخور دیگ احمق منم خوردم دست کشید رو سرم گفت آفرین
خیلی سکسی نیست ولی واقعیه مثل این بقیه خاطره ها حشری کننده نیست اگه خوشتون اومد بگید پارت بعدی هم بزارم ❤️

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


سلام من امیر ام ۱۶ سالمه الان
خاطرم خیلی حشری کننده نیست ولی واقعیه پس اگه واسه حشر اومدی بنظرم نخون
ما با دختر عمه مون تو یه ساختمونیم دوسال پیش که مدرسه ها آنلاین بود این خیلی میومد بالا باهم پابجی بازی میکردیم اینا این دختر عمم ندا یه سال از من بزرگ تر بود و کلا از بچگی هم خیلی دستوری حرف میزنه حتی با مامان باباش از بدنش هم بگم قدش ۱۷ هست وزنش متوسطه خیلی سفیده و پاهاش واقعا خوبن این میومد بالا با ما بازی میکرد اینا من اون موقع تازه فهمیده بودم فیتیش دارم بعد وقتی بازی میکردیم من میرفتم زیر میل این دراز می‌کشیدم کنه احمق بچه بودم حالیم نبود جلو مامان داداشم نباید برم اینا ولی دیگه میرفتم بعد هعی تو بازی فشاریش میکردم اینم برا اذیت من پاشو میزد بهم اون موقع فک میکردم اصلا نمی‌فهمه فیتیش دارم الان فک میکنم که میدونست بعد اولین بارا کم پاهاشو میزد بهم اینا تحقیری صبحت میکرد ولی بعد یه مدت خیلی زیاد شده بود جوری که اول وقتی میومد بالا من رخت خوابم جلو در بود میومد یکم رو کمرم بعد می‌رفت می‌شست منم مثل سگ میرفتم جلو پاس دراز می‌کشیدم چند بری مامانش گفت نکن ندا یا به من می‌گفت برو یه جا دیگه بشین اینا به بهونه اینکه تو بازی هماهنگ باشیم میرفتم دوباره هر روز یه کاری با داعش میکرد یبار جوراباش پرت میکرد می‌گفت برو بیار به شوخی ببار پاهاشو های می‌مالید به کلم می‌گفت آه پاهام کثیف شدن یا مثلا می‌گفت برم آب بیارم براش بعد یکمشو میخورد بقیشو توف میکرد رو من ولی همه اش به شوخی بود یبار موقع فیلم دیدن من دوباره رفتم زیر مبل رو به پهلو خوابیدم بعد چند دقیقه ندا پای راستشو گذاشت رو لپم بعد من برا اینکه ضایع نباشه بفهمه من خوشم میاد مثلا الکس گفت آه اینا آروم آروم سرم از زیر پاهاش کشیدم بیرون بعد از عمد دوباره گذاشتم همونجا که پاهاش بزاره دوباره ،
دوباره گذاشت گفت چیزی نیست یکم فقط خیسه که خیسییش تبرکه مننم انگار رفته بودم تو بهشت بعد مامانش گفت ندا پاتو بردار شاید خوشش نیاد بعضی موقع ها که مامانش نمیومد من مثلا میرفتم زیر مبل بهش می‌گفتم ندا اگه گفتی چجوری بدون اینکه خم بشی منو از همینجا ساکت کنی که دیگه حرف نزنم اونم پاشو گذاشت رو دهنم من فک میکردم خیلی باهوشم که اینطوری دارم به پاهاش میرسم ولی فک کنم اون میفهمید یا چند بار از عمد وقتی بلند شده بود گفتم ندا واسم آب بیار ولی توش تف نکنی یا انگشت دستتو نکنی توش ها بعد اون تف میکرد انگشت پاشو میکرد توش می‌گفت تو گفتی دست منم الکی انگار ناراحتم حتی چند باز گفتم ندا بیا دستم ببوس نجاتت دادم تو بازی گفت باشه بده بعد دستمو گرفت پاشو میخواست بزنه به صورتم من الکی تقلا میکرد یکی دوباره هم مامانش وقتی راجب فمنیست اینا حرف میزدم ناراحت میشد بلند میشد پاهاشو میزاشت رو گردنم فک کنم خیلی زیاد تایپ کردم 😂😂
البته دیگه الان از اینکارا نمیکنه فک کنم خودش فهمیده ولی بعضی موقع ها از عمد حلقه های مچ دست پرت میکنم زیر پای این که پاشو بزاره روش منم کی م التمایس میکنم دستمو میزارم زیر پاش که مثلاذواشو برداره خاطره هام واقعی بود ولی خیلی مثل بقیه خاطره ها حشری کننده نبود
نظرتون بنویسید دوست دارم بخونم

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov


سلام اسمم پریسا هستش این یک داستان کاملا واقعیه
من ۲۵ سالمه دانشجوی رشته معماری هستم کلا یکم مریضم از اذیت کردن دیگران لذت میبرم دوست دارم به سلطه من باشن
من یه داداش دارم اسمش پرهامه کلا ۱۷ سالشه
منم خیلی اذیتش میکنم من کلا فوت فتیش دارم وقتی پاهام یکی پاهامو لیس میزنه من خودمو خیس میکنم
داستان از اونجایی شروع شد که من خیلی حشری بودم میخواستم پرهامو به سلطه بگیرم
انقدر بهم فشار اومده بود که یکی از ذهن های پلیدی زد به سرم که برم یه پاکت سیگار بگیرم و پرهامو باهاش تهدیت کنم چوم قبلا ها پدرم یک بار مچشو گرفته بود و سر این موضوع کلی کتک خورد و پولاش قطع شده بود من از دانشگاه اومده بودم خونه حشری هم بودم برگشتم یه پاکت سیگارو نشونش دادم گفتم به بابا بگم که دوباره سیگار میکشی هنگ کرده بود گفت من نمیکشم به عکس نشونش دادم گفتم اینم مدرک چیکار کنم بگم یا هرکاری بگم،انجام میدی دیدم قبول نکرد بابا رو صدا کردم که دیدم قافش جوریه که انگار ریده تو خوردش گفتم فرصت داری تا بابا بیاد تو اتاق فکر کنی،دیدم صدامو بلند تر کردم گفتم بابا پرهام .... که دیدم افتاد زیر پاهام گفت باشه باشه غلط کردم نگو
هرکاری بگی میکنم گفتم باشه من تو کاغذ یه سری نوشته دارم برو اونارو تایپ کن
دیدم بعد ۲ ساعت گفته که تموم شد گفتم خب باشه برو جورابامو بشور دیدم قیافشو یجوری کرده گفت کثیفه گفتم از سیگارایی که میکشی تمیز تره رفت شست فرداش رفتم دانشگاه گفتم بیا پاهامو بمال دیدم میگه دیگه داری شورشو در میاری گفتم یا میمالی یا میگم که دیدم شروع کرد به مالیدن گفتن بوش چطوره کع بهم گفت خفه شو بهم بر بخورد کلشو گرفت رو پاهام فشار میدادم دیدم داره میگه پیف پیف

ادامه داره
پریسا حشری

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov

8.8k 0 26 10 60

سلام نیکا ۲۰ تهران پارت ۲



حقیقتا اسمم نیکا نیست برا پارت ۱ چون یکم ترسیدم اسم اصلیمو نگفتم اسمم پریاست بخاطر این گفتم چون یه دختر مثل من همزمان داره داستان میگه اسمش هم نیکاست منم بخاطر اینکه اشتباهی صورت نگیره اسم اصلیمو گفتم پس بخاطر اسم فیکم پارت ۱ معذرت میخوام🩵


شد صبحش که این لامصب طوری رفتار کرد ک انگار دیشب هیچ اتفاقی نیفتاده 😂 منم ک نقش یه جنازه داشتم بیشتر ضایه بازی در میاودم😂 شد بعدظهر ک همه خاله‌ام با مامانم رفتن طبیعت اطراف خونه مامان بزرگم یه چرخی بزنن(چون شهر زندگی میکنیم کمتر طبیعت میبینیم) من بخاطر بچه کوچیکا مجبور بودم خونه بمونم و دیدم پسر خالم داره کالاف بازی میکنه منم حوصله‌م سر رفت رفتم تو اتاق یه چرتی بزنم یه ربع خوابیدم یهو از خواب پردم دیدم پام تا نصفه تو حلق پسر خالمه🤦🏻‍♀ یعنی ای کاش میمردم ولی این صحنه رو نمی‌دیدم هم خودم خجالت زده شدم و هم پسر خالم واقعا دلم براش سوخت چون داشت سکته میزد منم یخورده عصبانی بودم گفتم چ گهی داری میخوری ها؟ دیدم بیچاره از ترس نمیتونه حرف بزنه گفت بخدا نمیدونم چی بگم منم خودمو زدم به راجب فوت فتیش هیچی نمیدونم بعد حدود ۲ـ۳ دقیقه ک اروم شدیم شروع کرد به تعریف کردن راجب فوت فتیش بعدش افتاد به قسم دادنم ک بزارم یه چند دقیقه‌ای پاهامو لیس بزنه منم اصلا قبول نکردم ولی از درون خیلی خوشم میومد چون پسر خالم واقعا خوش قیافت منم بلاخره راضی شدم پاهامو لیس بزنه ولی هروقت خواست شروع کنه بچه کوچیکا هی میومدن و میرفتن بعد خودش یه نقشه داشت گوشیو داد دست بچه ها برن باهاش بازی کنن تا دور ما هم خلوت شه اقا شروع کرد به لیس زدن خیلی خوب لیس میزد کف پاهامو لیس زد بعد انگشت های پام بجز انگشت شصت شروع کرد به میک زدن منم خیلی هات شدم دوست داشتم اونجامو بمالم ولی خجالت میکشیدم بعد حدود ۵ دقیقه داشتم ارضا میشدم ولی نمیتونستم ک یهو گفتم کافیه برو دیگ منم سریع حوله بردم رفتم حموم خودمو خالی کردم یه حموم هم کردم اومدم بیرون دیدم تو اتاق نشسته یه پتو هم رو خودش کشیده بود داشت جق میزد منم هم دزدکی تماشاش میکردم تا وقتی ارضا شد تا شب همه چی عادی بود تا پیام داد گفت توروخدا بزار امشب زیر پاهات بخوابم میخوام یکم لیس بزنم منم اصلا قبول نکردم چون اصلا حوصله نداشتم بعد حدود ۱۰ دقیقه چت کردن راضی شدم شب شد مثل شب قبل حدود نیم ساعت هی لیس زدو بو کشید و اینا یهو حس کردم یه چیز کلفت و گنده داره به انگشت های پام کشیده میشه واقعا تعجب کردم (من رو شونه خوابیده بودم و گوشه حال بودم یعنی اصلا معلوم نبودم) سر بردم زیر پتو دیدم سرشو چسبونده به اونجام و اونجاشو داره میمالونه به پاهاشم هرچی اروم صداش زدم هرچی لگد اروم زدم دیدم اصلا واکنش نمیده خیلی عصبانی بودم چون جز کارش نبود هرچی با گوشیم پیام دادم جواب نداد و به کارش ادامه داد حدود ۵ دقیقه همین کارو تکرار میکردم اخرش ارضا شد ابشو پاشوند رو پاهام و سرو هی فشار میداد به اونجام انقدر فشاری شدم ک نتونستم کاری کنم اروم اروم زدم زیر گریه و رفتم دستشوی پاهامو شستمو برگشتم دیدم یه ۴ـ۵ متر اونور تو جا انداخته فهمید من عصبانی‌ام منم یه لگد زدم به پشتش یه اخ هم زد گرفتم خوابیدم تا صبح



بچه ها کافیه انگشت هام درد گرفت خداحافظ🩵

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov

7.7k 0 46 19 61

سلام اسمم نیکاست ۲۰ سالم از تهران پارت ۱


سعی میکنم تو ۳ پارت داستانمو بگم بریم برا داستان


از اونجایی ک دخترم و از بچگی فوت فتیش دارم حس میکنم کمتر دختری فتیش پا داره خلاصه من از بچگی این مشکلو داشتم ولی تو خودم نگه داشتم و اینو هم بگم ک بیشتر دخترایی ک فتیش پا دارن دوست دارن یکی براشون لیس بزنه یکی مثل من 🤦🏻‍♀


این داستان تو ۱ هفته صورت میگیره زمانی ک خانواده ما با ۳ تا خاله هام میریم شهرستان تا نذری درست کنیم😋اینو هم بگم ک من بزرگترین نوه مادر بزرگ و پدر بزرگم هستم خلاصه ۲ روز گذشت همه‌چی عادی بود ولی کم کم به پسر خاله بزرگم ک ۱۵ سالشه مشکوک شدم بقیه خاله‌زاده هام کوچیک هستن هر باری ک به پسر خالم نگاه کردم دیدم به پاهام زل زده منم حقیقتا هم خوشحال بودم و هم متعجب بخاطر این خوشحال بودم ک یکی مثل خودم پیدا کردم گذشت تا روز ۳ ک متوجه شدم داره از پاهام عکس میگیره😐🫤😶 من هم از این موضوع خیلی عصبانی بودم ولی خجالت میکشیدم به رو خودم بیارم گذشت تا شب روز سوم ک خواستم هر جایی تشکمو بندازم اون کم دنبالم میومد اول میترسیدم ک بخواد رو به روم جا بندازه چون خجالت میکشیدم اخرش ک جامو انداختم دیدم یک متر پایین تر از پام جا انداخت اون لحظه فهمیدم ک فتیش پا داشت و کاملا مطمئن شدم منم هم عمدا نخوابیدم تا حدود ساعت ۱ـ۲ چون هی الکی می‌غلتید شد ساعت ۲ دیدم اروم اروم پتومو زد بالا خیلی استرس گرفتم و سعی میکردم تکون نخورم و هر ۲ دقیقه یکبار می‌نشیند چک میکرد ک همه خوابیدن و بعدش دراز کشید دیدم سرشو اورد زیر پتوم یعنی تا گردن اومد زیر پتوم🤫 ولی ن لیسی زد و نچیزی ولی حس میکردم ک داره بو میکشه منم اصلا تکون نخوردم حدودا ۴۵ دقیقه ای فقد بو کشید و دیدم اروم اروم شصت پامو کرد تو دهنش بعد شروع کرد به میک زدن حقیقتا داشتم لذت میبردم چون چنین فرصتی کمتر گیرم میومد😬 من داشتم تعجب میکردم ک پسر خالم اینطور ادمی باشه بعد تعجبم این بود ک چرا باید ۴۵ دقیقه فقد بو بکشه فکر کنم ترسیده بود لیس بزنه بعد حدود ۱ ساعت متوجه شدم انقدر حشری شده مخفی کاریو فراموش کرده چون هی تند تند کف پامو لیس میزد بعد اون یکی پامو با دستش میمالید به صورتش بعد دیدم نفس تند تند شد واقعا اون لحظه استرس داشتم گفتم همه بیدار نشن از صداش یک لحظه سرمو بردم زیر پتو دیدم سرشو چسبونده یه کف هردو پام همزمان هم لیس زد هم با جفت دستش اونجاشو میمالید🙄 بعد یهو ارضا شد و نفس اروم تر شد کمکم رفت رو تشک خودش بعد اومد کف پامو یه بوس زد برا خداحافظی😂 بعدش گرفت خوابید من نمیدونم ک چرا این بشر شک نکرد ک من بیدار شدم بعد با پتو خوش پاهامو ک خیس کرده بود رو اروم اروم پاک کرد ک بیدار نشم بعدش گرفت خوابید



پایان پارت ۱ اگه شد امشب ادامه‌شو میفرستم خداحافظ ❤️

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov

8.1k 0 53 32 115

بعد خودش

هم لخت شد اما شرت و سوتینش رو در نیاورد جوراباشم همینطور گفت برو پاهامو بوس کن و ماساژ بده منم زیر چشمی نگاش میکردم که دست کرد تو شرتش داشت خودشو میمالید بعد دیدم داره صداش بلند میشه یهو دیدم شرتش و دستش که از شرتش در اورده خیسه منم پرسیدم جیش کردی دیدم مهربون شده گفت نه پسرم بزرگ میشی یاد میگیری بعد دوباره پرسیدم اون چیه رو دستت سفیده که جواب داد این یه چیز خیلی مهمیه که ما کسیو که دوست داشته باشیم میدین بخوره که خیلی قوی بشه و زود بزرگ شه دستشو گرفت جلوم گفت چون خیلی دوست دارم میخوام بدمش به تو من واقعا نمیدونستم چیه ولی میتونم بگم هم شور بود یکم بوی خامی میداد یکم به ترسی گفت دستمو لیس بزن که این مایع رو بخوری بزرگ بشی منم خوردم ولی اوغم گرفت این
این پارت اول خاطراتم بود اگه خوشتون اومد بقیه پارت ها هم میزارم که پارت اخر این خاطره مامانم همه چیو یادم میده حتی سکس رو
نوشته رادوین

نظرات شما چیه؟؟💤🙂‍↔️﴾

لینک چنل 👇
https://t.me/footmov

11.3k 0 42 31 109
20 last posts shown.