گین نبود بیشتر تو اتاق خوابش کنارش بودم وقتی میخواست بره بیرون بهم میگفت بیا باهام یا میخواست لباس عوض کنه ازم نظر میخواست چه لباسی زیبا هستند یادم داد چطوری وقتی باهاش میرفتم بیرون خرید چطوری خرید کنم آخه دینار کویت بلد نبودم کم کم وقتی شوهرش نبود اروپا بود جلو من لباس عوض میکرد منم سرمو پایین مینداختم بدن خوبی داشت کون گرد سینه های بزرگ کمر باریک شوهرش عثمان از اروپا آمد نمیگم از اون مردها شکم گنده زشت بود نه بد نبود بهم گفت وقتی شوهر میاد تو برو به کار های دیگه برس کنار دایی خودت باش زندگی اون ها خیلی از نظر رفتاری با ما فرق داشت فقط به جرعت میگم موقع غذا خانواده کنار همدیگه بودن بیشتر اوقات بچه ها یا تو اتاق خودشون بودن یا راننده میبردشون کلاس وگرنه هر کسی سرش تو کار خودش بود شوهرش آمد و بیست روزی آنجا بود منم بهش معرفی کرد دایی مرد خوبی بود کلی بهم دینار کویت داد گفت بمون همینجا ما مراقبت هستیم کم کم به دوری خانواده عادت کردم کمک دست دایی بودم موقعی که شوهرش عثمان اونجا بودم خانوم یا با راننده میرفت یا با شوهرش اصلأ پشت فرمون ماشین نمی نشست منم توی این بیست روز با همه کارگرها و خدمه و سر آشپز و راننده ها آشنا شدم عثمان دوباره رفت به سفر اروپا دوباره خانوم منو صدا کرد رفتم پیشش دوباره روز از نو بیشتر کنارش بودم یک روز تو اتاق خواب بود یک لباس بلند جلو باز پوشیده بود زیرش یک شورت و سوتین مشکی تنش بود من خجالت کشیدم سرم پایین بود گفت میرم حمام بعد بیا کمرم برام دستمال بکش گفتم چشم خانوم وقتی میومد جفتم من قدم تا سینه هاش بود آنقدر قدش بلند بود البته منم 15 یا 16 سال بیشتر نداشتم آمد روبروم ایستاد با انگشت اشاره گذاشت زیر چونم سرم آورد بالا نگاه کرد تو چشمام خنده ای کرد منم لبخند زدم و رفت حمام بزرگی تو اتاق خواب داشت منم در حمام نشستم بعد از چند دقیقه صدا کرد امیر امیر در حمام باز کردم گفتم بله گفت بیا رفتم تو وان کف نشسته بود چه حمامی فقط تو فیلم ها میدیدم یک دستمال بود چقدر لطیف بود اشاره کرد و گفت اونو بزار تو دستت یک مایع خارجی بود گفت بریز روش منم انجام دادم بلند شد خیلی عادی بدنش لخت بود ولی بیشتر بدنش کف گرفته بود ولی کونش پیدا بود و مقداری از سینه های بزرگ و سفید نشست لبه وان گفت کمرم دستمال بکش منم رفتم جلو کمرش براش دستمال میکشیدم گفت محکم بکش دستم چپم گذاشتم رو شونش محکم کمرش کشیدم دستم همه جای کمرش بردم تازه حس کردم کیرم داره بلند میشه برای اولین بار شهوت تو وجودم رخنه کرده بود گفت کافیه دستمال گذاشتم کنار دستام شستم آمدم بیرون بعد از چند دقیقه خانوم یک حوله دورش پیچیده بود یک حوله کلاهی رو سرش آمد بیرون نشست کنار میز آرایشی سشوار درآورد کلاه حوله ای درآورد شروع کرد به سشوار کشیدن موهاش خوشک کرد بلند شد حوله از تنش درآورد من سرم انداختم پایین لخت لخت بود جلو من از تو یک کمد شورت و سوتین درآورد منم زیر چشمی نگاه میکردم شورت پوشید با سوتین رفت جلو آینه نشست زیر چشمی نگاه میکردم سینه هاشو تو آینه میدیدم کلی چیزای عجیب و غریب در میورد به بدن پاهاش و صورتش میزد بعد سوتین پوشید صدا کرد امیر بیا منم رفتم گفت از پشت ببند برام منم براش بستم بلند شد گفت یک لباس عربی مال رقص پوشید که رون های سفید و بالای سینه هاش پیدا بودن یک آهنگ عربی شاد گذاشت شروع کرد به رقصیدن منم نگاش میکردم اونم نگاه میکرد و میخدید گفت خوب میرقصم ؟ گفتم عالی اون روز تا شب کنارش بودم هرکاری میگفت انجام میدادم حس میکردم میخواد کاری بکنه یا چیزی بهم نشون بده متوجه رفتارش نشدم خیلی منو بغل میکرد و فشار میداد شب رفتم پیش دایی مثل همیشه بخوابم ولی تو فکرش بودم دایی آمد پیشم گفت دایی خانوم میگه به امیر بگو بیاد پیشم منم رفتم در اتاق خواب نیمه باز بود تا آمدم در بزنم در باز کرد با انگشت اشاره گذاشت رو بینیش گفت اوسسسسس با دست اشاره کرد یعنی بیا داخل رفتم داخل در قفل کرد گفت بیا کارت دارم یک لباس خواب تنش بود که اگه نبود بهتر بود یک تور تا رون پاهاش ولی نه شورتی نه سوتین سینه ها و کس و کونش پیدا دستم گرفت رفتیم رو تخت خواب نشست من ایستاده روبروش بودم سرم انداختم پایین گفت امیر یک کاری بهت میگم انجام میدی اگه انجام دادی برای همیشه پیشم میمونی و بهترین حقوق بهت میدم اگه انجام نمیدی به داییت میگم که از اینجا بری من اشکم درآمد گفتم نه خانوم هرچی میگی انجام میدم من به حقوق اینجا نیاز دارم برای خانواده خودم گفت خوبه و نباید به کسی بگی به هیچ کس حتی به داییت گفتم چشم گفت تازه خیلی ها آرزو دارند این کار رو انجام بدن تو دلم گفتم حالا چی میخواد براش انجام بدم خوابید رو تخت خواب گفت بیا نوک انگشتان پاهام لیس بزن منم رفتم براش لیس میزدم میگفت لیس بزن کم کم بیا بالا ب