Posts filter


.

" خودشناسی و‌ مواجهه با خود"، جلسه دوم"

شنبه ۲۰ بهمن ماه، ساعت ۸:۳۰ شب به وقت تهران در فضای کلاب هاوس، کلاب "فلسفه ورزی"

" در زمین مردمان خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن"

و:

" می گریزند از خودی در بیخودی
یا به مستی یا به شغل ای مهتدی"

و:

" می گریزم تا رگم جنبان بود
کی فرار از خویشتن آسان بود
نه به هند است آمن و در ختن
آنکه خصم اوست سایه خويشتن"

https://www.instagram.com/reel/DFyMvR5yj12/?igsh=MTJsNTRuMnprbG1tbg==


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


Forward from: زيتون | Zeitoons@
تسلیت‌نامه‌ی درگذشت آقاخان، امام شیعیان اسماعیلی، از سوی جمعی از نواندیشان دینی ایرانی

در این لحظه‌ی سوگوارانه، درگذشت والاجناب شاه کریم الحسینی، آقاخان چهارم، رهبر معنوی مسلمان و چهل‌ونهمین امام حاضر شیعیان اسماعیلیِ نِزاری را به خانواده‌ی ایشان، جامعه‌ی اسماعیلی سراسر دنیا، مسلمانان جهان و تمامی پیروان و دلدادگان راه‌اش تسلیت می‌گوییم.

آقاخان چهره‌ای جهانی و درخشان در مسیر اسلامِ مدرن، مداراجو و توسعه‌گرا بود. او در دهه‌های طولانی و پربار رهبری خویش، نمادی از همگرایی دین و عقلانیت، تعهد به پیشرفت بشری و گفت‌وگوی میان‌مذهبی و فرامذهبی بود. ایشان با باوری ژرف به سازگاری اسلام با نیازهای جهان معاصر، مسیر نوینی از رهبری دینی را ترسیم کرد که در آن، ایمان نه در تقابل بلکه در همدلی با علم، توسعه و عدالت اجتماعی معنا می‌یافت. ایشان با تأسیس جایزه بین‌المللی معماری آقاخان در سال ۱۹۷۷ و برنامه‌های موسیقی جوامع مسلمان، گام‌های بلندی در احیای میراث معماری اسلامی، ترویج طراحی همسو با محیط زیست و حفظ هنرهای سنتی برداشتند. تلاش‌های بی‌وقفه‌ی ایشان در گسترش آموزش، مبارزه با فقر، حمایت از برابری جنسیتی و ترویج گفت‌وگوی ادیان در جهان اسلام و ماورای آن، نه تنها میراثی ماندگار برای جامعه‌ی اسماعیلی، بلکه الگویی الهام‌بخش برای تمام جریان‌های اسلامی و دینیِ خواهان آشتی دادن سنت دینی با الزامات جهان نوین است.

ما به عنوان نواندیشان دینی ایرانی، آرمان‌های آقاخان در پیوند دین با عقلانیت نقاد، اخلاق مداراجویانه و مسئولیت اجتماعی را راهنمایی برای عبور از چالش‌های امروزِ جوامع اسلامی در جهان جدید می‌دانیم. یادآوری می‌کنیم که پرچمِ عدالت‌خواهی، تکثرگرایی و امیدواری برای تحقق آن‌ها را که او برافراشت، همچنان به دستان مستحکمی برای تداوم این راه نیاز دارد؛ دستانی که آن پرچم را با همان عشق به انسانیت و تعهد به پیشرفتِ توأم با ایمان پویا و گشوده‌ی دینی، برافراشته و استوار نگاه دارد.

امید داریم، و این امید را به دعا از درگاه حقّ می‌خواهیم، که آرمان‌های بلند ایشان در پرورش نسلی آگاه، متعهد و خیرخواه و در ساختن جهانی عاری از خشونت و سرشار از فهم متقابل و ایمان سرزنده، گشوده و پویای دینی همانا تا همیشه زنده بماند.
یادش گرامی و راه‌اش پررهرو باد.

— جمعی از نواندیشان دینی ایرانی محمدجواد اکبرین، حسن یوسفی اشکوری، میثم بادامچی، رضا بهشتی معزّ، علیرضا رجایی، سروش دباغ، محمود صدری، حسن فرشتیان، رضا علیجانی، احمد علوی، رحمان لیوانی، سید علی محمودی، یاسر میردامادی، مهدی ممکن، عبدالله ناصری طاهری




.

طی سه ماه گذشته، خواندنِ دو کتابِ روح نواز از ناتالی بِرَندن، روانشناس و روان درمانگر برجستۀ آمریکایی را به پایان بردم: ش ستونِ عزت نفس ( Six Pillars of Self—esteem) و « هنرِ هشیارانه زیستن». اولی را از روی نسخۀ انگلیسی خواندم و دومی را از روی ترجمۀ کورش کامیاب که به روانی به فارسی برگردانده شده و توسط شر « کرگدن» منتشر شده است.

برندن از روانشناسانی است که حدودا 60 سال قبل اهمیتِ مفهوم « عزت نفس» و مولفه های آن و نسبتش با «سلامت روان» را در کارهای خویش، به نیکی برکشید، بسط داد و تئوریزه کرد. دو اثری که ذکرشان رفت، از مهمترین مکتوبات برندن اند و شخصا از آنها بسیار استفاده کرده ام...

بیش از 4 سال است که به کار و بار تراپی و روان درمانیِ حرفه ای مشغولم و پیش می روم. در این مدت با درمانجویان بسیار و رنگارنگِ ایرانی، کانادایی، آمریکایی، نیجریه ای، افغان، اوکراینی، فلسطینی، سوریه ای، ژاپنی، پرتغالی، لهستانی.... کار کرده ام.

در ابتدا تصور می کردم مسئلۀ « کمیِ عزت نفس» بیشتر در درمانجویان شرقی و به علت فرهنگ جمع گرایانه ( collectivist culture) دیده می شود و شیوع دارد. اما، رفته رفته دریافتم و به عیان دیدم که بخش قابل توجهی از درمانجویانِ کانادایی ام هم از کمی عزت نفس رنج می بزند. تجربه‌ی همکاران کانادایی ام هم موید همین امر است.

برای مواجهۀ با مسئلۀ کمی عزت نفس ( lack of self-esteem) و درمان آن که شمول زیادی در میان انسانهای پیرامونی دارد؛ مبتنی بر تجربۀ کلینیکی چند ساله ام، هم از روایت برندن از ستونهای 6 گانۀ عزت نفس ( زیستن آگاهانه، زیستنِ هدفمند، پذیرش خود، یکپارچگی شخصیت، خود مسئولیت پذیری و ابراز وجود) و ایده ها و راهکارهای سازنده و رهگشایش در ابن میان استفاده کرده ام؛ هم از طریق کار کردنِ روی باورهای میانجی ( intermediate beliefs) و باورهای هسته ای ( core beleifs) به زبانِ روش شناختی-رفتاری ( CBT)؛ هم از برخی آموزه ها و تکنیک های روش روایت درمانی ( narrative therapy).

خرسندم که استفادۀ ترکیبی از آموزه ها و روشهای یاد شده در جای خود، چنانکه از درمانجویان متعددی شنیده ام، موثر بوده است. بنا دارم در اولین فرصت دربارۀ تجارب کلینیکی ام در این باب بنویسم...

خواندن دو کتاب فوق را به مخاطبان عزیز پیشنهاد می کنم.
https://www.instagram.com/p/DFvacgsPzjK/?igsh=c2t3eGt3ZDJxdHZw


.

فقراتی دیگر از مقالۀ « سالک مدرن، غرقگی و تجربۀ ملال» . امیدوارم این جستار بلند که پس از انتشار کتاب « در کشاکش رنج و معنا» در بهمن ماه در می رسد، تا پانزده روز دیگر نهایی گردد، در اسفند ماه منتشر شود و پیش چشم مخاطبان عزیز قرار گیرد:

« اگر ملال را همچون آگاهی تلخ از بی ثباتی و پوچی جهان بینگاریم که می‌تواند گذر زمان را برای ما مهیب و ناممکن سازد، «طنز» را می‌توان به‌مثابه‌ی نوعی واکنش اگزیستانسیال به این وضعیت بحساب آورد. انسان به مدد طنز، برخلاف استیصال منفعلانه، تسلیم بی‌معنایی نمی‌شود و در دام خوش‌بینی ساده‌انگارانه گرفتار نمی‌آید. بلکه، با اتخاذ موضعی دوگانه—هم پذیرش و هم تسخر زدن—جهان را به چالش می‌کشد. این همان چیزی است که در آثار نیچه، کامو، و بکت نیز دیده می‌شود.

نیچه در «چنین گفت زرتشت» طنز را نه نشانه‌ی بی‌تفاوتی، بلکه ترجمانِ بالاترین درجه‌ی توانایی انسان برای رویارویی با تراژدی هستی می‌داند. او خنده را مؤلفه ای از "روح آزاد" و "انسان برتر" می داند:

«من خنده را دوست دارم، چرا که خنده ما را از سنگینی و ثقل افکارمان رها می‌سازد .»
و:

«شاید وظیفه ما این باشد که بر شانه‌های خود، دلقکی را حمل کنیم تا در مواقع لازم بتوانیم به خودمان بخندیم. »...

طنز از منظر نیچه یک بازی سطحی نیست؛امری فراتر از آن است و کنشی رهایی‌بخش قلمداد می شود که انسان را از بردگیِ ارزش‌های کهنه آزاد می‌کند. برای نیچه، خندیدن به خود، به سنت، و حتی به مفهوم “حقیقت” خود شکلی از ژرف ترین سبک زندگی است. چنین خنده‌ای، برخلاف ملال که حاصل جدی‌گرفتن ارزش‌های فروپاشیده است، نشانه‌ی انسانی است که از پوچی فراتر رفته و به خلق ارزش‌های نوین نائل آمده است...

ساموئل بکت در «در انتظار گودو»، جهانی را تصویر می‌کند که در آن شخصیت‌ها در چرخه‌ای بی‌پایان از بی‌معنایی گرفتار گشته‌اند؛ گویی روایت اینجا و اکنون ماست. اما در این نمایشنامه بکت همین بی‌معنایی را، با دیالوگ‌های طنزآمیز حاضران در صحنه همراه کرده است. طنز آن‌ها نه ناشی از امید، بلکه نتیجه‌ی درک عمیق بیهودگی است. در اینجا، طنز شکلی از تطبیق اگزیستانسیال با وضعیت انسانی به خود می گیرد: پذیرش پوچی، اما نه به‌عنوان یک فاجعه، بلکه همچون یک بازی بی‌پایان و ما تماشاگرانی که به این نمایش بی‌معنا تسخر می‌زنیم و به ادامه دادن ادامه می دهیم. پذیرش پوچی، اما نه به‌عنوان یک فاجعه، بلکه همچون یک بازی بی‌پایان و ما تماشاگرانی که به این نمایش بی‌معنا تسخر می‌زنیم و به ادامه دادن ادامه می دهیم.                                                                         
وودی آلن، فیلم‌ساز مشهور قرن بیستم، در فیلم‌هایی مانند «آنی هال» و «نیمه‌شب در پاریس»، فلسفه‌ی پوچی را با طنزی سیاه ترکیب کرده است. او با لحنی خنده‌دار اما تلخ، نشان می‌دهد که آگاهی از بی‌معناییِ زندگی،افزون بر دردناک بودن، خنده‌آور هم هست. آلن، تحت تاثیر اگزیستانسیالیست‌های فرانسوی، طنزی را به تصویر می کشد که می تواند مانعی در برابر فروپاشی روانیِ ناشی از پوچی باشد.»


https://www.instagram.com/p/DFsyUpKPvUB/?igsh=MWF6emR3YjhrMnpreQ==


.

" گریز و گریزی از گرفتار شدنِ هر از گاهی در چنبرۀ ملال در زندگی روزمره نیست. « توجه آگاهی» پیشه کردن که از جنس مزه‌مزه کردنِ حضور در اینجا و اکنون است و با کشیدن سرمه ای بر چشم در می رسد و با « دیدنِ ژرف»، « نظاره گریِ ناب» و « سکوت معنوی» عجین می گردد، می تواند از حجم ملالِ من و تو بکاهد و تازگی را به سمت ما بوزاند. بی سبب نیست که سهراب می گوید: « گاه زخمی که به پا داشته ام/ زیر و بم های زمین را به من آموخته است."


نقل از : دفترچۀ " زمزمه های مخملین"

نوشتۀ سروش دباغ

https://www.instagram.com/p/DFn92NfSCaF/?igsh=cnY1ZXBzcjNjdmVv






.

« آنچه از آن به سلوک اگزیستانسیل در روزگار کنونی تعبیر می‌کنم، سقفی است که بر ستون های متعددی بنا شده؛ ستونهایی چون «سالک سنتی/ سالک مدرن»، «سلوک افقی/ سلوک عمودی»، «سالک آستانه نشین»، « متافیزیک نحیف»، « طنز الاهیاتی»، انواع «تنهایی» و«نیایش» و «ایمان» و « رنج»، انحاء مواجهۀ با «مرگ» و «امر متعالی» ، «معنای زندگی» و...

اکنون به سروقت ستون بعدی آمده‌ام که موسوم است به «ملال ». پیشتر در گفتگویی با سعید دهقانی عزیز در تابستان دوسال پیش که با عنوان "ابن‌الوقت باش ای رفیق " در وبسایت «زیتون» منتشر گردید، از اهمیت و ارزش طمانینه و آهستگی در جهان کنونی سخن گفتم و آنجا اشاره‌ای کردم که وقت یا زمان یک مفهوم دوسویه است؛ یعنی نیمی از آن اُبژکتیو (زمان-بر) و نیمی دیگر سوبژکتیو(زمان-در) است. درواقع اینحا سخن از دونوع زمانیدن است: «زمانی که بر ما می‌گذرد» و ما در او محیط هستیم (زمان-بر) و «زمانی که در ما می‌گذرد» و ما بر آن محاط هستیم (زمان-در).

تجربه‌ی ملال از جنس محصور شدن به حصار «زمان-در» است و راه پس زدن و شکستنِ آن به بیان ساده عبارست از یافتن راهی برای تسلط بر زمانی که در ما می‌گذرد.

ملال، این حس گنگ اما عمیق که گویی همچون مهی نامرئی بر جان انسان می‌نشیند، تجربه‌ای است که از درهم‌تنیدگی انسان و زمان برمی‌خیزد. اما نه از هر زمانی، بلکه از آنچه «زمان-در» می‌نامیم: زمانی که نه همچون عقربه‌های ساعت از بیرون بر ما تحمیل می‌شود، بلکه در ما خانه می‌کند و بر تار و پود هستی ما تار می‌زند. «زمان-در» بر خلاف «زمان-بر»، عرصه‌ای است که در آن انسان نه نظاره‌گر حرکت بیرونی لحظه‌ها، بلکه خود صحنه‌ی وقوع زمان می‌گردد. در اینجا، زمان نه تنها بر ما نمی‌گذرد، بلکه در ما تنیده می‌شود، در ما مکث می‌کند، و ما را در خود فرو می‌برد. ملال، دقیقاً از این فروبردگی برمی‌خیزد: از مواجهه با زمانی که در ما مانده است و جریان نمی‌یابد. در نهفتگیِ درون ما می‌ماند و امکان آشکار گشتن و برون آمدنِ از رازوارگی را نمی یابد.

در این حالت، ملال نه یک رخداد که بگذرد و پایان یابد، بلکه تجربه‌ای است از محصور شدن در وضعیتی که زمان دیگر افق گشودگی نیست، بلکه دیواری است که چشم‌انداز را فرومی‌بندد. «زمان-در»، به جای آنکه امکان‌های نو را بگشاید، در ملال به نوعی ایستایی و تراکم می‌رسد؛ گویی لحظه‌ها از حرکت بازمی‌ایستند و تنها وزنی سنگین از «اکنون» بر شانه‌های هستی فرود می‌آید. اما ملال، برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر می‌رسد، نه صرفاً امری ماندگار است که پس از دررسیدن، از آن گزیر و گزیری نیست، بلکه می‌توان با درک اینکه ملال در درون ما خانه کرده است، فرصتی برای گشودگی به افقی برای رهایی از آن ایجاد کرد. ملال می‌تواند زبان زمان باشد که در درون ما سخن می‌گوید، صدایی که از اعماق هستی ما در زمان برمی‌خیزد و به زبان خیام بانگ می‌زند که:

«هنگام سپیده‌ دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه‌ صبح / کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری»

در مواجهه با این تجربه و پس از در رسیدن ملال، می‌شود آنرا همچون دریچه‌ای دانست که از خلال آن، حقیقت زمان بر ما آشکار می‌شود: ملال، آنجاست که زمان، نه به عنوان امری بیرونی، بلکه به مثابۀ حضوری درونی و گریزناپذیر، خود را بر من و تو حُقنه می کند و بر سرمان آوار می شود.

برای برون‌ رفت از چنبرۀ ملال، چارۀ کار فرار از «زمان-در» نیست؛ چرا که این فرار، ما را به دامان «زمان-بر» می‌افکند، جایی که انسان به مهره‌ای در میان چرخ‌دنده‌های بی‌رحم زمان ابژکتیو بدل می‌شود. بلکه راه، در تسلط بر زمان-در است: یافتن ریتمی نو در درون، خلقِ نظمی تازه که زمان را نه به منزله‌ی وزنی سنگین، بلکه به‌ مثابۀ امکانی برای آشکارگی هستی می انگارد و  در نظر می گیرد.                                                                                                                                                        ملال از «زمان-در» برمی‌خیزد، اما راه پس زدن آن نه در گریز از زمان، بلکه در گشودن به سوی «زمانیدن» است. باید از حصار«زمان-در» در آمد و  پلی ساخت به سوی تجربه‌ای تازه: تجربه‌ای که در آن انسان، نه محصور زمان، که هم‌آغوش آن باشد؛ تجربه‌ای که در آن، لحظه‌ها دیگر زندانی نیستند، بلکه سرچشمه‌ی زایش و امکان‌اند. »



https://www.instagram.com/p/DFk-jrQunaE/?igsh=Z3FhbTdqZDd3dmUw


Video is unavailable for watching
Show in Telegram






Forward from: فرهاد مشکور
📌آیین معرفی کتاب تازه منتشر شده «در کشاکش رنج و معنا» آخرین اثر دکتر سروش دباغ امروز در پلاتفرم کلاب‌هاوس، کلاب دوست عزیز و فرهیخته «دکتر مصطفی دانشگر» با همراهی «دکتر کرمی» از فعالین حوزه دانش و فرهنگ برگزار می‌گردد.

🔸کتاب «در کشاکش رنج و معنا» منتشر شد

این اثر که به قلم دکتر سروش دباغ سر از بالین بلند کرده است، در حقیقت ادامه‌ای است بر جست‌وجوی بی‌پایان او در مسیر سلوک اگزیستانسیال؛ مسیری که از زخم‌های زیستن می‌گذرد و در مرزهای باریک میان رنج و معنا به کاوش می‌پردازد. این کتاب، همچون چراغی در شب‌، کوششی است برای روشن کردن زوایای تاریکِ تجربه‌های انسانی، جایی که فلسفه، شعر، روان‌شناسی و عرفان در هم می‌آمیزند.

به عنوان یکی از همراهان این مسیر، افتخار داشته‌ام که در این کتاب پنج مقاله از تأملاتم را به اشتراک بگذارم:

- امتزاج فنومنولوژیک و سایکولوژیک تنهایی

- زبان، محملی برای آشکارگی زاین

- آناکاوی رنج تنهایی

- کناکی تا بی‌-کران


هر یک از این مقالات، تلاشی است برای نزدیک شدن به پرسش‌هایی که در دل زیستن هر روزه‌ی ما تنیده شده‌اند: پرسش از تنهایی، رنج، و امکانی برای پیوند یافتن با دیگری و جهان.


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


Forward from: مشاوره
هیچ حیوانی هرگز امکان ندارد مثل انسان این قدر بی‌رحم باشد، این قدر ماهرانه و هنرمندانه بی‌رحم باشد.
به گمانم اگر شیطان وجود نداشته باشد و بنابراین انسان او را آفریده باشد، او را بر صورت و شکل خودش آفریده است.
باز هم قاطعانه معتقدم که این خوی عجیب در بیش‌تر انسان‌ها هست - این عشق به شکنجه‌ی کودکان، اما فقط کودکان.
البته در هر آدمی جانوری نهفته است، جانوری که آتش شهوتش از فریادهای قربانی شکنجه شده تیز می شود. جانوری بی مهار و زنجیر گسسته، جانور بیماری‌هایی که در هرزگی به آن مبتلا گشته...
آلیوشا، به من بگو، بچه‌ها بچه‌ها بچه‌ها، آن‌ها چرا باید اینقدر رنج بکشند... چرا... چرا... چرا... نمی شود فهمید آنان چرا باید رنج بکشند...
...
فقرات عافیت سوز فوق از رمان "برادران کارامازوف" است که داستایوفسکی از زبان ایوان آن‌ها را در خطاب به آلیوشا ایراد می کند. در چند روز گذشته که ماجرای تجاوز و قتل هولناک و تکان دهنده‌ی دختربچه ی بوکانی، "نیان جبرئیل پور"، رسانه ای شد، یاد آن فقرات افتادم... از شنیدن آن خبر "به اندازه‌ی یک ابر دلم گرفت" و "رنج" بردم... به یاد سایر حوادث اینچنینی که هر از گاهی در کشور رسانه ای می شود افتادم... و ملول شدم... اما، از استاد مصطفی ملکیان یاد گرفتم که "رنج" را به "کار" تبدیل کنم و از دکتر سروش دباغ آموختم که "کارَک" انجام دهم...
#نیان_جبرئیل_پور
#نیان_چلبیانی
#نیان
#کودک_آزاری
#کودک_آزاری_جنسی
#داستایوفسکی
#فیودور_داستایفسکی
#برادران_کارامازوف
#عسل_قربانی
#محمد_حسین_ازغدی
#مصطفی_ملکیان
#سروش_دباغ


📻#رادیو_معنا

🔊خوانش: #ندا_میر
✍️نویسنده: #حسین_جمالی_پور

🏛کاری از بنیاد معنای زندگی

📕منابع این اپیزود: کتاب "از خیام تا یالوم"اثر سروش دباغ، "روان درمانی اگزیستانسیال" اثر اروین یالوم، "در باب حکمت زندگی " اثر آرتور شوپنهاور.


🔻رادیو معنا تلاش می کند با تکیه بر ادبیات، روانشناسی وجودی، فلسفه‌ و مکتب اگزیستانسیالیسم به زندگی معنا بدهد.



رادیو معنا را اینجا دنبال کنید👇
🆔️@philosophy_thinking


.

« زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.»

عکس فوق اخیرا به دستم رسیده، دوست بسیار عزیزی آنرا از تهران برایم فرستاده. متعلق به سی سال پیش است، در محوطۀ دانشگاه تهران و کنار حوض با صفای آن که عموم دانشجویانِ دانشگاه تهران از آن محیط با صفا خاطرات بسیاری دارند...

عکس را دوست عزیزِ فقیدم حسن تفاقی گرفته، همکلاسیِ هنرمندِ عکاسِ خطاطِ اهل ادبیات و شعر و رمان. همو بود که مرا با زیست-جهان سپهری آشنا کرد و به شرحی که در مقدمۀ کتاب « فلسفه لاجوردی سپهری» آورده ام؛ چند سالی با یکدیگر گفتگوهای روح نواز و اگزیستانسیلِ نیکویی داشتیم...

از قضای روزگار، حسن در همان ساحلی در دریای خزر که سال قبلش به اتفاق شنا کرده بودیم؛ « دچار آبی دریای بیکران» شد و آبهای سهمگین دریا او را در کام کشیدند، که « او به دریا رفت و مرغابی نبود». رفته بود که برادرش را نجات دهد؛ سوگمندانه نشد و نتوانست و هر دو جان باختند. حادثۀ بسیار تلخ و تکان دهنده ای بود و مدتها مرا مغموم و افسرده حال کرد...

آن ایام، هیچ تصور نمی کردم که تا این اندازه با اشعار و مکتوبات سپهری مانوس شوم، در هوای او دم بزنم و سپهری پژوهی یکی از دلمشغولی های جدیِ من گردد و در این باب بسیار بخوانم و بیندیشم و 6-5 جلد کتاب بنویسم؛ از « در سپهر سپهری» و " فلسفه لاجوردی سپهری" گرفته تا « از خیام تا یالوم».

همچنان که هیچ فکر نمی کردم برای مدتی طولانی ساکن آمریکای شمالی شوم و عکسی که در بیست سالگی در محوطۀ دانشگاه گرفته شده و عکاسش روی در نقاب خاک کشیده، توسط دوست نازنینِ دیگری پس از سی سال در این سوی کرۀ خاکی بدستم برسد و انبوه خاطرات تلخ و شیرینِ آن روزگار را فرا یادم آورد و در ضمیرم زنده کند.

زندگی است دیگر و گردش روزگار و « کس را وقوف نیست که انجام کار چیست»...


https://www.instagram.com/p/DFfxiL1uh0x/?igsh=MWRrdHZlOTVvbjkyZw==


.

طی قریب به بیست سال گذشته، در حوزه ویتگنشتاین پژوهی، افزون بر تدریس فلسفۀ ویتگنشتاین در مقاطع فوق لیسانس و دکتری ( روزگاری که ایران بودم)، چهار کتاب " سکوت و معنا"، " زبان و‌تصویر جهان"، " ترجمه و شرح رساله منطقی- فلسفی" و " در باب فلسفه تحلیلی: با محوریت ویتگنشتاین" را منتشر کرده ام.

افزون بر این، طی سالیان اقامتم در کانادا، سه درسگفتار با محوریت 3 کتاب "رساله منطقی-فلسفی"، " تحقیقات فلسغی" و‌ " در باب یقینِ" ویتگنشناین برگزار کرده ام. فایل های پی دی اف کتابها، همچنین فایل های صوتیِ درسگفتارها در کانال تلگرامی و سایتم در دسترس علاقه مندان هست.

« مدتی این مثنوی تاخیر شد». بنا بود چند ماه پیش درسگفتاری شش جلسه ای با محوریت " فرهنگ و ارزش"، دیگر اثر خواندنی ویتگنشتاین برگزار کنم. اشتغالات متعدد و برگزاری درسگفتار « در باب یونگ و فروم» در آن ایام، مانع از انجام این مهم شد.

خرسندم که اکنون مجال برگزاری آن فراهم گشته و بناست از شنبۀ پیش رو این دوره در فضای «گوگل میت» برگزار شود. جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام، علاقه مندان می توانند با برگزار کنندگان دوره تماس بگیرند.

اگر موافق تدبیر من شود تقدیر، پس از اتمام این دوره، طبق وعده ای که اخیرا کرده ام، به سر وقت مرلوپونتی خواهم رفت و سفرهای فلسفیِ پسا-رنسانسی را به اتفاق مخاطبانِ مشتاق پی خواهیم گرفت: « تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند».


https://www.instagram.com/p/DFdA2s1u8LJ/?igsh=MWVvaTVhMHFrcWR1aQ==



20 last posts shown.