خیابان فرصت


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


نوشتارهای علی دادپی درباره اقتصاد٬ کارآفرینی و تاریخ و غیره
تماس با ادمین:
@adadpay

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


از همه دوستان همراه در این سالها سپاسگزارم. هر چیزی دوره ای دارد و الان وقت خداحافظیست. از این به بعد در وبلاگم می نویسم. خدانگهدار


Forward from: پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد
تلاش‌های قوام‌السلطنه در تهران و حسین علا در نیویورک برای حل مساله آذربایجان (۲)
(به مناسبت ۲۱ آذر سالروز آزادسازی آذربایجان)

آمدیم بیرون و [علی اکبر دفتری] خیلی داد و بیداد کرد که این خلاف دستور است و ما نماینده دولتیم، یاغی که نیستیم. علاء را من یک خرده دلداری دادم گفتم آقا یک موقعی هست که دیگر وانفسا است و موقعی که دیگر نباید دولتی که تحت فشار است، دولتی که اعتبار ندارد، ما می‌دانیم، او ممکن است یک اقدامی کند و ما که در دنیای آزاد هستیم اقدام دیگری بکنیم.

طولی نکشید بعد از دو سه ساعت روزنامه‌ها آمدند بیرون و چه عزت و احترامی به ما و به ایران. آمریکایی‌ها آن‌جا نماینده‌شان وزیر خارجه سابق بود، [ادوارد] استتینیوس، او نماینده بود. این از ایران دفاع کرد و موضوع در دستور جلسه ماند، کرومیگو بیرون رفت. در این جلسه نماینده انگليس، نماینده هلند خیلی از ایران طرفداری کردند و آمریکا روزنامه‌ها که بیرون آمد نتیجه خوبی که بخشیده بود جبران ناراحتی مرحوم دکتر علی اکبر دفتری که ناراحت بود از لحاظ سفارت، اعضای سفارت که احضار می‌کنند جبران شد.

آن‌موقع [مظفر] فیروز در تهران گفت، « [علاء] برخلاف دستور رفتارکرده.» درست هم گفت، راست گفت. مظفر فیروز با روس‌ها لاس می‌زد و فکر می‌کرد که می‌تواند روس‌ها را آرام کند. می‌دانید که بعد هم سفیر کبیر شد و رفت [به مسکو]. مرد لایق جاه‌طلبی بود که با [محمدرضا] شاه هم پدر کشتگی داشت. رضاشاه نصرت‌الدوله [پدر مظفر] را کشته بود و [او] دلش می‌خواست تیشه به ریشه شاه بزند اگر حتی به قیمت تیشه خوردن به ریشه ایران باشد.

او گفت «علاء بدون دستور [این کار را کرده].» البته همه می‌دانستند. [متن] تلگراف بود اصلاً، تازگی نداشت. [بعد] یک تلگراف سخت از طرف قوام‌السلطنه برای علاء آمد با حالت توبیخ و ملامت سخت که «شما برخلاف دستور رفتار کردید. عمل بسیار بدی بود، چرا این‌کار را کردید؟» توبيخ، ملامت. علاء ناراحت شد. علاء خیلی قانونی و معتقد به آداب بود. دید که خوب کار خلافی کرده در ظاهر. دیدم ناراحت است گفتم اجازه بدهید که جوابش را بنده تهیه کنم. جواب این بود که «در مقابل تاریخ مسئولیت داشتم، مسئولیت خودم را به نحو احسن در خدمت ایران و در خدمت دولت ایران انجام دادم و نتیجه فوق‌العاده به نفع ایران تمام شد.»

قوام‌السلطنه باز از خر شیطان پیاده نشد. جواب باز تندى داد که «در مقابل تاریخ مسئول منم.» این جواب قوام‌السلطنه است. «در مقابل تاریخ مسئول منم» دیگر ما ول کردیم؛ خندیدیم. خیلی خوب و مسئول تو هم هستی، هر ایرانی مسئول است و شما هستید اگر شما هم به جای من بودید همین عمل را می‌کردید و دیگر ول کردیم ما، ول شد. چیزی طول نکشید که قوام‌السلطنه ده هزار دلار جایزه برای علاء فرستاد. در هیئت دولت تصویب کردند نتیجه خوب شد به نفع ایران شد که ده هزار دلار به علاء جایزه داد.

س- این باعث شد که روس‌ها بیایند در تهران و آن توافقنامه را امضا کنند.

ج- بله، قوام‌السلطنه کار بسیار عاقلانه‌ای کرد و عرض کردم قوام‌السلطنه یکی از رجال پخته ایران بود. قوام‌السلطنه نخست‌وزیر بود و رضاشاه، وزیر جنگش بعداً شد. یکی از رجال استخوان‌دار ایران بود و وطن‌پرست. خیلی هم به شاه احترام می‌گذاشت. ولی دلیل نیست یعنی ضد سلطنت بود و ضد شاه بود. مرد متکبری بود، مردی نبود که تعظیم کند.

قوام‌السلطنه وعده داد به روس‌ها که نفت شمال را می‌دهد به روس‌ها، تمام قسمت پنج ایالت شمال را امتیاز نفتش را می‌دهد به روس‌ها و شاید در باغ سبز را نشان داده بود که همکاری بیش‌تر اقتصادی بکند زیادتر. ولی [برای عملی شدن این وعده‌ها] باید انتخابات [مجلس برگزار] بشود، قشون خارجی باید از ایران برود، درست آن رفته. باید قضیه آذربایجان [و پیشه‌وری] حل بشود تا انتخابات بشود و الا نمی‌شود. [چون اگر] در یک قسمت ایران انتخابات [برگزار] نشود آن مجلس صلاحیت ندارد. روس‌ها گول خوردند. گرجی ناقلا و رند که روزولت بیچاره را گول زد و دنیای غرب را گرفتار مخمصه کرد این‌جا از قوام‌السلطنه گول خورد.

س- یعنی استالين.

ج- استالین، گرجی استالین، گرجی بود دیگر.


بخشی از مصاحبه احمد مهبد (۱۲۹۴-؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
تاریخ مصاحبه: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۴
مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی
#تکه_مصاحبه
https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project


پرسپولیس: نماد رواداری و گوناگونی در شاهنشاهی هخامنشی

مجله باستانشناسی، Archaeology، که نشریه موسسه باستانشناسی آمریکاست در شماره جولای/آگوست ۲۰۲۳ گزارش مفصلی به قلم بریجت آلکس درباره کاوشهای اخیر در تخت جمشید، پرسپولیس،‌ و زمینهای اطراف آن منتشر کرده است. این کاوشها باعث شده است تا پژوهشگران و باستانشناسان درک بهتری از ایران باستان و شاهنشاهی هخامنشی داشته باشند. این نوشته خلاصه ای از این گزارش است. امیدوارم به زودی شاهد ترجمه کامل نوشتار به فارسی و انتشار آن در رسانه های پارسی زبان باشیم.

خیلی از ایرانیان با منشور حقوق بشر کوروش کبیر آشنا هستند و می دانند که بنیانگزار شاهنشاهی هخامنشی در این منشور استوانه ای شکل با افتخار داستان احیای معابد و احترام به باورهای اقوام مغلوب را ذکر می کند. اما آنچه که خیلی از ما نمی دانیم این واقعیت است که شاهان هخامنشی آرمان کوروش را برای بنیانگذاری یک شاهنشاهی چند فرهنگی و چند ملیتی بر اساس رواداری و احترام به باورهای اقوام و مردم گوناگون ادامه دادند. پرسپولیس نه تنها پایتخت شاهان هخامنشی بلکه آینه و سند این تلاش دویست ساله است. پس از گفتگو با کاوشگران ایرانی و اروپایی خانم آلکس نتیجه می گیرد که شاهان هخامنشی با پیشی گرفتن از باورهای عصر باستان آرمان تاسیس یک شاهنشاهی چند ملیتی با فرهنگهای متنوع را به یک واقعیت تبدیل کردند و نشان دادند که با احترام به باورها و سبک زندگی مردمان گوناگون می توان یک شاهنشاهی را به بهترین شکل ممکن اداره کرد. این گزارش نمادهای این تاکید بر تنوع فرهنگی و احترام به باورهای اقوام را در پرسپولیس ثبت می کند.

برای دویست سال پرسپولیس نه تنها پایتخت شاهنشاهی هخامنشی بلکه یک کارگاه ساختمانی دائمی و کلانشهری بوده است که جمعیت آن به ۴۵،۰۰۰ نفر می رسیده است. بزرگترین کاخ پرسپولیس، آپادانا، ۷۲ ستون داشته است و در تالار اصلی آن ده هراز نفر می گنجیدند. آلکساندر نایجل از موسسه فن آوری فشن Fashin Institute of Technology می گوید «هر بخشی از شاهنشاهی [هخامنشی] سهمی در پرسپولیس داشتند ولی پرسپولیس روح شاهنشاهی بود». پادشاهان هخامنشی شاهنشاهی خود را اتحادی از اقوام و فرهنگهای مختلف می دیدند و در نتیجه پایتختی ساختند که در آن این تنوع و گوناگونی اقوام و فرهنگهای قلمروشان به هم می آمیخت و تصویری از یک شاهنشاهی بر اساس پذیرفتن مردم آنگونه که بودند ارائه می کرد. برای ساختن چنین پایتختی هنرمندان، پیشه وران و کارگران از سراسر قلمرو هخامنشی به پرسپولیس آورده می شدند..... ادامه در وبلاگ:
https://adadpay.com/2023/12/13/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d9%be%d9%88%d9%84%db%8c%d8%b3-%d9%86%d9%85%d8%a7%d8%af-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%da%af%d9%88%d9%86%d8%a7%da%af%d9%88%d9%86%db%8c-%d8%b4%d8%a7%d9%87%d9%86/


از حساب کاربری مورخ ارجمند و تاریخدان خانم ابراهیم زاده در اینستاگرام
@febrahimzade


وقتی لازم است بگویی نه!

داستان تلاش برای کلاهبرداری تلفنی، امیدوارم برای خوانندگان مقیم ایالات متحده مفید باشد.

امروز خیلی خوب شروع شد. هوا عالی، خورشید درخشنده و برگریزان پاییزی برقرار. در مطب دکتر نشسته بودم که تلفن زنگ زد. شماره 800 - 1 و جواب دادم. صدای زن جاافتاده ای از آنطرف پرسید: علی دادپی؟ من از طرف Bank of America زنگ می زنم. این بخشی از خدمات ما برای حفاظت از حسابهای شماست. می شود چند تراکنش را بررسی کنیم؟
- آیا شما برای فردی به نام.... مبلغ ۱۳۰۰ دلار فرستاده اید؟
- خیر!
- برای ... چه؟ ۲۲۰۰ دلار؟
- خیر
- بسیار عالی، من این تراکنشها را گزارش می دهم و می گویم که شما آنها را انجام نداده اید. می شود بروید حسابتان را چک کنید و ببینید که آیا این تراکنشها انجام شده است یا خیر؟
اعصابم به هم می ریزد، تلفن شارژ زیادی ندارد و سیگنال هم خوب نیست. اپ بانک باز می شود و می بینم تراکنشی در کار نیست.
- چقدر خوب. حالا ما باید این تراکنشها را گزارش کنیم تا اصلا از حساب شما کم نشوند. موجودی حسابتان را با من چک کنید؟
عصبی تر می شوم ولی موجودی را می گویم.
- عالیست. حالا بروید به Zelle آنجا باید گام به گام این تراکنشها را گزارش کنید.
- جطور؟‌ اسمتان را به صورت برعکس وارد کنید و بعد بجای شماره تلفن،‌ شماره پرونده این شکایت را وارد کنید.
- اینکه می شود یک دریافت کننده!
- بله، ولی شماره ای که وارد می کنید شماره تلفن نیست و شماره فایل است.
- بسیار خوب
همه مراحل انجام می شود. یک گیرنده به نام ila yapdad اضافه می شود. فکر می کنم تمام شده است ولی ماهیگیر، ماهی را در تور دیده
- حالا دو تراکنش باید بفرستید به مبلغ مورد شکایت.
- ولی شما گفتید آنها کنسل شدند.
- ببینید شما فقط ۵ دقیقه وقت دارید تا اینکار را بکنید وگرنه ۴۰۰۰ دلار از حساب شما کم می شود و بانک مسؤول نیست.
چرا دارد اصرار می کند. سعی می کنم گوگل را باز کنم و ببینم این یک شیوه جدید کلاهبرداری نیست. دوباره
- فقط سه دقیقه وقت دارید.
عصبانی می شوم.
- من به شما اعتماد ندارم. قطع کنید من زنگ می زنم.
- به پشت کارت بانک نگاه کنید، همین شماره است
راست می گوید شماره ای که روی تلفن نقش بسته است همان شماره پشت کارت است.
- فقط دو دقیقه وقت دارید. باید اینکار را بکنید.
قطع می کنم. دوباره زنگ می زند. دوباره قطع می کنم. به بانک زنگ می زنم. ۱۵ - ۱۶ دقیقه منتظر صحبت با یک نماینده بانک می مانم. داستان را تعریف می کنم.
- ما هیچوقت اینکار را نمی کنیم یا تکس می زنیم یا ایمیل می فرستیم. شما کار خوبی کردید که پولی نفرستادید. استفاده از Zelle برای کلاهبرداری در ماه گذشته افزایش یافته است. کلاهبرداران تلفنهای ما را کپی کرده اند و زنگ می زنند و مشتریان زیادی فریب خورده اند. لطفا به دوستانتان که با بانک ما کار می کنند بگویید که این یک کلاهبرداریست و هرگز از Zelle برای ثبت شکایت استفاده نکنند.
قطع می کنم.
الان خسته، عصبانی از خودم و از عصبانی بودنم و اینکه چطور یک آدمی مثل من باید تا آنجا ادامه بدهد و حتی فکر کند این ماجرا ممکن است یک درصد واقعی باشد. ولی خوشحالم که قطع کردم و نه گفتم. شرمسار و خجالت زده ولی حداقل ماهی خودش را از تور نجات داد.
لطفا مواظب باشید.


یک چای دبش برای پاولی

پاول سیسرو از روسای مافیای نیویورک و گانگسترهای ایتالیایی الاصلی بود که تشکیلاتش موضوع یکی از فیلمهای معروف مارتین اسکورسیزی شد، فیلمی به نام بروبچه های خوب یا GoodFellas و اما پاولی چکار می کرد؟

«صدها نفر به پاولی وابسته بودند و اون از هر چیزی که در می آوردند سهمی می گرفت. مثل کشور آبا و اجدادی ولی پاولی اینکار را در آمریکا می کرد و پاولی تنها کاری که برای بروبچه ها می کرد این بود که از اونا مقابل بروبچه های دیگه ای که می خواستند گوششون رو ببرند،‌ محافظت می کرد. .... اون اداره پلیس دزدها و آدمهای زرنگ بود.»

هر کس مشکلی داشت از پاولی کمک می خواست. خلاصه وقتی تامی دی ویتو با نقشه قبلی یک بطری را روی سر سانی بانز صاحب رستوران می شکند، سانی که از رفتار بروبچه های پاولی به تنگ آمده، و نگران جانش هست سراغ پاولی می رود و از او می خواهد که شریکش در رستوران بشود و در عوض از او در برابر آدمهای خطرناکی مثل تامی محافظت کند. خوب حالا پاولی شریک رستوران می شود. سانی که نمی توانست تامی را وادار به پرداخت صورتحسابش کند، جرات اعتراض به پاولی را ندارد و هر چه را که جلویش می گذارند امضا می کند. سانی حالا باید سهم پاولی را سر وقت و همیشه بدهد.

«هر مشکلی پیش می آمد، پاول یحلش می کرد. تحویل مواد و نوشیدنی – با پاولی حرف بزن،‌ پلیس اذیت می کند – با پاولی حرف بزن، صورتحسابها مساله دارند – با پاولی حرف بزن. ولی حالا باید هر هفته پول پاولی را می داد.

- کاسبی خوب نبوده؟ به من چه! پولم را بده!

- آتشسوزی شده؟‌ به من چه! پولم را بده!

- صاعقه از آسمون به سرت خورده؟ به من چه پولم را بده!

حالا پاولی هرکاری دلش می خواست می تونست کنه. از اعتبار رستوران استفاده کرد و تا می تونست از بانک وام گرفت. چه عیبی داشت؟‌ کسی که نمی خواست پول بانک رو پس بده. هر چیزی که از در جلو تحویل داده می شد از در عقب بیرون می رفت و با تخفیف فروخته می شد. می شد یک جعبه مشروب دویست دلاری را برد صد دلار فروخت. مهم نبود همش سود بود»

البته برای پاولی. رستوران مقروض تر می شد و جیب پاولی و دزدهاش پر پولتر. سانی بیچاره آخر ورشکسته و مفلوک رستوران را به پاولی می فروشد و پاولی می دهد آنرا آتش بزنند تا پولش را از بیمه بگیرد. خلاصه سرمایه و زندگی سانی به باد می رود تا پاولی پول بیشتری گیرش بیاید والبته تامی خشن که زود از کوره در می رود می آید و خودش رستوران را آتش می زند.

می دانید از مارتین اسکورسیزی متشکرم. تصویری که از فعالیتهای مافیایی در اقتصاد آمریکا ترسیم می کند، یک مدل انتزاعی از مالی که با زور و ارعاب به رایگان بدست می آید و در بازارهای سیاه نقد فروخته می شود تا دزدها به نان و نوایی برسند و گانگستر باشند.این وسط آدمهایی مثل پاولی با قدرت و ارتباطاتی که دارند مواظب بروبچه های خوبشان هستند تا هم پولشان برسد و هم قوی بمانند. یک مدل خوب برای فهمیدن کنشها و تراکنشها در یک اقتصاد دستوری و رانتی که آدمها دنبال پول مفت بیشتر می دوند تا درآمد حلال داشتند. راستی این همه که سر این واردات دعواست چرا سر صادرات نیست؟‌ یک بار شده یک ژن خوب بیاد برود مثلا گرجستان ده تا دستگاه پراید بفروشد؟ ولی تا دلتان بخواد ژنهای خوب مجوز وارد کردن پورشه و بی ام وی دارند.

راستی شما یاد داستان جدید افتادید؟‌ اصلا و ابدا! آقاجان اصلا ایتالیاییها چایی دوست ندارند. آنها قهوه می خورند و شراب. ولی خوب نمی شد در تیتر مطلب نوشت شرابی برای پاولی.


برگرفته از تارنمای بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار:

‍ ‍ پنجم آذرماه سالروز درگذشت محمّدعلی فروغی (ذکاء الملک،‌ وزیر،‌ نخست وزیر، اولین نخست وزیر محمدرضا شاه پهلوی، نویسنده تاریخ سیر حکمت در اروپا)

از وصیت‌نامۀ فروغی

فرزندان عزیز، از خدا غافل نشوید و ملتفت شوید که من وقتی که خدا می‌گویم آن وجودی را که مشهدی حسن و ربابه‌خانم و حاجی فلان و ملّا بهمان تصوّر می‌کنند در نظر ندارم. خداوند همان حقّ و حقیقت است که در وجود او شکّی نیست و مدار جمیع امور عالم است. هر شخص و هر امر که از خدا یعنی حقیقت دور شود به هر اندازه که از راه راست منحرف شده به همان نسبت از سعادت محروم می‌گردد. زنهار بدانید که این سخن بیهوده نیست. عقلای دنیا همه در این باب متّفق بوده و اگر شخص کور نباشد هر روز به شهود و عیان می‌بیند و حس می‌کند و در عمر پنجاه‌سالۀ خود به فرمودۀ حضرت خواجه «هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق» و به تجربه رسانیده‌ام و مطمئن باشید که من نه به موهومات قائلم، نه خیالات شاعرانه دارم، عرفان‌بافی نمی‌خواهم بکنم، در این موقع هم که به جگرگوشگان خود وصیّت می‌کنم نه جای شوخی است، نه مقام تزویر، نه خودنمایی، نه مجلس‌آرایی. آنچه می‌گویم از روی تجربه و تحقیق و تعقّل است. حاصل عمر خود را برای شما می‌گذارم. می‌گویم و می‌روم و شما را به خدا می‌سپارم.
پس ای فرزندان من، از راه راستی و جادۀ درستی و شرافت و امانت خارج نشوید. دروغ نگویید، بدقول و وعده‌خلاف نباشید. از دزدی و تقلّب سخن نمی‌گویم؛ چه معاذ‌الله که دربارۀ شما تصوّر آن را بکنم؛ امّا از خلاف امانت و تصرّف غیرِمشروع در مال غیر و بدحسابی و تحصیل مال به طریق غیرِشریف احتراز کنید و بدانید که فقر و مسکنت با شرافت و عزّت منافات ندارد. به خاطر بیاورید که من در دنیا تقریباً هیچ نداشته و ندارم مع‌ذلک همیشه محترم و معزّز بوده‌ام بلکه عزّتم از همین راه حاصل شده که برای مال و مکنت دست‌وپا نکرده‌ام.

[نامه‌های محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشین‌وفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۱۸۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
Translate post


زادگاه تو خانه تو نیست. خانه تو آنجاییست که دیگر برای گریختن نمی کوشی.
نجیب محفوظ


امروز یک بانوی حکیمه که پزشکیست در خدمت مردم برای انتخاب آزادانه پوشش خود مجبور به عذرخواهی شد. این عذرخواهی ها مرا یاد گالیله می اندازد و ابراز ندامتش در دستگاه تفتیش عقاید کلیسا از ارائه نظریه چرخش زمین. و البته همانجا هم زیر لبی گفت «ولی تو می چرخی».
حکایت ماست، ایشان عذر خواسته اند و کسی هم نیست که زیرلبی نگوید «ولی حق با شماست». چه آن مقام یقه پاره ای که شکایت کرد، چه آن نتراشیده نخراشیده های کریه المنظر که فریاد والسلاما سر دادند همه و همه می دانند حق با ایشان است. ولی امان از حاکمیت دروغ و تظاهر و پیشانیهای خالکوبی شده.
راستی کسی کاردینالهای آن دادگاه معروف گالیله را بخاطر دارد؟ یا اصلا می دانید امام جمعه شهر آمل کیست؟ ولی همه ما گالیله را می شناسیم. و حالا تاریخ اسم دکتر فاطمه رجایی راد را ثبت کرد. تاریخ آزادگی و شجاعت را ولو برای یک لحظه ثبت می کند و از کنار ذهن‌های تاریک و ظالمان به سرعت می گذرد ولو اگر پانصد سال حکم رانده باشند.
#زن_زندگی_آزادی


سلام
این یک درد دل است. گاهی فکر می کنم خیلیها اقتصاد و فعالیت اقتصادی را پیچیده و غامض می بینند. گاهی فکر می کنم قدرت برای خیلیها به معنای مقید نبودن به قانون و اصول است. گاهی فکر می کنم خیلیها فکر می کنند که موفقیت کشورها زاییده توطئه و طراحی قدرتهای جهانیست.
اگر اینطور باشد پس هر کس که می خواهد به جایی برسد یا هر کشوری که خواهان توسعه است اول باید برود اجازه بگیرد. در حالیکه در واقعیت اینطور نیست. اولین فعالیت اقتصادی تبادل است. کالا یا خدماتی را می خواهید و در ازایش کالا یا خدماتی را ارائه می دهید. همین. ان کودکی برای گرفتن پول توجیبی در کارهای خانه کمک می کند هم یک فعال اقتصادیست. آن بازاری قدرتمندی هم که با زدوبند کالا جابجا می کند و مجوز صادرات و واردات می گیرد هم فعال اقتصادی. شاید فکر کنید که قدرت، نفوذ، پارتی،‌ آقازادگی و هزار و یک چیز دیگر تضمین کننده موفقیت یک فعالیت اقتصادیست. در حالیکه اینطور نیست. اگر مبادله محور و هسته فعالیت اقتصادی باشد، تنها دلیل تحقق آن اعتماد است. اعتماد به آنکه در ازای کالایی که می دهید کالایی که می خواهید را با کیفیتی که می خواهید دریافت کنید. اولین و مهمترین زیرساخت اقتصادی نه جاده است نه ساختمان بورس است نه بندر است و نه فرودگاه، بلکه اعتماد است.
شرط لازم و کافی برای اعتماد صداقت طرفین و مقید بودن آنها به رعایت اصول و مقررات است. و امروز آنچه در جامعه ما هر روز توسط نهادها و دستگاههای حکومتی گریزان از پاسخگویی به عملکرد خود تخریب می شود همین اعتماد مورد نیاز برای کوشش اقتصادیست. کوشندگان اقتصادی بیشتر و بهتر از هر کسی می دانند که هر روز تلاش اقتصادی در ایران از دیروز پر خطرتر می گردد. امضای قرارداد به معنای تحقق آن نیست. و چرا اینگونه است؟
چون آنکه صادقانه حرفی می زند بلافاصله محکوم است و او که دروغ می گوید بر صدر می نشیند. برای هر قتلی، هر خلافی، هر اختلاسی، هر دزدی بهانه ای هست. آن مدیر فاسد پتروشیمی که میلیونها دلار درآمد را گم کرده است با افتخار خود را بسیجی اقتصادی می داند که خواسته است تحریمها را دور بزند. حال آنکه هر کس الفبای تجارت خارجی را بداند می داند تحریم بانکی را نمی شود دور زد مگر با قانون شکنی. و اگر پولی گم شد و سر از حساب باجناق یا برادر یا برادرزاده در خارج از کشور درآورد این دیگر تقصیر این بسیجیان اقتصادی نیست. اگر در ایران دادگاهی بود که عادل بود باید ایشان را به اتهام توهین و وهن خونهای شهیدان محاکمه می کرد. اگر قتلی هست برای حفظ نظام بوده است و دادخواهی آن معادل تلاش برای براندازیست.
اگر حکومت صادق بود،‌در سال گذشته بلافاصله نام ماموران انتظامی مسئول مرگ و قتل غیرعمد مهسا (ژینا)‌ امینی را منتشر می کرد و در یک دادگاه عادل و علنی به اتهامات آنها رسیدگی می نمود. اما در این یک سالی گذشته است،‌وکیل خانواده امینی و دو خبرنگار به زندان محکوم شده اند. تعدادی اعدام شده اند و صدها نفر بازداشت و زندانی. در واقع همه جز ماموران مسئول این واقعه. حالا بیایید در بعد اقتصادی خود را جای یک کوشنده اقتصادی بگذارید. او می بیند به جای آنکه از نیلوفر حامدی و الهه محمدی تقدیر شود که چشمهای نظام را به یک ظلم ناخواسته باز کرده اند، آنها محکوم می شوند. ظلم طراحی شده و خواسته شده می شود و البته جامعه اقتصادی کشور می فهمد که در ایران جرم مهم نیست توجیه جرم مهم است. صداقت مهم نیست،‌ دروغ مهم است و پذیرفته می شود. او هرگز اعتماد نمی کند.
رای اخیر بدوی برای بزهکاران و خاطیان مشوق جنایتها و بزهکاریهاست. آنها از این رای می فهمند که مهم نیست چکار می کنند مهم این است که چطور آنرا توجیه می کنند. می شود حتی آدم کشت اگر او را به جرمی منتسب کرد. می شود ماشینی را سرقت کرد اگر راننده اش پوشش خود را برگزیده باشد. می شود به زنان و دختران تعرض کرد و دفاع از ارزشها را بهانه کرد. و البته این رای اتمام حجتیست با هرکسی که امیدوار بوده که راهی مسالمت آمیز برای حل مسائل تنشها از مجاری قانونی بیابد. این رای هشداریست به همه کوشندگان اقتصادی کشور تا بدانند تلاش اقتصادی در ایران آینده روشنی ندارد و هر آن به بهانه ای سرمایه شان به باد خواهد رفت و دیگر راهی برای احقاق حق ندارند. شاید برخی در حاکمیت دارند به خود تبریک می گویند که زهرچشمی گرفته اند و زبانها را در کام کرده اند. ولی خیلی زود پشیمان خواهند شد. جایی که قلمها را می شکنند، خنجرها دیر یا زود بیرون می آیند و آنوقت دیگر دیر شده است.




Forward from: BBCPersian



پیکر داریوش مهرجویی و همسرش در ویلای شخصی آنها در کرج پیدا شده است.
به گزارش رسانه‌های داخلی در ایران، پلیس استان البرز گفت که جسد این کارگردان سینمای ایران ساعتی پیش کشف شده است.

خبرگزاری ایسنا به نقل از محمدمهدی عسگرپور، مدیر هیات رئیسه خانه سینما، تایید کرد که آقای مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر «به قتل رسیده اند.»

داریوش مهرجویی فیلم‌هایی چون هامون، دایره مینا، گاو، اجاره‌نشین‌ها، لیلا، مهمان مامان و سنتوری را ساخته است.

این خبر با دریافت اطلاعات بیشتر به تدریج تکمیل خواهد شد.


Forward from: نشرچشمه
چشمه ۳۹ ساله شد
در کنار شما ۳۹ ساله شدیم
شما؛ همراهان وفادار و همیشگی نشرچشمه

پنج‌شنبه ۲۰ مهر هم‌زمان با روز تولد ۳۹ سالگی نشرچشمه در کتاب‌فروشی‌های خود میزبان شما هستیم با ۲۵ درصد تخفیف برای کتاب‌های خانواده‌ی فرهنگی چشمه ( نشرچشمه، گیلگمش، چرخ، کتاب چ و نشر دیوار)


تبریک به نشر چشمه


خوب یازده سپتامبر خاورمیانه


آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشیگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش…..
و #نرگس_محمدی آتشی افروخته که رقص شعله اش در هر کران پیداست


از مهسا تا آرمیتا

نمی خواهم با خشم بنویسم ولی خشم کافی نیست. خشم دیگر کافی نیست.
آقایی باهنر نام گفته است ماجرای خانم مهسا امینی یک بهانه بود و مدعی شده است اگر مهسا نبود کس دیگری را پیدا می کردند. خیلی به این حرف فکر کردم. فکر کردم اگر صدای مردم سر مرگ مهسا در نمی آید وقتی پروین خانمی را می کشتند صدایشان در می آمد. یعنی دارد خیلی صریح به ما می گوید اگر به قتل دختران سرزمینمان اعتراض می کنیم «بهانه» جو هستیم. انگار قسمت ما در سایه حکومت آقایان قتل و مرگ و تجاوز است و باید این تقدیر را با شکیبایی بپذیریم و سپاسگزار هم باشیم.
وقتی مهسا را که مهمان شهر تهران بود گرفتند و سرش را به جدول کوبیدند چه فرصتی برای حقیقت یابی و تفحص در خود نصیب امثال باهنرنامها شد و چه تلخ این فرصت را سوزاندند و با وقاحت به هر باوری که به عدالت و انصاف و انسانیت داشتیم پوزخند زدند. در عوض همه این رجال مدعی تقوا و اسلام و خداوند رحمان جمع شدند تا قتل را توجیه کنند. حتی وقتی خبرنگارانی از واقعیت گفتند بجای تعقیت و پیگرد خاطیان آن خبرنگاران را متهم کردند و به زندان افکندند. امیدوارم کسی برود و به آقای باهنر یادآور شود ما انسانیم و حتی اگر به ما به چشم گوسفندانی می نگرد که چوپانشان شده باید بداند که حتی گوسفندان هم از بره خود محافظت می کنند چه برسد به ما انسانها که فرزندانمان امیدمان به روزهای بهتری هستند و دخترانمان را موهبتهای الهی می دانیم.
عجیب قومی هستند این قوم مدعیان.
زمانی که مهسا در آن ساختمان ملعون وزرا از حال رفت و به بیمارستان منتقل شد، فرصتی نصیب حاکمان شد که به کرده خود بنگرند و از خود بپرسند آیا آنچه که به بهانه حجاب بر زنان ایرانی می رود رواست؟‌ آیا مطابق شرف است؟‌ آیا مطابق انسانیت است؟‌ در و دیوار شهر را از شعارهای توخالی حجاب پر کردند ولی در عمل به بهانه حجاب به هر دریده ای اجازه دریدن پرده حرمت بانوان سرزمینمان را داده اند. آیا شرم نمی کنند؟ حالا یک سال بعد نوبت آرمیتاست آن هم بعد از کشتن نیکا، حدیث، سارینا و دهها نوجوان و جوان مظلوم دیگر، آن هم بعد از به رگبار بستن ماشین کیان.
آقای باهنر کجایید؟ کار ما و امثال شما به پایان رسیده است. ما دیگر بهانه نمی خواهیم. فردا شاید نوبت پروین باشد، شاید نوبت مینا، شاید نوبت سحر، شاید نوبت زهرا، شاید نوبت زینت. سری را به دیوار، به در، به میله، به آجر می کوبید تا بگویید قوی هستید،‌ قدر قدرت هستید ولی شما کجا ایستاده اید؟ شما به چه بهانه ای احتیاج دارید تا بگویید وظیفه حاکمان صیانت از دختران سرزمین است نه آنکه آنها را دم تیغ هر رذل و رجاله ای بدهند. به من بگویید صادقانه بگویید آیا فکر نمی کنید که خداوند عزواجل تقاص حقوق و خونهای ما رعایا را از شما خواهد ستاند؟ آیا فکر می کنید در برابر عدل الهی با شما برابر نیستیم؟‌
اسلام به شهادتین است و شهادت می دهم خدایی نیست جز الله که دنیایی واله اوست و گواهم که محمد فرستاده اوست و علی جانشین و امیر مومنان و حجت خدا بعد از او. شما مسلمانی مرا اندازه می گیرید؟ شرم کنید. دو روز است که دست به دعا دارم بلکه آرمیتا بیدار شود بلکه داغ جوان نبینیم و از خود می پرسم شما را کدام داغ به خود می آورد؟ شرم بر شما. شرم بر شما، شرم بر شما و دروغهایتان.
واقعیت را ببینید هزار مامور هم که به مدرسه بفرستید، هزار مامور هم که دور بیمارستان بگذارید ما می دانیم واقعیت چیست. آرمیتا داستان امروز نیست، مهسا داستان دیروز نیست. ما مردم هر روز برای چهل و اندی سال است که دروغهای شما را زندگی کرده ایم. بهانه هایتان را دیده ایم، و جوانان را به خاک سپرده ایم. یک روز نعش پاره پاره شان را از شلمچه می آوردند و یک روز یک ساک می دادند و امضا می گرفتند تا اجازه بدهند مادری جگرگوشه اش را به خاک بسپارد. بس است، بس کنید. بروید فقط بروید.


‏گارد احترام تابوت پدر را روی زمین می گذاردند و بعد می ایستند «حالا باید چکار کنیم؟» ...صدای غرایی فرمان می دهد «به افتخار امیر نامی ارتش ایران سرتیپ خلبان مهدی دادپی» گارد پاشنه ها را می کوبند و سلام نظامی می دهند، تیمسار ضرابی با سری برافراشته ایستاده است تا آخرین درود در خور کهنه سرباز ایران باشد. امروز خود به جمع کهنه سربازان پیوست.

‏محمود ضرابی هیچوقت از نیروی هوایی بازنشسته نشد. در همه سالها بعد از خدمت کوشید تا یاد و خاطره جانبازیها و فداکاریهای ⁧ #نیروی_هوایی⁩ زنده بماند و نام ⁧ #خلبانان⁩ ⁧ #ایران⁩ جاودان. در حالیکه تمام رسانه ها تلاششان در بزرگنمایی آنهایی بود که توان یک ساعت پرواز در جنگنده را نداشتند ولی ادعایشان از کوههای البرز بزرگتر بود و خود را فاتح الفتوح فرستادن فرزندان مردم روی میدانهای مین می دیدند.

‏جناب ضرابی به پدر سلام برسانید و بگویید هنوز پاسدار آسمان ایرانید.
‏⁧ #بلند_آسمان_جایگاه_من_است


یکی دیگر از پهلوانان ایران زمین به اساطیر #ایران پیوست. تیمسار خلبان علی صابونچی بعد از یک دوره بیماری سخت به یاران شهید و جاویدنامش پیوست. او‌که از #خلبانان برجسته #فانتوم اف_۴ بود در سال‌های اولیه #جنگ نقشی برجسته در طراحی عملیاتهای #نیروی_هوایی در دفاع از ایران ایفا کرد. این فرزند برومند #کرمانشاه از عزیزترین آدم‌هایی بود که می شناختم. به یادش فاتحه ای بخوانیم و خدای را سپاس گوییم که به ایران فرزندانی چنین برومند داد تا در روزهای سیاهی نور امید باشند.
کهنه سربازان نمی میرند، آنها جاویدند.
#نیروی_هوایی_ارتش #نیروی_هوایی_شاهنشاهی #ارتش_ایران


وقتی به ریش نیست به ریشه است
وقتی به تبار نیست به اصالت است
وقتی به پشت میزنشینی نیست به کار کردن است.
وقتی انسانیت یعنی همه چیز و بقیه اش حرف مفت است.
وقتی یادت هست دین یعنی یاری نه نماز شب
وقتی بعد از شنیدن هزار لغز و حرف مفت رفته ای کمک سیلزدگان آستارا و حرافان دنبال حرمت جدیدی هستند برای شکستن و صرافی برای دلار نقد کردن چاپ عکسی دیگر از تسبیح و دستار سبز و نماز
خدا قوت جهان پهلوان رسول خادم

20 last posts shown.

2 773

subscribers
Channel statistics