- نباید اسم شوهرتو سیو کنی «گیگیلی».گیگیلی مگه همون عن دماغ نبود؟
- گوگولی سیوی احمق!
پوکر نگاهم کرد و به بالا تا پایین هیکلش اشاره زد:
- منی که دویست تا کارگر زیر دستم کار میکنن با قد صد و نود و وزن هشتاد کیلو. بابای دو تا توله سگ چطور میتونم گوگولی باشم؟ نامووووسا ساقیتو ساییدم زن!
- فکر کردی برام مهمه؟
با خوشحالی لپش رو کشیدم:
- تو بن لادن هم که باشی؛ نه اصلا تو خود هیتلر هم که باشی باز واسه من گوگولی هسی. گوگووولی.
صدای خنده بلند مردی سر جفتمون رو سمت در چرخوند.
امیرعلی با شونه هایی که از شدت خنده میلرزید گفت:
- جناب گوگولی توتونچی... چیز ببخشید. جناب رئیس جلسه داریم.
جاوید با حرص سمتم چرخید و بامزه داد کشید:
- همینم مونده بود این نره خر گوگولی صدام کنه. دِ اگه چیزخل بازیش وسط جمع گل کنه که شرف مرف منو میکنه تو... لا اله الا الله!
تصنعی اخم کردم:
- امیرعلی نذار بگم زنت چی سیوت کرده هااا. آبرو داری کردم به جاجا چیزی نگفتم.
- جان؟ جاجا؟ جاجا؟ این چه سمی بود؟ جاجا رو با من بودی الان؟ جاوید با اون عظمت رو کردی جاجا؟
امیرعلی نمیدونست بخنده یا گریه کنه از دست ما:
- جناب رئیس جلسه شروع شده ها.
- منم میام!
جاوید سریع سمتم چرخید:
- وا جلافتا... همینم مونده بیای جلو سهامدارا یا جاجا صدام کنی یا با نهایت احترام، عزیزم هوی!
- قول... قول... قول میدم حرف نزنم.
با بدبختی راضی شد وارد سالن کنفرانس که شدیم بلند گفتم:
- مامور مخصوص حاکم بزرگ گوگولی وارد میشود. احترام بگذارید!
گفتم و در رفتم. جاوید زانوهاش شل شد. با رنگ پریده نالید:
- ایوااااا.
https://t.me/+vg7sFKqARgVmZTk0
https://t.me/+vg7sFKqARgVmZTk0
https://t.me/+vg7sFKqARgVmZTk0
واااااای این دو تا عاااالین😂😂😂😂
پسره رئیس بزرگترین شرکت معماری بین المللی هست از شانس گندش مجبور میشه یه سال دختر عموی شونزده سالهش رو تو خونهش نگه داره.....
پسره یه آدم خشک و جدی، دختره رسما خل و دیوونه!😱😱😂😂
جاوید خان توتونچی یک سال آزگار مجبور میشه بچه بزرگ کنه!😭😂😂
- گوگولی سیوی احمق!
پوکر نگاهم کرد و به بالا تا پایین هیکلش اشاره زد:
- منی که دویست تا کارگر زیر دستم کار میکنن با قد صد و نود و وزن هشتاد کیلو. بابای دو تا توله سگ چطور میتونم گوگولی باشم؟ نامووووسا ساقیتو ساییدم زن!
- فکر کردی برام مهمه؟
با خوشحالی لپش رو کشیدم:
- تو بن لادن هم که باشی؛ نه اصلا تو خود هیتلر هم که باشی باز واسه من گوگولی هسی. گوگووولی.
صدای خنده بلند مردی سر جفتمون رو سمت در چرخوند.
امیرعلی با شونه هایی که از شدت خنده میلرزید گفت:
- جناب گوگولی توتونچی... چیز ببخشید. جناب رئیس جلسه داریم.
جاوید با حرص سمتم چرخید و بامزه داد کشید:
- همینم مونده بود این نره خر گوگولی صدام کنه. دِ اگه چیزخل بازیش وسط جمع گل کنه که شرف مرف منو میکنه تو... لا اله الا الله!
تصنعی اخم کردم:
- امیرعلی نذار بگم زنت چی سیوت کرده هااا. آبرو داری کردم به جاجا چیزی نگفتم.
- جان؟ جاجا؟ جاجا؟ این چه سمی بود؟ جاجا رو با من بودی الان؟ جاوید با اون عظمت رو کردی جاجا؟
امیرعلی نمیدونست بخنده یا گریه کنه از دست ما:
- جناب رئیس جلسه شروع شده ها.
- منم میام!
جاوید سریع سمتم چرخید:
- وا جلافتا... همینم مونده بیای جلو سهامدارا یا جاجا صدام کنی یا با نهایت احترام، عزیزم هوی!
- قول... قول... قول میدم حرف نزنم.
با بدبختی راضی شد وارد سالن کنفرانس که شدیم بلند گفتم:
- مامور مخصوص حاکم بزرگ گوگولی وارد میشود. احترام بگذارید!
گفتم و در رفتم. جاوید زانوهاش شل شد. با رنگ پریده نالید:
- ایوااااا.
https://t.me/+vg7sFKqARgVmZTk0
https://t.me/+vg7sFKqARgVmZTk0
https://t.me/+vg7sFKqARgVmZTk0
واااااای این دو تا عاااالین😂😂😂😂
پسره رئیس بزرگترین شرکت معماری بین المللی هست از شانس گندش مجبور میشه یه سال دختر عموی شونزده سالهش رو تو خونهش نگه داره.....
پسره یه آدم خشک و جدی، دختره رسما خل و دیوونه!😱😱😂😂
جاوید خان توتونچی یک سال آزگار مجبور میشه بچه بزرگ کنه!😭😂😂