#part29
#adrian
✨شيش سال قبل...✨
دستام از شدت عصبانیت #میلرزید.با قدمای بلند به طرفش رفتم که روی صندلی کز کرده بود.درست رفتمو بالای سرش ایستادم.با دیدنم نگاهشو از رو به رو گرفت.لبخندی زدو گفت:
-یه ساعته اینجا معطلم کردی آدرین خان!یخ زدم یه ذره آن تایم باش.
با عصبانیت یه قدم جلو رفتمو بازو هاشو بین دستام گرفتمو با تموم قدرت فشردم.نگاه #وحشت زدشو بهم دوخت:
-چرا....چرا اینجوری می کنی آدرین؟..دستم شیکست.
محکم تر دستشو فشار دادم که #اخش دراومد.
صورتمو به صورتش #نزدیک کردمو گفتم:
-چرا؟
-چی؟ چی چرا.
داد بلندی زدمو گفتم:
-چرا؟ چیه اون #حرومزاده از من بهتر بود؟
تویی که انقدر ادعای #پاکی می کردی پاکیت فقط برا من بود؟
با #بغض نگاهم کردو گفت:
-چی داری میگی؟ چرا اینجوری میکنی؟
تکوتی به بازوش دادمو محکم تر بازوشو فشردم که گریش دراومد.
-#همخواب شدن با اون پسره ی کلاش چه حسی داشت هان؟
با گریه و عصبانیت بین دستام تکون می خورد.
-خفه شو #کثافت عوضی حرف دهنتو بفهم.
پوزخندی زدمو گفتم:
-اگه با اون بودی پس با منم می تونی باشی! مگه نه؟
نگاهش رنگ #ترس به خودش گرفت.برای یه دقیقه دست از #تقلا برداشت اما به ثانیه نکشید که گریه هاش اوج گرفتو محکم تر توی بغلم تکون خورد.
-ولم کن....ولم کن عوضی!
بازو هاشو ول کردمو مچ دستشو توی دستم گرفتمو محکم کشیدم.حالم #خراب تر از حد ممکن بود.چند شبی میشد که بچه ها به دستم نرسونده بودن.تموم تنم درد می کرد.فکرم هیچ جوره کار نمی کرد.تنها راه رسیدن به ارامشم به کمک ساغر عملی میشد.بازوشو محکم تر کشیدمو #پرتش کردم توی ماشین.بلافاصه سوار ماشین شدمو همه ی درارو قفل کردم.مدام جیغ میزدو گریه می کرد.طی یه عمل #ناخواسته با تمام قدرتم توی صورتش کوبیدم که سرش به پنجره برخورد کرد.درد بدنم به اوج خودش رسیده بود عراقای #ریزو درشت روی صورتم بیداد می کرد.ماشینو روشن کردمو به راه افتادم.ساغر با صدای #ضعیفی گریه و ناله می کرد.هیچ #کنترلی روی کارام نداشتم.با رسیدن به خونه در سمت ساغرو باز کردمو #یقه ی مانتوشو توی دستم گرفتم.با هق هق چنگی به لباسم زد.
-آدرین...به خدا من با کسی نبودم...به جون خودم...به جون خودت...تروخدا باور کن.
نگاهمو به صورتش دوختم گوشه ی پیشونیش خراش برداشته بودو از گوشه ی لب بینیش خون میچکید.اخمامو توی هم کشیدمو سرمو به #صورتش نزدیک کردم.
-اما شواهد چیزای دیگه ایی میگن!
در پیه حرفم یقه ی مانتوشو محکم تر کشیدمو به طرف خونه رفتمو درشو باز کردم.ساغرو داخل خونه #هول دادمو بلافاصله خودم وارد شدم.درو پشت سرم قفل کردم.با #ترس نگاهم کردو شروع کرد #عقب عقب رفتن اما با برخورد به دیوار رنگ از روش رفت.از این فرصت استفاده کردمو# محکم کوبوندمش توی دیوار.دلبمو روی #لبای #داغش گذاشتمو عمیق #بوسیدم.انقدربوسیدمو #گازش گرفتم که مطمئن بودم #کبود شده.همزمان باهاش دستمو به طرف# مانتوش بردمو با یه حرکت #پارش کردم که هق هقش بیشتر شد.با دیدن تاپ مشکی رنگی به #بدن سفیدش رو به راحتی نشون میداد #وحشی تر از قبل به دیوار کوبوندمشو بوسیدمش.انقدر گریه کرده بود که به نفس نفس افتاده بود.با عصبانیت #ضربه ایی توی صورتش زدم که با شتاب روی زمین افتاد.
-انقدر #بغل گوش من عر عر نکن بزار کارمو بکنم.
با گریه #تن بی جونشو به عقب کشوند.از فرصت استفاده کردمو#خیمه زدم روش.با این کار با صدای بلند تدی گریه کردو #چنگی توی صورتم انداخت.با دستام دستاشو مهار کردمو سرنو توی گودیه #گردنش فرو بردم.هیچ کدوم از کارام ارادی نبود .فقط هرچه سریع تر دلم می خواست #طعم بودن باهاشو تجربه کنم.با این فکر #سرعتمو بیشتر کردم اما با #جیغ بلند گوش خراشی که کشید....
〰〰〰〰〰〰〰〰
پارت بالا رو خوندی؟🙀🔥
میخوای بدونی چه بلایی سر دختره اومد؟🙊🥀
پس بپر تو چنلوpart29# رو سرچ کن!
رمانی متفاوت که با خوندش پشیمون نمیشی!🙂✨
https://t.me/joinchat/AAAAAFXrn-ON46DOALjqOA