Tb dan repost
با استرس گفتم:الان چیکار کنم؟
امیر پوکر فیس سمتم اومدو گفت-پاهاتو وا کن.
با تعجب گفتم-چی؟چرا؟
امیر نچی زدو گفت-من باید وسط پات جا شم یا نه؟
با خنده ریزی اروم لب زدم-مراعاتم نمیکنه! بگه این ذهنش معیوبه یکم...
امیر با خنده گفت-به من چه تو منحرفی. حالا پاتو اروم بزار رو شونه هام بیا پایین! من نمیدونم تو بالای دیوار چیکار میکنی!؟
همونطور که سعی داشتم اروم بشینم رو شونش گفتم-گربه بود خو...
که تعادلمو از دست دادمو موهاشو کشیدم که جفتمون از پشت افتادیمو....😂😐🥳
| زِندِگیوَرُمآنِمُتِفآوتّ | 🥺👇🏼🌸
@macannovell
امیر پوکر فیس سمتم اومدو گفت-پاهاتو وا کن.
با تعجب گفتم-چی؟چرا؟
امیر نچی زدو گفت-من باید وسط پات جا شم یا نه؟
با خنده ریزی اروم لب زدم-مراعاتم نمیکنه! بگه این ذهنش معیوبه یکم...
امیر با خنده گفت-به من چه تو منحرفی. حالا پاتو اروم بزار رو شونه هام بیا پایین! من نمیدونم تو بالای دیوار چیکار میکنی!؟
همونطور که سعی داشتم اروم بشینم رو شونش گفتم-گربه بود خو...
که تعادلمو از دست دادمو موهاشو کشیدم که جفتمون از پشت افتادیمو....😂😐🥳
| زِندِگیوَرُمآنِمُتِفآوتّ | 🥺👇🏼🌸
@macannovell