یبار که مهمونی دعوت بودیم منو آبجیم بعد از مامان بابام رسیدیم در خونه اونا اینا خونشون تازه عوض کرده بودن اولین بار بود میرفتیم. آقا من زنگ زدم به مامانم گفت اولین در شیری رنگ... منم درو که زدم باز کردن ما رفتیم توی خونه نشستیم دیدم سفره انداختن اما کسی نیست خاهرم رفت سره سفره نشست یه ذره سبزی خوردنم خورد و اینا.... یکهو یه آقای غریبه اومد با داد و بیداد بیرونمون کرد😂😂😂
اشتباهی رفته بودیم توی خونشون اونم منتظر زن و بچش بودههه😂😂😂😂هیچی دیگه شانس اوردیم سالمیم🤪🤪🤪
اشتباهی رفته بودیم توی خونشون اونم منتظر زن و بچش بودههه😂😂😂😂هیچی دیگه شانس اوردیم سالمیم🤪🤪🤪