Postlar filtri


🔴 شرکت در انتخابات بدون هیچ برنامه، اراده‌ و توانی برای مهار استبداد، تسلیم محض است

▫️به نظر می‌رسد ناکارآمدی دولت ابراهیم رئیسی، تشدید بحران‌های اقتصادی و اجتماعی، تغییرات آتی در صحنه سیاست بین‌الملل و امکان خیزش مجدد جنبش زن، زندگی، آزادی نیز مزید بر علت شده‌اند تا مستبد امروز ایران دوباره متشبث به صندوق آراء شود.

▫️خسارت و خسران بقای استبداد آنقدر عظیم است که هر بهبود جزئی فرضی را به محاق می‌برد. بس است اگر بخواهند که ببینند مستبد امروز ایران بازی انتخابات را به مضحکه انتصابات بدل کرده است و از آنچه از صندوق این سیاه‌بازی در می‌آورد به جهان سکه مجعول مشروعیت می‌فروشد.

▫️اینجا لازم است که به یک سؤال مقدر و اکنون دیگر کلیشه شده و تهی جواب دهم. برخلاف آنچه که برخی می‌گویند تحریم انتخابات انفعال نیست، شرکت در انتخابات مجلس و دولت نمایشی-فرمایشی که چنین عقیم و افلیج شده انفعال کامل است. شرکت در انتخابات بدون هیچ برنامه، اراده‌ و توانی برای مهار استبداد تسلیم محض است.

▫️شرکت در انتخاباتی که به استبداد حاکم، بی مزد و منت مشروعیت و لاجرم طول عمر می‌بخشد تا شیره جان تتمه سرمایه اجتماعی این ملت را ببلعد، مُعِدّ ویرانی بیشتر این مرزوبوم کهن است.

▫️تحریم این انتخابات نمایشی-فرمایشی هم خود کنشی مدنی و مؤثر است و هم بسترساز کنشگری‌های آینده. فروریختن اقتدار پوشالین سیاست وحشت‌افکنی، با مقاومت مدنی مردم ایران ان‌شاءالله دور نخواهد بود.

✍️ ابوالفضل قدیانی

📎متن کامل

@kaleme


تمام نهادهای امنیتی و قضایی از ابتلای ⁧#صادق_زیباکلام⁩ به سرطان مطلع بودند که بازداشتش کردند.


@hoseinrazzagh


وعده اصلاح امور با تغییر کارگزار، شعاری پوچ است. این ساختار، کارگزار سالم و کارآمد را هم فاسد و بی‌عرضه میکند و حافظ منافع ساختار نه منافع ملی.


@hoseinrazzagh


راه رستگاری از خیابان‌‌ میگذرد نه از خیمه‌شب بازی استخدام تدارکاتچی استبداد!


@hoseinrazzagh


حسین رزاق یکماه پس از ابلاغ رسمی حکم آزادی بالاخره امروز از زندان اوین آزاد شد.


@hoseinrazzagh


شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران با درخواست آزادی مشروط ویدا ربانی، روزنامه‌نگار، مخالفت کرده و دلیل آن را «لزوم تنبیه اینگونه مجرمین» اعلام کرده است.

پرتو برهان‌پور، وکیل دادگستری، روز ۲۳ اردیبهشت با اعلام این خبر در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: درخواست آزادی مشروط ویدا ربانی، به دلیل «لزوم حفظ نظم عمومی و به منظور اصلاح و تنبیه لازم اینگونه از مجرمین» توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران رد شد.

ویدا ربانی سابقه همکاری با روزنامه‌های شرق، هم‌میهن، قانون، مردم امروز، سازندگی و هفته‌نامه صدا و مهرنامه را در کارنامه خود دارد.

این روزنامه‌نگار و فعال مدنی مهر سال ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات سراسری پس از قتل حکومتی مهسا امینی بازداشت و در دی ماه همان سال از سوی ٢۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» به شش سال حبس و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به ۱۵ ماه حبس محکوم شد.

خانم ربانی پیش از آن نیز در سال ۱۴۰۰ به دنبال دعوت مردم به شرکت کردن در تجمع اعتراضی علیه شلیک به هواپیمای اوکراینی بازداشت و توسط دادگاه انقلاب تهران به ۱۰ سال حبس و محرومیت‌های اجتماعی محکوم شده بود.
@MostafaTajzadeh


📝 گفت‌وگوهای زندان و جنبش مهسا

🖊 آصف بیات

📌به بهانه مصاحبه حسین رزاق با سعید مدنی

📍 اخیراً گفت‌وگوی خواندنی و پربار شما با آقای حسین رزاق را که در زندان صورت گرفته با اشتیاق فراوان خواندم. این گفت‌وگو مباحث مهمی را درباره‌ی وضعیت اجتماعی و سیاسیِ ایران پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» مطرح می‌کند. شما تأکید می‌کنید که کشور ما به‌طور مستمر با انواع و اقسام بحران‌ها از جمله بحران فقر، بیکاری، فساد، ناکارآمدی، کنترل اجتماعی و بحران مشروطیت مواجه بوده است. با خصلت‌بندیِ جامعه‌ی ایران در قالب جامعه‌ی «شبکه‌ای»، «بحرانی» و «جنبشی» استدلال می‌کنید که جنبش مهسا (ژینا) در اشکال مختلف، حتی در شکل اعتراضات خیابانی، در زمان‌های مناسب به مبارزه‌ی خود ادامه خواهد داد.

📍 به نظر می‌رسد که شما مخالف «انقلاب» هستید، اما با استراتژی گذار موافقید. تصور می‌کنم که منظورتان از گذار، تحول به نظم سیاسیِ جدید و دموکراتیک باشد، آن‌گونه که آقای میرحسین موسوی تجویز می‌کنند ولی اذعان دارند که در این شرایط نمی‌دانند که چنین گذاری چگونه قرار است رخ دهد. اگر چنین است، برایم جالب است بدانم که استراتژی گذار از حیث نظری با انقلاب چه تفاوتی دارد؟ به نظر می‌رسد که شما «انقلاب» را به معنای براندازیِ قهرآمیز می‌دانید و از آن دوری می‌جویید. با توجه به تجربه‌ی دردناک این نوع انقلاب‌ها در قرن گذشته که با خود خشونت، بی‌ثباتی، ناامنی، و آسیب به زیرساخت اقتصادی را به همراه آوردند، موضع شما قابل درک است. اما در ادبیات جنبش‌ها و سیاست‌های مبارزه‌جویانه (contentious politics) بحثی هست حول اینکه آیا انقلاب لزوماً با براندازی و خشونت همراه است، آن‌گونه که هانتیگتون می‌دید؟ به عبارت دیگر، آیا تغییرات ساختاری از طریق بسیج مردمی و خیزش‌های سیاسی ضرورتاً باید با خشونت و تخریب همراه باشد؟

📍 پرسش اصلی این است که خشونت یعنی چه؟ بسیاری از خشونتِ فقر، خشونتِ روانی و البته از خشونتِ جنسی صحبت کرده‌اند، و بعضی دیگر از آسیب رساندن به اموال و حتی اخلال در نظم عمومی، مانند آتش زدن لاستیک اتومبیل در خیابان‌ها، سخن گفته‌اند. گفتنی‌ها درین‌باره زیاد است. ولی باید به‌اختصار تأکید کنم که در مباحث جنبش‌های اجتماعی و انقلابی، خشونت کلاً به معنای آسیب زدن به جسم و جانِ انسان‌ها تعریف می‌شود. با این توصیف، اصل امتناع از خشونت در مبارزات اجتماعی و سیاسی عبارت است از امتناع از وارد کردن آسیب به جسم و جانِ انسان‌های دیگر، چه انسان‌هایی که خارج از معادله‌ی مبارزات هستند و چه آن‌هایی که در مقابل حرکت اعتراضی دست به خشونت می‌زنند. در ادبیات سیاسی، اصل امتناع از خشونت در مقابل عملیات مسلحانه مطرح می‌شود، اما محدود به آن نیست. در این معنا، اختلال در نظم عمومی مانند آتش زدن لاستیک اتوموبیل لزوماً از مصادیق خشونت نیست، بلکه شکلی از نافرمانیِ مدنی به شمار می‌رود. می‌بینیم که قضیه‌ی خشونت خیلی بغرنج‌تر از آن است که این روزها در رسانه‌ها و گفتار سیاستمداران جاری است.

📍آیا نمی‌توان تصور کرد که جامعه خسته شود، مردم مهاجرت کنند یا به قول معروف «آهسته بیایند و آهسته بروند»، و در کل برگردند به زندگیِ خصوصیِ خودشان و کاری به کار سیاست نداشته باشند؟ تردیدی ندارم که می‌توان پاسخ‌های مستدلی به این پرسش‌ها ارائه کرد. ولی به هر حال باید به این سؤالات پرداخت. برای مثال، می‌توان پرسید آیا اصولاً امتناع شهروندان ایرانی از سیاست تحت حاکمیت ولایی-نظامی مقدور است؟ آیا زنان می‌توانند به زندگیِ خودشان بپردازند و کاری به کارِ حاکمیت نداشته باشند؟ من فکر نمی‌کنم که چنین چیزی محتمل باشد. به این علت ساده که این حاکمیت است که دست از سرِ مردم برنمی‌دارد و نمی‌گذارد آن‌ها به زندگیِ عادیِ خود مشغول باشند. به این دلیل که، به زبان عامیانه، مردمِ ما عادی‌اند ولی حاکمیت غیرعادی. فقط کافی است در این روزها نگاهی به خیابان‌ها و میادین و پارک‌ها، و به کافه‌ها و فروشگاه‌ها و دانشگاه‌ها بیندازیم تا ببینیم گشت ارشاد و دیگر دولتیان با زنان و مردانی که لزوماً نمی‌خواهند کاری به کارِ سیاست داشته باشند چه می‌کنند. به عبارت دیگر، «خروج» شهروندان ایرانی از کارزار سیاست، حتی اگر چنین بخواهند، نامحتمل است، دقیقاً به این علت که حاکمیت زندگی‌کردن را سیاسی کرده است.

@hoseinrazzagh


🔴 سزای سکوت امروز ما، حکم فردای تک‌ تک ماست

بیانیه ۱۴ زندانی سیاسی از زندان اوین



📍صدور حکم بی‌شرمانه‌ی اعدام برای توماج صالحی، هنرمند متعهد و مبارز، آنهم با رویه‌ای رسوا در بیدادگاههای نظام یکبار دیگر ماهیت ضد بشری و عمق تباهی این حکومت را افشا کرد.

📍حکومت اسلامی اینروزها غره از توهم اقتدار خارجی، در تمنای اقتدار داخلی از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند. از سویی با لشگرکشی، خیابان‌ها را به میدان جنگ تن به تن با زنان آزادی‌خواه ایران تبدیل کرده و از سوی دیگر در تقلای انتقام‌کشی از معترضین و مخالفین، امیدهای جامعه را به کمین نشسته و در مقابله با مدنی‌ترین نوع مبارزه و حتی اعتراض به زبان هنر هم با نهایت بی‌رحمی واکنش نشان می‌دهد تا با احکام غیر انسانی، حبس‌های طولانی و تبعید و "طناب‌های آماده برای گردن" برابر مردم بی‌دفاع قدرت‌نمایی کند و به جامعه هشدار دهد که هر اعتراضی حتی بی‌خشونت و مدنی را هم با پنجه‌ی استبداد انتظار می‌کشد.

📍گویی برای کین‌جویی از جامعه‌ای که "النصر بالرعب" را بی‌اثر کرده، کمر به حذف تمام منتقدین و مخالفین وضع موجود بسته و قصد دارد هر شهروند دغدغه‌مندی را در خوف سرکوب و قتل سازمان یافته‌ی حکومتی نگاه دارد.

📍پیام آمران و حاکمان حکم توماج دقیق به ما رسیده! زنهار که سزای سکوت امروز ما، حکم فردای تک‌ تک ماست که هر صدایی را خفه خواهند کرد. غافل از آنکه پایان این تباهی مطلقه با قدرت بی انتهای مقاومت مردم در همین خیابان‌های اشغال‌شده‌ خواهد بود.


✍️ گلرخ ایرایی | هستی امیری | رسول بداقی | مصطفی تاجزاده | امیرسالار داودی | ویدا ربانی | حسین رزاق | رضا شهابی | نرگس محمدی | عبداله مومنی | محمد نجفی | صدیقه وسمقی | فائزه هاشمی | مریم یحیوی



@hoseinrazzagh


🔴 رییس قوه صلاحیت انتقال سعید مدنی را نداشته!

🖋امیرسالار داودی

📝 به بهانه انتقال غیر قانونی دکتر سعید مدنی از زندان اوین به زندان دماوند.


مطابق تبصره ۳ ماده ۵۱۳ آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ (اصلاحی و اجرایی ۱۳۹۴) اصل بر این است که فارغ از  صحت و سقم فحوای محکومیت، محکوم می بایست در زندان واقع شده داخل حوزه قضایی محل اقامت خودش و خانواده اش، تحمل کیفر (طبعا به شرط اینکه کیفر عندالحکم حبس تعزیری یا حدی باشد) نماید.

تبصره ۳ از ماده ۵۱۳ قانون پیش گفته صراحت دارد که در صورت اولا عدم وجود مفسده و ثانیا پیشنهاد دادستان و موافقت کتبی (حکم دادگاه) دادگاه امکان انتقال محکوم از زندان محل وقوع جرم یا زندان محل کشف جرم یا زندان محل محاکمه به زندان محل اقامتگاه محکوم و خانواده اش با تشریفات معروضه قابل تحقق است. فلذا می‌توان از مفهوم مخالف همین تبصره و ماده پیشتر ذکر شده نتیجه گرفت که انتقال محکوم زندانی از زندان محل اقامتگاه خودش و خانواده اش به زندانی غیر از زندان واقع در محل اقامت خودش و خانواده اش (دقیقاً عکس فرض تبصره ۳ ماده ۵۱۳) نیز اولا مستلزم وجود مَفسَده (یعنی حضور محکوم در زندان معینی موجب ایجاد فساد گردد) است و ثانیا تشریفات مربوطه یعنی پیشنهاد دادستان و موافقت قاضی دادگاه ذی صلاح لازم و ضروری است. (یعنی دادستان بدون حکم دادگاه نمی تواند زندانی را منتقل کند)

بنابراین در فقره انتقال دکتر مدنی چند ملاحظه حقوقی جدی وجود دارد.
اول اینکه رئیس قوه قضاییه حسب مسموع دستور انتقال مشارالیه را داده اند!!! در حالی که قانوناً ایشان صلاحیت قانونی به واسطه داشتن صرفاً ریاست اداری بر قوه قضاییه ندارند (ریاست قضایی به معنای اتخاذ تصمیمات قضایی است).
دوم، مفسده ای که علی‌الظاهر می‌بایست به اتکاء آن آقای دکتر مدنی (فخر علمی کشور که ثانیه یه ثانیه هم نشینی با وی درس آموز است و ایشان فردی متخلق و انسان در معنای حقیقی اش است) دقیقاً چه بوده است؟ آیا بهتر نیست جهت تنویر اذهان عمومی و اخذ قضاوت عموم مردم، سخنگوی قوه قضاییه و یا دست کم رسانه های وابسته به قوه قضاییه، در این ارتباط توضیحات اقناعی ارائه کنند؟
سوم اینکه، چرا تشریفات قانونی مصرح در تبصره ۳ ماده ۵۱۳ آیین دادرسی کیفری یعنی پیشنهاد دادستان و صدور حکم بر جابجایی محکوم از زندانی به زندان دیگر از سوی محکمه ذی صلاح رعایت نمی گردد و ضابطین دادگستری (طور مشخص کارمندان وزارت اطلاعات) آنقدر خودسرانه رفتار می کنند و احدی هم مانعشان نمی شود؟

النهایه به عنوان یک وکیل دادگستری و مدعی فعال حقوق بشر هشدار می دهم  که یک حکومت و عمالش زمانی می توانند توقع داشته باشند که شهروندانشان به قوانین موضوعه کشور پایبند باشند که خود مصدر اجلی در اجرای قوانین کشور باشند.


امیرسالار داودی
وکیل پایه یک دادگستری، فعال حقوق بشر زندانی
زندان اوین- بند ۴
۳۰ فروردین ۱۴۰۳



@hoseinrazzagh


‍📝 نامه سعید مدنی از زندان دماوند به رئیس قوه قضائیه:

🔴 تبعید غیرقانونی است؛ هیچ چیز مانع از وفاداریم به مقاومت مدنی مردم نخواهد شد



🔻ریاست محترم قوه قضایی


◾️به اطلاع می‌رسانم در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۴ و در حالی که از تاریخ ۱۴۰۱/۲/۲۷ مشغول گذراندن ۸ سال محکومیت قطعی در زندان اوین بودم، اطلاع یافتم که بنابر نظر دادستان تهران از زندان اوین به زندان دماوند تبعید شده‌ام. لذا بدون طی هرگونه مراحل قضایی شفاف و روشن و صرفاً بنا برخواست و اراده غیرقانونی مقام نام‌برده، به زندان دماوند منتقل شدم و فعلاً دوران محکومیتم را در این زندان می‌گذرانم. اگرچه برای همه زندانیان سیاسی تحمیل هزینه‌های ظالمانه و غیر قانونی به خاطر دفاع از حقوق مردم و منافع ملّی ایران عزیز گوارا و شیرین است، امّا بی‌تردید اقدامات خودسرانه و غیرقانونی مقامات قضایی بویژه دادستان تهران، از دید و نظر ملت ایران پنهان نخواهد ماند و دیر یا زود همچون اسلاف خویش -دادستان‌های پیشین تهران، مرتضوی و جعفری‌دولت‌آبادی- تاوان این تصمیمات و اقدامات را خواهند داد. البته به خوبی می‌دانید این بار اولی نیست که زندانیان سیاسی به دلیل بیان مطالبات و خواست مردم و اعتراض به وضعیت نابسامان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و تنگناهای شدید معیشتی جامعه که حاصل بحران‌های ساختاری و دامنه‌دار است، ناچار به تحمّل مجازات‌های ظالمانه، غیرقانونی و غیرمتعارف شده‌اند. پیش از این نیز بسیاری از هم‌بندان این‌جانب و خانواده‌هایشان طعم تلخ احکام غیرقانونی مسئولان قضایی بویژه تبعید از زندانِ واقع در محل زندگی خانواده‌شان به محل دیگر را چشیده‌اند.

🔻 آقای محسنی اژه‌ای!

🔹کدام منطق حقوقی و قضایی، مدعی‌العموم تهران را واداشته تا پس از صدور رای قطعی قضات –اگرچه ناعادلانه- حکم صادره را تغییر و تبعید را بر محکومیت دوران حبس اضافه کند تا به این وسیله خانواده مرا برای چند دقیقه ملاقات هفتگی ناچار به سفری چند ساعته کند؟ در کدام مرجع قضاییِ صلاحیت‌دار حکم بر تبعید این‌جانب از زندان اوین به زندان دماوند داده شده است که از آن بی اطلاع هستم؟ چرا مدعی‌العموم تهران بدون نگرانی از عواقب نقض ماده ۵۱۳ آیین دادرسی کیفری چنین کرده است؟ چرا حتی بدون ابلاغ رسمی قضایی، حکم غیرقانونی اجرا شده‌است؟ می‌دانم و می‌دانید نظام قضایی کنونی اساساً پاسخ‌گو نیست تا به این سوالات و ده‌ها سوال دیگر پاسخ دهد یا با اعتراف به خطا، حکم صادره از سوی دادستان تهران را ملغی کند، لذا پر واضح است این‌جانب به هر نحو مقتضی به اعتراض نسبت به وضع نابسامان اقتصادی، اجتماعی و سیاسیِ کنونی به مثابه یک وظیفه ملی، دینی، اخلاقی و انسانی ادامه خواهم داد و نیز پی‌گیر مطالبات قانونی‌ام نیز خواهم شد و فشار‌های غیر انسانی و غیرقانونی بر خود و خانواده‌ام مانع از وفاداریم به منافع ملی و پشتیبانی و حمایت از مقاومت مدنی مردم برای تامین حق تعیین سرنوشت و زندگی در جامعه‌ای عاری از تبعیض، بی عدالتی، استبداد و قانون‌گریزی نخواهد شد.


سعید مدنی
۳۰فروردین ۱۴۰۳
زندان دماوند




https://cutt.ly/Zw5gSMlg
@hoseinrazzagh


📝 نامه‌ی خانواده‌ی سعید مدنی در خصوص وضعیت  او در زندان دماوند

📍ما خانواده سعید مدنی قهفرخی، جامعه‌شناس و زندانی سیاسی از روز ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ که از انتقال او به زندان دماوند مطلع شدیم، مکرر پیگیر وضعیت او بوده‌ایم و با مراجعه به دادستانی کل و دادستانی استان تهران در تلاش بودیم از علت جابه‌جایی اطلاع پیدا کنیم و نیز درخواستمان برای بازگرداندن او به زندان اوین را به گوش مسئولان قوه‌قضاییه برسانیم.

📍 به‌رغم ثبت چند درخواست و تعیین وقت قبلی ملاقات برای ملاقات با دادستان تهران، تا به امروز آقای صالحی با ما ملاقات نکرده‌است، حتی در روز‌های ملاقات مردمی. در نتیجه، صرفا توانسته‌ایم در گفت‌وگو با تعدادی از معاونان اعتراضمان به طی نشدن روند قضایی برای این جا‌به‌جایی و نیز مشکلات حاصل از دوری زندان دماوند از محل سکونت خانواده و همچنین عدم ابلاغ رسمی این دستور چه به سعید مدنی و چه به وکلای او را اعلام کردیم. پاسخ‌های معاونان شامل این قبیل بوده است: «در حکم محل گذراندن زندان قید نمی‌شود و بنا به تصمیم و صلاح دید ما، ادامه حکم باید در زندان دماوند گذرانده شود؛ این محکومیت تا انتهای زمان حکم ایشان در زندان دماوند باید باشد.»

📍در پاسخ به اینکه تشخیص مذکور بر چه اساس بوده، گفته‌شد اساس تصمیم گزارشی ۵ صفحه‌ای راجع به سلوک او در زندان اوین بوده است که البته نمی‌توانند محتوای آن را به ما اعلام کنند.

📍در پاسخ به اینکه چرا هیچ دادگاهی تشکیل نشده تا قاضی‌ای حکم دهد گفتند خودشان قاضی هستند و اینطور حکم کرده‌اند. در پاسخ به مشکلات تأمین امنیت سعید مدنی در زندان دماوند گفتند که مسئولیت این جا‌به‌جایی را می‌پذیرند و از دید آنها مشکلی در تأمین امنیت وجود ندارد.

📍و در نهایت در پاسخ به دور بودن محل سکونت خانواده به زندان گفتند خیلی از مردم برای تفریح به دماوند می روند و دور نیست.

📍به‌رغم پاسخ‌های عمدتا بی‌منطق، در این گفت‌وگوها مطلع شدیم که تصمیم حاصل جلسۀ شورای مشورتی قوه‌قضاییه با حضور رئیس قوه، آقای اژه‌ای بوده است.

📍سعید مدنی از ۱۴ فرودین در یکی از سلول‌های قرنطینه‌ی زندان دماوند نگهداری می‌شود و اجازه تردد به بند و آشپزخانه زندان را برا حفظ امنیت ایشان نداده‌اند. با وجود ناراحتی معده و همچنین سابقه‌ی جراحی برداشتن کیسه صفرا که مربوط به دوره زندان پیشین است، غذای ناسالم زندان در مدت دو هفته مشکلات گوارش او را تشدید و او را متحمل درد‌های شدید کرده‌است.

📍به‌سبب همین مسائل، ما علاوه بر رنج دوری او از خانه، حالا دائم نگران سلامت و امنیتش هستیم.




https://cutt.ly/tw5gB7yC
@hoseinrazzagh


❇️ سعید مدنی؛ قربانی حکومتی که جامعه‌شناس نمی‌خواهد

🖋️ مرتضی کاظمیان

دکتر سعید مدنی، جامعه‌شناس زندانی را می‌توان شاهدی برجسته از نحوه برخورد حکومت اقتداگرا و ایدئولوژیکی دانست که به جامعه‌شناسی نیاز ندارد و جامعه‌شناسان مستقل و منتقد را سرکوب و قربانی می‌کند.

تنها نیم‌نگاهی به فهرست برخی آثار تالیفی و ترجمه‌ای و پژوهش‌های سعید مدنی از «ضرورت مبارزه با فقر و نابرابری در ایران» و «جامعه‌شناسی روسپیگری» و «خشونت علیه کودکان در ایران» و «اعتیاد در ایران» و «علیه اعدام» گرفته تا «جنبش‌های اجتماعی و امید» و «جنبش‌های اجتماعی و دموکراتیزاسیون» مشخص می‌کند که نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، چه کینه‌توزانه جامعه‌شناس وطن‌دوست و دغدغه‌دار وضع مردم ایران را هدف خشونت و سرکوب قرار داده‌اند. تا آنجا که حتی به محبوس‌کردن او در اوین اکتفا نکرده و به‌گونه‌‎ای غیرقانونی و زورمدارانه، و از طریق دادستانی، این زندانی سیاسی را از نیمه فروردین‌ماه از اوین به زندان دماوند تبعید کرده‌اند…

حکومت نه فقط به خود او، بلکه به دیگر پژوهشگران علوم اجتماعی این پیغام شفاف را ارسال می‌کند که جمهوری اسلامی جامعه‌شناس مستقل و منتقد نمی‌خواهد؛ نظام ولایت فقیهی، جامعه‌شناس حامی و همراه و مبلغ می‌خواهد. افزون بر این، حکومت اقتدارگرا و سرکوبگر پیغام می‌دهد که پیوندخوردن عرصه نظر و عمل را برنمی‌تابد و کنشگری ضدساختار را تحمل نمی‌کند.

همزمان اما، کنشگر و اندیشمندی چون سعید مدنی نیز با اصرار بر دیدگاه‌های علمی و مواضع انتقادی خود، به حکومت و فراتر از آن شهروندان، پیام می‌دهد که نه فقط هیچ دلیلی برای پرده‌پوشی و تحریف واقعیت‌های اجتماعی وجود ندارد، بلکه از منظر تعهد علمی و ملی، بر نقادی بنیادین و جامعه‌شناختی وضع موجود و لزوم گذار از ساختار بحران‌زای قدرت مستقر اصرار دارد.

✅ لینک متن کامل یادداشت:

https://www.iranintl.com/202404121759


ناکارآمدی در ج.ا به کمدی تبدیل شده!

#مهدی_محمودیان:
ج.ا با اشراف اطلاعاتی مقتدرانه خود ‎#حسین_رزاق راکه در زندان اوین حضور داشته به غیبت از زندان آمل متهم کرده و حکم به ۷۴ ضربه شلاق داده.
ابلاغهای غیبت از زندان آمل،در زندان اوین به او ابلاغ می‌شد😀 اما دادگاهش بخاطر "عدم دسترسی" غیابی تشکیل شده.


@hoseinrazzagh


🔴 ۷۴ ضربه شلاق برای حسین رزاق

#حسین_رزاق، فعال سیاسی زندانی، که دوران محکومیت خود را در زندان اوین می گذراند با عنوان «غیبت» و «عدم مراجعه به زندان» به ۷۴ ضربه #شلاق محکوم شده است.
این حکم از سوی دادگاه انقلاب تهران که به صورت «غیابی» برگزار شده، صادر و دلیل آن «عدم دسترسی به متهم» عنوان شده است. این در حالی است که پرونده مربوطه با وجود حضور رزاق در زندان و در بهمن ۱۴۰۱ برای او تشکیل شده است.

حسین رزاق از زمان بازداشت در ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ در شهر آمل و انتقالش به زندان اوین در حبس به‌سر می‌برد و فقط فروردین پارسال و در پی وخامت وضع جسمانی برای چند روز به مرخصی درمانی اعزام و بر خلاف نظر پزشک قانونی دوباره به زندان بازگردانده شد.



@hoseinrazzagh


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🔸روز سه‌شنبه ۱۴ فروردین، سعید مدنی، پژوهشگر اجتماعی که در زندان اوین دوران محکومیت ۹ سال حبس خود را می‌گذراند، به زندان دماوند منتقل شد.

🔸انتقال آقای مدنی به زندان دماوند به حکم دادستانی و بدون ارائه دلایل آن انجام شد.

🔸سعید مدنی به اتهام «تشکیل و مدیریت گروه‌های ضد انقلاب» و «تبلیغ علیه نظام» به ۹ سال حبس محکوم شده و حدود دو سال از محکومیت خود را در زندان اوین گذرانده است.

🔸منصوره اتفاق، همسر آقای مدنی، در گفت‌وگویی با محمد ضرغامی از رادیو فردا می‌گوید آقای مدنی ساعاتی پس از بازدید حضوری با وی به زندان دماوند منتقل شده است.

@RadioFarda
@hoseinrazzagh


🔴 بابام آدم جالبیه واقعا!
درباره سعید مدنی

🖋صبا مدنی


‏بابام آدم جالبیه واقعا، نه که چون بچه‌ش باشم این رو بگم. خیلی معدود دیدم توی مردهای هم‌نسل خودش کسی اینقدر از نقش‌های نرماتیو زندگی خانوادگی سواستفاده نکنه.

دوستان و همکارهاش زیاد تعریف کرده‌اند از اینکه من رو توی۲-۳ سالگی همه جا دنبال خودش می‌برد و جلسه‌های تحریریۀ مجله‌شون رو ‏به هم می‌ریختم یا یک خراب‌کاری‌های دیگه توی دفترشون. تقریبا تمام دوران بچگی ما آماده شدن صبحگاهی و راهی کردن ما به مهدکودک و مدرسه (از صبحانه دادن تا اتوکاری لباسهامون) کار بابام بود.

مامانم کارمند بود و از صبح زود بیدار شدن همیشه متنفر. دست‌کم و شاید بیشتر از نصف وعده‌های آشپزی ‏خونه رو بابام می‌کرد، به اضافۀ دیکته و نقاشی کشیدن برای مشق‌های ریاضی، و کلاس دوم یک مدتی که خیلی بدخط شده بودم، تمرین اضافۀ خط توی خونه، بعدا کلاس زبان بردنمون، یا کلاس موسیقی بردن خواهرم، کلاس نقاشی بردن من ‏خواهرم خیلی خجالتی بود بچگی. هر روز می‌بردش مهدکودک و باهاش شرط کرد اگریک هفته هر روز به مربی بلند سلام کنه، براش یه سری اثاثیۀ کوچولوی عروسک که دلش می‌خواست رو بخره.

یه مدت با کلاس موسیقیش بدفاز شده بود، هر دفعه بعدش می‌بردش کافی‌شاپ براش بستنی سان‌شاین می‌گرفت که ولش نکنه ‏حتی دبیرستان هندسه رو خیلی می‌شد برم با هم حل کنیم. امتحان نهایی دبیرستان می‌نشست با هم برنامه‌ریزی می‌کردیم ساعت به ساعت و فصل به فصل کتابها رو که برسم تموم کنم. موقعی که دانشجوی معماری بودم می‌نشست باهام ماکت می‌ساخت ‏آخرهای دورۀ ارشدم موقعی بود که تبعید شد بندرعباس. سه-چهار ماه رفتم موندم و غیر از مراقبت‌های همیشگی، بغل دستش پایان‌نامه می‌نوشتم و تا گیر میفتادم می‌نشستم با هم درباره‌ش بحث کنیم تا در بیاد.

کلا مدل محبت کردنش از طریق مراقبته. اینکه غذایی که دوست داریم برامون درست کنه، پیگیری کنه که کارهای شخصیمون رو انجام بدیم (پارسال از پشت تلفن زندان هی پیگیری که وقت سفارت گرفتی، دادی ترجمه، بلیت گرفتی، ماشینتو بردی تعمیرگاه، ...).

تا همین قبل دورۀ اخیر زندان جمعه به جمعه ‏کل خونه رو شروع می‌کرد جارو کردن و تی کشیدن، تا بلند می‌شد ما هم بدو بدو دنبالش. یک خرده هم همیشه مایۀ شوخی اطرافیان بود این کارهاش (مثلا هی تأکید به اینکه اینها نقش‌های زنانه‌ست). یک مدتی من هم شروع کردم اون شوخی‌های بی‌مزه رو تکرار کردن، قشنگ دعوام کرد.

‏مثل همۀ نوجوون‌ها اختلاف‌های بدی باهاش پیدا کردم، دوره‌هایی حتی واقعا رابطه‌مون بد شد، مثل همۀ والدین اشتباه‌هایی داشت. ولی هم خودش رو تصحیح می‌کرد، هم مشورت‌پذیر بود از مثلا عمه‌م که یک دوره‌ای بهش خیلی نزدیک بودم و هوامو داشت. ولی حتی توی این دوره‌ها هم روش‌هاش جالب بود. ‏برای اینکه ترمیم بشه اختلاف‌هامون بهم مسئولیت‌های واقعی می‌داد، از کارهای خودش. توی دبیرستان یک بار صدها صفحه پرسش‌نامه رو داد که وارد اس‌پی‌اس‌اس کنم براش و در ازاش پول داد.

سال ۸۸ که شروع کرد خوندن دربارۀ جنبش‌های اجتماعی، مقدّمۀ یک کتاب چارلز تیلی رو بهم داد که ترجمه کنم. ‏بعد نشستیم با هم تصحیحش کردیم که یاد بگیرم. دورۀ ارشد من از خفن‌ترین دوره‌های موجود در ایران بود. به رغم رشتۀ بی‌ربطم به کارهای بابا، اینقدر اعتماد نشان می‌داد که هر وقت فرصت کافی داشت، یادداشت‌هاش رو بده براش یه خرده ویرایش کنم، یا همچنان ترجمۀ متن‌هایی که برای کارهاش لازم داشت.
‏نه که چون قحطی آدم بود دورش، چون که با تخصص تاریخ معماری کار به‌درد بخوری نداشتم بکنم تا مدتها و در نتیجه درآمد هم نداشتم.

‏یک عکسی از۲۳-۲۴سال پیش داریم، تو باغ یکی از دوستاش که گاهی کلیدش رو میگرفت آخر هفته همه‌مون رو می‌برد. سر میز نشسته و یک دسته کاغذ جلوی دستشه، خواهرم بغل دستش داره مشق می‌نویسه. عکس رو مامانم گرفته و تصویر کامل نقش باباست و به قول خواهرم عصارۀ بچگی ما.

📝 از توئیتر نویسنده


@hoseinrazzagh


🔴مرگ بر استبداد که سعید مدنی به روز آزادی از شرش ایمان‌ دارد.

🖋حسین رزاق
بند ۴ زندان اوین


وقتى صبح عبداله گفت ديشب که حالت خوب نبود و خواب بودى دو بار دکتر به ما تذکر داد که "آرامتر! حسين بعداز يك هفته خوابيده" کلى ذوق کردم که اينجا بزرگترى دارم که حواسش به بدحالى‌ها و بى‌حالى‌هايم هست، اما فکر نميکردم به ظهر نرسيده اين ذوق را زهر خواهند کرد!

٢٠ ماه پيش که قدم به بند ۴ اوين گذاشتم، بعداز مهدى محموديان و قبل‌از محمد حبيبى، دکتر مدنى بود که از پله‌ها بالا آمد و در آغوشش کشيدم و آنقدر گرم در دلم نشست که حالا که درباره‌اش مينويسم، بغض امانم را ببرد. انگار حرف سالار بعداز بدرقه دکتر و برگشتمان به اتاق درست بود که "انگار يتيم شديم"

٢٠ ماه با سعيد مدنى، نفس به نفس زندگى کردم. اتاقمان با هم عوض شد، ۲۰۹ و بازجويى با هم بردنمان، وقت آشپزى-تا عبداله بيايد-کنارش بودم و جز چند روز مرخصى درمانى‌ام وقتى نشد که از هم دور باشيم. آنقدر نزديک که چون پدرى دلسوز برايم پدرى کند و چون رفيقى عزيز سنگ صبور و همدمم باشد و لحظه لحظه و در هر حالى که دست‌ها و نفس‌هاى گرم بزرگتری را نياز داشتم/داشتيم‌، دريغ نکند.

از همان روزهاى اول که پيشانى‌ام به لبه‌ى نبشى فلزی تخت خورد و شکافت و ساعت به ساعت با الکل تميزش کرد و پماد زد که اثرش بر چهره‌ام نماند تا روزها و شبهايى که دردهاى بى‌درمانم دست از سرم برنميداشت و تيمارم ميکرد، از هر دوشنبه شبى که براى ملاقات فردايمان کيک درست مى‌کرد و ميوه پوست مى‌کند تا مبادا پيش خانواده کم و کسرى برای پذيرايى داشته باشيم، تا هربارى که زير هشت مى‌خواندنم و او سريعتر از من خودش را مى‌رساند که مبادا انتقال و اعزامى ناگهانى باشد و غافل‌کشم کنند، از ساعتها قدم زدن‌ در هواخورى تا زانو زدن پاى ميز تاشوى کوچکش که وسط سرشلوغى‌هاى بسيارش با حوصله بسيار به مسئله‌هاى بسيارم پاسخ ميداد و از دنيای بزرگ جنبش‌هاى اجتماعى و معجزه‌هايش ميگفت، تا همين يک هفته‌ى اخير که کاملا از هم پاشيده بودم و فقط ديشب خوابم برد و او ساعت به ساعت به زاغه‌ام سر ميزد که بهترم يا نه، شايد ذره‌هايى از مهر اوست که همين يکماه پيش و در دومين جشن تولدى که برايم در زندان گرفت، وادارم ساخت با تمام وجود بگويم زندگى با سعيد مدنى اندازه‌ى يک دانشگاه برايم آموزنده بود و مثل يک عضو عزيز خانواده‌ام خوش.

اوايل که وسط جنبش ۴۰۱ هر دونفرمان را برده بودند ۲۰۹، در راهروهايى که ازدحام جوانان بازداشتى جاى سوزن انداختن نگذاشته بود، وقتى از زير چشم‌بند پاهاى او را مى‌پائيدم که مامور امنيتى او را به سرعت ميبرد، از سکوتش حرص ميخوردم که مدام به نيمکت‌هاى اطراف راهرو ميخورد اما دم نميزند! و فکر ميکردم اين‌ نجابت او در برابر نانجيبى آنها ديگر شورش را درآورده اما ماه‌ها بعد که در آخرين بازجويى بر سر گفت‌وگوهاى زندان، در جواب تهديدها و لاف‌هاى گزاف بازجو گفته بود "من عمرم را کرده‌ام و اميدى ندارم زنده از اين دوره زندانم بيرون بروم، پس نه تهديدم کن نه تصور کن از بيان آنچه به آن رسيده‌ام کوتاه مى‌آيم" فهميدم آرامش را به وقتش دارد و شورش را به وقتش. و پخته از دهه‌ها مبارزه‌ى بى‌وقفه‌ است با استبداد.

شايد باورش سخت باشد که او اغلب ديدارهايش با مسئولان زندان يا حتى در وسط جلسات بازجويى را هم صرف مذاکره برای تمهيد آزادى يا تسهيل شرايط زندان بسيارى از زندانيان ديگر با آرا و عقايد متفاوت ميكرد گرچه در لحظه‌ى نياز به مرزبندى سياسى با هيچ احدى تعارف نداشت.
با اينكه امکان نداشت هر بار که بازجوهايمان مى‌آمدند، درباره شرايط من حرفى نزند، از اوضاع بيمارى‌هايم نگويد و براى استخلاصم مذاكره نکند يا از مسئولان زندان پيگير اعزام و درمانم نشود اما از همين كار براى غريبه‌ترين زندانى به تفکراتش هم دريغ نميكرد. چنانکه لحظه‌ى وداعش با بغض و اشک همه‌ى زندانيان و حتى برخى زندانبانها گذشت.

حالا چند ساعتى بيشتر نگذشته که برای آخرین بار موهای دکتر را اصلاح کردم و کمی بعدترش او را از پيش ما بردند اما دلتنگى ويرانم كرده. دلم لک زده براى آنکه با بذله‌گويى‌هاى ذاتى اصفهانى‌اش سراغم بیاید که بیا کمى هم حبس بکش ترغيبم کند از زاغه بيرون شوم و با تمام بى‌حوصلگى‌ها، با سالار و سيد و عبداله و مجيد و مطلب و آقا مصطفى كمى را به شوخى و خوشى بگذرانيم تا چند لحظه‌اى غم اين روزهاى تاريك گورش را گم‌ کند. اما نفرین دوزخ بر اين تباهى مطلقه که چشم ديدن لختى کنار هم بودن‌ و آنى به شادى زيستن را حتی اين سوى حصارهاى بلند محبس هم ندارد. مرگ بر اين استبداد که سعید مدنی به روز آزادی از شرش ایمان‌ دارد.



@hoseinrazzagh


حکومت اسلامی در تداوم سرکوب سیستماتیک منتقدان سیاسی خود، دکتر سعید مدنی را به زندان دماوند تبعید کرد، تا کماکان حاکمان مدعی اقتدار اثبات کنند حتی از وجود مبارزی خشونت‌پرهیز همچون سعید مدنی‌، آنهم در بند و زندان چقدر پریشان میشوند که چنین مذبوحانه‌ تلاش می‌کنند اقتداری پوشالی برای خود بسازند. گرچه در پس این فشارها و با وجود رنج مضاعف خانواده، اراده و توان سعید مدنی است که هرگز این آزارها، از محکومیت سنگین ۸ سال اخیر، بازداشت‌ها و انفرادی‌های طولانی و مکرر، بیش از ۷ سال زندان‌‌های سخت، سال‌ها تبعید، تا اخراج از دانشگاه و ممنوع‌القلمی نیز وی را لحظه‌ای از تحقیق و اندیشیدن و نوشتن باز نداشت تا کنش‌گری خیرخواهانه‌اش برای ایران را متوقف کند.
ما جمعی از هم‌بندیان و همسایه‌گان دکتر سعید مدنی در زندان اوین، ضمن محکوم کردن تبعید بی‌وجاهت وی و چنین تصمیم‌ها و اراده‌های نابخردانه‌ی سرکوبگران؛ یقین داریم در پس این روزهای تاریک و سیاه، پیروزی و آزادی ملت ایران فرا میرسد و آفتاب اندیشه‌ی نخبگان و دلسوزان این سرزمین و امثال مدنی‌ها بر این زادبوم خواهد تابید.

گلرخ ایرائی
علیرضا ارادتی
رسول بداقی
مصطفی تاجزاده
مهوش ثابت
امیرسالار داودی
ویدا ربانی
کیوان رحیمیان
حسین رزاق
مهران رئوف
مازیار سیدنژاد
رضا شهابی
سپهر ضیایی
سپیده قلیان
فریبا کمال‌آبادی
نرگس محمدی
عبداله مومنی
محمد نجفی
روح‌اله نخعی
فائزه هاشمی
صدیقه وسمقی
مریم یحیوی

@MostafaTajzadeh
@hoseinrazzagh


✅تبعید سعید مدنی به زندان دماوند

✍🏻امتداد-گروه خبر: در ادامه فشار به زندانیان سیاسی سعید مدنی با فشار نهاد امنیتی و حکم دادستان کل به زندان دماوند تبعید شد.

🔹دکتر سعید مدنی جامعه شناس و فعال سیاسی که در حال گذراندن ۹ سال محکومیت خود در زندان اوین بود، ساعتی پیش به زندان دماوند تبعید شد.

🔹سعید مدنی اولین بار سال ۷۱ و در پی مطالب انتقادی‌اش در ایران فردا بازداشت شد و پس از آن نیز به صورت مکرر طعم زندان را چشیده است که پیش از این در جریان اعتراضات سال ۸۸ و جنبش سبز ۶ سال حبس در زندان اوین و رجائی‌شهر و دو سال تبعید به بندر عباس را نیز پشت سر گذاشته بود.

🔹او در سال ۱۴۰۱ بدلیل فعالیتهای سیاسی و مدنی و همچنین پژوهش و نگارش کتابهایی در باب جنبش های اجتماعی بازداشت و به ۹سال زندان محکوم شده بود.

#امتداد
@emtedadnet
@hoseinrazzagh


🔴 شکایت حسین رزاق از وزارت اطلاعات بابت ضرب و شتم و شکنجه


📌حسین رزاق فعال سیاسی محبوس در زندان اوین از چند مقام مسئول امنیتی و قضایی به دلیل ضرب و شتم خود در بند ۲۰۹ زندان اوین که متعلق به وزارت اطلاعات است شکایت کرد.

📌رزاق در مدت ۱۹ ماه گذشته که برای تحمل حبس در زندان اوین بسر برده است بابت فعالیت‌هایش در زندان بصورت مکرر به بازداشتگاه امنیتی ۲۰۹ وزارت اطلاعات، منتقل شده که در یکی از این انتقال‌ها توسط ماموران اطلاعات، مورد ضرب و شتم شدید می‌گیرد.

📌شکایت حسین رزاق از برخی مسئولان و ماموران وزارت اطلاعات انجام شده که شامگاه ۱۵ مهرماه ۱۴۰۲ در بازداشتگاه ۲۰۹ پس از توهین و هتاکی، بصورت دسته جمعی او را مورد ضرب و شتم‌ شدید قرار دادند.

📌ماموران بند امنیتی ۲۰۹ پس از ضرب و شتم حسین و در حالیکه دست‌ها و پاهای وی را از پشت و بصورت قپانی بهم زنجیر کرده بودند، برای چندین ساعت به حالتی که روی صورت افتاده بوده در کف هواخوری بازداشتگاه نگه میدارند تا به گفته‌ی آنها، متنبه شود. در طول این مدت نیز ماموران امنیتی با مراجعه مجدد به هواخوری، با هتاکی و ضرب و شتم دوباره، زنجیرهای او را محکم‌تر می‌کردند تا فشار بیشتری به او وارد شود.

📌 تمام این اتفاقات در حالی رخ داده که طبق نامه رسمی پزشکی قانونی تمامی ماموران امنیتی و مسئولان زندان از بیماری‌های جسمی و مشکلات فیزیکی رزاق مطلع شده بودند.


📎 متن کامل آنچه بر حسین رزاق در بند ۲۰۹ گذشته را اینجا بخوانید

📍وقتى مامورهاى اطلاعات بعداز چندساعت آمدند به هواخورى ۲۰۹ تا زنجير از دستها و پاهاى قپانى بسته‌ام باز کنند، ارشدشان بالاى سرم نشست و با لحنى تغيير کرده از ساعتى قبل که لگدکوبم کرده بود، پرسيد "هنوز هم نميگى غلط کردم؟" فقط يک جمله داشتم که "اين چند ساعت مدام داشتم فکر ميکردم وقتى با من که شايد چهارجا خبرم را بزنند چنين رفتارى ميکنين واى به حال بچه‌هاى ناشناس مردم که چه بلاهائى سر آنها مى‌آوريد!" و يک "بچه مسلمان" هم آخرش چسباندم که تا فيها خالدونش بسوزد...
ادامه اینجاست


@hoseinrazzagh

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.