‘شب یلدای ظلم”
عبدالله ناصری:
امروز آدینه در فضای مجازی سرک بردم و “خبرانه” برادر آزاده خودم را
دیدم، آقا مهدی محمودیان که مراتب
زندان اش از تعداد دهه های عمر من
بیشتر است. ویدئویی گذاشته با این بیت از غزل “بیداد خراسانی”:
“ما چلّه نشین شب آزادی خویشیم/ ای کاش که یلدای وطن را سحری بود"
فکر نکنید شاعر مذکور به خاطر تخلص اش از سده های گذشته است.
نه! مهندس(برق) “امیر حسین خوشنویسان” به احتمال زیاد، از آقا
مهدی ما کوچکتر است. دنبال نکردم سرنوشت او را که در دهه نود خورشیدی و به خاطر سروده های اعتراضی اش توسط امنیه های
خوفناک رهبر ربوده شد. خدایش زنده
بدارد او را.
بنده هم به علت کاشانی تبارم، غزل
زیبای او را بازگو می کنم و از خالق
شب بلند یلدا “سرنگونی ملی و بی خشونت جمهوری اسلامی” را با صدای بلند بخواهیم:
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
اما چه سود، حاصل گلهای پرپر است!
شرم از نگاه بلبل بیدل نمیکنید
کز هجر گل نوای فغانش به حنجر است؟!
از آن زمان که آیینهگردان شب شُدید
آیینه دل از دَم دوران مکدر است
فردایتان چکیده امروز زندگی است
امروزتان طلیعه فردای محشر است
وقتی که تیغ کینه سر عشق را برید
وقتی حدیث درد برایم مکرر است
وقتی ز چنگ شوم زمان، مرگ میچکد
وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است
وقتی بهار، وصله ناجور فصلهاست
وقتی تبر، مدافع حق صنوبر است
وقتی به دادگاه عدالت، طناب دار
بر صدر مینشیند و قاضی و داور است
وقتی طراوت چمن از اشک ابرهاست
وقتی که نقش خون به دل ما مُصور است
وقتی که نوح، کشتی خود را به خون نشاند
وقتی که مار، معجزه یک پیامبر است
وقتی که برخلاف تمام فسانهها
امروز، شعله، مسلخ سرخ سمندر است
از من مخواه شعرِ تر، ای بیخبر ز درد!
شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است!
ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم
تیغ زبان، بُرندهتر از تیغ خنجر است
این تختهپارهها که با آن چنگ میزنید
تهماندههای زورق بر خون شناور است
حرص جهان مزن که در این عهد بیثبات
روز نخست، موعد مرگت مقرر است
هرگز حدیث درد به پایان نمیرسد
گرچه خطابه غزلم رو به آخر است
@MostafaTajzadeh