Postlar filtri


چنل واستون بازه یا فیلتر
So‘rovnoma
  •   باز
  •   فیلتر
94 ta ovoz


ت


د




دهن سعید صدا شلپ و شلوپ دهن سعیده تموم اتاق و پر کرده بود سعیده دیگه تاب نداشت گفت محمد! محمد! محمدم گفت جوووونم جنده هزار کیر! جونم کس طلا ! گفت بگا منو ! با همین حرف کیرشو گذاشت در کس سعیده و تا ته کرد توش محمد کمر نداشت تو تلمبه زدنش معلوم بود که هی وایمیسه که ازش نیاد سعیده گفت بیا جلوم بشین برات ساک بزنم رفتم جلوش گفتم آروم آبم نیاد فعلا محمد گفت سعیده جونم ؟ سعیده گفت جاااااان ! گفت بکنم تو کونت ؟
گفت دردم میاد ! به من نگاه کرد گفت بکنه توش؟ گفتم بکن اول کله کیرشو گذاشت در سوراخ کون سعیده البته من جلو سعیده بودم ها ولی از رفتارش معلوم بود داره این کار و می‌کنه کم کم داشت فرو میکرد سعیده هم داشت با کیر من ور میرفت و کیرمو ساک میزد یه جوری محمد تا ته کوبید تو کون سعیده که سعیده پرت شد بغل من و شروع کرد فحش دادن یکم آرومش کردیم و محمد عذر خواهی کرد و دوباره از کس شروع کرد تلمبه زدن به محمد گفتم آبم اگه میخواست بیاد به من بگو که بهم گفت نزدیکه محمد دراز کشید سعیده نشست رو کیرش به سعیده گفتم از کون بکنم بهم گفت خفه شو بی ناموس منم یکم تف زدم به کیرم همزمان که محمد داشت آبش میومد تا ته میزد تو کس سعیده که یهو سعیده لرزید و شب شد رو محمد محمدم تمام آبشو ریخت تو کس سعیده منم دو یه بار حق زدم و آبمو ریختم رو کمر سعیده یه پنج دقیقه همینجوری بودیم با محمد یه سیگار کشیدیم و سعیده رفت حموم و من هم رفتم از کوچه پس کوچه ها محمد و گذاشتم جایی که بود وقتی برگشتم دیدم سعیده خوابیده
ادامه دارد
اگه بد بود یا بد نوشتم ببخشید با تمام جزئیات و واقعیت کامل نوشتم
نوشته: علی
@dastanXShab


کس طلا (۱)

#نفر_سوم #بیغیرتی

سلام خدمت دوستان شهوانی داستانی که میخوام براتون بگم یه داستان واقعی و قشنگه
اگه غلط املایی یا چیزی داشتم ببخشید من اسمم علی 27 سالمه سه ساله ازدواج کردم با سعیده زنم که الان 21 سالشه اهل یکی از شهر های تبریزم سعیده زنم قد 170 وزن 80 بدن تو پر و سینه 90 یا 95 خیلی از رفیقاش یا فامیلاش بابت سینه بزرگش مسخرش میکنن
چون سنش یا بدنش با سینش جور نیست بگذریم داستان از جایی شروع شد که من موقع مجردی خیلی سخت درگیر این گپ های تلگرامی و فیلم های پورن و اینا بودم تا زن گرفتم
چون اوایل ازدواج آدم سکس براش خیلی لذت بخشه زیاد دنبال این نوع فانتزیا نیست
یکی دوسال گذشت دوره نامزدی و عروسی تموم شد و یک سال بود تو تهران خونه خریدیم و منم تو یه شرکت معتبر سر کار میرفتم و کم کم داشت سکس بی لذت و بی هیجان میشد
دوباره رفتم تو این سایتا و گروه ها تا یه مدتم با اونا خوش بودم تا اینکه اونم برام یکم بی لذت شد زنم دوستای زیادی داره یه روز یه دوست داشت خونه ما راحت بود و همینجوری با به تاب شلوارک بود بعد رفتنش به سعیده گفتم عجب کصیه بهار یکم اخم کرد و یه روز رفتیم بیرون یه آدم ورزشکار و دید و گفت عجب بدنی یهو نگام کرد گفت این با بهار یر به یر شد
گفتم اگه من یکی رو بکنم چی ؟؟؟؟ گفت منم میدم مو بدنم سیخ شد خندیدیم و شب موقع سکس دوباره بهش گفتم جدی گفتی و اینا که چون تو حس سکس بودیم گفت آره گفتم دوست داری یکیو بیارم گفت جدی میگی گفتم آره فردا صبحش بهش گفتم بدجور قاطی کرد و گفت اسمشو نیارم دیگه یه مدت از این حرفا بود یه شب تو سکس همین حرفا رو زدم گفت بیار و گفتم الان اینجوری میگی فردا حست بپره میگی نه و اینا گفت نه خودم پیدا میکنم گفتم باشه بهش گفتم تو تلگرام برو تو گروه های سکسی اونجا راحت تر پیدا می‌کنی
بعد یه مدت یه شب بهم گفت یکیو پیدا کردم یه پسر هم سن و سال خودم به اسم محمد بدن ورزشکاری بدون مو تر و تمیز محلشونم زیاد به ما دور نبود سعیده تو این یکی دو هفته باهاش کاملا راحت از حس من و همه چیز گفته بود و قرار شب جمعه هفته آینده رو گذاشته بودن مگه این پنج شنبه میومد دیگه بعد از چند شب سکس به عشق پنج شنبه بالاخره پنج شنبه شد از سر کار زودتر اومدم دیدم به به خانوم حمام رفته لباسای سکسی صورتی با شورت و سوتین تو خونه می‌چرخه بهش گفتم محمد کی میاد گفت برو از پارک محل بیارش
رفتم دنبالش و تا در خونه از خودش و اطمینان کردن بهش گفت و منم از ترسام رسیدیم خونه زنگ و زدم یعنی تمام بدنم از ترس می‌لرزید تا خونه دو سه بار پشیمون شدم ولی یه حس قوی مانع میشد از کوچه پس کوچه ها رفته بودم به سمت خونه که یاد نگیره دردسر شه رسیدیم در خونه سعیده در خونه رو باز کرد تو این همه از عمرم هیچ وقت اینقدر شهوت و تو چشای سعیده زنم ندیده بودم نشستیم تو حال چایی و شربت و حرف و محمد بازم از اعتماد کردن گفت و ما از ترس بالاخره تصمیم گرفتن برن تو اتاق سعیده گفت من میرم بعد تو بیا بهم گفت چه جوری دوست دارم زنمو بگاد و از حسم پرسید و تو این حرفا بودیم سعیده داد زد کص کش بزار بیاد دلم یهو ریخت رفتیم تو اتاق سعیده نور مخفی اتاق و روشن کرده بود رنگ بدنش شده بود مثل این پورن استار حرف ای ها محمد رفت و شروع کرد لب گرفتن و گردنشو خوردن و سینه و رسید به کصش داشت میخورد من کیرم و از تو شلوار درآوردم سعیده خندید و گفت زودتر از اینا باید این کارو میکردم با این حرف نزدیک بود ابم بیاد جرات نمی‌کردم دست به کیرم بزنم چون هر لحظه ممکن بود ارضا شم محمد کیرشو درآورد تقریبا اندازه کیر خودم بود در حد چهارده پانزده سانت کیرشو کرد تو




ش حسابی معلوم بود با یه دامن کوتاه مشکی گفت بیا حال خوبه گفتم بله ماشاالله عالیه گفت چی گفتم سلیقه واندامتون گفت چشمتو درویش کن برو به کارت برس منم کمک میدم
.
.
.
ادامه داستان بعد نظر و کامنت های شما دوستان
نوشته: سرآشپز
@dastanXShab


همکار چادری (۱)

#زن_چادری #همکار

من ۲۷ سالمه چند وقت بود صبحا که اول وقت میرفتم سرکار تو محل کار یه خانم جذاب و خوش چهره و چادری که خب معلوم بود خوش اندامه میدیدم کم کم فهمیدم کارمند جدیده و تازه منتقل شده به هر حال توجهم جلب کرده بود سعی میکردم خودم تو راهش قرار بدم بهش سلام کنم خیلی مودب جواب میداد بعد متوجه شدم کدوم واحد یروز که آخر وقت خیلی اتفاقی از جلوی اتاقش رد میشدم دیدم تنها نشسته رفتم داخل واحوالپرسی کردم تحویل گرفت خلاصه اسمم پرسید و شمارمو گرفت از اینکه کار سخت و سنگینه گله داشت منم دلداریش دادم گفتم بتونم کمکش میکنم اون روز تا پارکینگ باهم رفتیم ازش خداحافظی کردم اینم بگم چون آخر وقت بود چادرش در آورده بود ومن برای اولین بار با مانتو میدیدمش واقعا خوش اندام بود سینه هایی که درشتیشون از زیر مانتو مشخص بود و باسن خوش فرمش بدجور جلب توجه میکرد شایدم خودش میفهمید و واسه همین سرکار چادر میپوشید اون روز که تابستونم بود و بین دکمه های مانتوش وقتی جا به جا میشد باز میشد حس کردم چیزی زیر مانتو تنش نیست و اون لباس زرشکی رنگی که من دیدم حتما سوتینش بود.
از همون روز وقتی رسیدم خونه شروع کردم پیام دادن بهش کم کم باهام صمیمی شدیم پیشنهاد دادم بیرون همو ببینیم وگپ بزنیم اولش قبول نمیکرد ومیگفت ماهمکاریم ونمیشه واین حرفا ولی خب راضیش کردم قرار گذاشتیم وقتی رفتم دنبالش دیدم درس فکر میکردم در اصل چادری نیست وفقط سرکار اینجوریه خلاصه یه لباس شیک و باز تنش بود وموهای بلند وبازشم که فقط یه شال روشون بود کاملا پیدا بود به پیشنهاد اون رفتیم یه کافه دوساعتی ازخودمون گفتیم رسوندمش پای ماشینش تو کافه حسابی برانداز کردم ویدش زدم حتی صورتشم بهتراز اون چیزی بود که سرکار میدیدم خلاصه ازون روز رابطمون بیشتر شدتا یه روز تعطیل وقتی حالش پرسیدم گفت خونه هستم وتنهام وخانوادم رفتن شهرستان ومن حال نداشتم نرفتم گفتم خب ناهار بریم بیرون میدونستم بی حال هست ونمیاد اونم گفت نه حالش نداره گفتم پس بیام خونتون ناهار باهم بخوریم میخواست بپیچونه گفت حال آشپزی نداره نه منم گفتم درست کردنش بامن جواب نداد بعداز نیم ساعت پیام داد اگه بلدی وقولی بد خوشمزه درست کنی باشه بیا منم قبول کردم فوری یه دوش گرفتم وتر تمیز کردم رفتم قرار به کاری نبود ولی گفتم اگه پیش اومد کم نیارم رفتم یه گل گرفتم رسیدم در زدم دیدم اومد دم در وبفرما زد وارد که شدم دید وا چادر سرش گفتم اوه اوه چی فک میکردم چی شد!!
گل که دادم دستش خواست بگیره دستش از زیر چادر بیرون آورد دیدم که دستش لخته فهمیدم حداقل زیر چادر لباسش پوشیده نیس یکم امیدوار شدم تعارف کرد نشستم رفت شربت آورد و نشست باهمون چادر بعد خوردن شربت گفت خب دیر نشه پاشو کارت شروع کن من زود گشنم میشه بلند شدم برم آشپزخونه گفت واست لباس راحتی گذاشتم عوض کن بعد دیدم آره رو میز ناهارخوری لباس گذاشته گفتم کجا اتاقش نشونم داد گفت اونجا رفتم داخل اتاق دیدم در کمد لباس باز وکشو لباس زیرش بیرونه انگار که از قصد باز گذاشته باشه منم خودم زدم به کوچه علی چپ وبیخیال داشتم لباس عوض میکردم یهو اومد داخل اتاق به بهانه بستن در همون کشو وعذرخواهی منم که پیراهنم درآورده بودم و تی شرت نپوشیده بودم گفتم بابا یه در بزن بیا تو ناموس مردم اینجا لخته خندش گرفت گفت طوری نیس راحت باش من مشکلی ندارم همینو که گفت من دیگه چیزی نپوشیدم وبهش گفتم خب پس شرطش اینه که توهم راحت باشی چی این چادر پیچیدی دور خودت گفت اشکال نداره گفتم نه چه اشکال بعد چادرش در آورد دیدم به به یه تاپ بندی سفید تنشه که سوتینش زیرش پیدا بود وسینه ها




یه گفت دوست پسرم مهرشاد منم گفتم بابا زشته گفت سلام کن منم سلام کردم و گفت چیه دوتاتون لختین گفت جات خالی اینجا بخور بخور بود اونم می‌خندید میگفت دهنت سرویس چیکار کردی . من از اتاق آمدم بیرون که ندا که بعدا براتون داستانش را میگم برام گفت که چی بهش گفته الی که از این قراره . چی شد الی این کی بود چیکار کردی ؟باورت نمیشه من که این همه مریض دارم زن و حرفای زناشون در مورد مردا باورم نمیشه یکی ده بار بدون اینکه منو از جلو بکنه منو ارضا کرد! خدایی چجوری مگه تو پریود نبودی؟ چرا بابا پریودم ولی اینقدر قشنگ منو خورد باهام بازی کرد که قبل اینکه چیزی بشه دوبار ارضا شدم باورت نمیشه جوری کونمو باز کرد که خودم موندم این کیر چجوری همش تو کون من جا شد ! خدایی از کون بهش دادی دردت نیومد ؟ آره بابا بات پلاگ داشت منو باز کرد اولش بعدم راحت آب منو آورد ولی ارضا نمی شد با مصیبت آبشو آوردم تو حموم دو ساعت ساک زدم تا آبش آمد! واااااااااااااای الکی میگی نوش جونت حالا کی میای عشقم ؟ نمیدونم ولی فردا یه زایمان دارم ظهر هرجوری شده باید بیام ! اوکی خوشگلم مواظب خودت باش بوس ! من آمدم تو اتاق گفتم این کیه گفت دوست دوران بچگیمه گفتم همه چیز و بهش گفتی گفت منو ندا با هم خیلی اوکی هستیم بیشتر اوقات خونه ماست تو یه ساختمونیم متاهل ولی شوهرش خیلی مشکل جنسی داره تا حدی که یا خودش یا من با کیر مصنوعی ارضاش میکنم گفتم وااااا تو با کیر مصنوعی میکنیش گفت آره دوستمه چرا کمکش نکنم اون یه بار یه نفر بوده اهل خیانت نیست با همسرش اوکی شده آمده باهاشون سکس کرده و ولکن نبوده و خیلی اذیت شدن گفتم واقعا گفت آره شوهرش خیلی مرد خوبیه و ندی هم خیلی زن خوبیه فقط مشکلشون سکسه اون انواع اقسام دیلدوهارا داره حتی برقیش یهویی من گفتم خخخخ برقی خب بیاد خودم طبیعشو بهش بدم که الی یه لحظه ساکت شد و هیچی نگفت گفتم وای بچه ریدم چه حرفی زدم که بهم گفت اگه با شخصیت و با ظرفیت باشی شاید بتونی کار برقیا براش بکنی ولی باید هردوشون تورو بپسندند گفتم خدایی داری اینو جدی میگی یا شوخی میکنی گفت شوخی چیه خب چه فرقی میکنه تو بتونی مشکل اونم حل کنی هم من خوشحال میشم هم تو به آرزوت میرسی گفتم آرزو من کی آرزو کردم گفت همتون عینه همین هرچیم بکنین تمومی نداره براتون زدم زیر خنده گفتم دهنت سرویس نه به اون ادا بازی درآوردنت که ادا تنگا را در میوردی نه به الان که منو نسخه کردی برا دوستت گفت قبل اینکه بیام پیش تو لوکیشن دادم و به ندا گفتم دارم میام پیشت پس اون در جریان کامل بود گفتم ای دهنت سرویس تو دیگه کی گفت مهرشاد پسر خوبی باشی با من بهت خیلی خوش میگذره مفهوم حرفش و نفهمیدم ولی تو کونم عروسی بود در خدمت دوستشون و همسر محترمشون که دکتر جراح قلب بودن خواهیم رسید
اگه خیلی بود شرمنده تو قسمت بعدی سکس با الی و راضی کردن ندا و شوهرش براتون میگم
نوشته: مهرشاد
@dastanXShab


دوس ندارم حوله آوردم خشکش کردم و بردمش رو تخت بات پلاگ تو کونش بود آروم آروم آمد بیرون اول یکم خوردمش یه ملحفه انداختم رو تخت که نکنه گند بشه به تخت کسشو میمالیدم خدایی کسش عینه این دخترای ۱۴ ساله بود کاش میشد بکنم ولی نمیشد آروم آروم بات پلاگ درآوردم گفت مهرشاد ببر و بیارش تا خوب بازشه منم هی میکردم و درمیوردم که کونش راحت باز بشه کیرم و چرب کردم و داگیش کردمو آروم آروم کیرمو دادم بره تو ولی کیر من خیلی کلفت بود واقعا به این راحتی نمیرفت یکم روغن بچه زدم در کونش نمیخاستم یهویی بکنم آروم آروم سرشو دادم توش که می‌گفت وای مهرشاد خیلی کلفته دارم جر میخورم چه غلطی کردم بهت گفتم بکنی منم تو دستام نگهش داشتم آروم آروم روغن میزدم و بالاخره تا نصف کیرمو کردم توش گفت واااااااااااااای مهرشاد آمد تو حلقم چه کیری داری دارم جر میخورم شروع کردم به عقب و جلو کردم که دیگه راحت می‌رفت و میومد که دیگه داشت لذت میبرد میگفت کی میشه این کیرو بکنی تو کس من کونم داره جا باز میکنه این چیه داری تو لعنتی یه ۲۰ دقیقه ای داگی کردم اون ناله میکرد همش قربون صدقه می‌رفت میگفت دم کیش ایر گرم که همچین کیری را نصیب من کرد لعنتی کیر نیست دسته بیله گفتم نوش جونت و محکمتر میزدم که با دست می‌کوبید به من می‌گفت لعنتی نکن میخوره تو نافم جرم دادی چرا ارضا نمیشی گفتم بیا بشین روش گفت مهرشاد بریز توش گند بازی میشه گفتم مهم نیست بشین ملحفه انداختم من خوابیدم آمد با زور و آروم آروم کرد تو کونش که نمیتونست تا ته بکنه هی آی و آوی می‌کرد جیغ میزد می‌گفت واااااااااااااای مهی نمیره بخدا دارم جر میخورم یکم بغلش کردم آروم آروم کردمش تا ته توش از زیر محکم میزدم میگفت واااااااااااااای مهی داره آبم میاد لعنتی کسمو بمال منم با مکافات دستمو رسوندم به کسش میمالیدم تا دیدم یهویی جیغ ریزی زد و دوباره وحشتناک لرزید ولو شد تو بغل من بعد چند دقیقه که رو من بود منم آروم کیرمو تو کونش عقب و جلو میکردم بهم گفت واااااااااااااای دهنت سرویس تو چرا ارضا نمیشی بشر من دارم میمیرم تو هنوز داری میزنی گفتم من خیلی دیر آبم میاد گفت مهی بخدا پاهام دیگه جون نداره آبتو بیار گفتم باش یه چند مین تو کونش میزدم که بهم گفت میخای برات بخورم ارضاشی سه سوته آبتو میارم گفتم باش رفتیم زیر دوش خوب کیرمو شست و تمیزش کرد حتی تو سوراخ کیرمم دست کشید که من دردم آمد گفت چیزی نیست باید تمیزش کنم مشکلی برات پیش نیاد بعد کلی شستن گذاشت تو دهنشو عینه این بازیگرای پورن می‌خورد و با دستش پایین و می‌کرد بهش گفتم الی داره آبم میاد هی آه و ناله می‌کرد بده لعنتی این آبتو کون منو پاره کردی تو امشب لعنتی که آبم پاشيد با سرعت تمام تو دهنش من وحشتناک آبم زیاده و وقتیم آبم میاد میپاشه ولی دمش گرم تموم آبم تو دهنش بود بعدم دهنش و باز کرد کل آبم تو دهنش بود ریخت زمین دوباره کیرمو می‌خورد منم هی عقب و جلو میشدم ولی ولکن نبود گفت خدایی چ کیری داری تا حالا اینجوریشو ندیده بودم همه زنا میگن شوهراشون تقی میکنن آبشون میاد باید بیان پیش تو کلاس درسشون بدی همدیگرو شستیم و آمدیم بیرون . گوشی الی هی زنگ می‌خورد تصویری گفتم یکیه به نام ندا گفت صبر کن الان میام با همون حوله حمام بازش کرد و گفت چیه چته اینقدر زنگ میزنی دیدم میگه چرا نیومدی خونه ای گفت نه پیش یه دیوونه جذابم تو کیش عمرا هم نمیام گفت چی میگی من با یه شرت بودم لخت داشتم موهامو ژل میزدم و درست میکردم که دوربین و آورد روی من گفت ببینش عشقم اینه منم دیدمش اووووووف یه لباس لخت بندی با شرتک کوتاه گفت الی این ک


کجاست نشونش دادما یه نوار از تو کیفش برداشت رفت تو دستشویی من گفتم این کیری میخاد نوار بزاره که بگه من پریودم رفت و چند دقیقه آمد بیرون گفت ببخشین نایلون دارین گفتم آره میخوای چیکار گفت میشه بدی یه نایلون بهش دادمو دیدم اون نوار گذاشته توش گفتم بده به من گفت نه کثیفه گذاشت تو نایلون انداخت تو دستشویی به خودم گفتم من زرنگتر از توام رفت دستشویی دستاشو بشوره من پلاستیک از پایین تو سطل دیدم. دیدم راس میگه پریوده گفتم گوه تو ابن شانس عجب کیری خوردیم از دستشویی آمد بیرون من یکم ناگت درست کردم با هم داشتیم میخوردیم اون میزاشت دهنش میزاشت دهن من منم میخوردم لبای همدیگرو بوس میکردیم میخندیدیم تا غذا تموم شد بردمش رو تخت یه دامن کوتاه از چمدونش برداشت پوشید یه نیم تنه مشکی منم با یه شرت و یه تی شرت فسفری رفتیم تو بغل هم من خوابیده بودم روش کیرم می‌مالیدم به کسش بهم میگفت اووووووووووف این چیه تو داری خوبه پریودم وگرنه پارم میکردی منم میگفتم دقیقا شانس آوردی وگرنه باید جر خوردتو میبردن تهران خندید و بهم گفت نگو که یه ساله کسی جرم نداده اگه پریود نبودم قورتش میداد کسم کیرتو کامل گفتم جووووووون پس کیر کلفت دوس داری گفت چجورم لباشو میخوردم نیم تنشو درآوردم افتادم به خوردن سینه هاش واااااااااااااای سینه های خوشکل کوچیک و وحشتناک نرم و سفید اونم زیر من دست و پا میزد تیشرتمو درآورد شروع کرد به چنگ زدن من کمر منو محکم گرفته بود میگفت دای لعنتی چقدر تو داغی دارم میسوزم کیرم می‌مالیدم رو شرتش وحشتناک داغ شده بود روشرتش شروع کردم کسشا مالیدم آه و ناله می‌کرد و میگفت وای مهرشاد این کس کیر میخاد کاش میتونستی بکنی گفتم نمیشه وگرنه من که از خدامه گفت واااااااااای بخور منو بخور دارم پاره میشم کسما بمال من میخوردمش لب سینه گردن کسشم می‌مالیدم تا ارضاشد تموم بدنش میلرزید که من تعجب کردم ترسیدم گفتم چیزی شد الی گفت نه خوبم منم کیرم سیخ شده بود داشتم دیونه میشدم یه چند مین دراز کشیده بود منم آروم سینه هاشو دست میکشیدم بغلش میکردم اونم لبامو میبوسید میگفت مرسی مهرشاد عالی بود خیلی عالی تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم گفتم مرسی عزیزم و لبای همدیگرو میبوسیدیم گفت من عرق کردم توام خیلی عرق کردی بریم حمام گفتم تو پریودی طوری نیست گفت نه عزیز دلم رفتیم حمام زیر دوش داغ لخت تو بغل هم گفت بزار ببینم چیه تو شرتت داره پاره میشه کیرمو از تو شرت درآورد گفت واااااااااااااای این چیه مهرشاد تو داری چقدر بزرگه گفتم قابل شمارا نداره نوش جان باورش نمیشد نمیتونست تو دستاش بگیره جالب بود کلفتی کیر من اینقدره که هنگ کرده بود از سایز و کلفتیش زانو زد اول از تخمام شروع کرد من زیر دوش بودم اونم می‌خورد نمیتونست کامل کیرمو تا ته بخوره ولی تلاششو می‌کرد ولی خدایی عالی می‌خورد من که وحشتناک آه و نالم درآمده بود که گفت بزارش لای پام خیلی دوست دارم یه چند دقیقه ای کیرم لای پاش بود آب دوشم میومد رومون و الی داشت آه و ناله می‌کرد منم سینه هاشو میخوردم که کیر من اینقدر سفت شده بود که نمیدونستم چجوری ارضاشم چون من خیلی دیر آبم میومد و باید حتما میکردم توش بهش گفتم تو تا حالا از پشت دادی گفت آره یکی دوبار چطور گفتم میخای از پشت بکنم گفت باید بازش کنی اگه ارضا نمیشی مشکلی نداره گفتم بات پلاگ دارم برم بیارم گفت برو بیار خیس خیس آمدم از حمام بیرون رفتم بات پلاگ با روغن بچه آوردم مالیدم به کونش و آروم آروم بات پلاگ کردم تو کونش از من مدل استیل و قطرشم ۵ با هر زور و ضربی بود. کونش باز کردم که گفت بریم رو تخت اینجا


اشت به دریا نگاه می‌کرد بهم گفت مهرشاد تو خیلی پسر خوبی هستی دنبال هوس نیستی هول نیستی هر کی بود تا الان کلی پیشنهاد میداد گفتم نه بابا این چه حرفیه خب آمدیم بیرون مگه باید کاری کنیم گفت خیلی از رفتارت خوشم آمد دستاشو حلقه کرد تو دستای منو آروم آروم می‌مالید منم بدنم یخ کرده بود شالشم برداشته بود مانتوشم باز بود نیم تنش کاملا مشخص بود سوتین سفیدشم میشد قشنگ دید صندلیشا یکم خوابوند و من قشنگ سینه هاشو با نیم تنش میدیدم باورم نمیشد که خودش راحت ولی یه حسی بهم میگفت خودش دیوث عالمه میخاد منو امتحان کنه هرچند منم نمیخاستم هول بازی در بیارم گفتم یه اشتباه کنم از دستم میپره ولی خدایی خیلی ازش خوشم آمده بود پیاده شدیم دم ساحل یه ۲۰ دقیقه ای پیاده رفتیم تو شنا اون میدوید شیطونی میکرد شنارا می‌ پاشيد منم کیف کرده بودم ازش یه تیکه مانتوشو درآورد باورم نمیشد چ کونی داشت واااااااااااااای یه نیم تنه سفید یه شلوار جین آماده کردن رفتیم نشستیم رو یه تخته سنگ منم کنارش با فاصله بودم صدای موج دریا میومد دستش تو دستم بود آروم سرشو گذاشت رو شونم گفت مهرشاد دوست دختر نداری گفتم داشتم یکسال کات کردم گفت خاک تو سرش که همچین پسری را از دست داده گفتم مرسی لطف داری یه نگاه بهم کرد و گفت جذاب لعنتی آدم نگات میکنه دلش میره برات گفتم الان دل تو رفته گفت نه از تو نرفته اینقدر نگاه کردی چشمات ضعیف نشد خندم گرفت گفتم مگه تو فهمیدی گفت آره ولی خوشم آمد ازت هول بازی در نیوردی اولش فکر نمیکردم اینقدر سفت باشی ولی خب الان خوشم آمده ازت خیلی خوبی نگاهش کردم گفتم توام خوبی که آروم لباشو آورد جلو و لبای همدیگرو خوردیم اینقدر این صحنه عالی بود که من اصلا تو این دنیا نبودم اینقدر عالی و خوشمزه بود لباش دیوانه وار داغ بود لبای منو می‌خورد منم دستامو محکم گرفته بودم پشت سرش و باهم همدیگرو میخوردیم آروم دستامو میخاستم ببرم بزارم رو سینش ترسیدم بیخیال شدم گفت مهرشاد بریم تو ماشین گفتم بریم
تو ماشین دستشو کرد تو سینم گفت من عاشق موهای سینه مردام دوباره لبای همدیگرو می‌خوردیم دوتامون خیس بودیم چون هوا شرجی بود بیرون منم آروم دستمو بردم سمت سینش دست میکشیدم باورم نمیشد که چقدر نرم بود عینه پر نرم بود تا که می‌مالیدم با ولع بیشتر لبامو می‌خورد و گاز می‌گرفت آه و ناله می‌کرد آروم سینشو از بالای نیم تنش درآوردم و شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش که آه و ناله می‌کرد میگفت نکن مهرشاد عزیزم نکن زشته بخدا اولین جلسه دیدار مون چی شد گفتم بده یه دوست پسر جذاب پیدا کردی دوست نداری هیچی نمی‌گفت میگفت عاشقتم اینقدر شیطونی و باز لبامو محکم می‌خورد و آه و ناله می‌کرد یه ۲۰ دقیقه ای همدیگرو میخوردیم که بهش گفتم میخوای بریم خونه من. من اینجا تنهام گفت من از خدامه ولی من دیروز پریود شدم که کاش نمیشدم گفتم وا این حرفا چیه فدای سرت میریم پیش هم گفت معذب میشم گفتم اصلا بهش فکر نکن من دنبال هوس نیستم همین که تو بغلم باشی کافیه که گفت باش عزیزم هرچی تو بگی. اول به خودم گفتم کس و شعر میگه نمیخواد من بکنمش ولی بعد به خودم گفتم این داره از حشر میمیرد مگه کسخله دوتامون چمدونامون عقب ماشین بود رسیدیم خونه بهم گفت چمدون منو میاری بالا گفتم آره تو مسیر جلوتر از من رفت تا برسیم به آسانسور منم داشتم کونشو میدیدم رفتیم تو آسانسور گفت طبقه چندی گفتم ۷ بزن اونم هفت و فشار داد چسبید به من باورم نمیشد یه همچین شاه کسی داره میاد پیشم از طرفیم گفتم اگه پریود نباشه هرجوری باشه میکنمش رسیدیم تو خونه چمدونش رو بردم تو اتاق گفت دستشویی


دور بزنه کیف دستیش داشت میفتاد شالش یکم رفت عقب یه مانتوی مشکی پوشیده بود یهو شالش که رفت عقب من قشنگ سینشو با تاپش دیدم تا که روشو برگردوند فهمید و شالش را درست کرد ولی هیچی نگفت واااااااااااااای سینه های کوچیک و خوش فرم داشتم دیوونه میشدم بدن سفید عین برف یه تاپ سفید بندی و سینه های وحشتناک خوش فرم قبل از اینکه پیاده بشیم شمارمو بهش دادم و گفتم تو هتل منو میشناسن کاری داشتی بهم پیام بده گفت باشه حواسم هست ! رسیدیم هتل پذیرش هتل مدارک را گرفت و بهمون اتاق داد به هر دونفر یه اتاق و به خانواده هام یه اتاق به دکی و یه دختره هم یه اتاق دادن که من طبقه ۷ بودم دکی طبقه ۴ بهم پیام داد تو توی اتاق میمونی یا میای بیرون من میخام برم یه جا کافی بخورم گفتم من اطمینانی به این پسره ندارم چمدونما میارم توام چمدونتا بیار من میرم ماشینمو میارم با هم میریم گفت باش تا تو بری ماشینتو بیاری منم یکم استراحت میکنم بعد یه ۲۵ مین رفتمو آمدم بهش پیام دادم من تا چند مین دیگه پایین هتلم داشتم تو گوشیم اینستا میدیدم دیدم گوشيم داره زنگ میخوره گفت کجایی گفتم تو این ماشینم بیا دید و آمد سمت ماشین من همیشه عادت دارم ماشینم ادکلن میزنم بدم میاد از کر کثیف بودن سوار که شد گفت عجب بوی خوبی میده ماشینت گفتم مثه خودمه که خندید و گفت شیطون نشو گفتم دوس نداری گفت عه لوس نشو دیگه دوزاریم افتاد این ازایناش نیست بشه زرتی بکنیش باید براش وقت بزاری من بالای ۱۰ ساله این شهوانی را دنبال میکنم و جالبه برام که خیلیا چیزهایی می‌نويسن که آادم تعجب میکنه خلاصه بگذریم تو ماشین نه دستشو گرفتم نه مثل خیلیا که اراجیف می‌نويسن که اینکارو کردیم اینکارو کردیم اصلا بخودم گفتم این باید خودش بگه بیا منو بکن نه اینکه من بگم و همونم شد که براتون میگم تو کافی شاپ ازش پرسیدم مجردی گفت آره گفتم دکترای چی داری گفت زنان و زایمان گفتم خسته نباشی پس دیگه از زنا و دخترا به دوری گفت دقیقا شغلم جوریه رنگا وارنگ میبینم و واقعا خیلی سخته ولی خیلی شغلم دوس دارم و به خیلیا کمک میکنم گفتم به کیا گفت اینقدر دختر جوون میاد مطب من که پسرا نامردی کردن در حقشون پولم ندارند گفتم ای بابا ولی خوبه من جای تو نیستم گفت دقیقا وگرنه با این تیپ و قیافه ای که تو داری هفته اول در مطبتو پلمپ میکردم گفتم چرا مگه چجوریم گفت موهات جوگندمیه جذابی همه میان سمتت گفتم ای جان یعنی الان توام منو میخای گفت پرو نشه دیگه جنبه داشته باش بزار چند ساعت بگذره بعد هول بازی در بیار خندم گرفت گفتم آخه من شیش ماهه بدنیا آمدم گفت کاملا مشخصه گفت مجردی گفتم جداشدم گفت چه جالب توام مثل منی گفتم مگه توام جداشدی گفت آره گفتم چرا گفت کلا کاری ازش نمیومد نمیتونست به درد من بخوره منم باهاش تمام کردم گفتم در زمینه جنسی مشکل داشتین گفت حالا هرچی که بود تموم شد یکم قهوشو خورد گفتم شرمنده ناراحتت کردم گفت نه بابا این چه حرفیه گفتم اتفاقا منم سر همین قضیه جداشدم طرفم خیلی سرد بود من خیلی اذیت شدم گفت از هیکلت مشخصه گفتم بالاخره تو دکتری تو بیشتر میشناسی خندید و گفت خدا نکشتت چقدر تو شیطونی
از کافه زدیم بیرون نشست تو ماشین گفتم کجا بریم گفت برو دم ساحل جایی دوست دارم مهتاب و ماه و ببینم رفتم سمت کشتی یونانی تو ماشین آهنگ از ابی گذاشته بودم وو باهاش میخوندم که گفت باریکلا چه صدایی داری گفتم مرسی همینجوری میخونم گفت خیلی خوب میخونی دستم روی دنده بود که یه لحظه دیدم دستشان آروم گذاشت رو دستم آهنگ آبی داشت پخش می‌شد از دست من میری از دست تو میرم که باورم نمیشد دستامو گرفته د


کردن دکتر همانا خواستن دوستش همان (۱)

#تریسام #سکس_گروهی #دکتر

کردن دکتر همانا خواستن دوستش همان (۱)
سلام این داستان که دارم براتون مینویسم مال سال ۹۸ است و خیلی اتفاق خوبی برای من بود. خوب از خودم بگم من الان که این داستان را می‌نویسم ۴۰ سالمه و به اصرار یکی از دوستام این خاطره را براتون مینویسم من ۱۹۰ قدمه و هیکلم درشت و موهامم جوگندمی
تو فرودگاه بودیم منتظر بودیم که سوار بشیم گفتن پرواز تاخیر داره منم فردا باید برای یه جلسه کاری هر جوری بود میرفتم تهران رفتم دفتر کیش ایر بهش گفتم استاد من باید فردا تهران باشم گفت الان مه شدید داریم و متاسفانه هواپیما نمیتونه بلند بشه تو همین حین یه خانمی خوشگل با استایل عالی با کفش های ورنی شیک آمد گفت آقای محترم من پزشک هستم فردا عمل دارم باید هرجوری هست تهران باشم کارت پزشکی شم نشون داد مرده که کف و گوز قاطی کرده از تیپ طرف به تته پته افتاد گفت خانم عزیز نمیشه دست ما نیست و از این اراجیفا دکترم گفت واقعا که و رو کرد به من گفت این جزیره راه در رویی نداره من باید فردا تهران باشم منو بگو مونده بودم چی بهش بگم گفتم خانم دکتر میتونی یه کاری کنی که برسی تهران گفت چیکار گفتم شنا کنی همون لحظه فرودگاه رفت رو هوا همه زدن زیر خنده دکترم گفت از دست شما منو بگو گفتم راهکاری چیزی داری گفتم منم فردا جلسه دارم والا بیشتر از شما درگیرم چند ساعت گذشت و گفتن پرواز امشب کنسله همه داد و بیداد که آقا ما مسافریم جایی رو نداریم کیش بخوابیم یکی از مسئولا گفت هرکی مسافر اسم بنویسه خواستین بهتون اتاق میدیم تو هتل اگه فردا اوکی بود با ساعت ۹ میفرستیم تون هر کیم نمیخواد بیاد مهر بزنم بلیط رو کنسل کنم دکتر نشسته بود رو صندلی داشت با تلفن حرف میزد که نمیدونم نمیشه امشب و عزیزم شرمنده از طرف من ازشون عذرخواهی کن میدونم تدارک دیدین ولی کاریش نمیشه کرد و …
گفتم خانم دکتر شما ساکنی گفت نه چطور گفتم دارن ثبت نام میکنن اگه نمیخواین بلیط تون رو کنسل کنین برین بگین تا دیر نشده گفت واقعا یعنی پرواز کلا کنسل گفتم ظاهرا که کنسله گفت ای بابا چه مسخره بازیه الان چیکار کنیم گفتم شما فعلا برو ثبت نام کن شب جا بهت بدن تا فردا ببینیم چی میشه بلند شد رفت منم فقط زوم بودم روی کونش خدایی هیکل عالی وزن حدود ۶۵ کیلو ترکه ای خوش فرم و استایل بدنسازی راه می‌رفت آدم کیرش بلند میشد چه برسه بکنیش من داشتم کون و برانداز میکردم که دیدم یه گاوی با چمدون خورد بهم خودمو نگه نداشته بودم پهن زمین میشدم گفتم یارو حواست کجاست دیدم گفت شرمنده ندیدمتون گفتم واقعا که و رفتم به سمت در کیش ایر داشتم تو گوشیم ور میرفتم دیدم دکی بالا سرمه شما چیکار میکنین میرین خونه یا میاین هتل گفتم با منین گفت مگه بجز من و شما اینجا کسی هست دور و اطرافمو نگاه کردم دیدم خدایی هیشکی نیست گفتم نمیدونم بدم نمیاد بیام هتل ولی خب من اینجا ساکنم چه کاریه بیام هتل گفت نه اگه برین خونه باید بلیط رو کنسل کنی شاید فردا نبرنت گفتم این بابا احتمالا میخواد دندشم میخاره وگرنه این همه آدم چه گیری داده به من گفتم نمیدونم گفت من میخوام برم هتل قراره اتوبوس بیاد شمام بیاین شب کیش را بلدین بالاخره میریم یکم میگردیم منم گفتم مشکلی نیست رفتم به مسئول کیش ایر گفتم منم بنویس گفت وا تو که ساکنی گفتم ول کن بابا کی به کیه منم بنویس حوصله خونه رفتن ندارم گفت هرجور صلاحتونه اتوبوس آمد چمدونامون رو گرفتیم رفتیم به سمت اتوبوس خیلی گرم و شرجی بود دکتر کنار من بود باهم سوار شدیم رفتیم تو اتوبوس از شغلم پرسید که چیکار میکنی چند ساله اینجایی این حرفا منم باهاش سنگین بودم تو مسیر راننده آمد




تو اتاق دختر داییم که خیلی کوچیک بود و داشتم با لپ تاپ درس میخوندم که یهو حشرم بالا زد هی میخواستم داییم زودتر بره سرکار ولی اون شب نیم ساعت دیرتر رفت منم داشتم میمردم داییم که رفت زنداییم اومد تو اتاق گفت چرا نمیای تو حال منم دخترشو بهونه کردم و گفتم خیلی شلوغه و درس دارم و … اونم رفت سه تا لیوان شربت درست کرد و یکیشو داد دخترش که جلو تلویزیون بود و خودش با سینی اومد تو اتاق و نشست کنارم منم دیگ ذوق کرده بودم بهش گفتم زن دایی تمریناتی که بهت یاد دادم چطور پیش رفت ؟
اونم شروع کرد تشکر و آره از اون موقع دو کیلو کم کرده و فلان منم بهش گفتم اگه مث الان شربت کم بخوری تازه کمتر هم میشی و چندتا حرکت دیگه هم جدید دارم اونم گفت یادم بده
منم گفتم نمیام تو حال اگه اشکالی نداره اینجا یادت بدم زنداییم گفت باشه و خودت بهتر میدونی منم چندتا حرکت سنگین بهش گفتم ولی نمیتونست بره بهش گفتم اشکالی نداره کمکت کنم ؟ اونم میگفت نه خیلی دوست داشتم موقعی که کمکش میکردم شلوارش و جر بدم همونو بکنم تو کونش ولی خب نمیشد یواش یواش دست میزدم به ممه هاش و هی میگفتم ببخشید و واقعا داشتم از خجالت میمردم تا اینکه گفتم تهش دیگه نمیام اینجا ولی بزار ممه هاشو بگیرم یه بار دستام خیلی گنده س شاید بخاطر جق زیاده ولی یه لحظه یواش دست گذاشتم رو ممه هاش موقعی که داشت شنا میرفت و کمکش میکردم قشنگ حس کردم زنداییم سرخ شد بعد یواش یواش دستمو تکون دادم رو ممه هاش تا اینکه پاشد گفت حرکت بعدی چیه منم گفتم خب هنوز شنا رو کامل نرفتی و … ولی خب اصرار داشت شنا نره دیگه منم که ول کن نبودم گفتم خب باشه 2 دقیقه پلانک برو ولی چون خسته بود هر 10 ثانیه یه بار زانو هاش به زمین میخورد منم رفتم رو پشتش کمکش کنم اول شکمش و گرفتم بعدش گفتم شکمت و ثابت نگه دار رفتم سراغ سینه اش زن داییم نمیتونست دیگه ادامه بده فقط نشست جفت سینه شو گرفتم تا تایم تموم شه بعد اینکه تموم شد به پشت خوابید کف اتاق منم بهش گفتم معذب نشو هر چی اینجا اتفاق بیوفته بین خودمون میمونه یه لحظه نتونستم خودمو کنترل کنم لب گرفتم ازش و جفت دستام و گذاشتم رو ممه هاش
خیلی خوب بود دیدم هیچی نگفت انگار خودش خیلی حشری شده بود شروع کردم به خوردنش وایی چقد خوب بود ولی هر لحظه میترسیدم دخترش بیاد تو داشتم ممه هاشو میخوردم که دست گذاشت رو کیرم خیلی میترسیدم آبم بیاد چون خیلی کیرم رو زندایی حساس بود نزاشتم دست بزنه گفتم بخواب میخوام کصتو بخورم داشتم کصشو لیس میزدم چقد کصش تمیز بود بعد صورتی و تخت بعد 5 دقیقه گفت محمد دیگه نمیتونم بکن توش
منم کاندوم نداشتم میترسیدم ولی گفتم ایشالا ایدز نداره کیرمو کردم توش یه جیغی کشید کصش خیلی داغ بود منم چند دقیقه تلنبه میزدم میکشیدم بیرون باز کسش میخوردم یکم دوباره میکردم تو هر لحظه حس میکردم الان آبم میاد ولی تقریبا یه 9.8 دقیقه ای شد که آبم نیومد زندایی ارضا شد منم تا دیدم اون ارضا شد کیرمو در آوردم و آبم اومد و ریختم رو شکمش خیلی خوب بود بعدش نوبتی رفتیم دوش گرفتیم و من از اون موقع تا الان سه بار زنداییمو کردم و آخرین بار تونستم از کون بکنمش ولی هنوزم که هنوزه ماهی یک بار میرم خونه شون که داییم شک نکنه
نوشته: محمد
@dastanXShab


زن دایی الهام

#زندایی

سلام
من محمدم 21 ساله اهل اصفهان ولی خب یه سالی هست دانشگاه تهران مرکز قبول شدم و تهران زندگی میکنم . قبلش بگم کیرم 15 سانته خیلی دیگه حشرم بزنه بالا با ارفاق 16 و کلفتیشم خوبه . تقریبا 10 سالی میشه رو زنداییم کراش زدم ، اسم زندایمم الهام از وقتی با داییم ازدواج کرد همیشه تو کفش بودم . ولی خب زنداییم و داییم تهران زندگی می کنن و چون من تا پارسال اصفهان بودم سالی یکی دو بار میدیدمش . ولی همیشه به یادش جق میزدم تا اینکه من اومدم تهران و تنها فامیلی که داشتم داییم بود . داییم به خاطر شغلش شب کاره و هر شب از ساعت 8 تا 5 صب میره سرکار و خب من هول هم ماهی یه بار میرم خونه شون ولی سعی کردم حوالی 6 اینای عصر برم شام رو تا 8 با داییم و زنداییم و دختر داییم بخورم بعدشم کلا شب و اونجام تا فرداش . زن داییم 29 سالشه زیاد خوشگل نیست ولی کونش خیلی سکسیه انگار پورن استاره و ممه هاش سایز 90 میشه ممه هاشو اولین بار موقع شیر دادن به بچه ش دیدم و زیاد سفت نیستن ولی سفید و نوکش صورتیه تو این یه سال خیلی تو کفش بودم چطوری باهاش سکس کنم هرچی داستان میخوندم اینجا از ماساژ تا فلان و بهمان ولی هیچ وقت تخمش و نداشتم برم جلو یه چیز دیگه هم بگم کلا من خونواده مذهبی دارم یعنی طوریه که دست دادن با نامحرم و اینا خیلی براشون مهمه و …
ولی خب من کلا زیاد با دخترا گرم میگیرم و بیشتر دوستای دخترم رو بغل میکنم . اما خب چون تو تهران تنها فامیلم داییم و زنشه با زنش دست میدم . در این حد . من مرتب ماهی یه بار میرفتم خونه داییم و با زنداییم هر شب تا ساعت 2 اینا غیبت و درد دل میکردیم . طوری شده بود که محرم اسرار همدیگه شده بودیم . خیلی دلم میخواست در مورد سکس اینا صحبت کنیم ولی خب میگم نه تخمش و داشتم نه رو شو و همیشه تموم حرفامون یا در مورد دانشگاه بود یا خانواده مادریم .
هر موقع از خونه داییم اینا میومدم جق میزدم بعدش مث سگ پشیمون میشدم و میگفتم من با زن داییم سکس نمی کنم و این کار و در حق داییم نمیکنم ولی خب امان از حشریت
خب من به خاطر اینکه قدم بلنده و وزنمم کمه همیشه لاغر بودم تا اینکه چند ماه قبل رفتم باشگاه و یکم بدنم اومد بالا البته نه زیاد و چون زیاد چربی ندارم یکم به نسبت بقیه زودتر بدنم عضله ای میشه زنداییم چند ماه اخیر اضافه وزن داشت و یکم پهلو در آورده بود بعد یه بار بحثش شد که چرا تو اصلا چاق نمیشی ولی سریع چربی میگیرم منم یه فکری به سرم زد چون زنداییم شرایط رفتن به باشگاه رو نداره بهش گفتم چندتا حرکت شکم بهت میگم اینا رو برو هم شکمت هم پهلوهات آب میشه شروع کردم از پلانک آموزش دادن و چند تا دراز نشست و … ولی چون نمیتونست درست بره منم از فرصت استفاده کردم و میرفتم شکمشو میگرفتم ولی خب بازم نه تخم داشتم به کونش دست بزنم نه ممه هاش نه کصش
نزدیک ترین جایی که دستم رفت تا بالای مثانه ش بود اون شب گذشت و زنداییم کلی عرق کرد منم دیگ زیاد نزدیکش نشدم الکی رفتم تو گوشی مثلا چت کردن و زدم تو فاز مربی گری
بعدشم چند تا نکته غذایی گفتم بهش که قند و نون و … نخور برا یه ماه . نتیجه شو میبینی
اونم کلی تشکر کرد و هر دو رفتیم خوابیدیم تو اتاق های جدا فرداش که برگشتم خوابگاه استرس گرفتم که نکنه دختر داییم بره به داییم بگه اخه 4 سالش بود و خیلیم شیطون و فضول و مورد بعدیش خودم خیلی عذاب وجدان گرفتم بعد جق زدن و قول دادم کلا نزدیکش نرم مگر اینکه خودش بخواد بازم با اون شناختی که داشتم عمرا اون میومد و شلوارمو میکشید پایین و کیرمو میخورد ولی خب همیشه تو ذهنم بود تا اینکه سری بعدی رفتم خونه شون و رفتم



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

70 307

obunachilar
Kanal statistikasi