تصادف کرده بود؛ با سر و دستِ خونی و شکسته، نشسته بود روی جدولِ کنار خیابون به انتظارِ کمک...
صدای زنگ گوشیش که بلند شد، فارغ از همهمه و قیل و قالِ مردمی که دور ماشین جمع شده بودن، صداشو صاف کرد و جواب داد که:
- خوبم دورِت بگردم من، عالیه حالم مامان جان!
میخوام بگم فرقی نمیکنه توی چه اوضاع و احوالی باشی، مهم نیست چقدر شرایطت بد باشه و روزگارت قمر در عقرب، از یه سنی به بعد، درست از همون موقعی که عقل رِس میشی و چیز فهم، مادرت وقتی که احوالتو میپرسه، ناچاری که خوب باشی، حتی وقتایی که داغونی،
حتی وقتایی که خسته ی عالمی...
میخوام بگم بزرگ که میشی، وقتی که مادرت احوالتو میپرسه،
مجبوری که خوب باشی،
حتی وقتایی که هیچ خوب نیستی...
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
🦋 | @TahereAbazariHerisi7
صدای زنگ گوشیش که بلند شد، فارغ از همهمه و قیل و قالِ مردمی که دور ماشین جمع شده بودن، صداشو صاف کرد و جواب داد که:
- خوبم دورِت بگردم من، عالیه حالم مامان جان!
میخوام بگم فرقی نمیکنه توی چه اوضاع و احوالی باشی، مهم نیست چقدر شرایطت بد باشه و روزگارت قمر در عقرب، از یه سنی به بعد، درست از همون موقعی که عقل رِس میشی و چیز فهم، مادرت وقتی که احوالتو میپرسه، ناچاری که خوب باشی، حتی وقتایی که داغونی،
حتی وقتایی که خسته ی عالمی...
میخوام بگم بزرگ که میشی، وقتی که مادرت احوالتو میپرسه،
مجبوری که خوب باشی،
حتی وقتایی که هیچ خوب نیستی...
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
🦋 | @TahereAbazariHerisi7