♦️معنای گسست بنیادین جدید از قدیم: خطای معرفتشناختیی بزرگ استاد عزیز فلسفه /۱
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ بهمن ۱۴۰۳
تاکنون دو دور از مناظرهی من و دکتر عبدالکریمیی عزیز (به ترتیب در ۲۶ آذر و ۱۱ بهمن ۱۴۰۳) برگزار کردید و قرار است دور سوم و پایانی در بارهی هایدگریسم اسلامی در هفتههای آتی برگزار شود.
اما در این دو برنامه که روی هم نزدیک به هفت ساعت طول کشید، سخنان دکتر عبدالکریمیی عزیز بارها مرا شگفتزده کرده است. یکی از این موارد که اهمیت معرفتیی بالایی دارد، مربوط است به قسمتی از مناظرهی دیروز که او امکان گسست رادیکال، و بهطور خاص گسست رادیکال اندیشهای، را بهکلی رد کرد. شنیدن چنین سخنی از یک استاد فلسفه برای من بسیار شگفتیآور است. از اینرو، به خاطر اهمیت این موضوع که فلسفیترین قسمت حدود هفت ساعت مناظرهی ما هم بوده است، مایل ام در این باره توضیحاتی ارائه کنم و نظر صاحبنظران و مخاطبان را به این بحث جلب کنم.
نخست اجازه بدهید با یک تمثیل مراد خود را از مفهوم گسست بنیادی یا انقطاع رادیکال روشن کنم و سپس به شرح آن بر اساس برخی مصادیق بپردازم.
تصور کنید من خانهای دارم که از زیستن در آن احساس خطر میکنم. بهنظر میرسد خانه ام در حال فروریزی است. علاوه بر این، خانه ام دو اتاق دارد و خیلی کوچک است و من بهخاطر ضرورتهای زندهگی نیاز دارم چهار اتاق داشته باشم. با معمار صحبت میکنم و از هزینهها و مدت زمان ساخت خانه و مصالح میپرسم. بعد از برآورد همهی هزینهها و زمان ساخت خانهی جدید، معمار از من میخواهد خانهی کنونی ام را تخریب کنم، اما مصالح را دور نریزم و در اختیار او قرار دهم تا برای ساخت خانهی جدید که طرح متفاوتی دارد، از تمام مصالح قابل استفادهی خانهی تخریب شده در ساخت خانهی جدید بهره بگیرد.
آیا این خانهی تازه ساخته شده که هم طراحیی متفاوتی دارد و هم مصالح تازهتری هم در آن بهکار رفته و در عین حال، بخشی از عناصر سازندهی خانهی قبلی نیز در آن بهکار رفته است، از اساس با خانهی قبلی فرق ندارد؟ این دقیقا همان نسبتی است که من بین جدید و قدیم قائل ام. مراد من از گسست بنیادی و انقطاع رادیکال چنین چیزی است.
از نظر من، تخریب خانهی قبلی و ساختن خانهی جدید با استفاده از همان مصالح و نیز برخی مصالح جدیدتر ولی با طراحیی تازه، تمثیلی از گسست بنیادین است؛ زیرا من دیگر در همان خانهای که قبلا بود، اقامت ندارم و خانه جدیدی اقامت گزیده ام.
اما اکنون بگذارید چند مثال تاریخی و معرفتی در توضیح مفهوم گسست بنیادی بزنم. دین اسلام بهمنزلهی دینی یگانهپرستانه از درون فرهنگ دینیی چندخداپرستانه ظهور کرد. دین اسلام بسیاری از عناصر اش را (اگر نگوییم همهی عناصر اش را) از همان زمینهی فرهنگی و اجتماعی اخذ کرد اما همهی آن عناصر را در بافت معنایی و زبانشناختی و معرفتیی جدید به هم پیوند داد و یک نظام اعتقادیی جدیدی بنا نهاد. آیا این گسستی بنیادی نیست؟
توشیهیکو ایزوتسو قرآنپژوه بزرگ در این باره مینویسد:
"هیچیک از اصطلاحات کلیدی که نقشی قطعی در تشکیل جهانبینی قرآنی دارند، و از جمله کلمة الله، بههیچ وجه اصطلاحی تازه وضع نشده نبوده است. تقریباً همة آنها به صورتی یا به صورت دیگر در ادبیات پیش از اسلام رواج داشته است. در آن هنگام که وحی اسلامی به استفاده از این کلمات و بهکار بردن آنها آغاز کرد، نظام ساختمانی مجموعی و طرز استعمال کلی آنها در متن قرآن بود که در نظر مشرکان مکّه شگفتانگیز و ناآشنا و بنابر آن غیرقابل قبول مینمود، و خود کلمات و مفاهیم و تصوّرات منفرد چنین نبود. خود کلمات، اگر هم در داخل محدودة جامعة بازرگانی مکّه رواج نداشت، لااقل در بعضی از محافل دینی جزیرهالعرب رایج بود؛ تنها به نظامها و دستگاههای تصوّری دیگری تعلّق داشت. اسلام آنها را در کنار یکدیگر نهاد، و همه را در یک شبکة تصوّری تازه که تا آن زمان ناشناخته بود جای داد. و به صورت عمده و اساسی- و نمیگویم انحصاری، از آن جهت که بدون شک عوامل دیگری نیز در کار بود- همین جابهجا کردن تصوّرات و تغییر وضع اساسی و نظم بخشیدن به ارزشهای اخلاقی و دینی که از آن نتیجه شد، انقلابی ریشهدار در طرز نگرش و دریافت اعراب نسبت به جهان و وجود بشری پدید آورد. از دیدگاه یک دانشمند معنیشناس که به تاریخ اندیشهها علاقهمند است، همین عامل و نه چیز دیگر است که دید قرآن نسبت به جهان با خصوصیت و رنگ مشخص آن را فراهم آورده است" (ایزوتسو، ۱۳۸۱: ۶؛ خدا و انسان در قرآن، چاپ ششم؛ تاکید از من است).
در اینجا من بین اسلام و فرهنگ پیشااسلامی در عین پیوستهگی، گسستی بنیادین میبینم. مثال دیگر را از دورهی رنسانس ذکر میکنم.
ادامه دارد👇👇👇
#مناظره
#حکمرانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#گسست_رادیکال
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ بهمن ۱۴۰۳
تاکنون دو دور از مناظرهی من و دکتر عبدالکریمیی عزیز (به ترتیب در ۲۶ آذر و ۱۱ بهمن ۱۴۰۳) برگزار کردید و قرار است دور سوم و پایانی در بارهی هایدگریسم اسلامی در هفتههای آتی برگزار شود.
اما در این دو برنامه که روی هم نزدیک به هفت ساعت طول کشید، سخنان دکتر عبدالکریمیی عزیز بارها مرا شگفتزده کرده است. یکی از این موارد که اهمیت معرفتیی بالایی دارد، مربوط است به قسمتی از مناظرهی دیروز که او امکان گسست رادیکال، و بهطور خاص گسست رادیکال اندیشهای، را بهکلی رد کرد. شنیدن چنین سخنی از یک استاد فلسفه برای من بسیار شگفتیآور است. از اینرو، به خاطر اهمیت این موضوع که فلسفیترین قسمت حدود هفت ساعت مناظرهی ما هم بوده است، مایل ام در این باره توضیحاتی ارائه کنم و نظر صاحبنظران و مخاطبان را به این بحث جلب کنم.
نخست اجازه بدهید با یک تمثیل مراد خود را از مفهوم گسست بنیادی یا انقطاع رادیکال روشن کنم و سپس به شرح آن بر اساس برخی مصادیق بپردازم.
تصور کنید من خانهای دارم که از زیستن در آن احساس خطر میکنم. بهنظر میرسد خانه ام در حال فروریزی است. علاوه بر این، خانه ام دو اتاق دارد و خیلی کوچک است و من بهخاطر ضرورتهای زندهگی نیاز دارم چهار اتاق داشته باشم. با معمار صحبت میکنم و از هزینهها و مدت زمان ساخت خانه و مصالح میپرسم. بعد از برآورد همهی هزینهها و زمان ساخت خانهی جدید، معمار از من میخواهد خانهی کنونی ام را تخریب کنم، اما مصالح را دور نریزم و در اختیار او قرار دهم تا برای ساخت خانهی جدید که طرح متفاوتی دارد، از تمام مصالح قابل استفادهی خانهی تخریب شده در ساخت خانهی جدید بهره بگیرد.
آیا این خانهی تازه ساخته شده که هم طراحیی متفاوتی دارد و هم مصالح تازهتری هم در آن بهکار رفته و در عین حال، بخشی از عناصر سازندهی خانهی قبلی نیز در آن بهکار رفته است، از اساس با خانهی قبلی فرق ندارد؟ این دقیقا همان نسبتی است که من بین جدید و قدیم قائل ام. مراد من از گسست بنیادی و انقطاع رادیکال چنین چیزی است.
از نظر من، تخریب خانهی قبلی و ساختن خانهی جدید با استفاده از همان مصالح و نیز برخی مصالح جدیدتر ولی با طراحیی تازه، تمثیلی از گسست بنیادین است؛ زیرا من دیگر در همان خانهای که قبلا بود، اقامت ندارم و خانه جدیدی اقامت گزیده ام.
اما اکنون بگذارید چند مثال تاریخی و معرفتی در توضیح مفهوم گسست بنیادی بزنم. دین اسلام بهمنزلهی دینی یگانهپرستانه از درون فرهنگ دینیی چندخداپرستانه ظهور کرد. دین اسلام بسیاری از عناصر اش را (اگر نگوییم همهی عناصر اش را) از همان زمینهی فرهنگی و اجتماعی اخذ کرد اما همهی آن عناصر را در بافت معنایی و زبانشناختی و معرفتیی جدید به هم پیوند داد و یک نظام اعتقادیی جدیدی بنا نهاد. آیا این گسستی بنیادی نیست؟
توشیهیکو ایزوتسو قرآنپژوه بزرگ در این باره مینویسد:
"هیچیک از اصطلاحات کلیدی که نقشی قطعی در تشکیل جهانبینی قرآنی دارند، و از جمله کلمة الله، بههیچ وجه اصطلاحی تازه وضع نشده نبوده است. تقریباً همة آنها به صورتی یا به صورت دیگر در ادبیات پیش از اسلام رواج داشته است. در آن هنگام که وحی اسلامی به استفاده از این کلمات و بهکار بردن آنها آغاز کرد، نظام ساختمانی مجموعی و طرز استعمال کلی آنها در متن قرآن بود که در نظر مشرکان مکّه شگفتانگیز و ناآشنا و بنابر آن غیرقابل قبول مینمود، و خود کلمات و مفاهیم و تصوّرات منفرد چنین نبود. خود کلمات، اگر هم در داخل محدودة جامعة بازرگانی مکّه رواج نداشت، لااقل در بعضی از محافل دینی جزیرهالعرب رایج بود؛ تنها به نظامها و دستگاههای تصوّری دیگری تعلّق داشت. اسلام آنها را در کنار یکدیگر نهاد، و همه را در یک شبکة تصوّری تازه که تا آن زمان ناشناخته بود جای داد. و به صورت عمده و اساسی- و نمیگویم انحصاری، از آن جهت که بدون شک عوامل دیگری نیز در کار بود- همین جابهجا کردن تصوّرات و تغییر وضع اساسی و نظم بخشیدن به ارزشهای اخلاقی و دینی که از آن نتیجه شد، انقلابی ریشهدار در طرز نگرش و دریافت اعراب نسبت به جهان و وجود بشری پدید آورد. از دیدگاه یک دانشمند معنیشناس که به تاریخ اندیشهها علاقهمند است، همین عامل و نه چیز دیگر است که دید قرآن نسبت به جهان با خصوصیت و رنگ مشخص آن را فراهم آورده است" (ایزوتسو، ۱۳۸۱: ۶؛ خدا و انسان در قرآن، چاپ ششم؛ تاکید از من است).
در اینجا من بین اسلام و فرهنگ پیشااسلامی در عین پیوستهگی، گسستی بنیادین میبینم. مثال دیگر را از دورهی رنسانس ذکر میکنم.
ادامه دارد👇👇👇
#مناظره
#حکمرانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#گسست_رادیکال
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi