🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
پس همۀ اسما در حضرتِ «الله» جمع شدند. او از آنها پرسید:
- چه شده است؟
آنها حکایت را برای وی نقل کردند. او گفت:
_من اسم جامعی هستم که حقایق شما را در بر دارم و بر مسمائی دلالت دارم که ذات مقدسی است دارای همه اوصاف کمال و تنزیه. پس بمانید تا به مدلول خویش داخل شوم. آنگاه به مدلول خویش داخل شد و آنچه را ممکنات گفته بودند و مورد بحثِ اسما واقع شده بود، به او باز گفت. ذات پاسخ داد:
_بیرون رو، و به هر یک از اسما بگو که از میان ممکنات، به هر آنچه اقتضای حقیقت اوست تعلق پیدا کند......
آنگاه اسم «الله» خارج شد، در حالی که اسم متکلم، به عنوان سخنگوی او، برای ممکنات و اسما، با او همراه بود و آنچه را مسمّی ذکر کرده بود، برای آنها باز گفت. اسم عالِم، اسم مرید، اسم قائل و اسم قادر متعلقات خویش را یافتند و، در نتیجه، از میان ممکنات، به واسطه تخصیصِ اسم مرید و اسم عالِم، ممکن اول پیدا شد.
هنگامی که اعیان و آثار در اکوان ظاهر شدند، بر حسب اسمی که بدان مستند بودند، برخی از آنها بر برخی دیگر تسلط جُستند، و بعضی از آنها بعضی دیگر را مقهور ساختند. این امر به منازعه و دشمنی انجامید. پس ممکنات گفتند:
_میترسیم نظام ما فاسد شود و به عدمی بازگردیم که در آن ساکن بودیم. لذا ممكنات اسما را از آنچه به واسطه اسم علیم و اسم مدبر بر آنها رفته بود آگاهانیدند و گفتند:
_ ای اسما! اگر حکم شما مطابق میزانی معلوم و حدی معین و همراه امامی باشد (که در اختلافات ) به او رجوع کنید و برای ما وجودمان را و برای شما تأثیرتان بر ما را حفظ کند، هم برای ما اصلح است، و هم برای شما. پس به الله متوسل شوید! شاید کسی را پیشنهاد دهد که برای شما حدی تعیین کند که در آن حد، متوقف شوید. در غیر این صورت، ما هلاک میشویم و تأثیر شما نیز تعطیل میشود !
اسما پاسخ دادند:
_این عین مصلحت و بهترین رأی است!
پس چنین کردند و به ممکنات گفتند:
_ اسم مدبّر از وضع شما خبر خواهد داد.
آنها اسم مدبّر را خبر کردند و او گفت:
_این کار را خواهم کرد.
اسم مدبّر داخل شد، و سپس خارج گشت و فرمان حق را به سوی اسم "رب" برد و به او گفت:
_در بقایِ اعیان این ممکنات، آنچه را مصلحت است انجام بده تا اعیان ممكنات بتوانند باقی بمانند.
اسم ربّ دو وزیر گرفت تا او را در آنچه مأمور انجام آن شده بود یاری رسانند. وزیر اول، اسم مدبّر بود و وزیر دیگر، اسم مفصِل. خداى تعالى میفرماید: " او کار جهان را تدبیر میکند و آیات را تفصیل میدهد؛ باشد که شما یقین پیدا کنید به لقای رب خویش" که او «امام» است. بنگر که کلام خدای تعالی چقدر محکم است، چرا که لفظی را آورده که مطابق حالی است که سزاوار است چنین باشد!
پس اسم رب برای آنان حدودی تعیین کرد و مراسمی وضع کرد تا مملکت اصلاح شود و " تا آنها را بیازماید، که کدام یک نیکو کردارتر است".
خدا این حدود و مراسم را دو قسم قرار داده است. یک قسم "سیاست حِکمی" نامیده میشود که آن را به فطرت نفوسِ اکابر القا کرده است. در نتیجه، این اکابر به واسطهٔ قوّتی که در نفوس خود یافتند، در هر شهر و مکان و اقلیمی، به مقتضای مزاج و طبیعت آن ناحیه، حدودی را معین و "نوامیس" (قوانین)ی را وضع کردند، چرا که به آنچه مقتضای حکمت است علم داشتند. بدین وسیله مال، خون اهل، خویشاوندی و نسبتهای مردم حفظ میشد. این قوانین را "نوامیس" نامیدهاند که به معنای " اسباب خیر" است، چرا که ناموس، در معنای اصطلاحی، عبارت از کسی است که آورنده خیر است در حالی که جاسوس برای شرّ به کار میرود .
این همان نوامیس حکمت آمیزی است که عُقلا با الهام از خداوند، برای مصالح، نظم و ارتباط عالَم وضع کردهاند، بدون اینکه خود از این امر آگاه باشند؛ آن هم در جاهایی که شریعت الهی در دسترسشان نبود. واضعان این نوامیس نه میدانستند که این امور موجب قرب به خدای تعالی هستند، و نه اینکه آنها باعث درآمدن به بهشت یا جهنماند. به چیزی از اسباب آخرت نیز علم نداشتند. اصلاً نمیدانستند پس از مرگ، آخرتی و یا بَعثِ محسوسی در کار است، یا اینکه سرایی وجود دارد که محل اکل ،شُرب ،پوشش، نکاح و سرور است و سرایی وجود دارد که محل عذاب و رنج است. چرا که این امور، هم وجودشان ممکن است و هم عدمشان. ایشان نیز دلیلی بر ترجیح یکی از دو طرف ممکن بر طرف دیگر، در دست نداشتند. بلکه [ اگر رهبانیتی هم داشتند] "رهبانیتی [ بود که ] به صورت بدعتی در پیش گرفتند".
📗 عوالم خیال ابنعربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۲۰۷ و ۲۰۹
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
پس همۀ اسما در حضرتِ «الله» جمع شدند. او از آنها پرسید:
- چه شده است؟
آنها حکایت را برای وی نقل کردند. او گفت:
_من اسم جامعی هستم که حقایق شما را در بر دارم و بر مسمائی دلالت دارم که ذات مقدسی است دارای همه اوصاف کمال و تنزیه. پس بمانید تا به مدلول خویش داخل شوم. آنگاه به مدلول خویش داخل شد و آنچه را ممکنات گفته بودند و مورد بحثِ اسما واقع شده بود، به او باز گفت. ذات پاسخ داد:
_بیرون رو، و به هر یک از اسما بگو که از میان ممکنات، به هر آنچه اقتضای حقیقت اوست تعلق پیدا کند......
آنگاه اسم «الله» خارج شد، در حالی که اسم متکلم، به عنوان سخنگوی او، برای ممکنات و اسما، با او همراه بود و آنچه را مسمّی ذکر کرده بود، برای آنها باز گفت. اسم عالِم، اسم مرید، اسم قائل و اسم قادر متعلقات خویش را یافتند و، در نتیجه، از میان ممکنات، به واسطه تخصیصِ اسم مرید و اسم عالِم، ممکن اول پیدا شد.
هنگامی که اعیان و آثار در اکوان ظاهر شدند، بر حسب اسمی که بدان مستند بودند، برخی از آنها بر برخی دیگر تسلط جُستند، و بعضی از آنها بعضی دیگر را مقهور ساختند. این امر به منازعه و دشمنی انجامید. پس ممکنات گفتند:
_میترسیم نظام ما فاسد شود و به عدمی بازگردیم که در آن ساکن بودیم. لذا ممكنات اسما را از آنچه به واسطه اسم علیم و اسم مدبر بر آنها رفته بود آگاهانیدند و گفتند:
_ ای اسما! اگر حکم شما مطابق میزانی معلوم و حدی معین و همراه امامی باشد (که در اختلافات ) به او رجوع کنید و برای ما وجودمان را و برای شما تأثیرتان بر ما را حفظ کند، هم برای ما اصلح است، و هم برای شما. پس به الله متوسل شوید! شاید کسی را پیشنهاد دهد که برای شما حدی تعیین کند که در آن حد، متوقف شوید. در غیر این صورت، ما هلاک میشویم و تأثیر شما نیز تعطیل میشود !
اسما پاسخ دادند:
_این عین مصلحت و بهترین رأی است!
پس چنین کردند و به ممکنات گفتند:
_ اسم مدبّر از وضع شما خبر خواهد داد.
آنها اسم مدبّر را خبر کردند و او گفت:
_این کار را خواهم کرد.
اسم مدبّر داخل شد، و سپس خارج گشت و فرمان حق را به سوی اسم "رب" برد و به او گفت:
_در بقایِ اعیان این ممکنات، آنچه را مصلحت است انجام بده تا اعیان ممكنات بتوانند باقی بمانند.
اسم ربّ دو وزیر گرفت تا او را در آنچه مأمور انجام آن شده بود یاری رسانند. وزیر اول، اسم مدبّر بود و وزیر دیگر، اسم مفصِل. خداى تعالى میفرماید: " او کار جهان را تدبیر میکند و آیات را تفصیل میدهد؛ باشد که شما یقین پیدا کنید به لقای رب خویش" که او «امام» است. بنگر که کلام خدای تعالی چقدر محکم است، چرا که لفظی را آورده که مطابق حالی است که سزاوار است چنین باشد!
پس اسم رب برای آنان حدودی تعیین کرد و مراسمی وضع کرد تا مملکت اصلاح شود و " تا آنها را بیازماید، که کدام یک نیکو کردارتر است".
خدا این حدود و مراسم را دو قسم قرار داده است. یک قسم "سیاست حِکمی" نامیده میشود که آن را به فطرت نفوسِ اکابر القا کرده است. در نتیجه، این اکابر به واسطهٔ قوّتی که در نفوس خود یافتند، در هر شهر و مکان و اقلیمی، به مقتضای مزاج و طبیعت آن ناحیه، حدودی را معین و "نوامیس" (قوانین)ی را وضع کردند، چرا که به آنچه مقتضای حکمت است علم داشتند. بدین وسیله مال، خون اهل، خویشاوندی و نسبتهای مردم حفظ میشد. این قوانین را "نوامیس" نامیدهاند که به معنای " اسباب خیر" است، چرا که ناموس، در معنای اصطلاحی، عبارت از کسی است که آورنده خیر است در حالی که جاسوس برای شرّ به کار میرود .
این همان نوامیس حکمت آمیزی است که عُقلا با الهام از خداوند، برای مصالح، نظم و ارتباط عالَم وضع کردهاند، بدون اینکه خود از این امر آگاه باشند؛ آن هم در جاهایی که شریعت الهی در دسترسشان نبود. واضعان این نوامیس نه میدانستند که این امور موجب قرب به خدای تعالی هستند، و نه اینکه آنها باعث درآمدن به بهشت یا جهنماند. به چیزی از اسباب آخرت نیز علم نداشتند. اصلاً نمیدانستند پس از مرگ، آخرتی و یا بَعثِ محسوسی در کار است، یا اینکه سرایی وجود دارد که محل اکل ،شُرب ،پوشش، نکاح و سرور است و سرایی وجود دارد که محل عذاب و رنج است. چرا که این امور، هم وجودشان ممکن است و هم عدمشان. ایشان نیز دلیلی بر ترجیح یکی از دو طرف ممکن بر طرف دیگر، در دست نداشتند. بلکه [ اگر رهبانیتی هم داشتند] "رهبانیتی [ بود که ] به صورت بدعتی در پیش گرفتند".
📗 عوالم خیال ابنعربی و مسئله اختلاف ادیان
صفحه ۲۰۷ و ۲۰۹
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان