🌹🌹
@MolaviPoet لینک جلسه قبل 👈
اینجاشرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
رُقعه دیگر نوشتن آن ،غلام پیش شاه، چون جواب آن رفعه اول نیافت
(۱۹۴۵)نم نبارد ابر از شومی او
شهر شد ویرانه از بومی* او
قطهای آب هم براثر شومی آدم احمق به زمین نمیبارد و شهر به سبب شوم بودن او ویرانه شد.
*بومی: بدشگونی
(۱۹۴۶) از گَرِ آن احمقان، طوفان نوح
کرد ویران عالَمی را در فُضوح*
از کچلی آن( نادانی روح) احمقان طوفان نوح برخاست و جهانی را با رسوایی نابود کرد.
* فضوح: رسوایی
(۱۹۴۷) گفت پیغمبر که احمق هر که هست
او عَدوِ ماست و غول رَهزنست
پیامبر (ص) فرمود: هر کس احمق و نادان باشد دشمن ما و حیلهگر در مسیر الهی است.
*غول: اینجا حیله گرانی که در مقام راهنما هستند
(۱۹۴۸) هر که او عاقل بُوَد، او جان ماست
روح او و ریح او، ریحان ماست
هر انسانی که عاقل باشد به منزله روح و جان ماست و روح و رایحه او به منزله كُل و ریحان است.
(۱۹۴۹)عقل، دشنامم دهد، من راضیام
زآنکه فیضی دارد از فَیّاضیام
صاحبان عقل به من ناسزا میدهند که خوشحالم زیرا عقل و صاحبان عقول از فیض بخشی من مستفیض شدهاند.
(۱۹۵۰) نَبوَد آن دشنام او بی فایده
نَبود آن مهمانیش بی مایده*
ناسزاگویی عقل، خالی از فایده نیست و مهمانی او بدون سفره و طعام نیست.
*مایده : طعام و سفره
(۱۹۵۱) احمق ار حلوا نهد اندر لبم
من از آن حلوای او اندر تبم
شخص احمق اگر در دهانم شیرینی بگذارد ، من از شیرینی او دچار بیماری و عذاب میشوم.
(۱۹۵۲) این یقین دان گر لطیف و روشنی
نیست بوسه کون خر را چاشنی*
یقین بدان اگر تو انسان آگاه و روشن بین هستی، بوسیدن کون خر لذتی ندارد.
*چاشنی: طعم دهنده غذا
(۱۹۵۳) سِبلتت گَنده کُند، بی فایده
جامه از دیگش سِیه، بی مایده
بیهوده سبیل تو را متعفن میسازد وجامهات بی آنکه غذایی خورده باشی سیاه میشود.
(۱۹۵۴) مایده، عقل ست نی نان و شِوا*
نور عقل ست ای پسر جان را غذا
ای پسر جان، طعام روح نور عقل است نه کباب.
*شوا: کباب
(۱۹۵۵) نیست غیر نور، آدم را خورش
از جُز آن، جان نیابد پرورش
غیر از نور ایمان خوراکی برای انسان نیست روح انسان جز با آن طعام معنوی رشد و تکامل پیدا نمیکند.
(۱۹۵۶) زین خورشها اندك اندك باز بُر
كين غذای خَر بُوَد، نه آنِ حُر
از غذاهای جسمانی به تدریج جدا شو که این طعامها غذای حیوان است نه انسان های آزاده.
(۱۹۷۵) تا غذای اصل را قابل شوی
لقمه های نور را آکل* شوی
از غذاهای جسمانی جدا شو تا شایسته خوردن غذاهای حقیقی همان نور بشوی.
*اَکل: خورنده
(۱۹۵۸) عکس آن نورست، کین نان نان شدهست
فيض آن جان ست، کین جان جان شده است
انعکاس آن نور است که این نان، نان شده است و فیض آن روح است که این جان، جان شده است.
(۱۹۵۹) چون خوری يك بار از مأكول نور
خاک ریزی بر سر نان و تنور
اگر يك بار از طعام نورانی ایمان و عرفان بخوری بر سر نان و تنور خاک می ریزی.
(۱۹۶۰) عقل دو عقل ست: اول مَكْسَبی*
که در آموزی چو در مکتب صَبی*
عقل بر دو نوع است: یکی عقل اکتسابی که از طریق تعلیم و تعلم به دست می آوری. و دیگری عقل وَهای.
*مَكْسَبی:آنچه از کسب به دست آید.
* صبی: كودك.
🆔
@MolaviPoet 🆑 کانال مولوی وعرفان