مولوی و عرفان


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها
ادمین
@MolaviAdmin
کانال
@MolaviPoet
.
لینک ابتدا کانال
t.me/molavipoet/1
.
اینستاگرام
Molavipoet
.
خیریه کانال
@hayatmolavi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _30


💬پیام‌های نهج‌البلاغه_ شرح عهدنامه‌ی حضرت علی ع به جناب مالک اشتر (قسمت بیست و چهارم)
(صلح با دشمنان)
_حکومت با سوءظن مردم نسبت به خود چه کند؟
_ اگر دشمن پیشنهاد صلح داد، حکومت چه باید بکند؟

  🎙   بهروز مرادی؛
    فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی دین از هلند

حجم :4,4MB

     🗓 ۱۷ آبان۱۴۰۳


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _29


💬پیام‌های نهج‌البلاغه_ شرح عهدنامه‌ی حضرت علی ع به جناب مالک اشتر (قسمت بیست و چهارم)
(صلح با دشمنان)
_حکومت با سوءظن مردم نسبت به خود چه کند؟
_ اگر دشمن پیشنهاد صلح داد، حکومت چه باید بکند؟

  🎙   بهروز مرادی؛
    فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی دین از هلند

حجم :32,3MB

     🗓 ۱۷ آبان۱۴۰۳


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

حسام الدين وقصه مثنوی

در سال‌هایی که قونیه شاهد طلوع و غروب شمس تبریز و استغراق مولانا در عشق زرکوب قونیه و حسام الدین چلبی بود، دنیای خداوندگار در نظم مثنوی و غزل و سماع و موسیقی سال‌های اعتلا را در پیش داشت، اما دنیای سلجوقیان روم، که وی و پدرش را از سرگردانی و پریشانی آغاز عهد مغول پناه داده بود، دیگر شادابی و سرزندگی گذشته را نداشت و در طی زمان بسرعت روزهای قدرت و امید را پشت سر می‌گذاشت. اگر در آغاز ورود بهاءولد به دیار روم قلمرو سلجوقيان "جزيرة امنيت" محسوب می‌شد، در این سال‌ها تدريجاً به "جزيرة طوفان" تبدیل می‌شد و قدرت سلجوقیان روم عرضه انحطاط و زوال می‌گشت. در واقع سلطنت علاء الدين كيقباد (٦١٨ - ٦٣٤) آخرین درخشندگی یک آفتاب رو به افول در فرمانروایی طولانی این سلاله از سلجوقیان بود.
از وقتی قونیه پایتخت این خاندان ترکمان شده بود (۴۷۷_ هـ ) هیچ‌گاه مثل دوران وی قلمرو سلجوقیان روم شاهد این اندازه عظمت و آبادانی نشد. در آن روزگاران در تمام آسیای صغیر، با وجود دولت‌های مسیحی مجاور، قونیه که تختگاه سلجوقیان روم بود غنی‌ترین شهرها به شمار می‌آمد. سلطان علاءالدین " این اقلیم به زور شمشیر فتح شده "را در سراسر آسیای صغیر توسعه بسیار بخشید و آن را از دریای سیاه تا دریای روم بسط داد. از جانب شمال ولایت سینوب را در کنار دریای سیاه آباد کرد و از طرف جنوب بندر یونانی "کالون اروس" را در کنار مدیترانه تسخیر کرد و به نام خود "علائیه" اش لقب داد.
در نواحی شرقی، ولایت ارزنجان را از سلاله محلی منگوجکیان گرفت. جلال‌الدین منکبرنی را که با خوارزمیان خویش در آن نواحی موجب ناامنی‌ها و بیرحمی‌های بسیار شده بود در محلی به نام یاسی چمن مغلوب کرد. قدرت او در جانب غرب موجب وحشت بیزانس و امپراطور قسطنطنیه شد. در جانب شرق و جنوب هم پادشاه ایوبی شام‌الملک‌الکامل را که در صدد تجاوز به قلمرو او بر آمده بود شکست سخت (٦۳۱) داد. حتی خود در صدد تجاوز به نواحی شمالی بين‌النهرين هم برآمد اما قبل از آنکه در آن نواحی با نیروی سهمگین مغول مواجه شود در قونیه وفات یافت (٦٣٤) و بدین گونه سلطنت او از هرگونه شکست برکنار ماند.
در آنچه به اداره امور کشور مربوط می‌شد نیز کامیابی او قابل ملاحظه بود. با تدبیر و قدرت جاه‌طلبی‌ها و بلند پروازی‌های سرکرده‌های محلی ولایات تابع و امرای مجاور را مهار کرد و این امر قلمرو او را از هر گونه توطئه و تعرض مصون نگه داشت. خشونت برادرش کیکاووس که در عهد فرمانروایی خویش او را به حبس انداخته بود به او درس شفقت و محبت آموخته بود. با این همه چیزی از عزم و جزم استوار و زیرکانه وی نکاسته بود و هیبت او را در نزد امرا و درباریان همچنان باقی نگه داشته بود. نمونه کامل یک سلطان مستبد اما مصلح و عاقل شرقی بود. به بسط رفاه و آبادی و نشر عدالت و دانش توجه خاص نشان می‌داد. با خليفة بغداد رابطه دوستانه و مبنی بر احترام متقابل داشت و می‌کوشید تا از پادشاهان گذشته سيرة محمود غزنوی را تقلید کند. تحت تأثیر آثار امام غزالی که به مطالعه آن علاقه وافر داشت تا حدی به تصوف گرایش پیدا کرد. با صوفیه و مشایخ که به قونیه می‌آمدند سلوک درویشانه داشت و در حق آنها محبت و عنایت بسیار می‌ورزید.
قلمرو خود را با نهایت مراقبت و هشیاری از ناامنی و تزلزلی که تمام دنیای شرق اسلام از جهت فاجعه مغول دچار آن بود حفظ کرد. با آنکه طوفان این فاجعه در نواحی مجاور سیواس و ارزروم بر دروازه قلمرو او می‌غرّید در مدت فرمانروایی او سرزمین روم برای کسانی که از جلو این طوفان می‌گریختند یک جزیره ثبات باقی ماند. خود او که قبل از وقوع، نشانه‌های این طوفان را در جوّ اطراف احساس می‌کرد ضرورت ایجاد ارتباطی دوستانه را با مغول اجتناب ناپذیر یافت اما به مصلحت وقت از رفتن به دربار اوکتای مغول (۶۲۰) خودداری کرد و عمداً بر خطری که از این بابت تهدیدش می‌کرد چشم فروبست. این طوفان که بعد از عهد وی قلمرو اعقابش را در هم پیچید در زمان او با جنگی که جلال‌الدین خوارزمشاه را در نبرد یاسی چمن بر دست او مغلوب کرد (رمضان ۶۲۷) از حدود قلمرو او دور شد. مغول که در آن ایام در تعقیب این خوارزمشاه دلیر و جنگاور اور نستوه به حدود آسیای صغیر آمده بود هم به دنبال او از نواحی قلمرو سلجوقیان روم دور شد و بدین گونه قونیه از تعرض تاتار در امان ماند.



📗 پله‌پله تا ملاقات خدا درباره زندگی، و اندیشه مولانا جلال‌الدین رومی _ صفحه ۲۱۱ تا ۲۱۳
✍ عبدالحسین زرکوب


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


ّلینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _46


📗 اسطرلاب حق
     صفحه 142

✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_18


💬 حکمت‌های زندگی_ دفتر پنجم مثنوی

💬 دکتر ایرج شهبازی

حجم :10,5MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_18


💬 حکمت‌های زندگی_ دفتر پنجم مثنوی

💬 دکتر ایرج شهبازی

حجم :77,4MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنکه بِرُبُود دستارش....


(۱۸۵۵) باز کن آن را، به دست خود بمال
آنگهان خواهی بِبُر ، کردم حلال


عمامه را باز کن و با دست امتحان کن، بعد اگر خواستی آن را بیر که حلالت کردم.


(۱۵۸۹) چونکه بازش کرد آنکه می‌گریخت
صد هزاران زنده اندر ره بریخت

آن دزد در حالی که فرار می‌کرد، عمامه را باز کرد، و میزان زیادی پارچه کهنه در راه ریخت.


(۱۵۹۰) زآن عمامه زفتِ نابایست او
ماند يك گز* کهنه‌یی در دست او

از آن عمامه بی ارزش فقیه نما، متری پارچه کهنه در دست آن دزد باقی ماند.
*گَز: مقیاسی از طول معادل یک متر


(۱۵۹۱) بر زمین زد خرقه را کای بی عیار*
زین دغل ما را برآوردی از کار

دزد پارچه کهنه رابه زمین انداخت و گفت با این حیله ما را از کار و کاسبی انداختی.
*بی عیار : بی ارزش


نصیحت دنیا، اهل دنیا را به زبان حال و بی وفاییِ خود را نمودن به وفا طمع دارندگان از او


(۱۵۹۲) گفت: بنمودم دَغَل ، لیکن تو را
از نصیحت باز گفتم ماجَرا

آن مرد گفت: من اگرچه نیرنگ بکار بردم اما از روی خیر خواهی حقیقت ماجرا را بتو گفتم .


(۱۵۹۳) همچنین دنیا اگرچه خوش شگُفت
بانگ زد، هم بیوفایی خویش گفت

دنیا را هم مانندآن فقیه‌ بدان، گرچه ظاهری فریبنده دارد اما بی وفایی خود را با فریاد به همه می‌گوید.


(۱۵۹۴) اندرین کَون و فساد ای اوستاد
آن دَغَل كَون و، نصیحت آن فَساد

ای استاد در این دنیا پراز وجود و عدم، نیرنگ مانند کَون جنبه وجودی دنیا و نصیحت مانند فساد و جنبه زوال آن است .


(۱۵۹۵) کَون می‌گوید: بیا من خوش پی‌ام
و آن فسادش گفته: رَو من لاشَی‌*ام

جنبه وجودی دنیا می‌گوید ای انسان بیا که من فرخنده قدمم. و جنبه عدمی دنیا می‌گوید که پایدار نیستم .


(۱۵۹۶) ای ز خوبی بهاران* لب گزان
بنگر آن سَردی و زردیِ خزان*

ای کسی که از زیبایی فصل بهار دچار حیرت شدی، سردی و پژمردگی فصل پاییز را نیز ببین.
*بهاران: کنایه از جنبه وجودی دنیا
*خزان: کنایه از جنبه عدمی


(۱۵۹۷) روز دیدی طَلعتِ خورشیدِ خوب
مرگ او را یاد کن، وقتِ غروب

همانطور که در میان روز تابش زیبا و جذابِ خورشید را می‌بینی، زوال خورشید را که به گاه غروب رخ می‌دهد نیز به یاد بیار.


(۱۵۹۸) بَدر را دیدی برین خوش چارطاق*
حسرتش را هم ببین اندر مُحاق

ماه شب چهارده زیبا را در آسمان می بینی، حسرت آن‌را
در شبی که پنهان می‌شود ببین.


(۱۵۹۹) کودکی از حُسن، شد مولای خلق
بعدِ فردا شد خَرِف*، رسوای خلق

طفل از زیبایی چهره محبوب و سرور مردم می‌شود، اما وقتی زمان گذشت و پیر شد و زوال عقل پیدا کرد در نظر مردم حقیر و خوار می‌شود.
*چار طاق: چهارطاق_ اینجا آسمان
*خَرِف: شخصی که از شدت پیری عقلش کم شده باشد.


(۱۶۰۰) گرتن سیمین تنان کردت شکار
بعدِ پیری بین تنی چون پنبه زار

اگر زیبای اندام معشوق قلب تو را صید کرد، به دوران پیری آنان بنگر که اندامی مانند کشتزار پنبه(=موی سپید) پیدا می‌کنند.


(۱۶۰۱) ای پدیده لوت* های چرب، خیز
فُضله* آن را ببین در آبریز*

ای کسی که غذاهای لذیذ و چرب را می بینی، بلند شو و مدفوع آن غذاها را در ابریزگاه تماشا کن.
*لوت: طعام
*فضله:مدفوع
*آبریز: مستراح


(۱۶۰۲) مر خَبَث را گو که: آن خوبیت کو؟
بر طَبَق آن ذوق و آن نغزی و بو؟

به آن نجاست بگو که چه شد آن گوارایی و مزه لذیذت؟ و آن طعم خوب و بو دلنوازی که داشتی چه شد و کجا رفت؟


(۱۶۰۳) گوید او: آن دانه بُد، من دامِ آن
چون شدی تو صید، شد دانه نهان

آن سرگین می‌گوید آن طعام‌های لذیذ همه دام بود، اما تو آنرا به صورت دانه دیدی چون تو بوسیله دانه شکار شدی دانه پنهان و دام آشکار شد.
*طعام لذیذ: کنایه از جنبه وجودی دنیا
*مدفوع: کنایه از جنبه عدمی و زوال آن
*خَبَث: پلیدی_نجاست


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 حقیقت خداوند در هستی

🎙دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم : 1,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی


💬 حقیقت خداوند در هستی

🎙دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم : 12,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

تفسیری از اُمّی بودن پیامبر (ص)

مصطفی را که امی می‌گویند، از آن رو نمی‌گویند که بر خطّ و علوم قادر نبود، یعنی از این رو اُمّی‌اش می‌گفتند که خطّ و علم و حکمتِ او مادرزاد بود، نه مُكتَسَب. کسی که به روی مَه، رُقوم* نویسد او خطّ نتواند نبشتن؟! و در عالَم چه باشد که او نداند؟! چون همه از او می‌آموزند. عقل جزوی را عجب چه چیز باشد که عقل کل را نباشد؟! عقل جزوی قابل آن نیست که از خود چیزی اختراع کند که آن را و جنس آن را ندیده باشد. و این که مردم تصنیف‌ها کرده‌اند و هندسه‌ها و بنیادهای نو نهاده‌اند، تصنیف نو نیست! جنس آن را دیده‌اند، بر آنجا زیادت می‌کنند. آن‌ها که از خود نو اختراع کنند، ایشان عقل کلّ باشند. عقل جزوی قابل آموختن است، محتاج است به تعلیم. عقل كلّ معلّم است. محتاج نیست. و همچنین جملهٔ پیشه‌ها را چون بازکاوی، اصل و آغاز آن وحی بوده است و از انبیا آموخته‌اند. و ایشان عقل کلّ‌اند. حکایت غُراب* که قابیل هابیل را کُشت و نمی‌دانست که چه کند، غُراب، غرابی را بکُشت و خاک را کَند و آن غُراب را دفن کرد و خاک بر سرش کرد. او از او بیاموخت گور ساختن و دفن کردن. و همچنین جمله حِرْفَت‌ها.
هر که را عقل جزوی است، محتاج است به تعلیم. و عقل كلّ، واضع همه چیزهاست. و ایشان انبیا و اولیااند که عقل جزوی را به عقل کل متصل کرده‌اند و یکی شده است. مثلاً دست و پای و چشم و گوش و جمله حواس آدمی قابل‌اند که از دل و عقل تعلیم کنند. پا از عقل، رفتار می‌آموزد دست از دل و عقل، گرفتن می‌آموزد، چشم و گوش، دیدن و شنیدن می‌آموزد. اما اگر دل و عقل نباشد، هیچ این حواس بر کار باشند یا توانند کاری کردن؟! اکنون همچنان که این جسم به نسبت به عقل و دل، کثیف* و غلیظ است و ایشان لطیف‌اند و این کثیف به آن لطیف قائم است، و اگر لطفی و تازگی دارد از او دارد، بی او معطّل است و پلید است و کثیف است و ناشایسته است. همچنین عقول جزوی نیز به
نسبت با عقل کل، آلت است، تعلیم از او کند و از او فایده گیرد و کثیف است و غلیظ است پیش لطف عقل کل.

شرح

مفسران قرآن کریم دربارۀ لفظ اُمّی سخنانی گفته‌اند که مجموعاً در سه قول خلاصه می‌شود:
الف: منسوب به أمّ (مادر) به معنی درس ناخوانده و نانویسا، از آن رو که پیامبر(ص) بر حالت بدو تولد خود باقی مانده و هیچ معلم و استادی ندیده بود.
ب: منسوب به اُمّت (توده مردم)، از آن رو که پیامبر (ص) از میان توده مردم برخاست، نه از میان اشراف.
ج: منسوب به أُمُّ الْقُرى( مركز شهرها، یعنی مکّه معظّمه) از آن رو که پیامبر(ص) اهــل آن شهر بوده است.
لیکن مولانا نیز اُمی را نه به معنی درس‌ناخوانده، بل به معنی مادرزاد. یعنی علم پیامبر (ص) مادرزادی و لَدنّی بوده است.
مولانا در بخشی دیگر از این متن در باب عقل، بحثی لطیف دارد. به طور کلی در میان بزرگانِ اندیشه، بهترین بحث در باب عقل را مولانا صورت داده است. مولانـا بـا انقسام عقل به عقل جزوی و کلّی و تعیین قلمرو عقل جزوی نشان داده است که سر ستیز با عقل ندارد بلکه فقط آهنگ گذر از عقل را دارد. او عقل جزوی را مفید می‌شمرد منتهی در گستره خودش.
عقل جزوی همچو برق است و درخش
در درخشی کی توان شد سوی وخش؟!
نیست نور برق بهر رهبری
بلکه امر است ابر را که می‌گری
برق عقل ما برای گریه است
تا بگرید نیستی در شوق هست
عقل کودک گفت بر کتاب تن
لیک نتواند به خـود آموختن
عقل رنجور آردَش سوی طبیب
لیک نبود در دوا عقلش مُصیب
(دفتر چهارم ۳۳۲۳-۳۳۱۹)

عقل جزوی نمی‌تواند مسائل لاهوتی را تحلیل کند:
عقل چون جبریل گوید: احمدا
گریکی گامی نهم سوزد مرا
تو مرا بگذار زین پس پیش ران
حدّ من این بود ای سلطان جان
(دفتر اول ۱۰۶۷-۱۰۶۶)

عقل جزوی نیازمند وحی و الهام است تا در سایه سار آن حرکت کند.
رائد دیوان را حق از مرصاد خویش
عقل جزوی را ز استبداد خویش
که سری کم کن نه یــی تـو مستبد
بلکه شاگرد دلی و مستعد
رو بر دل رو که تو جزو دلی
هین که بنده پادشاه عادلی
بندگی او به از سلطانی است
که اَنــا خَيْرٌ دم شیطانی است
(دفتر چهارم ۳۳۴۲-۳۳۳۹)

عقل جزوی ظلمت زاست و عقل کلی یقین آور.
عقل دفترها کند یکسر سیاه
عقل عقل آفاق دارد پُــر زمــاه
از سیاهی و ز سپیدی فارغ است
نور ماهش بر دل و جان بازغ است
(دفتر چهارم ۲۳۰۲-۲۳۰۱)

*رقوم رقم‌ها. رقوم نوشتن بر ماه ظاهراً به موضوع «شق القمر» اشارت دارد.

*غُراب: زاغ، کلاغ.

*كثيف: متراکم و انبوه ضدّ لطيف.


📗 شرح کامل فیه‌‌مافیه
صفحه ۳۹۰ تا ۳۹۲
✍ استاد کریم زمانی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


ّلینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _45


📗 اسطرلاب حق
صفحه 140

✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_17


💬 حکمت‌های زندگی_ دفتر پنجم مثنوی

💬 دکتر ایرج شهبازی

حجم :9,8MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


لینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی_17


💬 حکمت‌های زندگی_ دفتر پنجم مثنوی

💬 دکتر ایرج شهبازی

حجم :71,9MB

🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

عقاید بودایی و هندی و مانوی


اگر عقیده آن‌هایی که تصوف را زاییده افکار هندی و بودایی می‌دانند مبالغه باشد، لااقل باید گفت که از چیزهایی که تأثیر بسیار در تصوّف اسلامی داشته، افکار و آداب و عادات‌ هندی و بودایی است.
اسلام که به فاصله کمی بعد از ظهور، از حدود عربستان خارج شده به سرعت برق در هر جهت پیش می‌رفت. طولی نکشید که به سرحد چین رسیده، در زمان بنی‌امیه سند را مسخّر نموده، مناسبات تجارتی و اقتصادی بین مسلمین و اقوام و قبایلی که از حیث فکر و تمدّن و اخلاق، با مردم سایر قسمت‌های جهان فرق زیاد داشتند برقرار ساخت.
از قرن دوم به بعد که مسلمان‌ها به نقل کتب سایر ملل پرداختند و دایره علوم وسعت یافت، مقداری آثار بودایی و هندی به عربی ترجمه شد که از جمله چیزهایی است راجع به تصوّف عملی یعنی زهد و ترک دنیا و شرح عادات و رسومی در این باب از هندی‌ها و بودایی‌ها.
اضافه بر نقل کتب هندی و بودایی در قرن دوم هجری و مناسبات تجارتی و اقتصادی مسلمین با هندی‌ها، از اوایل حکومت بنی عباس جماعتی از تارکین دنیا و دوره گردان هندی و مانوی در عراق و سایر ممالک اسلامی منتشر بودند و همانطور که در قرن اول از رهبان سیّار مسیحی صحبت می‌شد، در قرن دوم هم ذکر تارکین دنیای سیّار دیگری به میان می‌آید که نه مسلمانند و نه مسیحی و جاحظ آن‌ها را «رهبان الزنادقة» می‌نامد و به موجب شرحی که می‌دهد از زهّاد مانویه هستند.
جاحظ می‌گوید (کتاب‌الحیوان، جزء چهارم، صفحه ۱۴۶) این‌ها سیاحند و سیاحت برای آن‌ها در حکم توقف و عزلت نسطوریان است در صوامع و دیرها و این جماعت همیشه دو به دو سیاحت و سفر می‌کنند. به طوری که تا انسان یکی از آن‌ها را دید، باید قطع کند که دومی هم چندان دور نیست و قریباً پیدا خواهد شد و عادت آن‌ها این است که دو شب در یک محل نخوابند و این سیاحان دارای چهار خصلت‌اند، " قدس و طهر و صدق و مسکنت". این سیاحان به نوبه خود در صوفیه مسلمان مؤثر شده‌اند و هم چنین سیاحان و دوره گردها و مرتاضین بودایی، در صوفی‌های مسلمان مؤثر واقع شده‌اند و آن‌ها هستند که سرگذشت بودا را منتشر ساخته، او را سرمشق زهد و ترک دنیا معرفی کردند. به طوری که مرتاضین در نوشته های خود به عنوان سرمشق تزهد می‌نویسند، امیری در خور ستایش و احترام است که به زّی فقر در آید و این موضوع به اشکال مختلف قصصی به وجود آورده است.
نکته مهمی را که باید متذّکر بود این است که متجاوز از هزار سال پیش از اسلام مذهب بودایی در شرق ایران، یعنی بلخ و بخارا و نیز در ماوراءالنهر شایع بوده و صومعه‌ها و پرستش‌گاه‌های معروفی داشته است و مخصوصاً صوامع بودایی بلخ بسیار مشهور بوده است.
در قرون اول اسلامی، بلخ و اطراف آن از مراکز بسیار مهم تصوف شده و صوفیان خراسان در تهوّر فکری و آزاد منشی پیشرو سایر صوفیان به شمار می‌رفته‌اند و عقیده «فناء فی الله» که تا اندازه‌یی مقتبس از افکار هندی است، بیش‌تر به دست صوفی‌های خراسانی، از قبیل بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر ترویج می‌شده است.
گولدزیهر، منتشرق معروف اطریشی، معتقد است که صوفیان قرن دوم هجری سرگذشت ابراهیم ادهم، امیر زاده بلخی، را که ترک دنیا نموده به زیّ دراویش درآمده و به واسطه ریاضت‌های طولانی از بزرگان صوفیه شده است. مطابق آنچه از شرح حال بودا شنیده بودند، ساخته و پرداخته‌اند.
حدس گولدزیهر ممکن‌الصحة است و از احتمالات قریب به واقع است و نظایر آن بسیار دیده شده که پیروان مذاهب و مسالک در عالم شور و قوت تخیلی که دارند گاهی برای پیشروان و بزرگان خود، سرگذشت‌هایی شبیه بسرگذشت اولیای سائر مذاهب ساخته‌اند و اگر کسی سرگذشت بودا را چنان که در کتب بوداییان مضبوط است با سرگذشت افسانه مانند ابراهیم ادهم، چنان که در کتب تراجم احوال عرفا از قبیل حلية الاولياء ابی نُعیم اصفهانی و تذكرة الاولياء شيخ عطّار مذکور است، با هم مقایسه نماید بدون شبهه مشابهات عجیبی مابین این دو سرگذشت جلب نظر او را خواهد نمود.
برای توضیح این مطلب، ما خلاصه‌یی از دو سرگذشت را ذیلاً به نظر خوانندگان می‌رسانیم تا خود صحت و سقم این عقیده را قضاوت نمایند:
برحسب عقیده بودائیان( شرح حال بودا از مقاله‌یی که در دایره‌المعارف بریتانیا نوشته شده اقتباس شده است) هر چندب یک بار بودایی در زمین ظاهر می‌شود که عقیده صحیح را به مردم تعلیم دهد. زیرا " بودا " به معنی " حکیم " و "مرشد" است.
بعد از مدتی این تعلیم فاسد شده از میان می‌رود و تجدید آن مربوط به ظهور بودای جدید است ولی امروز وقتی بودا می‌گوییم، مقصود آخرین بودای تاریخی است که نام شخصی او " سیدهاتها" و نام خانوادگیش " گوتاما" است.


📗 تاریخ تصوف در اسلام_تطّورات و تحوُّلات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ_ گزیده صفحات ۱۴۵ تا ۱۴۷
✍ دکتر قاسم غنی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی



💬 سرشت تجربه عرفانی

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:10,7MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی



💬پادکست کنترل بیرونی_ به چگونگی استفاده از تئوری انتخاب در روابط، گوش میکنیم و مفهوم کنترل بیرونی رو توضیح می‌دیم
!و منبع از کتاب “ ازدواج بدون شکست” اثر ولیام گلسر و ترجمه دکتر علی صاحبی هستش
بهت پیشنهاد میکنم چه مجرد هستی و چه متاهل، حتما این کتاب رو تهیه کنی و کامل بخونی، چون من فقط خلاصه و هدف کلی کتاب رو برات بازگو کردم

🎙 پری

حجم :4,6MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی



💬پادکست کنترل بیرونی_ به چگونگی استفاده از تئوری انتخاب در روابط، گوش میکنیم و مفهوم کنترل بیرونی رو توضیح می‌دیم
!و منبع از کتاب “ ازدواج بدون شکست” اثر ولیام گلسر و ترجمه دکتر علی صاحبی هستش
بهت پیشنهاد میکنم چه مجرد هستی و چه متاهل، حتما این کتاب رو تهیه کنی و کامل بخونی، چون من فقط خلاصه و هدف کلی کتاب رو برات بازگو کردم

🎙 پری

حجم :34MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا


با غیبت آن موجود، آن صورت نیز از چشم ناظری که به دنبال آن بود زایل می‌گردد.
صورت برای آن موجودِ روحانی، مانند نور است برای چراغی که نورش در زوایای مختلف منتشر می‌شود. هنگامی که جسمِ چراغ غایب می‌شود، آن نور نیز از دست می‌رود. این صورت نیز چنین است. کسی که این امر را بداند و بخواهد آن موجود روحانی را به بند کشد، نباید چشمش به دنبال صورت برود. این امر از اسرار الهی است که آن را نمی‌توان شناخت مگر آنکه خدا آن را بشناساند. ولی صورت چیزی جز خود آن موجود روحانی نیست، بلکه عین اوست ولو آنکه در هزاران مكان، و یا در همۀ مکان‌ها، با اشکال مختلف، یافت شود .

این امر گوشزد می‌کند که انسان‌های برزخی یکی از تمثلات خیالی بی‌شماری هستند که می‌توانند به چشم خیال و یا چشم سر درآیند. چنان که در آغاز این فصل دیدیم، شیخ دربارۀ ساکنانِ عالم روحانی چنین می‌نویسد:
به صورت هر شکلی در می‌آیند
مانند آب که به شکل و رنگ ظرف در می‌آید

ولی موجوداتی که خود را به شکل مثالی متمثل می‌کنند، از جنس هر مخلوقی می‌توانند باشند، خیر یا شر، مَلَک یا جن، پیامبر یا روح خبیث. با رجوع به آنچه در آغاز بحث گفتیم، ویژگی‌های برجسته خیال عبارت‌اند از: ،تضادش، عدم قطعيتش و اوصاف فریبنده‌اش. شیخ به واسطه داشتن معرفتی که به واسطهٔ آن، علامت هر تمثلی را تشخیص می‌داده، از این حیث در راحت به سر می‌برده است. ولی امثال ما که چنین علاماتی را در اختیار نداریم، بهتر است محتاط باشیم.

فصل هفتم: مرگ و حیات پس از مرگ

تعالیم اسلام در باب مرگ و حیات پس از آن، به معاد مربوط می‌شود که پس از توحید و نبوت، سومین اصل اعتقادی اسلام به حساب می‌آید. از جمله عناوین بسیاری که در این زمینه مورد بحث محققان مسلمان قرار می‌گیرد "رجعت اختیاری" و «رجعت اضطراری» است. اولی مربوط به طریق نایل آمدن به کمال معنوی در این دنیاست، و دومی به ماهیت مرگ مادی و معاد جسمانی مربوط می‌شود. ابن عربی حجم زیادی را به بحث دربارۀ این هر دو موضوع، اختصاص می‌دهد و اساسی را پایه گذاری می‌کند که بیشتر راه حل‌های بعدی صوفیان، فلاسفه و متکلمان، بر آن مبتنی است. من در فصل حاضر، تعدادی از آموزه‌های او در باب رجعت اضطراری را بر خواهم شمرد و چگونگی سازگاری آنها را با جهان بینی کلی وی بیان خواهم کرد.


📗 عوالم خیال ابن‌عربی و مسئله اختلاف ادیان_ صفحه ۱۵۲ و ۱۵۶
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


ّلینک جلسه قبل 👈 اینجا

🔊 فایل صوتی _44


📗 اسطرلاب حق
صفحه 137_138

✍ دکتر محمد علی موحد

🎙 افسانه افشار


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


🔊 فایل صوتی



💬 سرشت تجربه عرفانی

🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی

حجم:79,1MB


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.