🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
این علاقه مولانا حسامالدین را در نزد مریدان محبوب و مورد تکریم میکرد. آنها هر روز بیش از پیش مجذوب و مفتون او میشدند. اورا، به حکم آنچه مولانا دربارهاش میگفت، به چشم یک انسان الهی مینگریستند، به حکم او تسلیم میشدند و احوال و اطوار او را تقلید یا تبعیت میکردند. در واقع مولانا هم در حق حسامالدین علاقهیی میورزید که نظیر آن را در گذشته نسبت به هیچیک از خُلفا و محبوبان دیگر خویش نشان نداده بود. سلوک وی با او چنان بود که گمان میرفت مگر او شیخ راه است و مولانا مرید اوست. قصه خانقاه ضیاءالدین نمونهیی از این عشق و اخلاص مولانا را در حق این مرید و محبوب خود نشان میدهد. در آن روز مولانا همراه با کسانی که با مراسم و تشریفات خاص حسام الدین را به آن خانقاه اخیان میبردند به راه افتاد و با تواضعی که فقط از جانب او و به خاطر عشقی که او به حسام الدین داشت نزد دکه داران و عابران کوی و برزن به تظاهر تعبیر نشد سجاده حسام الدین را بر دوش گرفت و پیاده در بین یاران و اخیان وی به آن خانقاه برد و حتی مدعیان، از جمله اخی احمد نام را که آن روز در اظهار مخالفت با شیخ به شیوۀ رایج در نزد اخیهای سیفی و رندان شهر به خشونت دست زدند به سکوت واداشت و در مکتوبی که روزهای بعد به وزیر وقت فرستاد از وی درخواست تا در مقابل " اخلال بعضی قاصران" از حسام الدین حمایت کند و خود او در این مورد و در هیچ مورد دیگر از حمایت او کوتاه نیامد.
حسام الدین هم که محو و مستغرق مولانا بود در تدبیر احوال و امور یاران و مریدان مولانا از هیچ دقیقه یی غافل نبود. با آنکه قسمتی از اوقاتش هم در این ایام صرف کار "اخیان" و از جمله امور خانقاه ضیاء الدین بود، در رفع گرفتاریهای یاران چنان با دقت و دلسوزی اهتمام داشت که مولانا میتوانست روزها و هفته ها، بدون آنکه تقاضا و ابرام یاران اوقات وی را مشوش دارد، مستغرق احوال و مراقب خواطر خویش باشد. در تمام این اوقات مجالس مثنوی بر پا میشد و نظم آن دفتر به دفتر به تشویق و اصرار حسام الدین ادامه داشت، مجالس سماع در خانه حسام الدین یا در مدرسه و حتی در خانه یاران و اکابر وقت منعقد میشد و در ضمن حالها که میرفت و مولانا غزلها و ترانه ها میسرود، مجالس شخصی روزانه تشکیل میشد و از مذاکرات آنها، چنانکه از ایام صحبت صلاح الدین معمول بود، سخنان مولانا ضبط و تحریر میشد و مجموعه آنچه را بعدها كتاب فيه ما فيه خوانده شد به وجود میآورد. در تدارک این مجالس و در ضبط و تحریر مثنوی و غزلیات و گفتار روزانه مولانا حسام الدین نظارت داشت و تحریر و تدوین اقوال مولانا به وسیله او انجام میشد. حتى مكتوبات شخصی مولانا را نیز غالباً به خط خویش و از املای مولانا مینوشت و نزد کسانی که مخاطب مكتوبات بودند ارسال میکرد.
عشق حسام الدین در حق مولانا تا حدی بود که یک بار از وی اجازه خواست تا مذهب شافعی را هم که مذهب پدرانش بود رها کند و به تبعیت از مولانا، در فروع احکام مذهب حنفی را که مولانا و پدرانش در خراسان و ماوراء النهر بر آن رفته بودند پیش گیرد اما مولانا، که به «اصول اصول اصول دین» میاندیشید، بدین تبدیل مذهب که در باب فروع فروع فروع بود رضا نداد و با الزام عشق و تسلیم او را از این کار بازداشت. درست است که مولانا با وجود ترک درس و مدرسه، فقیه و مفتی حنفی بود اما در آنچه به فروع احکام ارتباط نداشت خود را در محدوده ادراک بوحنیفه و شافعی متوقف نمییافت. و سر به تعلیم آنها فرود نمیآورد. مذهب وی مذهب عشق بود که حسامالدین نیز همان را میورزید، و آنجا که عشق سالک را از مقامات تبتل تا فنا پیش میراند و در وی شور و سوز و درد میافزود - بوحنیفه و شافعی درسی نکرد.
حسام الدین را مولانا ظاهراً از چندی قبل از ورود شمس به قونیه (٦٤٢) میشناخت. در آن هنگام وی جوان نورسیدهیی بود که وفات پدرش اخی ترک او را در نزد مریدان وارث مقام وی ساخته بود. اما او از همان ایام پدر و شاید هم مثل او در جرگه مریدان مولانا در آمده بود. در ماجرای شمس با یاران خویش همدل و غمگسار مولانا باقی مانده بود. در عهد خلافت صلاحالدین آنچه را از خانه و اثاث و ملک و باغ و خدمتکار درم خرید از پدر به ارث یافته بود طی سالهای دوستی و ارادت در راه مولانا در باخته بود. مولانا ایثار او را در حق خویش به ایثار صدیق خلیفه در حق رسول خدا مانند یافته بود و او را به همین معنی "صدیق بن صدیق" خوانده بود. به خاطر همین عشق صادقانه بود که حسامالدین تا پایان عمر مولانا، در مدت ده سالی خلیفۀ او، محبوب او، مرید خالص او بود.
📗 پلهپله تا ملاقات خدا درباره زندگی، و اندیشه مولانا جلالالدین رومی _ صفحه ۲۱۹ تا ۲۲۱
✍ عبدالحسین زرکوب
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
این علاقه مولانا حسامالدین را در نزد مریدان محبوب و مورد تکریم میکرد. آنها هر روز بیش از پیش مجذوب و مفتون او میشدند. اورا، به حکم آنچه مولانا دربارهاش میگفت، به چشم یک انسان الهی مینگریستند، به حکم او تسلیم میشدند و احوال و اطوار او را تقلید یا تبعیت میکردند. در واقع مولانا هم در حق حسامالدین علاقهیی میورزید که نظیر آن را در گذشته نسبت به هیچیک از خُلفا و محبوبان دیگر خویش نشان نداده بود. سلوک وی با او چنان بود که گمان میرفت مگر او شیخ راه است و مولانا مرید اوست. قصه خانقاه ضیاءالدین نمونهیی از این عشق و اخلاص مولانا را در حق این مرید و محبوب خود نشان میدهد. در آن روز مولانا همراه با کسانی که با مراسم و تشریفات خاص حسام الدین را به آن خانقاه اخیان میبردند به راه افتاد و با تواضعی که فقط از جانب او و به خاطر عشقی که او به حسام الدین داشت نزد دکه داران و عابران کوی و برزن به تظاهر تعبیر نشد سجاده حسام الدین را بر دوش گرفت و پیاده در بین یاران و اخیان وی به آن خانقاه برد و حتی مدعیان، از جمله اخی احمد نام را که آن روز در اظهار مخالفت با شیخ به شیوۀ رایج در نزد اخیهای سیفی و رندان شهر به خشونت دست زدند به سکوت واداشت و در مکتوبی که روزهای بعد به وزیر وقت فرستاد از وی درخواست تا در مقابل " اخلال بعضی قاصران" از حسام الدین حمایت کند و خود او در این مورد و در هیچ مورد دیگر از حمایت او کوتاه نیامد.
حسام الدین هم که محو و مستغرق مولانا بود در تدبیر احوال و امور یاران و مریدان مولانا از هیچ دقیقه یی غافل نبود. با آنکه قسمتی از اوقاتش هم در این ایام صرف کار "اخیان" و از جمله امور خانقاه ضیاء الدین بود، در رفع گرفتاریهای یاران چنان با دقت و دلسوزی اهتمام داشت که مولانا میتوانست روزها و هفته ها، بدون آنکه تقاضا و ابرام یاران اوقات وی را مشوش دارد، مستغرق احوال و مراقب خواطر خویش باشد. در تمام این اوقات مجالس مثنوی بر پا میشد و نظم آن دفتر به دفتر به تشویق و اصرار حسام الدین ادامه داشت، مجالس سماع در خانه حسام الدین یا در مدرسه و حتی در خانه یاران و اکابر وقت منعقد میشد و در ضمن حالها که میرفت و مولانا غزلها و ترانه ها میسرود، مجالس شخصی روزانه تشکیل میشد و از مذاکرات آنها، چنانکه از ایام صحبت صلاح الدین معمول بود، سخنان مولانا ضبط و تحریر میشد و مجموعه آنچه را بعدها كتاب فيه ما فيه خوانده شد به وجود میآورد. در تدارک این مجالس و در ضبط و تحریر مثنوی و غزلیات و گفتار روزانه مولانا حسام الدین نظارت داشت و تحریر و تدوین اقوال مولانا به وسیله او انجام میشد. حتى مكتوبات شخصی مولانا را نیز غالباً به خط خویش و از املای مولانا مینوشت و نزد کسانی که مخاطب مكتوبات بودند ارسال میکرد.
عشق حسام الدین در حق مولانا تا حدی بود که یک بار از وی اجازه خواست تا مذهب شافعی را هم که مذهب پدرانش بود رها کند و به تبعیت از مولانا، در فروع احکام مذهب حنفی را که مولانا و پدرانش در خراسان و ماوراء النهر بر آن رفته بودند پیش گیرد اما مولانا، که به «اصول اصول اصول دین» میاندیشید، بدین تبدیل مذهب که در باب فروع فروع فروع بود رضا نداد و با الزام عشق و تسلیم او را از این کار بازداشت. درست است که مولانا با وجود ترک درس و مدرسه، فقیه و مفتی حنفی بود اما در آنچه به فروع احکام ارتباط نداشت خود را در محدوده ادراک بوحنیفه و شافعی متوقف نمییافت. و سر به تعلیم آنها فرود نمیآورد. مذهب وی مذهب عشق بود که حسامالدین نیز همان را میورزید، و آنجا که عشق سالک را از مقامات تبتل تا فنا پیش میراند و در وی شور و سوز و درد میافزود - بوحنیفه و شافعی درسی نکرد.
حسام الدین را مولانا ظاهراً از چندی قبل از ورود شمس به قونیه (٦٤٢) میشناخت. در آن هنگام وی جوان نورسیدهیی بود که وفات پدرش اخی ترک او را در نزد مریدان وارث مقام وی ساخته بود. اما او از همان ایام پدر و شاید هم مثل او در جرگه مریدان مولانا در آمده بود. در ماجرای شمس با یاران خویش همدل و غمگسار مولانا باقی مانده بود. در عهد خلافت صلاحالدین آنچه را از خانه و اثاث و ملک و باغ و خدمتکار درم خرید از پدر به ارث یافته بود طی سالهای دوستی و ارادت در راه مولانا در باخته بود. مولانا ایثار او را در حق خویش به ایثار صدیق خلیفه در حق رسول خدا مانند یافته بود و او را به همین معنی "صدیق بن صدیق" خوانده بود. به خاطر همین عشق صادقانه بود که حسامالدین تا پایان عمر مولانا، در مدت ده سالی خلیفۀ او، محبوب او، مرید خالص او بود.
📗 پلهپله تا ملاقات خدا درباره زندگی، و اندیشه مولانا جلالالدین رومی _ صفحه ۲۱۹ تا ۲۲۱
✍ عبدالحسین زرکوب
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان