🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
حسام الدين وقصه مثنوی
در سالهایی که قونیه شاهد طلوع و غروب شمس تبریز و استغراق مولانا در عشق زرکوب قونیه و حسام الدین چلبی بود، دنیای خداوندگار در نظم مثنوی و غزل و سماع و موسیقی سالهای اعتلا را در پیش داشت، اما دنیای سلجوقیان روم، که وی و پدرش را از سرگردانی و پریشانی آغاز عهد مغول پناه داده بود، دیگر شادابی و سرزندگی گذشته را نداشت و در طی زمان بسرعت روزهای قدرت و امید را پشت سر میگذاشت. اگر در آغاز ورود بهاءولد به دیار روم قلمرو سلجوقيان "جزيرة امنيت" محسوب میشد، در این سالها تدريجاً به "جزيرة طوفان" تبدیل میشد و قدرت سلجوقیان روم عرضه انحطاط و زوال میگشت. در واقع سلطنت علاء الدين كيقباد (٦١٨ - ٦٣٤) آخرین درخشندگی یک آفتاب رو به افول در فرمانروایی طولانی این سلاله از سلجوقیان بود.
از وقتی قونیه پایتخت این خاندان ترکمان شده بود (۴۷۷_ هـ ) هیچگاه مثل دوران وی قلمرو سلجوقیان روم شاهد این اندازه عظمت و آبادانی نشد. در آن روزگاران در تمام آسیای صغیر، با وجود دولتهای مسیحی مجاور، قونیه که تختگاه سلجوقیان روم بود غنیترین شهرها به شمار میآمد. سلطان علاءالدین " این اقلیم به زور شمشیر فتح شده "را در سراسر آسیای صغیر توسعه بسیار بخشید و آن را از دریای سیاه تا دریای روم بسط داد. از جانب شمال ولایت سینوب را در کنار دریای سیاه آباد کرد و از طرف جنوب بندر یونانی "کالون اروس" را در کنار مدیترانه تسخیر کرد و به نام خود "علائیه" اش لقب داد.
در نواحی شرقی، ولایت ارزنجان را از سلاله محلی منگوجکیان گرفت. جلالالدین منکبرنی را که با خوارزمیان خویش در آن نواحی موجب ناامنیها و بیرحمیهای بسیار شده بود در محلی به نام یاسی چمن مغلوب کرد. قدرت او در جانب غرب موجب وحشت بیزانس و امپراطور قسطنطنیه شد. در جانب شرق و جنوب هم پادشاه ایوبی شامالملکالکامل را که در صدد تجاوز به قلمرو او بر آمده بود شکست سخت (٦۳۱) داد. حتی خود در صدد تجاوز به نواحی شمالی بينالنهرين هم برآمد اما قبل از آنکه در آن نواحی با نیروی سهمگین مغول مواجه شود در قونیه وفات یافت (٦٣٤) و بدین گونه سلطنت او از هرگونه شکست برکنار ماند.
در آنچه به اداره امور کشور مربوط میشد نیز کامیابی او قابل ملاحظه بود. با تدبیر و قدرت جاهطلبیها و بلند پروازیهای سرکردههای محلی ولایات تابع و امرای مجاور را مهار کرد و این امر قلمرو او را از هر گونه توطئه و تعرض مصون نگه داشت. خشونت برادرش کیکاووس که در عهد فرمانروایی خویش او را به حبس انداخته بود به او درس شفقت و محبت آموخته بود. با این همه چیزی از عزم و جزم استوار و زیرکانه وی نکاسته بود و هیبت او را در نزد امرا و درباریان همچنان باقی نگه داشته بود. نمونه کامل یک سلطان مستبد اما مصلح و عاقل شرقی بود. به بسط رفاه و آبادی و نشر عدالت و دانش توجه خاص نشان میداد. با خليفة بغداد رابطه دوستانه و مبنی بر احترام متقابل داشت و میکوشید تا از پادشاهان گذشته سيرة محمود غزنوی را تقلید کند. تحت تأثیر آثار امام غزالی که به مطالعه آن علاقه وافر داشت تا حدی به تصوف گرایش پیدا کرد. با صوفیه و مشایخ که به قونیه میآمدند سلوک درویشانه داشت و در حق آنها محبت و عنایت بسیار میورزید.
قلمرو خود را با نهایت مراقبت و هشیاری از ناامنی و تزلزلی که تمام دنیای شرق اسلام از جهت فاجعه مغول دچار آن بود حفظ کرد. با آنکه طوفان این فاجعه در نواحی مجاور سیواس و ارزروم بر دروازه قلمرو او میغرّید در مدت فرمانروایی او سرزمین روم برای کسانی که از جلو این طوفان میگریختند یک جزیره ثبات باقی ماند. خود او که قبل از وقوع، نشانههای این طوفان را در جوّ اطراف احساس میکرد ضرورت ایجاد ارتباطی دوستانه را با مغول اجتناب ناپذیر یافت اما به مصلحت وقت از رفتن به دربار اوکتای مغول (۶۲۰) خودداری کرد و عمداً بر خطری که از این بابت تهدیدش میکرد چشم فروبست. این طوفان که بعد از عهد وی قلمرو اعقابش را در هم پیچید در زمان او با جنگی که جلالالدین خوارزمشاه را در نبرد یاسی چمن بر دست او مغلوب کرد (رمضان ۶۲۷) از حدود قلمرو او دور شد. مغول که در آن ایام در تعقیب این خوارزمشاه دلیر و جنگاور اور نستوه به حدود آسیای صغیر آمده بود هم به دنبال او از نواحی قلمرو سلجوقیان روم دور شد و بدین گونه قونیه از تعرض تاتار در امان ماند.
📗 پلهپله تا ملاقات خدا درباره زندگی، و اندیشه مولانا جلالالدین رومی _ صفحه ۲۱۱ تا ۲۱۳
✍ عبدالحسین زرکوب
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
حسام الدين وقصه مثنوی
در سالهایی که قونیه شاهد طلوع و غروب شمس تبریز و استغراق مولانا در عشق زرکوب قونیه و حسام الدین چلبی بود، دنیای خداوندگار در نظم مثنوی و غزل و سماع و موسیقی سالهای اعتلا را در پیش داشت، اما دنیای سلجوقیان روم، که وی و پدرش را از سرگردانی و پریشانی آغاز عهد مغول پناه داده بود، دیگر شادابی و سرزندگی گذشته را نداشت و در طی زمان بسرعت روزهای قدرت و امید را پشت سر میگذاشت. اگر در آغاز ورود بهاءولد به دیار روم قلمرو سلجوقيان "جزيرة امنيت" محسوب میشد، در این سالها تدريجاً به "جزيرة طوفان" تبدیل میشد و قدرت سلجوقیان روم عرضه انحطاط و زوال میگشت. در واقع سلطنت علاء الدين كيقباد (٦١٨ - ٦٣٤) آخرین درخشندگی یک آفتاب رو به افول در فرمانروایی طولانی این سلاله از سلجوقیان بود.
از وقتی قونیه پایتخت این خاندان ترکمان شده بود (۴۷۷_ هـ ) هیچگاه مثل دوران وی قلمرو سلجوقیان روم شاهد این اندازه عظمت و آبادانی نشد. در آن روزگاران در تمام آسیای صغیر، با وجود دولتهای مسیحی مجاور، قونیه که تختگاه سلجوقیان روم بود غنیترین شهرها به شمار میآمد. سلطان علاءالدین " این اقلیم به زور شمشیر فتح شده "را در سراسر آسیای صغیر توسعه بسیار بخشید و آن را از دریای سیاه تا دریای روم بسط داد. از جانب شمال ولایت سینوب را در کنار دریای سیاه آباد کرد و از طرف جنوب بندر یونانی "کالون اروس" را در کنار مدیترانه تسخیر کرد و به نام خود "علائیه" اش لقب داد.
در نواحی شرقی، ولایت ارزنجان را از سلاله محلی منگوجکیان گرفت. جلالالدین منکبرنی را که با خوارزمیان خویش در آن نواحی موجب ناامنیها و بیرحمیهای بسیار شده بود در محلی به نام یاسی چمن مغلوب کرد. قدرت او در جانب غرب موجب وحشت بیزانس و امپراطور قسطنطنیه شد. در جانب شرق و جنوب هم پادشاه ایوبی شامالملکالکامل را که در صدد تجاوز به قلمرو او بر آمده بود شکست سخت (٦۳۱) داد. حتی خود در صدد تجاوز به نواحی شمالی بينالنهرين هم برآمد اما قبل از آنکه در آن نواحی با نیروی سهمگین مغول مواجه شود در قونیه وفات یافت (٦٣٤) و بدین گونه سلطنت او از هرگونه شکست برکنار ماند.
در آنچه به اداره امور کشور مربوط میشد نیز کامیابی او قابل ملاحظه بود. با تدبیر و قدرت جاهطلبیها و بلند پروازیهای سرکردههای محلی ولایات تابع و امرای مجاور را مهار کرد و این امر قلمرو او را از هر گونه توطئه و تعرض مصون نگه داشت. خشونت برادرش کیکاووس که در عهد فرمانروایی خویش او را به حبس انداخته بود به او درس شفقت و محبت آموخته بود. با این همه چیزی از عزم و جزم استوار و زیرکانه وی نکاسته بود و هیبت او را در نزد امرا و درباریان همچنان باقی نگه داشته بود. نمونه کامل یک سلطان مستبد اما مصلح و عاقل شرقی بود. به بسط رفاه و آبادی و نشر عدالت و دانش توجه خاص نشان میداد. با خليفة بغداد رابطه دوستانه و مبنی بر احترام متقابل داشت و میکوشید تا از پادشاهان گذشته سيرة محمود غزنوی را تقلید کند. تحت تأثیر آثار امام غزالی که به مطالعه آن علاقه وافر داشت تا حدی به تصوف گرایش پیدا کرد. با صوفیه و مشایخ که به قونیه میآمدند سلوک درویشانه داشت و در حق آنها محبت و عنایت بسیار میورزید.
قلمرو خود را با نهایت مراقبت و هشیاری از ناامنی و تزلزلی که تمام دنیای شرق اسلام از جهت فاجعه مغول دچار آن بود حفظ کرد. با آنکه طوفان این فاجعه در نواحی مجاور سیواس و ارزروم بر دروازه قلمرو او میغرّید در مدت فرمانروایی او سرزمین روم برای کسانی که از جلو این طوفان میگریختند یک جزیره ثبات باقی ماند. خود او که قبل از وقوع، نشانههای این طوفان را در جوّ اطراف احساس میکرد ضرورت ایجاد ارتباطی دوستانه را با مغول اجتناب ناپذیر یافت اما به مصلحت وقت از رفتن به دربار اوکتای مغول (۶۲۰) خودداری کرد و عمداً بر خطری که از این بابت تهدیدش میکرد چشم فروبست. این طوفان که بعد از عهد وی قلمرو اعقابش را در هم پیچید در زمان او با جنگی که جلالالدین خوارزمشاه را در نبرد یاسی چمن بر دست او مغلوب کرد (رمضان ۶۲۷) از حدود قلمرو او دور شد. مغول که در آن ایام در تعقیب این خوارزمشاه دلیر و جنگاور اور نستوه به حدود آسیای صغیر آمده بود هم به دنبال او از نواحی قلمرو سلجوقیان روم دور شد و بدین گونه قونیه از تعرض تاتار در امان ماند.
📗 پلهپله تا ملاقات خدا درباره زندگی، و اندیشه مولانا جلالالدین رومی _ صفحه ۲۱۱ تا ۲۱۳
✍ عبدالحسین زرکوب
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان